داریوش همایون از چهرههای شناخته شده سیاسی ایرانی مقیم خارج از كشور
است. وقتی از داریوش همایون دعوت نمودم در این مصاحبه شركت نمایند و جواب
سوالات ما را بدهند گفت از مصاحبه با دوستان كرد خوشحال خواهم شد. این هم جواب
اقای داریوش همایون به چند سوال پیرامون مساله ملی در ایرانو جایگا كردها
در این مبارزه:
محمدزاده
ـ شما در مقالهای به نام “پادشاهی و رهبری” سخن از این
می گوئید:"پارهای از مهم ترین سازمانهای قومی در كنگره ملیتها
آمادهاند دشمنی سنتی خود را با پادشاهی در برابر شناخته شدن فدرالیسم به
فراموشی بسپارند و به گزینه پادشاهى روی خوش نشان بدهند". این مقاله
سوآلها و گمانهزنیهایی را در میان شماری از احزاب ملی برانگیخت.
میتوانید بیشتر در این مورد توضیح بدهید؟
همايون ـ احزاب ملی آنهائی هستند که بخشی از
نیروهای سیاسی سراسری ایران را بی هیچ تبعیض و انحصاری نمایندگی میکنند. از آن
احزاب و سازمانها تاکنون واکنشی نشنیده و نخواندهام. ولی حق با شماست و در
میان شماری از احزاب و سازمانهای قومی پرسشهائی پیش آمده است. چنانکه ملاحظه
میفرمائید ما برای رسیدن به هر گونه تفاهم، سهل است برای گفت و شنود عادی نیز
نیاز به توافق بر معانی و مفاهیم داریم.
من در جریان تماسهائی که از مدتها پیش از سوی یکی دو سازمان قومی با شاهزاده
رضا پهلوی برقرار شده است هستم و بسیار هم از این بابت شادمانم. البته حفظ اصول
و مصلخت ملی ایران بر سر جای خود میماند. شادمانی من از اینجاست که این
تماسها به تعدیل فضای دشمنی میان نیروهای هوادار پادشاهی مشروطه و سازمانهای
قومی کمک میکند و هرچه دشمنی و آشتیناپذیری میان ما کمتر بهتر. این تماسها
بیتردید در موضع گیری اخیر شاهزاده و تاکید بر فدرالیسم به عنوان یک گزینه اثر
داشته است و به نوبه خود پرسشهائی را برانگیخته است.
محمدزاده ـ در تكذیب این
ادعای شما، (كنگره ملیتهای ایران فدرال) مینویسد: مقاله “پادشاهی و
رهبری” مرقومی در روزنامه کیهان لندن در خصوص کنگره ملیتهای ایران فدرال
بیمفهوم و فاقد وجاهت ارزشی بوده و تکذیب میشود. نظر شما چیست؟ مشخصا" نظر
شما در مورد كنگره ملیتهای ایران فدرال چیست؟
همايون ـ تصور نمیکنم سازمانهای متعددی که در کنگره
... گرد آمدهاند از نظر وزنه سیاسی و امکانات مادی در عرض یکدیگر باشند و خود
کنگره چنان انسجام و انظباطی داشته باشد که همه از فعالیتهای یکدیگر آگاه
باشند. آنچه من نوشتهام این است: "پاره ای از مهمترین سازمانهای قومی ... در
کنار استراتژی چپ خود از یک سالی پیش به استراتژی راست روی آوردهاند. این
سازمانها آمادهاند دشمنی سنتی خود را با پادشاهی در برابر شناخته شدن
فدرالیسم دست کم به عنوان یک گزینه، به فراموشی بسپارند و به اقداماتی که در
سویه رهبری و شورای رهبری در جریان است روی خوش نشان دهند." مسلم است که منظور
من این نبوده است که آن سازمانها رهبری کسی را بپذیرند.
ما امروز می بینیم حزب دمکرات کردستان ایران برای گفتگو با جمهوری اسلامی نیز
در شرایطی آماده است: دبیر کل حزب میگوید: «هیچ موقع درب مذاکره بسته نیست.
