حفظ تماميت و يکپارچگی ايران
پيمانی با خود از نوجوانی تا.... |
مصاحبهای از شماره ۲۵
مجله تلاش بهمن و اسفند ١٣٨۴ |
تلاش
ـ مواضع صريح شما در برابر تحريكات و ناآرامیهای اخير منطقهای و همچنين موضعگيری
روشن در برابر خطر تجاوز نظامی به خاك كشور، نه تنها چون هميشه سيلی از دشنام و
حمله را به سویتان روان ساخت، بلكه حتی برخی از دوستداران نظرات شما را نيز به
شگفتی واداشت. شايد آنها در اين مواضع انتظار عباراتی را داشتند كه فرصت
بهرهبرداری به حكومت اسلامی ندهد. مگر نه اينكه رژيم عامل اصلی و موجب اين خطرات
است؟ و در طول عمر رژيم تضاد ميان امنيت مردم و مملكت از يكسو و بقای آن از سوی
ديگر دائماً افزايش يافته است؟
چه بايد كرد تا مخالفين هرگونه تجاوز نظامی به خاك ايران و طرفداران
استقرار تماميت و يكپارچگی كشور هرگز مجبور به هم صف شدن با رژيم اسلامی نگردند؟
همايون ـ وضعی که پيش آمده است و عامل اصلی آن
سياستهای غير انسانی و غير ملی جمهوری اسلامی است سخت مايه نگرانی من است. هر
اقدام نسنجيده میتواند شالوده ملی ما را از هم بگسلاند. در بيست و هشت سال گذشته
رژيم اسلامی چنان آسيبهائی بر کشور ما زده است که چه بسا تاب تغييرات شديد و
ناگهانی و خشونتبار را نخواهد آورد. دشمنان ايران از هر سو در درون و بيرون دندان
تيز کردهاند. سازمانهائی که همه سر در خارج ايران دارند حمله نيروهای بيگانه را
فرصت طلائی خود میشمرند و انتظار میکشند. پارهای از آنان در کمتر از دو سال چنان
گستاخ شدهاند که از خواست خودمختاری به دم زدن از استقلال بخشهائی از خاک ايران
میرسند. اولويت نخستين من در همه زندگی نگهداری اين آب و خاک بوده است. من از همان
آغاز نوجوانی با خود پيمان بستم که در پايان عمر ايران را در همان مرزها که از
نياگانم به من رسيد به آيندگانم واگذارم. هر ملاحظه ديگری برای من در درجه دوم
اهميت است و در اين راه تا همه جا خواهم رفت و هيچ باکی از هيچ کس نخواهم داشت.
جمهوری اسلامی پديدهای گذراست و ما دير يا زود از آن برخواهيم آمد. ولی کمترين
لطمهای به يکپارچگی ايران در شرايط کنونی برگشتناپذير خواهد بود.
اين درست است که هر چه رژيم بيشتر بپايد بقای ايران بيشتر تهديد خواهد
شد و دشمنی ما و جمهوری اسلامی چيزی نيست که نياز به تاکيد داشته باشد ولی خطر
درازمدتتر را میتوان موقتا زير سايه خطر فوریتر آورد. در تاريخ جهان نمونهها از
کنار گذاشتن موقت دشمنی در برابر مخاطرات بزرگتر کم نيست. کمونيستهای چين چند سال
پس از کشتار بخش بزرگتر افراد خود به دست کومين تانگ و راه پيمائی مشهور مائو، با
حکومت چيانگ کايشک دربرابر ژاپنیهای مهاجم همکاری کردند و چندی پس از شکست ژاپن
رژيم کومين تانگ را برانداختند. چين برای آنها از همه چيز مهمتر بود. ايران برای
ما از خودمان نيز مهمتر است. اگر ايرانيان نمیخواهند کار دفاع از استقلال و
يکپارچگی کشور به انديشيدن درباره نينديشيدنی، يعنی فراموش کردن موقت مبارزه با
رژيم برسد میبايد در صفی يگانه برای روياروئی با هر تلاش برای تجزيهطلبی و پاره
پاره کردن ايران متحد شوند و جای ترديد برای تجزيهطلبانی نگذارند که ملت ايران را
با تقسيم آن به ملتهای ايران از ميان میبرند تا نوبت به تکه تکه کردن سرزمين
ايران به نام حق تعيين سرنوشت و حقوق سياسی اقوام (ملتها به گفته مدعيان) برسد.
