ایران یک هسته سخت دارد

مصاحبه با تلاش آنلاین سپتامبر ۲۰۱۰


تلاش ـ به قول معروف «گل بود به سبزه نيز آراسته شد.» برخی احزاب قومگرا از «خودمختاری» آغاز کردند، پس ازطی طريق «فدراليسم قومی ـ زبانی» پيش شرط گذاشتند که همه به آنها بگويند مليت‌های ايرانی تا انگشتی به دفاع از مبارزات آزاديخواهانه سراسری در ايران بلند کنند و حال هم در ادبيات خود از «مناطق ملی» سخن می‌گويند. ايستگاه پايانی اين سفر کجاست؟
 

همايون ـ تکنیک تکرار تا بی‌نهایت و بی توجه به واقعیات مزاحم، در گذشته از سوی بسیاری گروه‌ها در مورد ۲۸ مرداد بکار رفت که با گذشت زمان دارد به اهمیت واقعی خود فروکاسته می‌شود ــ رویدادی که داغ بزرگی بر سیاست و تاریخ ایران گذاشت و هیچ لارم نمی‌بود و هیچ‌کس از آن نمی‌تواند نه سربلند باشد نه طلبکاری مشروعیت کند. این بار نوبت جا انداختن ملیت‌ها و ملت‌های زبانی ایران و حذف ملت ایران به ضرب تکرار، و جا انداختن فدرالیسم به عنوان تنها راه دمکراتیک تمرکز‌زدائی است تا به حق تعیین سرنوشت به موجب منشور ملل متحد برسند. مناطق ملی نیز ایستگاه پیش از پایانی کشور‌هائی است که به موجب نقشه خاور میانه جدید نئوکان‌های امریکائی قرار است با دستکاری مختصری در جغرافیای سیاسی بر روی نقشه‌ها پدیدار شوند.
 

تلاش ـ ميان روشنگری و تلقين تفاوتی اساسی وجود دارد. وقتی در يک متن سه صفحه‌ای ده‌ها بار از "مليت‌های ايران" يا "مناطق ملی" سخن گفته می‌شود، بدون آن‌که روشن باشد که براساس چه تعريفی از کجا و چگونه از ملت ايران و کشور ايران يکباره چنين مفاهيمی را وارد ادبيات سياسی خود می‌کنند، چنين رفتاری را چه بايد ناميد و به چه حسابی گذاشت؟
 

همايون ـ من هیچ حسن نیتی در این شیوه‌ها نمی‌بینم و توصیه‌ام به همه نیرو‌های سیاسی و شخصیت‌هائی که به هر وسیله دنبال یافتن نقشی برای خود هستند این است که وارد هیچ ترتیباتی با آن سازمان‌ها نشوند تا هنگامی که بر سر دو اصل توافق صورت گیرد: تمرکز زدائی و حقوق مدنی و فرهنگی اقوام و مذاهب ــ هر دو در چهارچوب اسناد سازمان ملل متحد از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های پیوست؛ و کشور و ملت ایران.

با آنکه جنبش سبز به پشتیبانی هر ایرانی نیاز دارد حق هر کسی است که به هر دلیل خود را کنار بکشد. در آنچه جنبش سبز می‌خواهد ــ جامعه شهروندی افراد برابر ــ جای هیچ شرط و شروطی نیست.


تلاش ـ 
در طول تاريخ هزاران ساله اين ملت با همه فراز و نشيب‌هايش يک اصل، يک روحيه، يک رشته پررنگ، ديده می‌شود؛ حفظ ايران، حفظ ايران و بازهم حفظ ايران. آيا در مرحله و دوره‌ای که امروز ايران پشت سر می‌گذارد آن رشته رنگ باخته است؟
 