اگر روزی به این نتیجه برسیم که جمهوری اسلامی واقعاً قصد دارد مسئله کرد را حل
کند، طبیعتاً باید با آن مذاکره کرد.» آیا روی خوش نشان دادن ساده به پادشاهی
پهلوی سنگینتر از مذاکره با جمهوری اسلامی است؟
"کنگره ملیتهای ایران" از نظر من و بسیاری دیگر نمیتواند خود را نماینده
اقوام ایران معرفی کند. همه ما بهتر است تا زمانی که مردم ایران آزادی گفتار
پیدا نکردهاند از جانب خودمان سخن بگوئیم. ترکیب کنگره نیز چنان است که آینده
روابط میان دو بخش کرد و آذربایجانی آن میتواند مایه نگرانی همه ما باشد. از
همه اینها گذشته بستگی بسیاری از این سازمانها به نیروهائی در همسایگی ایران
و محافلی در دوردستترها ــ دست کم تا این اواخر ــ مناسبات ما را با آنها به
دشواریهای بیشتری میاندازد.
محمدزاده ـ چه گزینهای را
برای حكومت كردن دراینده ایران میپسندید و ملیتهای ایرانی چه جایگاهی
باید در سیستم سیاسی این مملكت داشته باشند؟
همايون ـ
من تحصیلاتم را در علوم سیاسی کردهام و همه عمر دانشجوی علوم سیاسی
بودهام و با اصطلاحات علمی بیش از آن آشنا هستم که این «نوآوری"ها را بپذیرم.
در ایران یک ملیت میشناسم و آن ایرانی است و شامل اقوام گوناگونی است که در
همه تاریخ در کنار هم زیستهاند. تنها زمینه گفتگو و توافق میان ما، همچنانکه
هر طرحی برای آینده ایران، اسنادی است که به تایید جامعه بینالمللی رسیده است.
ما در حزب مشروطه ایران بارها اعلام کردهایم که هیچ حقی را برای هیچ کس کمتر و
بیشتر از اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن در" حقوق افراد متعلق به
اقلیتهای قومی و مذهبی" نمیشناسیم. طرح مشخص ما دراین موارد در قطعنامه کنگره
پنجم حزب که پیوست منشور حزب شده آمده است و من در زیر میآورم.
مردم ایران به موجب همان اسناد میباید امور محلی را با ارگانهای انتخابی خود
اداره کنند. در ایران استانها میباید کمابیش بر خطوط تاریخی و با در نظر
گرفتن تمایل مردم هر منطقه تعیین شوند و به موجب همان اصول دارای حکومتهای
محلی باشند و در مجلس سنا نمایندگانی به تعداد برابر، صرفنظر ازجمعیت خود داشته
باشند. هر ایرانی میباید حق سکونت در هر جای ایران داشته باشد زیرا ایران ملک
مشاع همه ایرانیان است؛ و هر کس باید بتواند به هر زبان بخواهد سخن بگوید و
آموزش ببیند و انتشار دهد. اقوام ایران بهترین پلهای ارتباطی ما با کشورهای
همسایهاند و تنوع فرهنگی ایران برای ما یک دارائی اضافی است.
محمدزاده ـ شعار فدرالیزم
امروز به خواست بسیاری از احزاب غیر فارس تبدیل شده. به نظر شما افكار
عمومی ئیرانو مشخصا" سیاستمداران مركز گرایی همچون جنابعالی این خواست را
چگونه ارزیابی مینمائید؟
همايون ـ من حزبی که صفت فارس داشته باشد نمیشناسم و
هیچ حزب و سازمانی نیست که خود را فارس بنامد. در بقیه سازمانهای سیاسی ما
افرادی از مناطق گوناگون ایران عضویت دارند.. همان گونه که اشاره فرمودید من
مرکزگرا هستم و نه تمرکز گرا. مرکزیت بر خلاف تمرکز هیچ منافاتی نه با دمکراسی
دارد، نه حقوق مدنی و فرهنگی هیچ کس. به نظر من وجود یک مرکز با قدرت برای
ایران حیاتی است. هیچ راه دیگری برای بازسازی سریع همه مناطق ایران و رساندن
این ملت به پای پیشرفتهترین کشورها نیست. ما باید بتوانیم همه امکانات این
کشور را روی هم بریزیم و در خدمت همه مردم بگذاریم؛ و میباید تا مدتها از
مناطق ثروتمند بگیریم و به محرومتران بدهیم. درباره افکار عمومی ایران
نمیتوانم اظهار نظر کنم ولی پیشینه ایران نشان داده است که استقلال و یکپارچگی
(تمامیت ارضی) ایران بالاترین ارزشها برای ملت ماست.
