رهبری و مبارزه مدنی

داريوش همايون


   از جامعه مدنی سازمان نیافته ولی درپیوسته ایران خبر‌های امیدبخش می‌رسد. دو ابتکار تازه گروهی از آزاداندیشان به ویژه سزاوار توجه است. شورای ملی صلح، در پاسخ به بحران اتمی و خطر جنگ برخاسته از آن؛ و کمیته انتخابات آزاد، در تدارک انتخابات اسفند مجلس، به خودی خود و گذشته از اینکه به کجا برسند می‌باید پشتیبانی شوند.

   از این دو، شورای ملی صلح پشتیبانانی در درون حکومت و زمینه‌ای به مناسبت نزدیکی خطر، در جامعه بطور کلی دارد. کمیته انتخابات آزاد پیامی در مخالفت با همه کارکرد انتخاباتی حکومت اسلامی می‌فرستد که بیشتر آرزوی الهام‌بخش حرکت‌هائی در گوشه و کنار جامعه خواهد بود. شورای ملی صلح انگشتی احترام‌آمیز بر روی مسئله اصلی ــ برنامه تسلیحات اتمی رژیم ــ می‌گذارد و انگشت دیگری، اتهام‌آمیز، رو به امریکا می‌گیرد و آزادی عمل و گسترش خود را در فضای پر از کشاکش دستگاه حکومتی تامین می‌کند. کمیته انتخابات آزاد سخن آخر را شجاعانه می‌گوید و بی انتظارات بیش از اندازه، پیامی می‌فرستد که طنین آن خاموش نخواهد شد. اعضای کمیته نه تنها از تنگنای شورای نگهبان بلکه از حلقه خودی و غیر خودی ملی مذهبی نیز بیرون آمده‌اند. آنها به درستی دریافته‌اند که مصلحت ملی مذهبی‌ها نیز در به رسمیت شناختن حق همگان است.

   برای ما در بیرون، اگر از خود بدر آئیم و به آزاداندیشان درون نزدیک‌تر شویم، آنچه کمیته انتخابات آزاد می‌گوید جائی برای افزودن نمی‌گذارد، آنچه هم که شورای ملی صلح می‌خواهد تنها در واژگان و تاکید، اندک تفاوت‌هائی با سخن ما دارد. ما به سبب آزادی عمل بیشتر می‌توانیم بگوئیم که مسئولیت بحران کنونی و خطر جنگ آینده اساسا به گردن جمهوری اسلامی است و اگر بمب اتمی رژیم در میان نباشد تهدید جنگ هم نخواهد بود. ما همچنین می‌توانیم تاکید کنیم که خواست صلح و محکوم کردن مداخله نظامی خارجی نمی‌باید به قصد پشتیبانی از طرف دیگر کشاکش یعنی جمهوری اسلامی باشد، و صلح نمی‌باید اصل موضوع را از یاد‌ها ببرد.

ا   ینکه پشت سر شورای ملی صلح عناصری از درون حکومت باشند یا نه تاثیری ندارد و نمی‌باید مصلحت ملی را زیر سایه ملاحظات سیاسی، حتی ملاحظات مبارزه، ببرد. اکنون پیشگیری جنک و بازایستادن برنامه اتمی جمهوری اسلامی اولویت دارد. وقت برای ملاحظات دیگر بوده است و خواهد بود. اهمیت شورای ملی صلح در این است که با نزدیک کردن مواضع خود به بخش فعال‌تر جامعه مدنی و برطرف کردن بدگمانی نیرو‌هائی که از ملی مذهبی و دوم خردادی‌ها نارو خورده‌اند از پراکندگی کنونی آزادیخواهان خواهد کاست. مخالفت با جنگ و برنامه تسلیحات اتمی، مانند پیکار برای انتخابات آزاد زمینه‌ای طبیعی برای همفکری نیرو‌های گوناگون است.

   کمیته انتخابات آزاد دنباله کاری را که فراخوان ملی رفراندم آغاز کرد گرفته است و خواست رهائی ملی را در قالب گفتمانی ریخته که جز حکومت و مخالفان وفادارش کسی نمی‌تواند با آن در افتد. فراخوان ملی رفراندم دچار این اشتباه بود که می‌خواست یک جنبش را در قالب سازمانی بریزد. آن قالب سازمانی به ناچار بسیار کوچک تر از گستره یک جنبش بود و به سرعت در گرداب ناسازگاری‌های سیاسی و شخصی اجتناب‌ناپذیر افتاد. پیکار برای انتخابات آزاد و جلوگیری از جنگ اگر حالت رسمی به خود نگیرد و جنبشی دربر‌گیرنده افراد و گروه‌های گوناگون بماند از بیرون با فشار‌های حکومت و از درون با ناسازگاری‌های اجتناب‌ناپذیر روبرو نخواهد شد.

