فراخوان ملی همه پرسی

داريوش همايون

در همه بيست و پنج سالی که از آغاز مخالفت و مبارزه گروه‌های هرچه بزرگ‌تری از ايرانيان با جمهوری اسلامی می‌گذرد پرسش و مشکل اصلی "چه بجای آن" بوده است. تا مدتها بيشتری می‌پنداشتند که ضرورت پائين کشيدن حکومت مافيائی آخوندی از گرده مردم ايران چنان انگيزه نيرومندی است که همگان بايست اختلافات خود را فراموش کنند و در رهائی کشور بکوشند. اين برداشت با همه بديهی نمودن ساده انگارانه بود زيرا آن همگان در امری که مهم تر می‌شمرده‌اند، يعنی در آنچه می‌بايد پس از جمهوری اسلامی بيايد چندان از هم دور بوده‌اند که محلی برای هدف مشترک بديهی نمی‌گذاشت. در آن پرسش اصلی، دو ملاحظه دست درکار بود. برای بيشتری آينده خودشان اهميت داشت. آنها می‌خواستند آينده جبران گذشته شان را بکند. در دوسوی طيف سياسی هنوز چنين کسانی فراوانند و ناچار بيشتر به يکديگر می‌پردازند تا جمهوری اسلامی. ملاحظه دوم آن بود که مبادا پس از اين رژيم چيز بهتری نيايد. گروه‌هائی صرفا دنبال فرصتی برای خود در فردای جمهوری اسلامی بودند و هنوز هستند. گروههای ديگری به فرصتی که برای ملت ايران خواهد بود نيز انديشيده‌اند: مبادا چنان فرصتی از دست برود و باز از چاله به چاه و از چاه به چاله.

  بحث سياسی اين سالها بر سر همين پرسشها بوده است، ظاهرش را هرگونه آراسته باشند. همين ملاحظات بود که هنگامی که نخستين نشانه‌های گشايش در سياست ايران پيدا شد ده‌ها ميليون را در سه انتخابات پای صندوقهای رای کشاند و اميد دگرگشت تدريجی جمهوری اسلامی چند سالی مردم را از راه حل‌های ديگر باز داشت و بسياری از مخالفان را چنان به توهم اصلاح طلبی انداخت که هنوز رها نمی‌کنند، اگرچه ختم اصلاحات را هم برچيده‌اند و رهبر اصلاحات، رئيس جمهوری که بيشترين رای‌ها را در تاريخ ايران آورده، چنان در چشم همگان بی آبرو شده است که تحقير جائی برای دشمنی نمی‌گذارد. بيست و پنج سالی در اين گذشت که چگونه گروههای بزرگ مردم را نه در مخالفت با جمهوری اسلامی، که هيچ کافی نيست، بلکه برسر آنچه می‌بايد پس از آن بيايد همرای و بسيج کرد. حتی هنگامی که از چند سال پيش خطوط اصلی يک جايگزين دمکرات و عرفيگرا برای استبداد مذهبی مشخص‌تر شد و به نظر می‌رسيد عموم مخالفان رژيم در آن به توافقی رسيده‌اند، مسئله فرعی شکل حکومت و نام رئيس کشور (با رئيس حکومت اشتباه نشود) که در واقع مهم‌ترين مسئله آنان بوده است، از رسيدن به همرائی جلوگيری کرد. طرفه آنکه هر چه بر دمکراسی و عرفيگرائی بيشتر تکيه می‌کردند بر شدت حملات، به قصد جلوگيری از هر همراهی و همکاری، بر هواداران يک پادشاهی مشروطه، در يک نظام پارلمانی، و پادشاه به عنوان رئيس کشور، می‌افزودند.