محمدزاده ـ نقش حكومتهای
مركزی را در سركوب كردها چگونه ارزیابی میكنید؟
همايون ـ در زندگی خود من آنچه از آن به نام سرکوبی
یاد میکنید از داستان جمهوری مهاباد آغاز شد که در کنار حکومت فرقه دمکرات در
آذزبایجان طرحی برای تجزیه ایران، و پیشروی شوروی در سرزمین ملی ما بود. پس از
آن در دهههای چهل و پنجاه (شصت و هفتاد میلادی) درگیری حکومت مرکزی با
نیروهائی در کردستان، ،سراسر در متن جنگ غیر رسمی با عراق بود. حکومتهای
ایران و عراق هر کدام متحدان کرد خود را در سرزمین دیگری داشتند و ایران البته
دست بالاتر را یافت. در قرارداد الجزیره دو طرف از تقویت متحدان کرد خود دست
برداشتند و حکومت ایران کردان متحد خود را به ایران دعوت کرد و در کرمانشاه
برای آنها شهرکی ساختند و ملا مصطفی بارزانی که در گذشته با حکومت ایران در جنگ
بود و پس از شکست به شوری پناه برده بود از ایران به امریکا رفت. متاسفانه
بسیاری کردهای متحد ایران به دست عراقیها از میان رفتند. ولی رهبران کرد
بارها بهای سنگین اشتباه همکاری با نیروهای بیگانه را پرداختهاند.
تاریخ ما با خون نوشته شده است، در کردستان نیز مانند جاهای دیگر. اصرار من به
اینکه هیچ کدام ما دنبال خواستهای حداکثر خود نباشیم و به راه حلهائی فکر
کنیم که بیشترین خوشبختی را برای بیشترین ایرانیان بیاورد، از همین نگاه به
تاریخ بر میخیزد. هشدارهای من به سازمانهای قومی از دشمنی نیست. من یک
ناسیونالیست ایرانی هستم و مردم ایران برایم همان اندازه اهمیت دارند که
سرزمین ایران. اینها دارائیهای ما هستند و باید نگهداری شوند.
محمدزاده ـ می خواستم مشخصا"
نظر شما را در مورد مبارزات مردم كردستان جویا شوم و آیا این مبارزات توانسته
افكار عمومی مردم ایرانو دیدگاه سیاستمداران مركزگرا را به سوی پذیرش
حدالاقل خواستهای مردم كرد در مركز تغییر دهد؟
همايون ـ یک نگاه به قطعنامهای که پیوست منشور حزب
مشروطه ایران است نشان میدهد که کسانی مانند من چه اندازه تغییر کردهاند و
مبارزات کردان چه اندازه تاثیر داشته است. اما موضوع خواستهای حداقل نیست. ما
خواستهای حد اکثر (بیشترینه،) حداقل (کمترینه،) و بهینه داریم. خواستهای
بهینه که من برای هر گروه سیاسی ایران خواستار آن هستم در رابطه با خواستهای
دیگران تعریف میشود. منظورم رسیدن به راه حلهائی است که برای همه سودمند باشد
و این البته مستلزم گذشت از سوی همگان است. من بسیار به رسیدن به چنان راه
حلهائی خوشبین هستم. تجربههای تلخ گذشته به ما کمک خواهد کرد.
محمدزاده ـ برنامهها و
سیاستهای حكومت پادشاهی پیشین در قبال كردها چگونه ارزیابی مینمائید؟
همايون ـ پادشاهی پهلوی دو محور داشت: ترقیخواهی و
ناسونالیسم. در آن دوره بود که برای نخستین بار به ایران پیش از اسلام توجه
شایسته آن شد و این به معنی شناخت سهم حیاتی مادها، آذربایجانیان و کردان، به
عنوان نخستین سازندگان ایران بود. حکومت پهلوی هیچ مشکلی به ویژه با صاحبان
اصلی ایران نمیداشت. کسی به اینکه یک ایرانی از کدام تکه ایران است توجهی
نمیکرد. حتی محدودیتهای قانون اساسی در مورد عیر شیعیان اندک اندک نادیده
گرفته میشد. اگر برای اهل هر زبان مدارس مخصوص آنها را نساختند یا زبانهای
محلی را درس نمیدادند صرفنظر از هر ملاحظه دیگر به این علت بود که اصلا امکان
نمیداشت. آموزش همگانی در کشوری با نود درصد و بیشتر بیسواد و شش هزار
دانشآموز در آغاز پادشاهی رضا شاه، از صفر شروع شد. پس از آن نیز به آموزش و
پرورش اولویت ندادند و آن وزارت همیشه با مشکل مالی روبرو بود.
