نزديک شدن انتخابات مجلس شورای اسلامی، اصلاح طلبان درون و بيرون را به
حرکت های تازه ای اندخته است که قصدی جز ادامه وضع موجود و زمان خريدن برای
آينده ای که هر چه دور تر شده است ندارد. این دو اردو، که هر روز بهم نزديک تر
می شوند، در ديد و استرتژی چنان شباهتی يافته اند که جز موقعيت مکانی تفاوت
بزرگی ميانشان نمی توان يافت. آنها چه در بيرون و چه در درون، شرکت نکردن
اکثريتی از مردم را در انتخابات زمستان آينده مسلم گرفته اند و اکنون به جائي
رسيده اند که يکی از ايستا ترين ذهنها در ميان رهبرانشان در ملی مذهبی ها نيز
سرانجام معتقد شده است که از دوم خرداد و با انتخابات به جائی نمی توان رسيد
و«بايد فکر تازه ای کرد.»
از اين فکرهای تازه می توان مجموعه کوچکی فراهم آورد. کسانی، از اعضای دولت و
نمايندگان کنونی مجلس، نگران آينده، دنبال حفظ امتيازات خود به هر بها هستند و
فکر تازه شان راه آمدن با جبهه پيروزمند موتلفه مافيا-حزب الله است که در
تحليل آخر نه از شکست در انتخابات می ترسد، نه به پيروزی در آن نياز دارد.
پاره ای سخنان که از ائتلافهای انتخاباتی بر سر زبانهاست و تکذيب هائی که
محافل قدرتمند می کنند گوشه ای از نياز اين گروه دوم خرداديان و ناز قدرتمندان
را باز می نمايد. احتمال دست زدن، و به نتيجه رسيدن اين فکر تازه از سوی
عناصری از اصلاحگران، پس از چانه زنی ها و امتياز دادنهای لازم، بسيار است و
پايان مناسبی برای يک گروه سياسیِ پای در سنت مذهبی، خواهد بود که همه اعتبارش
را از عوامفريبی و پشت پا زدن به اعتماد مردم گرفت.
گروههای ديگری، بهمان اندازه دست و پا زنان، وهمچنان چنگ در استراتژی شکست
خورده، می کوشند مردم دلسرد چند بار فريب خورده را باز پای صندوقهای رای بکشند
تا حضور نمادين شان در سياست ايران همچنان حفظ شود و دستاويزی برای توجيه خود
به عنوان يک نيروی سياسی داشته باشند. اينان سالهاست بی اثری و دنباله روی
استراتژيک خود را از جمهوری اسلامی، زير پوشش دفاع از جمهوريت رژيم در برابر
زياده روی های اسلاميت آن (و نه خود اسلاميت که اجازه چنان زياده روی ها را
بسته به اصل «مترقی» تعبير و اجتهاد، می دهد) برده اند و اگر از آنها بپرسند
چرا عملا از ادامه وضع موجود دفاع می کنيد، به اميد سراب مانند اصلاحات مسالمت
آميز و گام بگام و قانونی حوالت می کنند، و روزگار می گذرانند.
لحن نوميدانه و گاه لابه آميز سخنگويان جبهه شرکت در انتخابات زمستانی مجلس،
در درون و بيرون خبر از شکستی در ديد سياسی و جهان بينی می دهد که می بايست
همان پيش از انقلاب به کناری انداخته می شد، ولی بيست و پنج سال است که با همه
تجربه های نافرجام، پا برجاست. بيست و پنج سال است زير فشار واقعيات، پوست می
اندازد و همان می ماند. يافتن چاره موقعيت ايران که بيست و پنج سال پيش دشوار
می بود و اکنون به لطف مبارزات آزاديخواهان مترقی و مردمی، ياس آور شده است،
در پيچيدن در مذهب نيست. بايد اصلا از اين قالب بدر آمد و «خشت نو از قالب
ديگر» زد. اگر احيانا آن خشت شکلی يافت که بکار ايران آمد ولی
سراسر به خواست پاره ای مدعيان نبود، مهم نيست؛ چون خود آنها اهميتی را که به
خويش می دهند ندارند. مردم ايران نبايد تا نسلها تاوان اشتباهات و گمراهی های
يک طبقه سياسی را بدهند.