يک مشکل سر و صداهائی که پيرامون "ملت"های ايران و فدراليسم قومی و حق
تعيين سرنوشت بلند شده همين است که مبارزه با جمهوری اسلامی را دچار اختلال میکند
و ميان مبارزان شکاف میاندازد. هم اکنون همکاری جريان اصلی نيروهای سياسی ملی و
آزاديخواه با سازمانهائی که از ملتهای ايران و حق تعيين سرنوشت آنها سخن میگويند
عملا ناممکن شده است. اصرار آن سازمانها بر اينکه فدراليسم زبانی و قومی و شناخت
حق جدائی همزبانان از سرزمين و ميهن ملی همه ايرانيان با دمکراسی يکی است همه معنی
دمکراسی را برای مردمی که هنوز تصور روشنی از آن ندارند غبارآلود میکند. پس از
بيست و هشت سال تلاش برای جا انداختن حقوق بشر در فرهنگ سياسی ايران ما تازه با
حقوق افراد به عنوان وابستگان به يک قوم معين و نه به عنوان ايرانی روبروئيم. خودی
و غير خودی جمهوری اسلامی بس نيست میبايد خودی و غير خودی قومی و زبانی را نيز بر
آن بيفزائيم. هر چه میگوئيم ايرانيان صرفا به عنوان افراد بشر میبايد بطور برابر
از همه حقوق برخوردار باشند و تفاوتهای جنسيتی و مذهبی و قومی از ميان برخيزد و
اقليت به معنی تبعيض از فرهنگ سياسی ايران حذف شود ديوارهای زبانی را تا حد اختراع
ملتهای ايران و "ملت فارس" بالاتر میبرند. آنها رسيدن به هر تفاهمی را چنان دشوار
کردهاند که حاضر نيستند پيشرفتهترين و آزاد منشانهترين طرحها را برای حل مشکل
تمرکز و تبعيض حتا بررسی کنند. پاسخشان همان گونه که اشاره کرديد اتهام و دشنام
است.
ولی من بر خلاف انتظار با انتقادها و حملات ناچيزی روبرو شدهام. جز
چند تنی اعضای يک سازمان قومی کمتر کسی به مواضع من تاخته و پشتيبانیها بسيار بوده
است. اين واکنشها بيشتر مرا متقاعد میکند که ملت سازان و تجزيهطلبان در
انزوايند و توده ايرانيان مانند هميشه در تاريخ خود به ايران، به آن افسونی که در
اين نام نهفته است، پشت نخواهند کرد و اجازه نخواهند داد مرزهائی که با خون صد نسل
ايرانيان تا همين اندازهاش نگهداری شده است دست بخورد. از پايان جنگ ايران و عراق
و دويست و پنجاه هزار ايرانی که استخوانهايشان مرزهای کردستان تا خوزستان را
پوشانده است هنوز دو دهه نمیگذرد. آيا میپندارند که آن مردان همه مردهاند و ما
دست روی دست خواهيم گذاشت و اجازه خواهيم داد هر کس هر جا را خواست بردارد و به نام
حق تعيين سرنوشت ببرد؟
تلاش ـ اخيراً در كنگره جهانی جنبش رفراندوم در
بروكسل در تعبيری از بديهيات گفتيد؛ بديهی امری است كه بازگشت، استناد و بنا كردن
بر آن به ما در توضيح بغرنجيها ياری می رساند.
