‏ استفاده ابزاری از دوم خرداد

داريوش همايون


‏‏ ‏ از انتخابات رياست جمهوری به اين سو گوئی نوری بر سياست ايران تابيده است. همه می توانند تصوير ‏درست تری داشته باشند و نقشها مشخص تر شده است. آن پيچيدگی كه بود يا دست كم به چشم می آمد ساده ‏تر شده است . سبب آن است كه بازيگران اصلی ، تكليفشان را با خودشان و با يكديگر روشن كرده اند. در ‏گذشته موازنه نيروها به سود يك طرف بود ولی طرف ديگر هنوز اميدوار بود كه در يك دو دور ديگر ‏موازنه را به سود خود بگرداند . آن دو دور ديگر در انتخابات مجلس و رياست جمهوری آمد و از جهاتی ‏بهتر از انتظار هم آمد ، ولی موازنه نيروها در پايان حتا بيش از گذشته برهم خورد . امروز ديگر دور ‏تازه ای هم در ميان نيست و هر دو طرف می دانند كه با چه برگهائی در سه سال آينده - تا انتخابات ‏مجلس- بازی خواهند كرد : يك طرف با چند برگی درحد بخشی از بودجه كشور، و يك طرف با هر چه ‏به حساب می آيد.‏

‏  مردم نيز كه اگرچه با بی ميلی ولی باز با ته مانده اميدی در ميدان مانده بودند به همان رسيدند كه ‏كمابيش انتظارش را داشتند . آنها توانستند از قدرت يافتن بيشتر بدترين عناصر رژيم جلوگيرند ولی ‏نتوانستند قدرت بيشتری به بهترين عناصر رژيم بدهند ( هر رژيمی بدترين و بهترين های خود را دارد ) . ‏آن بهترين عناصر چون نمی دانستند چكار ديگری می خواهند بكنند از مردم رای خواستند و گرفتند ؛ ولی ‏مشكل آنها در خودشان است و چندان ارتباطی به رای مردم ندارد كه چهار سال است در تابستان و پائيز ‏و زمستان داده شده است .‏

‏  تنها مخالفان بيرون مانده اند كه شايد هنوز نياز به روشن كردن وضع خود و گرفتن نتايج درست از ‏آنچه درجمهوری اسلامی می گذرد دارند . در اينجا برای آسانتر كردن كار به بررسی موقعيت دست ‏دركاران گوناگون پرداخته می شود .‏

‏١_حزب الله ‏
‏  مقصود از حزب الله مجموعه نيروهائی است كه بدنه اصلی رژيم را می سازد - از خامنه ای گرفته تا ‏بسجيانی كه تظاهرات دانشجوئی را برهم می زنند . حزب الله جائی است كه قدرت رژيم است . تا دو سالی ‏پس از انتخابات سال رياست جمهوری ٧۶ / 97 و بويژه رسوائی آدمكشی های زنجيره أی كه به ‏‏"خودكشی" معاون وزارت اطلاعات و امنيت انجاميد حزب الله در وضع دفاعی بود . گشادگی سياست و ‏آزادی نسبی روزنامه ها درجه أی از بسيج عمومی پديدآورد كه يك جنبش اصلاجی جدی با آن می ‏توانست همه كار به سود مردم بكند . اما آن جنبش اصلاحی جدی در ميان نبود . دوم خرداديها تا چندی می ‏پنداشتند كه نماينده چنان جنبشی هستند و بسياری ديگر هم آماده بودند اين ادعا را بپذيرند يا دست كم با ‏ترديد به آن بنگرند . ‏