همايون ـ این نخستین بار نیست که در تاریخ دراز ما گروه‌هائی آهنگ گسستن پیوند‌های ملی را کرده‌اند و امیدوارم با برقراری دمکراسی لیبرال و حقوق شهروندی واپسین بار باشد. یک "ثابت" در تصویر دگرگون شونده تاریخ ما هست و آن پابرجائی پیوند‌ها و اراده شکست‌ناپذیر نگهداری این ملت است که یک نگاه به سه هزاره گذشته نیازی به اثبات دوباره آن نمی‌گذارد. تجزیه ایران تنها به زور برتر بیگانه امکان یافته است و من دیگر چنان زوری نمی‌بینم. خطر حمله امریکا هنوز هست و گروه‌های تجزیه‌طلب و پشتیبانان‌شان در آن سوی مرز‌های ایران در بهره‌برداری چنان فرصتی تردید نخواهند کرد ولی در پایان همه بازنده خواهند بود و ملت ما بیش از همه. ما از پیامد‌های حمله نظامی به ایران سخت هراسناکیم ولی از خود و اراده این ملت نیز نومید نیستیم.

ایران یک هسته سخت دارد و لایه‌های پیرامونی. هسته سخت که هنوز برجاست ما را از مخاطرات وجودی مانند هجوم بنیان‌کن بیابانگردان عرب و ایلغار بیابانگردان "توندرا"‌های آسیای مرکزی و امپریالیسم بریتانیا و روس نگهداری کرد. اگر نقشه‌های ایران را در دوره‌های گوناگون ببینیم ایران کنونی را در قلب همه آنها می‌یابیم. آنها که در انتظار فرصت نشسته‌اند بهتر است به درس‌های تاریخ بنگرند. یک هسته سخت هست...


تلاش ـ گفته می‌شود حال که سخن از رواداری و آزاديخواهی و حقوق برابرهمگانی است می‌توان در باره همه چيز و با همه مذاکره و گفتگو کرد و همه چيز را به رأی گذاشت. آنان که يکپارچگی ملت و تماميت سرزمينی ايران را موضوع هيچ مذاکره و توافق يا رأی‌گيری نمی‌دانند، "اشتباهشان" کجاست و با همه تکيه‌‌شان بر حقوق برابر افراد انسانی چه مسئله‌ای را دراين ميان درست "نمی‌فهمند"؟
 

همايون ـ "اشتباه" ما در این است که همه چیز را در "فرد" ایرانی و حقوق او می‌بینیم و رواداری و آزادی‌خواهی ما برای ساختن جامعه نوینی در ایران است که تبعیض در آن نباشد و خشونت بر آن حکومت نکند. آغازگاه ما "ملیت" ها نیستند زیرا گذشته از آنکه ملت ایران را نفی می‌کنند فرد ایرانی را نیز نه به خودی خود بلکه به دلیل سخن گفتن به یک زبان معین دارای حق می‌شناسند. "اشتباه" اساسی ما این است که اصول جهانروای universal دمکراسی لیبرال را که در اسناد ملل متحد رسمیت یافته است و مبنای حقوق بین‌الملل و حقوق افراد و از جمله "افراد متعلق به اقلیت‌های قومی و مذهبی" شده است بیش از اندازه"‌ای که آنها تعیین می‌کنند جدی می‌گیریم.

به نظر ما رواداری و آزادیخواهی به این معنی نیست که از مردم بپرسیم آیا می‌خواهید تبعیض مذهبی باشد؛ می‌خواهید زنان همچنان انسان درجه دوم بمانند؛ می‌خواهید آخوند بجای شما تصمیم بگیرد؛ می‌خواهید ایران شش "ملیت و منطقه ملی" و بعدا شش کشور شناخته شود؟ این‌هاست آنچه نه قابل مذاکره است نه رای‌گیری. مردم ما هزار هزار در آن زندان‌ها نمی‌پوسند و به دست بسیجی خون‌آشام جان نمی‌دهند که با چنان گزینش‌هائی روبرو شوند. آنچه ما درست نمی‌فهمیم این است که به چه مناسبت می‌باید ایران یکپارچه کنونی را بجای آزاد کردن از استبداد و حکومت مذهبی و تبعیض همه سویه تکه تکه کنیم و حتا برای شرکت پاره‌ای کسان در مبارزه آزادی‌خواهانهی همگان برای همگان، به تجزیه ایران ــ که هر نامی بر آن بنهند فرایندش را آغاز کرده‌اند تا کی فرصت پیش آید ــ تن در دهیم؟ ما نمی‌خواهیم زیر بار چنان راه‌حل‌هائی برویم.