میخواستيم مصداق و معيار اين تعبير شما را در مورد تماميت و يكپارچگی
سرزمين و وطن خود بسنجيم. با توجه به وضعيت امروز جهان، يعنی وجود قدرت ها و دولت
هائی كه منافع خود را تنها در چارچوب های مرزی خويش تعريف نمیكنند و با توجه به
بخشهای قابل توجهی از افكار عمومی جهان و نهادهای بينالمللی كه با تكيه بر ميثاق
های بينالمللی هيچ مرز و استقلال ملی را مانع دفاع از حقوق فردی و جمعی ملتها و
اقليت ها نمی بينند، تا چه ميزان و به چه تعبيری بديهی بودن تماميت ارضی يك واحد
جغرافيای سياسی ويكپارچگی حاكميت ملت كه در اين واحد زندگی می كند، پذيرفته شده و
عدول ناپذير است؟
همايون ـ در آن سخنرانی من از اهميت تعريف در روشن
کردن مفاهيم و بازگشت و استناد بدان گفتم و اشاره کردم که تعريف از امور بديهی، از
آنچه موضوعی هست و آنچه نيست آغاز میشود. احترام مرزهای بينالمللی و حاکميت
sovereigntyدولت state ها (ترکيب سرزمين، و مردم يا ملت، و حکومت government) در
حقوق بينالملل از سده هفدهم شناخته شده است. اين فرايافت تازه را در اروپا دولت ـ
ملت etat-nation ناميدند و ما صورت نخستينی آن را از دوره ساسانی در سرزمينی زير يک
حکومت با مرزهائی که با ستونهای کوتاه نشانه گذاری شده بود و جز به فرمان شاهنشاه
کسی نمیتوانست از آنها بگذرد داشتهايم. در منشور سازمان ملل متحد احترام مرزهای
بينالمللی تاکيد شده است و در سرتاسر منشور و ميثاقهای پيوست آن نه اشارهای به
فدراليسم است نه حقوق سياسی اقوام نه حق تعيين سرنوشت برای گرو ههای قومی يا
مذهبی. در بيانيه مربوط به حقوق افراد متعلق به اقوام و مذاهب نيز همه حقوق برای
افراد متعلق به اقوام و مذاهب شناخته شده است نه برای مذاهب يا اقوام. حق تعيين
سرنوشت از آن ملتهاست، ملتهائی که در اشغال خارجی يا مستعمرهاند.
در جهان ما که واحدهای کوچکتر گرايش به گروه بندیهای بزرگتر دارند
تا منابع و امکانات خود را روی هم بريزند، و در اروپا که پيشرفتهترين قاره جهان
است جامعه اروپائی هر چه بهم پيوستهتر میشود، جدا شدن بخشهائی از سرزمين ملی حتا
از نگاه عملی و سودگرائی صرف نيز محکوم است. ما با اين سرزمين و دسترسی به دو دريا
و سيزده کشور در همسايگی؛ و قرار داشتن در کانون يک منطقه جغرافيانی از آسيای مرکزی
تا خليج فارس و راه ابريشم باستانی، که اکنون دارد با شاهراهها و راهآهنها و خط
لولهها بازسازی میشود؛ و نشسته بر برخی از بزرگترين منابع زير زمينی، با
برخورداری از يک بازار داخلی نزديک هفتاد ميليونی افزون خواه و تشنه مصرف، و نيروی
کار جوان و باسواد هيچ سودی در کوچکتر شدن نداريم. اين شرايط استثنائی به ما ياری
خواهد داد که به آسانی يک جامعه توليدی با بالاترين سطح زندگی برای همه ايرانيان
بويژه در مناطق محرومتر فراهم سازيم.
اجرای اعلاميه جهانی حقوق بشر و ميثاقهای پيوست آن و دادن حق اداره
تقسيمات جغرافيائی به ارگانهای انتخابی مردم در هر جا هيچ منافاتی با دفاع از
يکپارچگی ملی ندارد و در ايرانی که يک کشور و يک ملت است هر ايرانی میتواند با
ديگران از نظر حقوق برابر باشد و بهر زبان که خواست سخن بگويد و آموزش ببيند و
انتشار دهد و در امور سياسی و اجتماعی مداخله کند.
تلاش ـ در همان كنگره بروكسل شما به دست توانای ما در
ارائه تعريفهای غلط و مخدوش از مفاهيم ــ هرقدر هم بديهی و روشن! ــ اشاره داشتيد.
