‏‏ ‏‏ مردم از هر دو سر برنده اند‎ ‎

داريوش همايون


‏‏  ‏ بحث كهنه استراتژی پيكار با رژيم اسلامی از انتخابات رياست جمهوری خرداد گذشته بار ديگر پيش ‏كشيده شده است و برای كسانی به نظر می رسد برای نخستين بار طرح می شود . در جاهائی می بايد از ‏پائين ترين مقدمات آغاز كرد . ‏

‏  پس از انتخابات دوم خرداد و جنبش تازه أی كه در جامعه ايرانی و همراه آن در خود حكومت اسلامی ‏پديدار شد هواداران استراتژی پيكار سياسی مردمی به آسانی می توانستند دعوی مكتب مخالف ، مكتب ‏انكار، را رد كنند . دعاوی مكتب پيكار مسلحانه كه هيچگاه قابل اعتنا نبود و نيست . مكتب انكار در اينجا به ‏كسانی گفته می شود كه به چنان جنبشی باور نداشتند وبيشترينه امتيازی كه به شواهد آشكار بالا گرفتن ‏مشاركت مردم در سياست و بالاگرفتن نبرد داخلی در دستگاه حكومتی می دادند، شانه بالا انداختن بود كه ‏يك خيمه شب بازی رژيم بيش نيست و برای فريب دادن مخالفان بيرون ترتيب داده شده است .‏

‏  در جنبش دانشجوئی دو سال پيش حتا اين كسان ناگزير شدند بپذيرند كه كار از خيمه شب بازی گذشته ‏است و با همه توانی كه در گلو و قلم داشتند فرياد پشتيبانی سردادند . ولی در اينجا نيز ميان جنبش ‏دانشجوئی و تحولاتی كه به آن انجاميده بود تفاوت گذاشتند. جنبش دانشجوئی اصالت داشت ، ولی هرچه ‏ديگر می گذشت خيمه شب بازی می بود. از آن پس هر سركوبگری در جمهوری اسلامی ، آنها را به ‏وجود يك بازی پيچيده كه در آن اصلاحگران و انحصار طلبان در آن هريك نقش خود را بازی می كردند تا ‏نيروهای مخالف را فريب دهند معتقدتر كرد . هيچ كدام از خود نپرسيدند اين چه بازی است كه پاره أی ‏نقشهايش انسان را تا چند سانتيمتری مرگ می برد و به فلج هميشگی دچار می سازد ، يا به زندانهای مجرد ‏ده ساله می اندازد ، يا سالها از خدمات دولتی ممنوع می دارد ، يا در بهترين صورتش ناچار از كناره گيری ‏و خانه نشينی می كند ؟

‏  آنچه كه حزب الله بويژه در شش ماهه اخير برای پاك كردن آثار دگرگونيهائی كرد كه از آن انتخابات ‏چهار سال پيش شدت گرفته بود ، به گونه طرفه آميزی در انكار خود آن دگرگونيها بكار گرفته شد . ‏پيروزمندانه بر هر فشار تازه أی كه وارد شد انگشت نهادند : از بستن روزنامه هائی كه در آن چهار سال ‏توانسته بودند انتشار يابند و دستگير شدن روشنفكران و روزنامه نگارانی كه در آن فضا توانسته بودند چنان ‏سخنان باورنكردنی بگويند تا به زندان افتادان كوشندگان جنبش دانشجوئی كه مانند روزنامه های آزاده ‏برخاسته از دگرگونيهای پس از دوم خرداد بودند، همه را با استدلال وارونه أی كه مردم ما در آن استادند به ‏عنوان دلائلی بر ادعای اصلی تكرار كردند : اينكه اصلا چيزی عوض نشده بوده است .‏