تلاش ـ گفته می‌شود: «صفات طبيعی ـ از جمله پيوند خونی، قومی، نژادی ـ انسانها نه تنها پيش شرط و پايه استقرار دمکراسی و حقوق بشر نيستند بلکه حتا سد راه آن نيز می‌باشند.» چرا؟

مگر نه اين که «من» به هم‌خون، هم‌دين، هم‌جنس، هم‌قبيله و قوم يا همشهری و اهل روستای خود بيشتر اعتماد دارم؟ و مگر نه اين که اعتماد و رواداری و شکيبائی می‌آورد و وجود آن دستيابی به دمکراسی و حقوق بشر در همين محدوده کوچکتر را آسان‌تر می‌کند؟
 

همايون ـ تاریخ بشری سیر از کوچک‌ترین واحد به بزرگ‌ترین بوده است که ملت-دولت باشد و اکنون پنچاه شصت سالی است که گرد آمدن ملت-دولت‌ها را در ماهیت‌های بزرگ‌تر مانند سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپائی می‌بینیم ــ همه به منظور کاهش دشمنی‌ها و برخورد‌های خشونت‌آمیز و افزایش همان اعتماد و رواداری و شکیبائی (بردباری واژه بهتری است.) برعکس آن ادعا هر چه دامنه بستگی‌های عاطفی یا سودگرایانه تنگ‌تر باشد نابردباری تا حد دشمنی بیشتر می‌شود. به مناسبات قبیله‌ای یا به محله‌های شهر‌های پیشا‌مدرن بنگرید. کمترین تفاوت و حضور دیگری رنج‌آور می‌بود.

من خوانندگان را به کتابی گرانمایه، فدرالیسم در جهان سوم از آقای محمد رضا خوبروی پاک، مراجعه می‌دهم تا ببینند که همدینی و همزبانی به عنوان پایه یگانگی ملی گاه چه اعتماد و رواداری‌ها به بارآورده است.

از این گذشته چگونه می‌توان سودمندی روی هم ریختن همه منابع انسانی و مادی و معنوی ایران و مزایای جغرافیای استثنائی کنونی ما را انکار کرد؟ ما هر چه بهم پیوسته‌تر باشیم تک تک‌مان خوشبخت‌تر خواهیم بود.
 

تلاش ـ همه ما امروز ـ و شما بيش و پيش از همه ـ از ضرورت تغيير ريشه‌ای جامعه ايرانی و ساختن آينده‌ای با تضمين دمکراسی و تأمين حقوق برابر انسانها می‌گوئيم و می‌نويسيم. چنين دگرگونی بدون مشارکت مردمی که به گفته خود شما، خودشان نيز موضوع دگرگونی‌ها هستند، به همه چيز ممکن است برسد جز به اين آينده. بی‌ترديد در مناطقی از ايران که ساکنين آن را اقوام ايرانی معينی در اکثريت تشکيل می‌دهند، منظور ما از مردم، حضور و مشارکت همين ساکنان است. چه تفاوتی دارد که ما برای مشارکت دمکراتيک و کاراتر در چنين مناطقی، آنها را«فدرال‌های قوم» کرد و بلوچ و عرب و... بناميم يا از «حکومت‌های محلی» سخن بگوئيم و در پايبندی به عدم تمرکز تا تقسيم قدرت در حد مثلاً شوراهای محل و کوچه و خيابان هم برويم؟ تفاوت در کجاست، مگر نه اين که اصل مشارکت همان مردم است؟
 

همايون ـ راه حل فدرال دو جزء دارد هر دو خطرناک از جمله برای خود آتها که دنبال واحد‌های فدرال هستند. نخست برای فدرال کردن کشوری که به صورت غیر‌فدرال، هست و بوده است می‌باید آن را تجزیه کرد که هیچ کس نمی‌تواند هزینه‌های‌ش را پیش‌بینی کند ــ نخستین‌ش ایستادگی آن هسته سخت که ــ بپذیریم ــ زیر بار نخواهد رفت. دوم زبان و مرزبندی زبانی که اصل موضوع است و با توجه به جغرافیای ایران و تراشیده شدن سرزمین ما به دست بیگانگان زورمند‌تر در پنج سده گذشته مقدمه جدائی کامل خواهد بود و زمزمه‌های‌ش را نیز از هم‌اکنون در "آذربایچان جنوبی" و "کردستان شرقی" و الاهواز می‌شنویم.