با وجود آن كه به نظر ميیرسد در درازای تاريخ پر تلاطم تعريف دقيق و روشنی از
تماميت ارضی و يكپارچگی حاكميت ملی در ذهنيت ايرانی شكل گرفته و بارها و بارها به
آزمون گذاشته شده است، اما امروز با طرح مسائل جديد در مناسبات بينالمللی و
ضرورتهای زندگی در چارچوب خانواده جهانی، التزام به دمكراسی و اعلاميه جهانی حقوق
بشر و... ما را دچار آشفتگی در تعريف اين مفاهيم نموده و زمينهساز تداخل مضمونی
آنها شده است. از جمله تداخل مفهومی و معنائی حاكميت و ضرورت يكپارچگی آن با حكومت
و قدرت قابل تقسيم مركزی و يا عدم درك تقسيمناپذيری حاكميت در عين تقسيمپذيری
قدرت در چارچوب مرزهای يك كشور و... لطفا در درجه نخست بفرمائيد؛ آيا پایبندی به
دمكراسی و التزام به اعلاميه جهانی حقوق بشر ملت ايران را وادار میكند كه از اين
اولويت خود كه حفظ تماميت ارضی و يكپارچگی ملی، به عنوان يكی از مهم ترين معيارها
و گاه يگانه معيار سنجش كارنامه حكومتها، دست بردارد؟
همايون ـ بکار بردن اصطلاحات در جای خود بخشی از
تعريف درست است. کسانی که اصطلاحات را به عمد يا اشتباه بکار میبرند راه به
سرگردانی میبرند. ما هيچگاه به دقت در گفتار و انديشه مشهور نبودهايم ولی در
دوران جمهوری اسلامی شلختگی و سوءاستفاده در اين باره بيشتر شده است. حاکميت را که
حق حکومت کردن و مفهومی انتزاعی مانند مالکيت است به اندازهای بجای حکومت بکار
میبرند که ديگر معادلی برای sovereignty نداريم. من حتا در نوشتهای "حاکميت راست"
ديدم که بجای جناح راست حکومت آخوندی بکار رفته بود. اشتباه گرفتن حاکميت ملی که به
معنی استقلال است بجای حاکميت مردم که واژه ديگری برای دمکراسی است پيشينهای از
اين هم درازتر دارد. اما ملت را بجای قوم گذاشتن از رنگ ديگری است. در گذشته
نويسندگان چپگرا از خلقهای ايران سخن میگفتند. سپس قوم در تعريف گروه بزرگی از يک
ملت که زبان مادریشان با زبان اکثريت تفاوت داشت بکار رفت که اصطلاح درستی بود. از
چند سال پيش مليت جای قوم را گرفت و امروز سخن از ملت است و قوم مانند خلق به
فراموشی سپرده شده است. در زبانهای اروپائی که اين اصطلاحات را از آنها گرفتهايم
چنين آزادی عملی وجود ندارد. گروه قومی را که بيش از همه با همزبانی تعريف میشود
هرگز با ملت اشتباه نمیکنند. ملت يک مفهوم تاريخی است و مهمترين ويژگی آن زيستن
در سرزمين معين و در زير يک حکومت به مدتهای دراز است که به اشتراک فرهنگی و
همسودی میانجامد. يک قوم نمیتواند از زبانهای گوناگون تشکيل شود ولی ملتهای با
زبانهای گوناگون بسيارند و گويندگان آن زبانها خود را با ملت تعريف نمیکنند.
سويسیهای آلمانی يا فرانسه يا ايتاليائی زبان، خود را سويسی آلمانی و فرانسوی يا
ايتاليائی مینامند نه ملت آلمان و فرانسه و ايتاليا؛ همين گونه است در بلژيک. به
همين ترتيب اسپانيولی زبانان امريکا گروه قومی ناميده میشوند نه ملت.