‏  امسال انتخابات در شرايط شكست سنگين آنچه جنبش دوم خرداد نام داده اند صورت گرفت . نه تنها بيشتر ‏دستاوردهای چهار ساله از دست رفته يا آسيب ديده بود بلكه خود سران آن جنبش نيز چنان دست آموز عمل ‏می كردند كه بسياری از مردم ناگزير از خود می پرسيدند بود و نبود آنان چه تفاوتی خواهد داشت ؟ مردم ‏می توانستند بی دشواری زياد از سران جنبشی كه شعار جامعه مدنی و ايران برای همه ايرانيان سر ‏می دادند ، و به حد يك نگرنده ی گاه نه چندان ناخرسند سركوبگری پائين آمده بودند ، چشم بپوشند - در ‏واقع نيز درصد بالائی از آنان چنين كردند .‏
‏ ‏
‏  برای مكتب انكار اين احساس سرخوردگی مردم برگ برنده أی می نمود . اصحاب بيشمار اين مكتب ‏هرچند چهار سال از تكرار نظريه توطئه و خيمه شب بازی خسته نشده بودند باز در ته دل ، عامل مردمی ‏را كه می ديدند به صورتی سابقه در جمهوری اسلامی به ميدان آمده است به حساب می آوردند . اما ‏هنگامی كه احساس كردند مردم از اين ميدان رويگردانده اند دلير شدند . تصور خود را واقعيت شمردند و ‏به پيش از دوم خرداد بازگشتند : همه چيز خيمه شب بازی بوده است ؛ چيزی دگرگون نشده است ، و اگر ‏شده ، به بدتری بوده است . ‏

‏  اعلام نتايج رای گيری و اينكه دو سوم مردم رای داده اند دردسر آنان را تازه كرد . برخی راه گريز را در ‏دروغ شمردن آمارها ديدند . برخی ديگر دوسوم رای داده را دربرابريك سومی كه رای نداد بی اهميت ‏شمردند . ولی اينها "بهم بافتن" و دست و پا زدن برای توجيه است ( در اصطلاح سياسی بسيار رايج ‏انگليسی به آن ‏spin‏ يا رشتن می گويند ) و جای درست ديدن و درست انديشيدن را نمی گيرد . اگر مردم ‏حتا در بدترين ساعات تاخت و تاز حزب الله و بی اثری اصلاحگران حكومتی ، نا اميد نيستند ونمی خواهند ‏به خانه هايشان برگردند و با رای دادن بی اميدواری زياد هم شده در ميدان می مانند ، ناچار می بايد ‏دگرگونی بزرگی در سياست ايران روی داده باشد . ناچار می بايد از نظريه های توطئه و ترفند و خيمه ‏شب بازی دست شست و مردم را به زودباوری و خودفريبی متهم نكرد .و ناچار می بايد انتخابات را ، ‏باهمه شورای نگهبانش ، يك عامل مهم سياسی شمرد كه در ايران نهادينه می شود ، و دست كم همان درسی ‏را گرفت كه خردمند ترين در اردوی حزب الله ، پس از اين انتخابات دارند می گيرند . يك گروه سياسی ‏دست كم در آنجا كه هنوز قدرتی در ميان نيست می تواند به واقعيتها تن در دهد و در پی رفع و رجوع ‏نباشد.‏

‏  اگر مكتب انكار تا نديده گرفتن واقعيات رفت ، پاره أی از مخالفان تا موافق شدن اصولی با رژيم اسلامی ‏و پيوستن به اردوی اصلاحگران حكومتی رفتند . تاكيد آنان بر پيكار مردم در ايران و پيوستن بخشهائی از ‏دستگاه حكومتی به مردم ، هر كدام به دلائل و به اندازه خود ، درست بود ؛ ولی بستن همه پيكار به خاتمی و ‏دوم خرداد ، و تلاش برای پيوستن به آنان در درون ايران - كه بيهوده بود و خاتمی حتا به نامه های ‏درخواست آميز برای گشودن دفتر در ايران پاسخ نداد - به اعتبار نيروهای مخالف در بيرون هيچ كمكی ‏نكرد . اين مخالفان - جز يك دو تنی كه بهر فرصت به رنگ ديگری در می آيند و اين بار جامه انكار برتن ‏كرده اند - از نتايج انتخابات اخير سر از پا نمی شناسند . گوئی ديگر مساله عمده أی نمانده است ، دوم ‏خرداد رو به پيروزی قطعی دارد و بازگشت به جمهوری اسلامی تنها ، مسئله زمان است .‏