کردستان منطقه فقیری است و از خودش چیز زیادی جز مردمان با استعداد ندارد. در
سالهای دهه پنجاه برنامه توسعه صنعتی در کردستان با جدیت دنبال گرفته شد. ولی
ساختار ایلیاتی کردها وزنهای به پای منطقه است و مانند بیشتر مردمان ایران
نیاز به باززائی فرهنگی دارند. کار هائی که در زمینه توسعه اجتماعی در دست اجرا
بود به انقلاب برخورد و تحریکاتی که از شوروی و عراق میشد نگذاشت کردستان آن
قدر که میتوانست پیش برود. با همه اینها کردها نیز مانند ایرانیان دیگر نه
پیش و نه پس از آن دوران هرگز به چنان سطح زندگی و پیشرفت نرسیدند.
محمدزاده ـ به نظر شما
كردها در ایران باید كدام كارزار مبارزاتی را برگزينند تا به خواستهاشان
برسند؟
همايون ـ نخست میباید خواستهایشان را با در نظر
گرفتن واقعیات و موازنه نیروها تعریف کنند و هزینههای احتمالی را در نظر
آورند و خودشان را در تاریکی پرتاب نکنند. خواستهائی که سازمانهای کرد را
رویاروی جریان اصلی سیاست ایران قرار دهد آنها را به جائی نخواهد رساند. عناصری
در گرایش چپ که سازمانهای قومی را در ادامه روش کنونیشان تشویق میکنند
خودشان نیز پایگاهی ندارند. مبارزه در چهارچوب ایران و در کنار نیرو های دمکرات
و لیبرال بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن به مراتب آینده
روشنتری دارد تا سیاستهائی که تاکنون جز به کشتن دادن سران حزب دمکرات
کردستان ایران و دور افتادن از بیشتر نیروهای سیاسی نتیجهای نداشته است.
ما چون از خودمان شروع کردهایم میتوانیم به دوستان کرد توصیه کنیم که بجای
انداختن مسئولیت به گردن این و آن اندکی به انتقاد از خود بپردازند تا از
اشتباهات گذشته پرهیز شود. اصرار آنها بر پس و پیش کردن واقعیات تاریخی، تغییر
دادن معانی واژهها و اصطلاحات شناخته شده، و بهرهبرداری سیاسی از ناآگاهی
افراد کمکی به مبارزه برای رهائی و بازسازی ایران نمیکند. بیش از هر چیز بهتر
است احساس ژرف دوستی ایرانیان دیگر به کردها را دستکم نگیرند. در جهان هیچکس
را نمیتوان یافت که از ناسیونالیستهای ایرانی کردها و آذربایجانیها را
بیشتر دوست داشته باشد. این احساس مال امروز نیست. مردان پارسی و مادی تراشیده
شده بر دیوار پلکان تخت جمشید دست در دست و بر شانه یکدیگر گرم گفتگوئی
جاودانیاند.
پیوست:
قطعنامه در عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ايران
از آنجا که دمکراسی يا مردمسالاری و حقوق بشر به يکديگر بستهاند و يکی بی
ديگری معنی ندارد؛
از آنجا که رعاِت حقوق مدنی و فرهنگی اقوام و مذاهب گوناگون، در مقوله دمکراسی
و حقوق بشر هردو میگنجد؛
واز آنجا که حزب مشروطه ايران مردمسالاری و اعلاميه جهانی حقوق بشر و ميثاقهای
حقوق اقوام و مذاهب پيوست آن را (که در سالهای پيش از انقلاب به امضای دولت
ايران رسيد) پايه برنامه سياسی خود قرار داده است، کنگره پنجم، کنگره همبستگی
ملی، اصول زير را به عنوان پيوست منشور حزب تصويب میکند:
۱ ــ ما مردمسالاری را به معنی حق برابر همه ايرانیان در حکومت بر خود توسط
نهادهای انتخابی آنان میدانيم. هيچ تبعيض جنسيتی يا مذهبی يا قومی در ميان
ايرانيان نيست. همه ساختار حکومتی و سازمانبندی اجتماعی بايد به اراده و در
خدمت مردم و برای دفاع از حقوق افراد جامعه باشد. ما هيچ اقليتی جز در رایگيری
نمیشناسيم. اقليت به معنی تمايز و تبعيض میبايد از قاموس سياسی ايران حذف
شود.
