در تعريف مبارزه و سرنگونی |
داريوش همايون |
جهان تبعيد هيچ نيست اگر آشفتگی و سرگردانی نباشد: زيستن
در بيرون و زندگی کردن در درون؛ تنگی نوميد کننده دست و فراخی بيزار کننده دهان؛
انرژی فراوان و ميدان عمل ناچيز. پيداست که در اوضاع و احوالی که اساسا تحميلی است
و کمتر گزينشی در آن رفته است، و سروکار داشتن کسانی که در يک فضای بزرگتر
احتمالا از وجود هم بیخبر میماندند انتظار چندانی نمیتوان داشت. مهاجر، زندگی در
ايران را خوش ندارد ولی به صورتی يک پايش در ايران است و بهر حال پلها را پشت سر
خود خراب نکرده است. تبعيدی برخلاف مهاجرِِِ به اختيار، با نظامی که او را ريشهکن
کرده ازبن محالف است. فعاليت سياسی را ــ اگر هم چندان به آن نپردازد ــ وظيفه خود
میداند و مانند عادات روزانه مسلم میگيرد و اشکال کارش به همين برمیگردد. زيرا
مخالفت و فعاليت سياسی امر پيش پا افتاده نيست. پيامدهايش میتواند گران تمام شود؛
کمترينش مبتذل کردن هرچه مبارزه، و آلوده کردن فضای عمومی است.
ما، چند هزاری در ميان اين ميليونها که به درجات گوناگون به عنوان مخالف شناخته
میشويم، پس از سه دههای فعاليت سياسی در تبعيد هنوز خود را در وضعی میيابيم که
میبايد پارهای مقدمات و چيزهائی را که بديهی میشمرديم تعريف کنيم: مبارزه،
سرنگونی، خود مخالفت و مخالف. آيا هر برگزاری جلسه و نوشتن مقاله مبارزه است؟ آيا
با اين کارها میتوان رژيمی را در ده پانزده هزار کيلومتری سرنگون کرد؟ آيا هرکس
در نشستی حضور يافت و دستی به قلم برد مخالف است؟ هنگامی که به آشفتگی گيج کننده در
پهنه مبارزات و فعاليتهای اين گروه چند هزار نفری ــ در خوشبينانهترين تخمينها
ــ مینگريم ضرورت تعريف مفاهيم "بديهی" را ناگزير میيابيم. فراوانی جلساتی که
"کميته اختاپوس" معروف را به ياد میآورند؛ نشستهائی که اگرچه آبرومند و سودمند،
هرگز به سرنگونی رژيم نرسيدهاند، مخالفانی که بيشتر نيرويشان در جنگ با يکديگر
سپری میشود، بحثهائی که زير عنوان مبارزه با رژيم، موضوعشان بيشتر تکرار گذشتهها
و پيشبرد نظرات شخصی است؛ اينهمه نشان میدهد که میبايد روشنتر به مسائل نگاه
کنيم و هيچ چيز را مسلم نگيريم.
از مخالف آغاز کنيم. مخالف کسی است که رژيمی مانند جمهوری اسلامی را نمیتواند تحمل
کند. اين يک مخالفت سياسی نيست، چنانکه با حکومتهای معمولی، حتی غير دمکراتيک، پيش
میآيد. رژيم اسلامی نه تنها ايران را اندک اندک به نابودی میکشاند میخواهد
ايرانی را از ايرانيت و انسان را از انسانيت بيندازد. مخالفت با آن وجودی است؛ به
عنوان مخالف نه همزيستی با آن میتوان داشت نه به ادامه آن میتوان کمک کرد. با اين
تعريف کسی که گرفتاری عمدهاش تبعيديان ديگرند، يا پيوسته راهی به درون محافل حاکم
میجويد، هر چه باشد مخالف نيست. او را میبايد نديده گرفت و اگر پاسخی هم به او
لازم بود به موضوع پرداخت و نه خود او، زيرا بزرگترين آفت فضای تبعيديان، شخصی شدن
"مبارزه" بوده است ــ جماعت بزرگی درهم افتاده که چنان فضا را پائين آوردهاند که
جز تاباور (پر طاقت) ترين روانها کسی رغبت به مشارکت ندارد.