‎* * *‎

‏ برای بسياری از ما - كه نه چشمان خود را بر جوشش سياسی و اجتماعی ايران بسته ايم و نه دوم ‏خرداديان را از خود می دانيم و آينده را در آنها ميبينيم - هرچه هست امكانات گسترنده پيكار است ؛ نه يك ‏پرش چشم بسته به هرچه باداباد ، بلكه حركتی مقاومت ناپذير رو به جامعه أی امروزين با نظامی دمكراتيك ‏، و فرهنگی پيراسته از بدآموزيهای يك تاريخ دراز واپسماندگی . اين حركت مقاومت ناپذير با خود ايستادنها ‏و پس كشيدنها و زمين خوردنها و گمراهيها دارد و از همه ما ايستادگی و روشن بينی و هشياری دائمی می ‏طلبد . می بايد آنچه را كه هست خوب بشناسيم و واقعيتش را بپذيريم و اگر آنچه را كه هست نمی پسنديم از ‏راهش به آنچه می پسنديم برسيم . آنگونه كه از اين بيست و سه ساله و بويژه از اين چهار ساله آخر می ‏توان ديد - اگر آنچه را كه دلمان می خواهد و با آن آسوده تريم كنار بگذاريم - می توان موقعيت كنونی را ‏چنين طبقه بندی كرد :‏

‎  * مردم ايران فعلا هيچ گرايشی به خيزش عمومی ندارند ولی امكان انفجار هر لحظه هست زيرا همه ‏عوامل آن جز آمادگی فوری مردم فراهم است . مافيا می تواند با ادامه زياده رويهايش آن آمادگی را نيز ‏فراهم سازد .آن بخش جامعه كه در رفاه نسبی است اصلاح وضع موجود را می خواهد و بس . طبقه متوسط ‏بزرگ ايران نيز باهمه ناخرسندی می خواهد بداند به كجا می رود . از سوئی قدرت سركوبگری رژيم و از ‏سوئی تجربه تلخ انقلاب اسلامی ، مردم را محتاط كرده است . در آن زمان همه گفتند بدتر از اين نمي شود ‏ولي بسيار بدتر شد . امروز با بيست و سه چهار سال پيش تفاوتهای آشكار دارد ولی احساس عمومی را با ‏ريزه كاريهای استدلالی نمی توان تغيير داد . ‏

‏  ‏‎*‎‏ چه بخواهيم و چه نخواهيم انتخابات راهی است كه بر مردم گشوده شده است و آنچه درباره آن می گويند ‏نيز درست است. انتخابات هم جايگزينی ( آلترناتيو ) برای انقلاب است و می تواند تا مدتها انرژی مردم را ‏در مسير ديگر بيندازد ، و هم موريانه وار پايه های قدرت مافيا و حزب الله را سست كند . ‏
ولی در هر صورت ، انتخابات حتا با آزادی محدود ، بزرگترين نهاد دمكراتيك و بزرگترين آموزشگاه ‏دمكراسی در جامعه است زيرا عملی ترين وسيله بسيج منظم مردمی است . انتخابات با خود ، حزب و يك ‏طبقه سياسی مسئول دربرابر مردم می آورد - در رژيمهای ديكتاتوری ، ديرتر و شكنجه آميزتر ، ولی با ‏اينهمه .‏
‏ ‏
‏  در جمهوری اسلامی انتخابات جای مهمی در قانون اساسی دارد ولی از بن با نظام جمهوری اسلامی ، ‏نظام ولايت فقيه و بی حقی مردم "محجور" و رمه نيازمند شبان ، در جنگ است . اين ناهنجاری ، تنها پاره ‏أی نيروهای مخالف را در استدلالهای خشك حقوقی سرگردان نكرده است ،گرفتاری سران مافيا با آن به ‏مراتب جدی تر است . معمائی است كه به زيان آنها دارد به سختی تمام و هزينه سنگين گشوده می شود . ‏در ايران دست كم در شرايط كنونی ، مخالفت با انتخابات به جائی نمی رسد . نمونه اش انتخابات خرداد ‏گذشته كه تقريبا بی پيكار انتخاباتی در فضائی پاك بی بهره از هيجان برگزار شد . نامزد اصلی رياست ‏جمهوری كه شصت هفتاد درصدی از رايها را آورد جز يك دو سخنرانی تقريبا هيچ برای انتخاب دوباره ‏اش نكرد ؛ نه وعده أی داد و نه حتا به سفر انتخاباتی شهرستانها رفت . با آنكه مردم آشكارا سرخورده شده ‏بودند و بيشتر گروهها در بيرون انتخابات را تحريم كردند و حزب الله در چند ماهه و بويژه چند هفته پيش ‏از انتخابات هرچه توانست برای متقاعدكردن مردم به بيهودگی انتخابات و بی اثری مقامات انتخاباتی انجام ‏داد باز دو سوم رای دهندگان رای دادند .‏
‎ ‎
‏  ‏‎*‎‏ پيكار قدرت در حكومت اسلامی جدی است و بخش مهمی از آن به مردم بر می گردد . گروهی می ‏خواهد مردم را پشت سر خود نگهدارد . گروه نيرومندتری از هر قدرتی به مردم داده شود بر خود می لرزد ‏‏. هردو سرسپرده جمهوری اسلامی اند و هردو می خواهند نظام را نگهدارند و هر دو از خيزش مردم می ‏ترسند ؛ ولی يكی چاره را در كاستن از ناخرسندی مردم می بيند و ديگری در افزايش سركوبگری . چنين ‏اختلافی در همه نظامهای بسته أی كه تهديد می شوند پيش آمده است و می آيد و هيچ نيازمند خيمه شب ‏بازی نيست . از طبيعت قدرت و حكومت بر می خيزد . مردم بر خلاف پاره أی مخالفان ، اين اختلاف را ‏خوب می فهمند و از آن برای پيشبرد پيكار آزاديخواهانه خود بهره می گيرند . آنها هنوز اگر انتظاری از ‏چنان مخالفان داشته باشند - كه بعيد است - اين است كه بر واقعيت آشكار چشم بگشايند و آنها نيز از نبرد ‏همه سويه سياسی كه در ايران درگرفته است برای پشبرد پيكار آزاديخواهانه مردم ايران بهره گيرند .‏

