اصلاحات ومعمای انتخابات

داريوش همايون


‏‏‏‏‏ نزديک شدن انتخابات مجلس شورای اسلامی، اصلاح طلبان درون و بيرون را به حرکت های ‏تازه ای اندخته است که قصدی جز ادامه وضع موجود و زمان خريدن برای آينده ای که هر چه ‏دور تر شده است ندارد. این دو اردو، که هر روز بهم نزديک تر می شوند، در ديد و ‏استرتژی چنان شباهتی يافته اند که جز موقعيت مکانی تفاوت بزرگی ميانشان نمی توان يافت. ‏آنها چه در بيرون و چه در درون، شرکت نکردن اکثريتی از مردم را در انتخابات زمستان آينده ‏مسلم گرفته اند و اکنون به جائي رسيده اند که يکی از ايستا ترين ذهنها در ميان رهبرانشان در ‏ملی مذهبی ها نيز سرانجام معتقد شده است که از دوم خرداد و با انتخابات به جائی نمی توان ‏رسيد و«بايد فکر تازه ای کرد.»‏

‏ از اين فکرهای تازه می توان مجموعه کوچکی فراهم آورد. کسانی، از اعضای دولت و ‏نمايندگان کنونی مجلس، نگران آينده، دنبال حفظ امتيازات خود به هر بها هستند و فکر تازه شان ‏راه آمدن با جبهه پيروزمند موتلفه مافيا-حزب الله است که در تحليل آخر نه از شکست در ‏انتخابات می ترسد، نه به پيروزی در آن نياز دارد. پاره ای سخنان که از ائتلافهای انتخاباتی بر ‏سر زبانهاست و تکذيب هائی که محافل قدرتمند می کنند گوشه ای از نياز اين گروه دوم ‏خرداديان و ناز قدرتمندان را باز می نمايد. احتمال دست زدن، و به نتيجه رسيدن اين فکر تازه ‏از سوی عناصری از اصلاحگران، پس از چانه زنی ها و امتياز دادنهای لازم، بسيار است و ‏پايان مناسبی برای يک گروه سياسیِ پای در سنت مذهبی، خواهد بود که همه اعتبارش را از ‏عوامفريبی و پشت پا زدن به اعتماد مردم گرفت.‏

‏ گروههای ديگری، بهمان اندازه دست و پا زنان، وهمچنان چنگ در استراتژی شکست ‏خورده، می کوشند مردم دلسرد چند بار فريب خورده را باز پای صندوقهای رای بکشند تا ‏حضور نمادين شان در سياست ايران همچنان حفظ شود و دستاويزی برای توجيه خود به عنوان ‏يک نيروی سياسی داشته باشند. اينان سالهاست بی اثری و دنباله روی استراتژيک خود را از ‏جمهوری اسلامی، زير پوشش دفاع از جمهوريت رژيم در برابر زياده روی های اسلاميت آن ‏‏(و نه خود اسلاميت که اجازه چنان زياده روی ها را بسته به اصل «مترقی» تعبير و اجتهاد، می ‏دهد) برده اند و اگر از آنها بپرسند چرا عملا از ادامه وضع موجود دفاع می کنيد، به اميد سراب ‏مانند اصلاحات مسالمت آميز و گام بگام و قانونی حوالت می کنند، و روزگار می گذرانند.‏

‏ لحن نوميدانه و گاه لابه آميز سخنگويان جبهه شرکت در انتخابات زمستانی مجلس، در درون ‏و بيرون خبر از شکستی در ديد سياسی و جهان بينی می دهد که می بايست همان پيش از انقلاب ‏به کناری انداخته می شد، ولی بيست و پنج سال است که با همه تجربه های نافرجام، پا برجاست. ‏بيست و پنج سال است زير فشار واقعيات، پوست می اندازد و همان می ماند. يافتن چاره ‏موقعيت ايران که بيست و پنج سال پيش دشوار می بود و اکنون به لطف مبارزات آزاديخواهان ‏مترقی و مردمی، ياس آور شده است، در پيچيدن در مذهب نيست. بايد اصلا از اين قالب بدر ‏آمد و «خشت نو از قالب ديگر»  زد.  اگر احيانا آن خشت شکلی يافت که بکار ايران آمد ولی ‏سراسر به خواست پاره ای مدعيان نبود، مهم نيست؛ چون خود آنها اهميتی را که به خويش می ‏دهند ندارند. مردم ايران نبايد تا نسلها تاوان اشتباهات و گمراهی های يک طبقه سياسی را ‏بدهند.‏