ملت سازان تازه به همين جا بس نکردهاند و عدم تمرکز و حتا دمکراسی را
نيز با فدراليسم يکی میگيرند. اکنون دمکرات کسی است که هر گروه قومی را ملتی مجزا
بداند و به جمهوریهای فدراتيو زبانی در کشور ايران با حق جدا شدن از سرزمين ملی
باور داشته باشد. اگر کسی در بکار بردن اصطلاحات درست سختگيری کند يا ايران را ملک
مشاع همه مردمان اين سرزمين بداند بنا بر اين تعريفات، فاشيست و نژادپرست است. ما
برای دمکرات بودن میبايد بپذيريم که هرگروهی در هر جا هست بیتوجه به نظر بقيه
ايرانيان میتواند تکهای از ميهن را بردارد و به ديگران بدهد.
تلاش ـ برخی از نيروها و چهرههای سياسی و روشنفكری ـ
كه آنها نيز بديهی بودن حفظ تماميت ارضی و يكپارچگی ملی را قبول دارند ـ معتقدند،
به دليل همين بديهی بودن امر، هيچ ضرورتی به تكرار آنها در هر قطعنامه، منشور و
بيانيه نيست، كه به عنوان نتايج و نقطه نظرات نشست ها و مبنای اتحادها و ائتلافها
انتشار بيرونی مييابند. نظر شما در اين باره چيست؟
همايون ـ يکپارچگی ايران به عنوان يک کشور و يک ملت
موضوعی خطيرتر از آن است که در آشفته بازار کنونی بتوان مسلم گرفت. گروههائی با
همه توان در پی متقاعد کردن بيگانگاناند که برای ضربه زدن به رژيم اسلامی از سلاح
نا آرام کردن استانهای مرزی ايران استفاده کنند. در دست کم سه حکومت همسايه ايران
سياست تجزيه بخشهائی از سرزمين ما کمتر و بيشتر دنبال میشود. اگر واکنش لازم نشان
ندهيم تبليغات دروغين تجزيهطلبان در محافلی در بيرون پذيرفته خواهد شد. پس از جنگ
اول جهانی و در هنگامی که ايران هيچ وسيله دفاع از خود نداشت غليان احساسات ملی
ايرانيان بويژه آذربايجانيان تنها عاملی بود که ايران را از پاره پاره شدن نجات
داد. در شرايطی که خطر حمله خارجی با پيامدهای پيشبينی ناپذير آن ايران را تهديد
میکند میبايد بيشترين هشياری را نشان دهيم و تا پايان راه برويم تا انديشه تجزيه
ايران از سرها پاک شود.
تلاش ـ از سوی ديگر برخی از نيروها از جمله حزب
دمكرات كردستان كه با واقعيت خدشهناپذيری تماميت ارضی ايران و احترام قوانين
بينالمللی به استقلال و تماميت ارضی كشورها مواجهاند، با اينكه ظاهرا سعی می كنند
طرحهای جديد خود را برای دفاع از حقوق اقوام در چارچوب ايران موجه سازند، اما از
ادعای خود مبنی بر “حق تعيين سرنوشت خود تا مرز جدائی” ـ و در مورد حزب دمكرات
كردستان تشكيل “كردستان بزرگ ” ـ كوتاهی نمیكنند و آن را به مثابه شمشير داموكلسی
بر سر بقيه نيروها در بده بستانهای سياسی نگاه میدارند. به عنوان مثال امروز آنها
تلاش میكنند و از ساير نيروها نيز ميیخواهند كه فدراليسم در ايران را معادل
دمكراسی قرار دهند. يا دادن “حقوق سياسی به اقوام” را عين پایبندی به اعلاميه
جهانی حقوق بشر و ميثاق های پيوست بدانند. پايههای چنين ادعاها، تعابير و مطالباتی
تا چه اندازه استوار است؟
همايون ـ حزب دمکرات کردستان حق دارد هر چه بگويد و
بخواهد و حتا از يک حزب ايرانی کناره بجويد. تا اين اواخر آن حزب حاضر نبود هيچ
موضعی جز در مسائل مربوط به کردستان بگيرد. ما حساب کردهای ايرانی را از آن حزب جدا
میدانيم و تنها ما نيستيم. اکنون صداهای روز افزونی از کردستان ايران شنيده میشود
که ادعاهای آن حزب را چالش میکنند. دو سازمان چپگرائی هم که حق تعيين سرنوشت تا
جدائی را پذيرفتهاند (حق تعيين سرنوشت مانند حقوق سياسی اقوام، "تا جدائی" را هم
در خود دارد) بنا به سنت خود عمل میکنند. آنها هيچگاه به يکپارچگی ايران تعهدی
نداشتهاند و ظاهرا به عنوان نيروئی موثر در جامعه، آينده ديگری برای خود نمیبينند
ولی احزاب و سازمانهای سياسی ديگر، همه جريان اصلی سياست ايران، از اين بده
بستانهای سياسی بدورند. قدرت سياسی امروز در ايران از ناسيوناليسم دمکرات و
ترقيخواه، ناسيوناليسم نگهدارنده و دفاعی، چنانکه صد سال پيش بود، بر میخيزد. ملت
ايرانی هست که پاسخ ملت سازان تجزيهطلب را خواهد داد.