۲ ــ ملت ايران از اقوام و مذاهب گوناگون تشکيل شده است که در طول هزارهها با
هم زيسته و از سرزمين ملی با خون خود نگهداری کردهاند. نيرومندی ملی و غنای
فرهنگی ايران از اين تنوع قومی و مذهبی بوده است و نگهداری ويژگیهای اقوام و
مذاهب گوناگون جامعه ايرانی نه تنها يک حق دمکراتيک بلکه يک ضرورت ملی است. ملت
ايران بهر بها و مانند هميشه در يک تاريخ هزاران ساله، از استقلال و يکپارچگی
سرزمين ملی دفاع خواهد کرد و سياست ايران بر پايه احترام به حقوق مدنی و فرهنگی
شهروندان يک جامعه دمکراتيک خواهد بود.
۳ ــ حقوق اقوام و مذاهب در يک نظام مردمسالار مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق بشر
و ميثاقهای آن با اصل يک کشور، يک ملت منافاتی ندارد و همه اقوام و مذاهب
ايران میتوانند زير يک حکومت مرکزی با يک قانون غير مذهبی و عرفيگرا بسر برند
و فرهنگ و هويت ويژه خود را نيز در پناه همان قانون نگهداری کنند. زبان رسمی
ايران زبان ملی يعنی فارسی است ولی مردم در هرجا میتوانند به زبان مادری خود
آموزش ببينند و سخن بگويند و رسانههای همگانی داشته باشند؛ رسوم خود را
نگهدارند و از هر مذهبی پيروی کنند.
۴ ــ عدم تمرکز به معنی تقسيم اختيارات ميان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی برای
کارائی و دمکراسی بيشتر ضرورت دارد. تصميم گيری امور محلی در هر محل بايد تا
پائينترين واحد تقسيمات کشوری توسط مردم محل انجام گيرد. حزب ما در ادامه سنت
انجمنهای ايالتی و ولايتی قانون اساسی مشروطه، حکومت های محلی را در سطح استان
و شهرستان و دهستان و روستا پيشنهاد میکند. حکومتهای محلی بر اصل
تجزيهناپذير بودن حاکميت استوار است. کشور ايران يکپارچه خواهد ماند و مردم
ايران زير يک قانون خواهند زيست. اما ايران از يک مرکز اداره نخواهد شد و
واحدهای تقسيمات کشوری، امور محلی را از اجرای قانون تا خدمات اجتماعی مانند
آموزش و بهداری و امور شهری و اجرای طرحهای توسعه و مانندهای آن که در صلاحيت
حکومت مرکزی نيست با ارگانهای انتخابی خود اداره خواهند کرد.
۵ ــ در تقسيمبندی استانهای ايران که بطور سنتی جنبه جغرافيائی داشته است
علاوه بر نظر مردم هر محل، ملاحظات مربوط به توسعه اقتصادی بايد در نظر گرفته
شود. ايرانيان و کسانی که اجازه اقامت در ايران دارند میتوانند آزادانه در هر
جای کشور سکونت کنند. در تخصيص منابع ملی ميان استانها به آنها که از امکانات
کمتری برخوردارند بايد بيشتر داده شود تا به ميانگين ملی برسند. در ادامه سياست
عدم تمرکز، يک مجلس سنا با نمايندگان برابر از همه استانها در کنار مجلس ملی
در قانونگزاری شريک خواهد بود.
يگانگی ملی در يک جامعه آزاد و همسود، با نظام دمکراتيک و غيرمتمرکز، به ما
امکان خواهد داد که با بهرهگيری از ظرفيت اقتصادی و فرهنگی بزرگ ايران بهترين
سطح زندگی را برای همه مردم ايران فراهم آوريم.
اين قطعنامه به تصويب کنگره پنجم حزب مشروطه ايران به منشور حزب پيوست شد.