* * *‎

‏  چنانكه اشاره رفت انتخابات رياست جمهوری در اوضاع و احوال نوميد كننده برگزار شد . تقريبا همه ‏اسباب آن نوميدی هنوز هست . قانون اساسی همان است و مكانيسم های قانونی بسته نگهداشتن سيستم و ‏ناكام گردانيدن هر اصلاحات با معنی در جايشان هستند . مافيا با منابع مالی بيكرانش دستگاههای ‏سركوبگری را كنترل می كند . زندانها پر است و پرتر هم می شود . روزنامه ها ديگر به آزادی پيشين نمی ‏نويسند و به شمار پيشين فروخته نمی شوند . تا كنون رای مردم دو اثر بيشتر نداشته است . نخست ، رئيس ‏جمهوری سرانجام به مسئوليتش در برابر رايهائی كه به او داده شده اذعان كرده است . در سخنرانيی كه از ‏كسی چون او تازگی داشت گفت بر راه اصلاحات خواهدرفت و اگر جلوش را بگيرند كناره گيری ‏خواهدكرد . او می داند كه در آن صورت چه بحرانی رژيمی را كه بدان سرسپرده است درخود خواهد ‏پيچيد و اگر تهديدش ميان تهی نباشد نشانه دگرگونی بزرگی است . ‏
‏ ‏
‏  دوم ، رهبر به مجلس اجازه داد در كار راديو تلويزيون نظارت كند . راديو تلويزيون در انتخابات ، از حد ‏گذرانده بود. خبر پيروزی خاتمی را تا چندين ساعت پخش نكردند و وزير كشور راكه برای اعلام نتايج ‏رای گيری به آنجا رفته بود عملا راه ندادند . مجمع تشخيص مصلحت به رياست رفسنجانی كه رهبر مافيا ‏نيز هست پيش از انتخابات مجلس زمستان گذشته كه شكست سنگين حزب الله پيش بينی می شد ، به شتاب ‏‏"قانون"ی گذراند كه حق بازرسی در نهادهای فراوان و بسيار نيرومند زير نظر رهبری را از مجلس ‏گرفت . تنها يكی از اين نهادها ، "دفتر امداد امام ،" به روايتی در ماه به هفتصد هزار تن مقرری می دهد . ‏اين خيل عظيم ‏‎ ‎مقرری بگيران‎ ‎‏ و مانندهای‏‎ ‎‏ آنهايند كه با خانواده هايشان پانزده در صد رای حزب الله را ‏می سازند . اكنون با دستوری كه به آن مجمع برای تغيير آن قانون داده شده است راه بر بازرسی مجلس در ‏آن نهادها گشوده می شود كه يك "صندوق پاندورا"ی واقعی خواهد بود. اگر مجلس جرات كند و گام در اين ‏ميدان مين بگذارد آتشبازی بيسابقه أی را می بايد انتظار داشت .‏