تلاش ـ دكتر خوبرو پاك در ادامه تحقيقات خود در زمينه
نظامهای فدراليستی اخيراً كتابی منتشر ساختهاند، كه در آن نشان میدهند، كه چگونه
كشورهای جهان سومی كه فدراليسم را برای حل مسائل قومی يا نژادی و... خود
برگزيدهاند، عملاً به راهی افتادهاند كه در آنها نه تنها نظام سياسی دمكراتيك
مستقر نشده است، بلكه مرزهای فدرال آنها را جويباری از خون تعيين ميیكند. آيا با
وجود “رهبران سياسی” كه ” از تجربه های “نو” مانند حقوق سياسی اقوام سخن می گويند و
به نام اتحاد عمل در ميان گروهها و در بده بستانهای سياسی در راه تحقق آنها تلاش
می كنند، می توان به آينده ايران و استقرار دمكراسی در ميهنمان اميدوار بود؟
همايون ـ ما تجربه يوگوسلاوی را در کشيدن خطی از خون
و ويرانی و پاکشوئی قومی در مرزهای فدرال داريم و اکنون عراق را نيز، که تنها حضور
ارتش امريکا مانع تکرار چنان تجربهای شده است. واحدهای فدرال در بلوچستان پاکستان
و کردستان عراق همسايگی ما نيز نمونههای گويائی از "دمکراسی" قبيلهای و خانخانی
هستند که کسانی خوابشان را برای "ملت"های ايران میبينند. هنوز چيزی نشده افراطيان
يک قوم برای قوم ديگر در آذربايجان غربی خط و نشان میکشند و بر سر مرزهای قومی تا
همدان و قزوين کشمکش بالا گرفته است. "ملت"هائی که جمعی تبعيدی میکوشند به ياری
قدرتهای بيرون ايران بسازند اساسا در ضديت با ديگران تعريف میشوند و بی ترديد
زندگی خود را، اگر مردم ايران بگذارند، با جنگ و خونريزی و بی خانمانیهای گسترده
آغاز خواهند کرد. ميهن ما در هنگامه کنونی همين را کم دارد که گرفتار دشمنیهای
زبانی شود. اگر بحث بر سر دمکراسی و عدم تمرکز و حقوق بشر است راه حلهای بسيار
مطمئنتری انديشيده و در کشورهای بيشمار عمل شده است. ما برای دادن حقوق سياسی به
ايرانيان هيچ ضرورتی ندارد که آنها را نخست به اقوام، بخش کنيم.
تلاش ـ شما و حزب مشروطه ايران از سالها پيش در اسناد
حزبی خود، ضمن التزام به اعلاميه جهانی حقوق بشر و ميثاق های پيوست به عنوان راه حل
مسائل فرهنگی، اجتماعی و حقوق شهروندی آحاد ملت ايران و از جمله افراد وابسته به
اقوام ايراني، در زمينه جلوگيری از تمركز قدرت در آينده، اصل عدم تمركز و تقسيم
قدرت را برگزيدهايد و آن را به عنوان “حكومتهای محلی” طرح نمودهايد. اما تا
كنون اين طرح و برنامه شما در ميان نيروهای سياسی ديگر بازتاب چندانی نيافته است.