مبارزه امر بديهی تعريف نشده ديگری است. ما در بيرون به فرض که بدانيم برای چه
مبارزه میکنيم از چه مبارزهای برمیآئيم؟ نخست و از همه مهمتر به هدف مبارزه
میبايد پرداخت. هر هدف نهائی جز تغيير رژيم و جانشين کردن آن با يک نظام انسانی،
با دمکراسی ليبرال، دمکراسی محدود به حقوق بشر، بيرون از تعريفی است که ما به عنوان
چنان مخالفانی میتوانيم داشته باشيم. بهتر کردن حکومت اسلامی و جابجا شدن رهبران
آن، يا بازگشت به گذشتههای سپری شدهای که اگر نيروی زندگی میداشتند ما در تبعيد
نمیبوديم، يا جانشين کردن اين رژيم با ديکتاتوری ديگر، اگر چه بهتر، هدف مخالف در
معنی ما نيست. در ميان ما سازشکاران (سازشکاری با سازش کردن، نه بر سر اصول تفاوت
دارد؛ تفاوتش در همان اصول است؛) و عوامل رژيم، بسياریشان بی جيره و مواجب و
بیخبر، که با بیآبرو کردن سرتاسری مبارزه و رساندن ابتذال بيرون به معيارهای
حکومتی، همان خاطرخواه دستگاه امنيتی رژيم را میکنند فراوانند. قدرتطلبان بهر بها
و با هر وسيله نيز که با شنيدن بوهای خوش به جنبوجوش میافتند بسيار میتوان
يافت، چنان کسانی را میبايد در مقوله خودشان گذاشت و در شمار مخالفان نياورد.
مخالفانی با چنين تعريف (و هر کس میتواند تعريف خود را داشته باشد) برای رسيدن به
آن هدف نهائی چه میتوانند؟ روشن بودن استراتژی مبارزه در اينجا بسيار اهميت دارد.
نبرد مسلحانه و از آن بدتر دعوت امريکا به حمله به ايران را که آرزوی آشکار و نهائی
بسياری درماندگان و تجزيه طلبان و تشنگان بیاعتقاد (سينيک) قدرت است پيشاپيش
میبايد رد کرد. مخالفان رژيم، کسانی که از ايران آغاز میکنند و از آنجا به مبارزه
میرسند ــ و اين يک نکته کليدی است و بر آن میبايد درنگ کرد ــ جز پيکار سياسی
مردمی، پيکاری با وسائل سياسی و به نيروی مردم، در واقع پيشروترين عناصر جامعه، و
هر نيروئی که در خدمت استراتژی درآيد و به هدف نهائی آسيبی نزند، راهی نمیشناسند.
مبارزه میبايد هماهنگ با آن عناصر و در چهارچوب اين استراتژی و با شناخت ابعاد
گوناگون آن و بهره گيری از هر فرصت باشد.
آن بخش استراتژی پيکار سياسی مردمی را که به مخالفان بيرون برمیگردد میتوان زير
پنج عنوان آورد: سالم کردن فضای بيرون تا بتوان از کاری برآمد؛ سختتر کردن اوضاع
بر رژيم در جهان خارج؛ آگاه کردن مردمی که به آنچه در کشور میگذرد دسترسی
محدودتری دارند؛ پيشبرد گفتمان مدرن و جايگزين جهانبينی آخوندی و گفتمانهای
ارتجاعی و مطلقگرای ديگر؛ و سرانجام گستردن شبکه ارتباطی مبارزه در درون و بيرون و
در نهايت آماده شدن برای مرحله پايانی مبارزه، و در بدترين صورت، برای "پس از پس
از" جمهوری اسلامی.
هيچيک از اين فعاليتها به خودی خود به تغيير رژيم نخواهد انجاميد و نمیبايد
نااميد شد و از مبارزه دست برداشت. تغيير رژيم اسلامی (برای رعايت آنها که از واژه
سرنگونی میگريزند) برآيند مبارزات بيشمار، بيشتر در درون ايران، و فشارهای بيرون
و بيش از همه ناهنگامی anachronism و تباهی و ناشايستگی روزافزون حکومت آخوندی
خواهد بود. دادن شعار سرنگونی، مبارزه نيست و مبارزه لزوما به سرنگونی نخواهد
انجاميد و هيج مشکلی هم در اين نيست. ما هدفی روشن داريم ولی دامنه محدود کار در
بيرون و گسسته از مبارزات درون را نيز ــ مگر غير مستقيم ــ میدانيم و بیآنکه
چشمداشت بيش از اندازه داشته باشيم تا آنجا که در توان ماست بر مبارزه تاکيد خواهيم
گذاشت. چنانکه ظريفی گفته است، نخست جامه دان آنگاه سفر.
تغيير رژيم در ايران روی خواهد داد و ما بناچار دستی از دور بر آن خواهيم داشت. ولی
مبارزه در هر جا هست و گاه در بيرون بيشتر کار میکند. اين معنای "مبارزه، نه
سرنگونی" است که هنوز پس از بيست و چند سال ابروهائی را بالا میبرد. ولی چه بهتر
که همان در آغاز به اين میرسيديم که بجای دادن شعار سرنگونی، به مبارزه برای
سرنگونی ــ مبارزهای که بيشتر فعاليتهای تبعيديان ربطی به آن ندارد ــ میرسيديم.
ژوئيه ۲۰۰۷
www.d-homayoun.info
|