‏ گيريم هواداران شرکت در انتخابات، مردم را متقاعد کردند و آنها اين بار هم رای دادند و باز ‏سازشکاران ناتوانی، از جبهه مشارکت و ملی مذهبی، را به مجلس فرستادند، در انتخابات آينده ‏رياست جمهوری چه خواهند کرد؟ آيا به مردم خواهند گفت که به يکی از نامزدهای مقام ‏رهبری برای رياست جمهوری رای بدهند؟ رای دادن در انتخابات يک عمل تاکتيکی است. تا ‏‏١۳٧٦/١۹۹٧ کسی سودی در اين تاکتيک نمی ديد. از آن سال با دگرگونی شرايط در جمهوری ‏اسلامی، انتخابات را می شد چون وسيله ای برای برهم زدن تعادل رژيم بکار برد. از دومين ‏انتخابات رياست جمهوری، اين تاکتيک بی اثر شد. از سوئی موتلفه مافيا-حزب الله توانست ‏شيوه های خرد کردن تدريجی و گام به گام را جانَشين اصلاحات تدريجی و گام به گام سازد  ( ‏روسها در جنگ دوم جهانی، تاکتيک سايش برق آسا را به مصاف جنگ برق آسای آلمانها ‏فرستادند. )  از سوی ديگر اصلاحگران نشان  دادند  که اگر چه  رای  مردم را می خواهند ولی ‏بهمان اندازه بقيه حکومت اسلامی به مردم بی اعتقادند و حتا از آنها می ترسند.‏

‏ در آن چند سال که تاکتيک شرکت در انتخابات سودی می داشت، يک بخش مبارزان يک ‏بعدی، هوادار تحريم بود و سودمنديها را يا نمی ديد يا درنمی يافت. امروز که سودمندی در ‏ميان نيست يک بخش ديگر مبارزان يک بعدی، خود را دربرابر بيهودگی شرکت در انتخابات به ‏نافهمی می زند و يا اصلا اهميتی بدان نمی دهد. اما يک تاکتيک ممکن است زمانی خوب و ‏زمانی بد باشد؛ و ديد ايستا در هيچ زمينه ای بويژه امور تاکتيکی به مبارزه کمک نمی کند. هنر ‏رهبری در اين است که پابرجائی بر اصول و استواری در استراتژی و انعطاف پذيری تاکتيکی، ‏هم دريافته و هم نگهداشته شود ــ هر کدام در جای خود. ‏
‏ ‏
‏ گروههای سومی يک ائتلاف بيرون از حکومت اسلامی را شامل عناصری از درون و ‏بيرون پيشنهاد می کنند. اينان از شرکت مردم نا اميد شده اند و سودی در چنان فراخوانی نمی ‏بينند و ناگزير تن به بيرون رفتن متحدانشان از حکومت داده اند. چنان ائتلافی برگرد ‏جمهوريخواهی خواهد بود که گويا با مدرنيته و دمکراسی و عدالت اجتماعی و هر چه خوبان ‏همه دارند يکی است (می توان ديکتاتوری همه عمر و موروثی، و کودتا و حکومت «هونتا» ‏های نظامی و حزبی را به فراوانی بيشتر، بر آنها افزود.) اين راه حل سوم به نظر نمی رسد به ‏حال مردم ايران تفاوت زيادی کند زيرا سالهاست عملا چنين ائتلافی بوده است و اعلامش اهميت ‏چندان نخواهد داشت. برای خود نيروهای ائتلافی نيز جز يک پس افکنی (فرجه) چيزی نخواهد ‏آورد. مسئله مهم در شيوه مبارزه و بيم سرنگونی رژيم، و يکی شمردن آن با خونريزی و هرج ‏و مرج است که دوم خرداد و موتلفان بيرونی آن را به گل نشاند. ‏
‏ ‏
‏ در اين زمينه هواداران سرنگونی، اين روزها يک يادآوری ديگر می توانند به ائتلاف ‏مخالفان مشروط و مخالفان وفادار رژيِم بکنند: انقلاب مخملی با چند گام بلند در گرجستان به ‏مرزهای ايران نزديک شده است.‏
 

‏نوامبر ‏ ٢٠٠٣ ‏