بر عكس فدرالی كردن ايران فعلا “نقل مجالس” است و بسياری از آن آشكارا و با قاطعيت
و عدهای نيز پوشيده و با ترديد دفاع میكنند! طرح عدم تمركز و حكومتهای محلی حزب
مشروطه ايران چه ويژگی و امتيازی نسبت به فدرال كردن ايران دارد، كه می تواند مسير
استقرار دمكراسی را هموارتر نمايد؟
همايون ـ بد نيست که نخست قطعنامه در عدم تمرکز و
حقوق اقوام و مذاهب ايران را که در کنگره ۲٠٠۴ حزب مشروطه ايران به منشور حزب پيوست
شد بياورم:
از آنجا که دمکراسی يا مردمسالاری و حقوق بشر به يکديگر بستهاند و
يکی بی ديگری معنی ندارد؛
از آنجا که رعايت حقوق مدنی و فرهنگی اقوام و مذاهب گوناگون، در مقوله
دمکراسی و حقوق بشر هردو میگنجد؛
و از آنجا که حزب مشروطه ايران مردمسالاری و اعلاميه جهانی حقوق بشر و
ميثاقهای حقوق اقوام و مذاهب پيوست آن را (که در سالهای پيش از انقلاب به امضای
دولت ايران رسيد) پايه برنامه سياسی خود قرار داده است، کنگره پنجم، کنگره همبستگی
ملی، اصول زير را به عنوان پيوست منشور حزب تصويب میکند:
۱ ــ ما مردمسالاری را به معنی حق برابر همه ايرانيان در حکومت برخود توسط نهادهای
انتخابی آنان میدانيم. هيچ تبعيض جنسيتی يا مذهبی يا قومی در ميان ايرانيان نيست.
همه ساختار حکومتی و سازمان بندی اجتماعی بايد به اراده و در خدمت مردم و برای دفاع
از حقوق افراد جامعه باشد. ما هيچ اقليتی جز در رای گيری نمیشناسيم. اقليت به معنی
تمايز و تبعيض میبايد از قاموس سياسی ايران حذف شود.
۲ ــ ملت ايران از اقوام و مذاهب گوناگون تشکيل شده است که در طول هزارهها با هم
زيسته و از سرزمين ملی با خون خود نگهداری کردهاند. نيرومندی ملی و غنای فرهنگی
ايران از اين تنوع قومی و مذهبی بوده است و نگهداری ويژگیهای اقوام و مذاهب
گوناگون جامعه ايرانی نه تنها يک حق دمکراتيک بلکه يک ضرورت ملی است. ملت ايران بهر
بها و مانند هميشه در يک تاريخ هزاران ساله، از استقلال و يکپارچگی سرزمين ملی دفاع
خواهد کرد و سياست ايران بر پايه احترام به حقوق مدنی و فرهنگی شهروندان يک جامعه
دمکراتيک خواهد بود.
۳ ــ حقوق اقوام و مذاهب در يک نظام مردمسالار مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق بشر و
ميثاقهای آن با اصل يک کشور، يک ملت منافاتی ندارد و همه اقوام و مذاهب ايران
میتوانند زير يک حکومت مرکزی با يک قانون غير مذهبی و عرفيگرا بسر برند و فرهنگ و
هويت ويژه خود را نيز در پناه همان قانون نگهداری کنند. زبان رسمی ايران زبان ملی
يعنی فارسی است ولی مردم در هرجا میتوانند به زبان مادری خود آموزش ببينند و سخن
بگويند و رسانههای همگانی داشته باشند؛ رسوم خود را نگهدارند و از هر مذهبی پيروی
کنند.
۴ ــ عدم تمرکز به معنی تقسيم اختيارات ميان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی برای
کارائی و دمکراسی بيشتر ضرورت دارد. تصميمگيری امور محلی در هر محل بايد تا
پائينترين واحد تقسيمات کشوری توسط مردم محل انجام گيرد. حزب ما در ادامه سنت
انجمنهای ايالتی و ولايتی قانون اساسی مشروطه، حکومتهای محلی را در سطح استان و
شهرستان و دهستان و روستا پيشنهاد میکند. حکومت های محلی بر اصل تجزيه ناپذير بودن
حاکميت sovereignty و تقسيم پذير بودن حکومت government استوار است. کشور ايران
يکپارچه خواهد ماند و مردم ايران زير يک قانون خواهند زيست. اما ايران از يک مرکز
اداره نخواهد شد و واحدهای تقسيمات کشوری، امور محلی را از اجرای قانون تا خدمات
اجتماعی مانند آموزش و بهداری و امور شهری و اجرای طرح های توسعه و مانندهای آن که
در صلاحيت حکومت مرکـزی نيسـت با ارگان های انتخابی خود اداره خواهند کرد.