‏  اينها اگرهای مهمی است : اگر رئيس جمهوری حقيقتا درپی اصلاحات بر آيد كه خود می گويد راه ‏ديگری ندارد ؛ و اگر دهان مكنده نهادها را از شاهرگهای درامد ملی جدا كنند كه اندكی هم برای رسيدن به ‏دردهای مردم بماند ، هيچ چيز كمتر از زمين لرزه نخواهد بود . تجربه گذشته نشان می دهد كه چنان ‏نخواهد شد . دستور رهبر امتياز مهمی است كه به اصلاحگران داده می شود . ولی آن "انقلابی" نيست كه ‏يكی از آن سرازپانشناختگان در باره اش گفت . اينان ظاهرا نمی دانند كه چه تاكتيكهائی برای كشيدن دندان ‏سختگيرترين بازرسيها ، آنهم در جمهوری اسلامی ، در آستين سنگرگرفتگان قدرت و امتيازات است. ‏
با اين ساختار قدرت ، هيچ اصلاحی مگر با سخت ترين روياروئيها ، امكان پذير نخواهد بود و تا كنون در ‏دوم خرداديان چنين پافشاری و دلاوری ديده نشده است . ‏

‏  فرصتی كه برای مردم پيش آمده در همين تناقض است . دوم خرداد ، بی ايستادگی بر دعويهايش ، دو ‏پيكار را خواهد باخت - پيكار نگهداری خودش و پيكارنگهداری نظام . ماموريتی كه اين اصلاحگران برای ‏خود می شناسند "فرود آرام" برای رژيم است كه جمهوری اسلامی را برای "ملی- مذهبی" ها نگهدارد ؛ ‏حلقه را برای بسياری خوديهای پيشين ، جز آنها كه پاك غير خودی شده اند ، بزرگتر سازد ؛ و بقيه را كه ‏از نيمه كاريها و ميانه گيريهای اين دمكراتهای اسلامی و محافظه كاران اصلاحگر به تنگ آمده اند ، و پس ‏از صد سال آزمايش شكست خورده می خواهند جامعه ايرانی را امروزی كنند ، همچنان دور نگهدارد . ‏انحصار گران يارای اين اندازه اش را نيز ندارند و دايره خوديها را همچنان تنگتر می خواهند ( بر سر اين ‏خوان يغما مگر چند تن می توانند بنشينند ؟ ) . می بايد جنگيد و مردم می توانند اين جنگ را راه بيندازند .‏

‏  يك سوم رای دهندگان كه اين بار كنار ايستادند ، دليلشان هر چه بود ، اين پيام روشن را به دوم خرداد ‏دادند .مردم در ميدان می مانند ( دو سومشان ماندند ) ولی پشتيبانی شان بی قيد و شرط نيست . اگر همه اش ‏قانون اساسی نيست و رای مردم نيز به حساب می آيد می بايد ايستاد و مبارزه كرد . اگر همه اش قانون ‏اساسی است و رای مردم سودی ندارد چرا اينهمه بر ضرورت رای دادن و نياز اصلاحات به پشتيبانی ‏انتخاباتی مردم تاكيد دارند ؟ يك بار رئيس جمهوری و جنبش دوم خردادش توانستند پشتيبانی مردم را به دم ‏قانون اساسی بدهند و ناچيز كنند . مدتی عذرشان اين بود كه مجلس را ندارند . پس از مجلس عذر آوردند كه ‏انتخابات رياست جمهوری در پيش است و آن را نمی بايد به خطر انداخت . اكنون عذری نمانده است .‏

‎* * *‎

‏    پيكار ديگری كه با ادامه سازشكاری "آرامش فعال" باخته خواهدشد "فرودآرام" رژيم اسلامی است . ‏ممكن است سران دوم خرداد ، هشدارهای خود را به اينكه بی اصلاحات ، مردم همه بساط رژيم را برهم ‏خواهند ريخت بيشتر برای ترساندن و امتياز گرفتن تكرار می كنند . ولی اين هشدارها درست است . تاريخ ‏گذشته و همروزگار بر درستيش گواهان بيشمار دارد . چگونه می توان همچنان سی چهل ميليون را در يك ‏جمعيت شصت هفتاد ميليونی ، بی برگ و ساز و بی اميد نگهداشت ؟ اگر اين دريچه اصلاحات كه چهار ‏سالی بيشتر مهلت ندارد نيز بسته شود ، و معلوم نيست چهار سال هم بپايد ، مافيا دربرابر اين مردم چه ‏خواهد داشت؟ سد بسيج و نيروهای انتظامی تا كی می تواند جلو توفان خشم و سرخوردگی مردم را بگيرد؟