   سی سال کشیده است تا اکنون بتوان از جا افتادن یک گفتمان ملی، گفتمان دمکراسی و حقوق بشر، در جامعه ایرانی سخن گفت. پیشرو‌ترین لایه‌های اجتماعی به این گفتمان پیوسته‌اند. اما دمکراسی و حقوق بشر فرایافت‌هائی کلی، و بستر‌هائی برای اقدام و عمل سیاسی هستند، و برای آنکه بتوانند مسیر رویداد‌ها را تغییر دهند نیاز به شعار‌ها و کارزار (کمپین)‌هائی نزدیک به مسائل روز دارند. "دموکراسی خواهی" و حقوق بشر که از چند سال پیش برسر زبان‌ها افتاد در همان حد ماند. امروز محسوس بودن خطر برنامه اتمی رژيم و نزدیک بودن انتخاباتی که غیر آزاد‌ترین و شاید مهم‌ترین انتخابات جمهوری اسلامی خواهد بود به آزادیخواهان ایرانی میدان مناسبی می‌دهد.

   آزادی و باز سازی ایران فرایندی دشوار و طولانی و پیچیده، و سراسر آغشته به تلخی و تراژدی است و راه‌حل‌های فوری و میانبر، هر چه هم خوش‌ظاهر، ندارد. پیکاری است در جبهه‌های بسیار و با پیکارگران بی‌شمار که گاه باهم و گاه رویاروی هم‌اند. پیکار مردم است برای دگرگون کردن حکومت و برای دگرگون کردن همان مردم؛ زیرا درد و درمان ما در همان مردم است. سی ساله گذشته در همین پیکار گذشت. مردم دیگر همان توده‌های سه دهه پیش نیستند ــ هرچند هنوز راه درازی دارند. رژیم نیز همان نیست؛ نیرومند‌تر و برای موجودیت ایران خطرناک‌تر شده است. پس از سی سال دارد راه و رسم نظام‌های توتالیتر ایدئولوژیک را از زباله‌دان تاریخ بدر می‌آورد تا در جامه اسلامی‌اش به کار گیرد.

   فرمول‌های آسانی که این روز‌ها کسانی برای "نجات ایران" پیش می‌کشند نه به جائی می‌رسند، زیرا طبقه سیاسی ایران در بیرون و جامعه سیاسی ایران در درون گوشی برای شنیدن پیام آنان ندارد؛ و نه اجرا شدنی هستند، زیرا صورت مسئله را درست نگرفته‌اند. ما هر پیشرفتی تا‌کنون در مبارزه کرده‌ایم در دگرگون ساختن عنصر مردمی بوده است که عنصر اصلی است. اگر می‌توانیم از جامعه مدنی، جنبش‌های اجتماعی، گفتمان ملی و همرائی بر دمکراسی و حقوق بشر در ایران بگوئیم از آن دگرگونی برخاسته است و آینده ایران در این مسیر‌ها و با این نیرو‌ها ساخته خواهد شد. هزاران و هزاران در اینجا و آنجا و هر جا، حتی اندک شماری در راهرو های قدرت، در باززائی سیاسی جامعه ایرانی سهم داشته‌اند.

   نمی‌توان از زنان و مردانی که جان و آزادی خود را سی سال ارزانی چنین پیکار سیاسی و فرهنگی کرده‌اند انتظار داشت که برای رهائی خود به نیروئی جز خودشان پشت بدهند. جامعه بزرگ ایرانی درون و اجتماع کوچک‌تر ایرانی بیرون صد‌ها و هزاران رهبر در سطح محلی، از پائین، در گوشه و کنار این توده بزرگ انسانی، پرورده است. ما سرانجام استخوان بندی یک جامعه سیاسی مدرن را پیدا می‌کنیم. جامعه سیاسی نوپای ایران هنوز نمی‌تواند شبکه سازمانی خود را داشته باشد ــ در ایران به سبب محدودیت آزادی، در بیرون به سبب آزادی از محدودیت، که بحثی دیگر است ــ ولی سازماندهی نیز مانند رهبری از پائین و طبعا بیشتر در جائی که مردمند، خود ایران، خواهد بود. (این از طرفه‌های سیاست است که چنانکه ارسطو نشان داد از محدودیت به آزادی می‌توان رسید و از بی بند و باری به محدودیت ــ در مورد ما بیرونیان به کم اثری.)پیکار سیاسی مردمی که استراتژی بهتر از آن هنوز نشان داده نشده همین است که در ایران می‌بینیم. در همین طیف صد رنگ از مبارز سر سپرده تا سازشکار بی‌اعتقاد که نقش خود را در سست کردن مبانی رژيم دارد؛ همین فراخوان‌ها و کارزار‌ها و تظاهرات و اعتصاب‌ها و کمیته‌ها و بیانیه‌هاست، همین زندانیان سیاسی و مبارزان سرکوب شده‌اند، همین گردن‌هائی است که با اینهمه افراشته می‌مانند.

دسامبر ۲۰۰۷
www.d-homayoun.info