۵ ــ در تقسيم بندی استان های ايران که بطور سنتی جنبه جغرافيائی داشته است علاوه
بر نظر مردم هر محل، ملاحظات مربوط به توسعه اقتصادی بايد در نظر گرفته شود.
ايرانيان و کسانی که اجازه اقامت در ايران دارند میتوانند آزادانه در هر جای کشور
سکونت کنند. در تخصيص منابع ملی ميان استانها به آنها که از امکانات کمتری
برخوردارند بايد بيشتر داده شود تا به ميانگين ملی برسند. در ادامه سياست عدم
تمرکز، يک مجلس سنا با نمايندگان برابر از همه استانها در کنار مجلس ملی در
قانونگزاری شريک خواهد بود.
يگانگی ملی در يک جامعه آزاد و همسود، با نظام دمکراتيک و غير متمرکز،
به ما امکان خواهد داد که با بهرهگيری از ظرفيت اقتصادی و فرهنگی بزرگ ايران
بهترين سطح زندگی را برای همه مردم ايران فراهم آوريم.
اين قطعنامه به تصويب کنگره پنجم حزب مشروطه ايران به منشور حزب پيوست شد.
چنانکه اشاره کرديد به اين طرح پاسخی داده نشده است زيرا جدائی و
فدراليسم در آن نيست؛ هرچند به نظر نمیرسد برای هواداران دمکراسی ليبرال، يا حکومت
اکثريت در چهارچوب اعلاميه جهانی حقوق بشر، جائی برای بيشتر خواستن بگذارد. ما در
طرح حکومتهای محلی به زبان و مذهب نپرداختهايم زيرا برای رسيدن به دمکراسی در
ايران به اندازه کافی با موانع سخت روبرو هستيم و ديوارهای اضافی ميان ايرانيان
لازم نداريم. حقوق برای ما حقوق بشر است نه چيز ديگر. در طرح ما هر ايرانی در عين
حفظ ويژگیهای خود، ويژگیهائی که خودش بخواهد و نه بر او بهر نام تعلق گيرد، مانند
همه ايرانيان شمرده میشود و میتواند در هر جای سرزمين مادری بود و باش کند. زبان
يگانهای (مانند قانون يگانه) همه ايرانيان را بهم میپيوندد ولی رسمها و زبانهای
ديگر در کنار آن حق زندگی و بالندگی دارند. طرح ما کشمکش را به کمترينه میرساند
زيرا پيش بينیهای لازم برای دفاع از حقوق و منافع همگان در آن شده است. و از همه
اينها گذشته قدرت ملی ما را که در يکپارچگی ماست نگه میدارد. در چنان کشوری
استانهای مرزی ايران سرپلهای ارتباطی با همسايگان خواهند بود نه مناطق نفوذی
قدرتهائی که میخواهند ايران نيرومند موتور فرهنگی و اقتصادی بالقوه منطقه را از
سر راه خود بردارند.
بی توجهی به اين طرح البته ما را از دنبال کردنش باز نخواهد داشت. ما
در زمينههای ديگر نيز چاره جوئیهائی کردهايم که در زمانش به قلمرو گفتمان ملی
راه خواهد يافت. جهان کوچک تبعيديان دير يا زود مانند حبابی خواهد ترکيد. تودههای
مردم، آزاد از تنگ نظریهای گروهی و شخصی، با ملاحظات پرمعنیتری سرو کار خواهند
يافت.
تلاش ـ آقای همايون با سپاس فراوان از شما.
مجله
تلاش شماره ۲۵
www.d-homayoun.info
|