‏  آخوندها آگاهانه دو دريچه اطمينان ( سوپاپ ) برای كاستن از فشار اجتماعی گذاشته اند : اعتياد و ‏مهاجرت . بهای هروئين در كشوری به گرانی ايران به حدود آدامس رسيده است و پاسداران اخلاق اسلامی ‏كه بالا رفتن روسری را پايان شريعت می دانند اعتنائی به جوانان معتاد نمی كنند . "روحانيان" شورای ‏نگهبان و مجلس خبرگان و قوه قضائی با خرسندی به آمارهای بالارونده اعتياد در ايران می نگرند . اسلام ‏بماند بقيه اش مهم نيست .جانشين وزيران آموزش عالی پيشين ، كه اكنون برای تلفظ عنوان وزارتخانه اش ‏چنددقيقه أی لازم دارد ، می گويد در سال گذشته دويست و بيست هزارتن از درسخواندگان از كشور ‏مهاجرت كرده اند . درستی اين رقم هر چه باشد در اينكه يك موج سيلابی مهاجرت تازه از ايران آغاز شده ‏است ترديدی نمی توان داشت . سران مافيا از خواندن اين خبركه هشتاد درصدی از جوانان ايران در ‏آرزوی مهاجرت اند شاد می شوند . مدعی هر چه كمتر بهتر .‏

‏  ولی درباره اهميت اين آمارها مبالغه می شود . سالی نزديك به هشتصد هزار تن به بازار بيكاری ايران ‏می پيوندند . چند ميليون جوان را می توان به دام هروئين كشيد يا به كشورهای ديگر پرتاب كرد ؟ از اين ‏مشكل اجتماعی گذشته ، مشكل سياسی است . ايران از نظر سياسی در بيست و چند سال گذشته يكی از ‏پيشرفته ترين جامعه های آن منطقه شده است . چنين مردمی با زمامدارانی در چنين سطح پائين اخلاقی و ‏فرهنگی نمی توانند همزيستی داشته باشند . بسياری از ايرانيان بادستگاه حاكم خود مشكل وجودی ‏‏(اگزيستانسيل) دارند و نگريستن به هيات اين افراد وگوش دادن به سخنانشان را تحمل ناپذير می يابند . بعد ‏هم اينهمه فساد و ستم و تبعيض و رفتار غير انسانی كه هر روز روان را می آزارد . ‏

‏  رای آوردن نامزد دوم خرداد و سرتاسر خود جنبش دوم خرداد ، تغيير زيادی در اين موقعيت نمی دهد و ‏ما كسانی كه اميد خود را به نيروهای پيشرفت و آزادی در ايران بسته ايم ، خطری از آن ناحيه احساس نمی ‏كنيم . دوم خرداد به سبب طبيعت خود و موقعيتی كه در آن گرفتار شده از هرچه بر آيد و در هر چه شكست ‏بخورد به سود هدف دراز مدت ماست . ما سراز پا نشناخته نيستيم و نمی خواهيم برسر سفره دوم خرداد ‏بنشينيم . ما می خواهيم همه سفره ها را برچينيم . ولی اين كار بستگی به بسياری عوامل از جمله در خود ‏دستگاه حكومت جمهوری اسلامی دارد . ‏

‏  تنها كسانی كه بيش از نوك بينی خود را نمی خواهند ببينند از نتايج رای ١۸ خرداد نگرانند و بهر چه ‏برای انكار آن دست می زنند . اين بسيار خوب است كه در نبود يك جايگزين با اعتبار كه در ايران پايگاه ‏مشخصی ، به معنی كمترينه سازماندهی و شبكه ارتباطی ، داشته باشد ، مردم رها نمی كنند و آرامش ‏گورستان را بجای فضای پرتوقع كنونی كه دست كم می تواند به كشاكشهای سخت دامن بزندنمی گذارند . ‏اگر آرامش گورستان دلخواه مافيا نيز هست می بايد اندكی تامل كرد ؛ سران مافيا مردم زيركی هستند و ‏برسر جان و اموال خود مبارزه می كنند . بجای متهم كردن ديگران می بايد آن جايگزين با اعتبار را ساخت ‏كه كار يك سال و دو سال نيست و شكيبائی و پافشاری می خواهد ، و با نديده گرفتن واقعيتهای ناخوشايند در ‏ايران نمی توان كوتاهترش كرد .‏

ژوئيه ۲٠٠١‏