حکومت‌های محلی بر خلاف فدرالیسم، هم به معنی تقسیم حاکمیت نیستند و نمی‌توان بعدا آنها را مبنای خواست تعیین سرنوشت گردانید و هم اختیارات کمتری از واحد‌های فدرال دارند. حکومت محلی، تقسیم اختیارات حکومت است در هر سطح تقسیمات کشوری و اساسا بر پایه تقسیمات جغرافیائی استان‌های ماست که ریشه در تاریخ دارند. فرالیسم از حکومت‌های محلی بسیار دست و پا گیر‌تر و پر‌هزینه‌تر است. ولی ملاحظه اصلی همان جلوگیری از تقسیم حاکمیت sovereignty است که از نظر ما اهمیت درجه اول دارد.


تلاش ـ پايه در انديشه آزادی و برابری حقوقی، انسان و فرد است. در گفتگوئی با فصلنامه تلاش گفته‌ايد: «میهن‌دوستی مانند خانواده‌دوستی است و در برابر انسان‌دوستی قرار ندارد، دل انسانی بزرگ‌تر از اینهاست.»

صرف نظر از پيوند‌های عاطفی، شايد لازم است رابطه عقلانی ميان ميهن‌دوستی و انسان‌دوستی نيز محسوس و روشن شود. طبعاً توضيح اين پيوند در درجه نخست وظيفه کسانی است که امروز اين پيوند را ناگسستنی‌تر از هميشه می‌دانند و از آن دفاع می‌کنند، يعنی ميهن‌دوستانِ آزاديخواهِ مدافعِ حقوق بشر!
 

همايون ـ ما همه چنانکه اشاره شد از کوچک‌ترین واحد زنان و مردان شکارگر و گردآور (که بر زمین می‌گشتند و هر چه خوردنی را گرد می‌آوردند) آغاز کردیم و کم کم از خانواده و تبار و قبیله و اتحادیه‌های بزرگ‌تر قبایل و انباع و رعایای شاهان، و هم‌کیشان، رسیدیم به اتباع دولت-ملت و شهروندان جامعه مدنی و شهر‌وندی. در این سیر چند هزار ساله هر چه بیشتر با انسانیت بزرگ‌تر آشنا شدیم و آموختیم که دیگری را نیز مانند خود بشماریم و کمترین تفاوت را مایه بیگانگی و دشمنی نسازیم. امروز از آن گذشته‌های دور، خانواده (اتمی یا گسترده) و قوم و ملت مانده است و در کنارشان عنصز انسانیت هر چه نیرومند‌تر شده است. میهن‌دوستی که تا همین سده گذشته سر دیگرش به آسانی تا دشمنی و جنگ با همسایه می‌رسید چه به یاری درس‌های تلخ تاریخ و چه پیشرفت‌های کنترل‌ناپذیر تکنولوژی ویرانی، به میانه‌روی و بردباری و همزیستی با دیگران گرایش می‌یابد و مکانیسم‌های بین‌المللی برای جلوگیری از کشمکش‌های میان ملت‌ها توانمندی بیشتر یافته‌اند.

جنگ و دشمنی به اندازه‌ای پر‌هزینه شده است که به سود همگانی ملت‌ها نیست. امروز تصرف و نگهداری سرزمین‌های دیگران به اندازه‌ای گران تمام می‌شود که به زبان بازار، صرف نمی‌کند. امریکائیان اگر می‌دانستند، به عراق که سهل است به افغانستان نیز لشگر نمی‌کشیدند.

آزادی و حقوق بشر نخست در چهارچوب ملی معنی می‌یابند ولی نمی‌توانند در آنجا بایستند و به ناچار در نگاه به ملت‌های دیگر تاثیر می‌کنند. زندگی در سپهر حقوق بشر جهان را متمدن‌تر کرده است و همچنان خواهد کرد.
 
 تلاش آنلاین سپتامبر ۲۰۱۰‏‏
www.d-homayoun.info
نسخه قابل چاپ اين مطلب را برای دوستان خود •ای ميل• کنيد فهرست صفحه نخست