گيريم هواداران شرکت در انتخابات، مردم را متقاعد کردند و آنها اين بار هم
رای دادند و باز سازشکاران ناتوانی، از جبهه مشارکت و ملی مذهبی، را به مجلس
فرستادند، در انتخابات آينده رياست جمهوری چه خواهند کرد؟ آيا به مردم خواهند
گفت که به يکی از نامزدهای مقام رهبری برای رياست جمهوری رای بدهند؟ رای دادن
در انتخابات يک عمل تاکتيکی است. تا ١۳٧٦/١۹۹٧ کسی سودی در اين تاکتيک نمی
ديد. از آن سال با دگرگونی شرايط در جمهوری اسلامی، انتخابات را می شد چون
وسيله ای برای برهم زدن تعادل رژيم بکار برد. از دومين انتخابات رياست جمهوری،
اين تاکتيک بی اثر شد. از سوئی موتلفه مافيا-حزب الله توانست شيوه های خرد
کردن تدريجی و گام به گام را جانَشين اصلاحات تدريجی و گام به گام سازد (
روسها در جنگ دوم جهانی، تاکتيک سايش برق آسا را به مصاف جنگ برق آسای آلمانها
فرستادند. ) از سوی ديگر اصلاحگران نشان دادند که اگر چه
رای مردم را می خواهند ولی بهمان اندازه بقيه حکومت اسلامی به مردم بی
اعتقادند و حتا از آنها می ترسند.
در آن چند سال که تاکتيک شرکت در انتخابات سودی می داشت، يک بخش مبارزان يک
بعدی، هوادار تحريم بود و سودمنديها را يا نمی ديد يا درنمی يافت. امروز که
سودمندی در ميان نيست يک بخش ديگر مبارزان يک بعدی، خود را دربرابر بيهودگی
شرکت در انتخابات به نافهمی می زند و يا اصلا اهميتی بدان نمی دهد. اما يک
تاکتيک ممکن است زمانی خوب و زمانی بد باشد؛ و ديد ايستا در هيچ زمينه ای
بويژه امور تاکتيکی به مبارزه کمک نمی کند. هنر رهبری در اين است که پابرجائی
بر اصول و استواری در استراتژی و انعطاف پذيری تاکتيکی، هم دريافته و هم
نگهداشته شود ــ هر کدام در جای خود.
گروههای سومی يک ائتلاف بيرون از حکومت اسلامی را شامل عناصری از درون و
بيرون پيشنهاد می کنند. اينان از شرکت مردم نا اميد شده اند و سودی در چنان
فراخوانی نمی بينند و ناگزير تن به بيرون رفتن متحدانشان از حکومت داده اند.
چنان ائتلافی برگرد جمهوريخواهی خواهد بود که گويا با مدرنيته و دمکراسی و
عدالت اجتماعی و هر چه خوبان همه دارند يکی است (می توان ديکتاتوری همه عمر و
موروثی، و کودتا و حکومت «هونتا» های نظامی و حزبی را به فراوانی بيشتر، بر
آنها افزود.) اين راه حل سوم به نظر نمی رسد به حال مردم ايران تفاوت زيادی
کند زيرا سالهاست عملا چنين ائتلافی بوده است و اعلامش اهميت چندان نخواهد
داشت. برای خود نيروهای ائتلافی نيز جز يک پس افکنی (فرجه) چيزی نخواهد آورد.
مسئله مهم در شيوه مبارزه و بيم سرنگونی رژيم، و يکی شمردن آن با خونريزی و هرج
و مرج است که دوم خرداد و موتلفان بيرونی آن را به گل نشاند.
در اين زمينه هواداران سرنگونی، اين روزها يک يادآوری ديگر می توانند به
ائتلاف مخالفان مشروط و مخالفان وفادار رژيِم بکنند: انقلاب مخملی با چند گام
بلند در گرجستان به مرزهای ايران نزديک شده است.
نوامبر ٢٠٠٣
|