  اکنون با فرازآمدن يک نسل تازه و پس از تهيه‌های فکری بيست و پنج ساله گذشته ناگهان زمينه يک همرائی ملی فراهم می‌شود؛ مانند غنچه‌ای که درخت در سراسر زمستان برای شکفتگی آن کار کرده است. فراخوانی که از سوی چند تن از کوشندگان درون ايران و يکی دو تن که به تازگی بيرون آمده‌اند انتشار يافته دری است که بن بست سياسی را می‌تواند بگشايد و می‌بايد آن را گشاده نگهداشت و گشاده‌تر کرد. اين فراخوان، هم زمينه‌ای پذيرفتنی برای همرائی consensus به معنی نگهداری مواضع خود در عين توافقهای اصولی مربوط به نظام سياسی ( ونه شکل حکومت) است و هم بهـترين جايگزين جمهوری اسلامی يعنی يک نظام دمکراسی ليبرال يا حکومت اکثريت در چهارچوب اعلاميه جهانی حقوق بشر و مرحله پايانی مبارزه را درخود دارد. بدين ترتيب گره همگرائی نيروهای سياسی گوناگون باز شده است. آنها يکديگر را به عنوان دارندگان حقوق برابر می‌شناسند و می‌خواهند رژيم جمهوری اسلامی بی مداخله بيگانه و بی خشونت به دست مردم واژگون شود. اينها پيشرفتهای مهمی است. شمار امضا کنندگان فراخوان بهر چند برسد و رژيم هر کاری برای انحراف يا سرکوبی اين حرکت انجام دهد ما با يک رهگشاد breakthrough واقعی سروکار داريم.

* * *

  نمی‌بايد پنداشت که پيشنهادی به روشنی فراخوان در سنگ شدگان سياستهای تبعيدی که هيچ فرصتی را برای از دست رفتن فرصتها بيهوده نمی‌گذارند مخالف خوانی‌هائی برنينگيزد. از سوئی به فراخوان می‌تازند که چرا موضع خود را در تاييد جمهوری روشن نکرده و راه را برای همکاری جمهوری خواهان و مشروطه خواهان باز گذاشته است که ظاهرا گناهی نابخشودنی است و فريادهای خيانت را از مهتابزدگان حاشيه‌ای و غرق در عوالم يک نسل و دو نسل پيش بلند کرده است. از سوی ديگر می‌گويند همه پرسی همان دوم خرداد است در جامه‌ای ديگر و باز از سوئی ديگر، می‌گويند چرا روشن نکرده‌اند که همه پرسی در جمهوری اسلامی است يا پس از آن. کسی به اين نمی‌پردازد که اگر قرار بر حاکميت مردم است که هر گروه نمی‌تواند ديگران را از مردم بودن برکنار کند هر اندازه هم به حقانيت خود يقين داشته باشد (همه همين گونه‌اند) و "همه" پرسی ملاحظات و استثناهای شخصی و گروهی برنمی‌دارد. همچنين به نظر نمی‌آورد که دوم خرداد متعهد به قانون اساسی جمهوری اسلامی کی می‌تواند از مجلس موسسان برای تدوين قانون اساسی دمکراسی ليبرال که در آن هيچ تبعيضی نيست دفاع کند. اين فراخوان از درون، اعلام مرگ دوم خرداد است و به روشنی به مرحله پس از انتظار اصلاح رژيم اشاره دارد. شرط انتخابات آزاد زير نظارت نهادهای بين المللی نيز که در حکم مرگ جمهوری اسلامی است به آسانی ناديده گرفته می‌شود. آنچه از سر و صدای مخالف خوانان می‌توان دريافت يا گله است که چرا امضا کنندگان از ما نپرسيدند، يا اعتراض است که چرا پسند و ناپسندهای ما را در نظر نگرفتند و چرا در ايران به زبان و با تفصيلی که ما در امنيت ۱۵ هزار کيلومتری به هوای دلمان می‌گوئيم اعلام نکردند؟

  سالها شعار دادند که مبارزه می‌بايد از درون و بيرون بهم بپيوندد. امروز دستهای فراوان و نيرومندی بهم می‌رسند و اگر دستگاه سرکوبگری رژيم نمی‌تواند آنها را از هم جدا کند از بدزبانی سروران گرامی در هزاران کيلومتری گود چه برتواند آمد؟

دسامبر ۲٠٠٤
نسخه قابل چاپ اين مطلب را برای دوستان خود •ای ميل• کنيد فهرست صفحه نخست