‏  در تظاهرات جنبش دانشجوئی ١۸ تير دو سال پيش جنبش اصلاحی با بزرگترين فرصت خود روبرو ‏شد . دانشجويان، مبارزه را به مرحله أی رسانده بودند كه مردم برانگيخته ، آماده پيوستن به آنها می بودند ‏‏- اگر رهبران دوم خردادی از دانشجويان پشتيبانی می كردند . اما آن رهبران بجای پشتيبانی ، به حزب ‏الله پيوستند . دوم خرداد بدست خود عملا به اصلاح طلبی پايان داد و حزب الله را از وضع دفاعی بيرون ‏آورد . از آن پس حزب الله كه ترسش از دوم خرداد ريخته است و برعكس به شدت بيشتری از مردم ‏ترسيده است با همه نيرو و بی هيچ ملاحظه تصميم دارد هيچ خطر بالقوه أی را نيز باقی نگذارد و هر ‏كانون مخالفت را هرچند هم احتمالی باشد از ميان ببرد يا بی اثر سازد .‏
‏  استراتژی حزب الله امتياز ندادن و پس گرفتن امتيازات داده شده است و آماده است هر بدنامی را هم ‏تحمل كند . تا آنجا هم كه به دوم خرداد مربوط می شود خواهد كوشيد هرچه بيشتر با نشان دادن ناتوانی و ‏همدستی آن با خودش ، مردم را دلسردتر گرداند .‏

‏ ۲ -دوم خرداد ‏
‏  زمانی بود و نه چندان دير كه مردم به دوم خرداد برای آنچه می بود ، يا می پنداشتند هست ارزش قائل ‏بودند . امروز ارزش دوم خرداد صرفا به آنچه نيست برمی گردد . دوم خرداد هنوز با حزب الله تفاوت ‏دارد و مردم بهمين دليل باز به آن رای می دهند كه حزب اللهيان جاهای كمتری را بگيرند . از اين گذشته ‏دوم خرداد ثابت كرده است كه اصلاحات را در حدی می خواهد كه برای حزب الله پذيرفتنی باشد و به ‏هيچ روی حتا برای دفاع از قانون خودشان يا حتا مصالح ملی ، آماده درافتادن با حزب الله نيست . چاره ‏أی كه دوم خرداد بطور روز افزون برای خود می بيند كنارآمدن و صبر و انتظار است - يك دوره ده ‏پانزده ساله كه شايد تغييرات با معنی را دربر داشته باشد .‏

‏  در دوره نخست رياست جمهوری خاتمی ، استراتژی دوم خرداديان ، بسيج سياسی و نپرداختن به مسائل ‏ديگر بود . اميدوار بودند با آزادی مطبوعات و احزاب هرچند محدود چنان پايگاهی بيابند كه بتوانند به ‏مسائل اقتصادی نيز بپردازند .آنها می دانستند كه چه تار عنكبوتی منافع مالی گروه حاكم را بهم پيوسته ‏است وچه ديوار آهنينی برگرد مافيای قدرت كشيده است و فكر می كردند با بسيج مردمی از شكافتن ديوار ‏برخواهندآمد . آن بسيج مردمی به درجه أی كه برای بسياری باوركردنی نمی بود بدست آمد ولی بهره ‏گيری از آن يك اراده سياسی می خواست كه در رئيس جمهوری نيست . آن دوم خرداديان نيز كه می ‏خواستند بسيج سياسی را به نتايج منطقيش برسانند و از آن برای پيشبرد برنامه اصلاحی بهره گيرند ، به ‏زندان افتادند و همفكران و همكارانشان آنان را به آسانی فراموش كردند .‏

‏  در دوره دوم ، استراتژی بسيج سياسی كنار گذاشته شده است و تاكيد بر بهبود وضع اقتصادی است . اما ‏منطقی كه اولويت را به اصلاحات اقتصادی می داد همان است كه بود . منافع اقتصادی در جمهوری ‏اسلامی نام ديگر قدرت سياسی است . يكی در خدمت ديگری است . اگر بخواهند دست به اين منافع ‏اقتصادی بزنند قدرت سياسی جلوشان را خواهد گرفت . در دور اول كشمكش برسر قدرت سياسی بود ، تا ‏پس از آن بتوانند به اقتصاد بپردازند . در ميانه آن دوره ، دوم خرداديان از ترس مردم ترجيح دادنددر ‏موقعيت بهتری كه داشتند به ياری حزب الله بروند و مايه شكست خود شوند . اكنون در موقيت ضعيف تر ‏اگر می خواهند دست به منافع اقتصادی حزب الله بزنند طبعا می بايد انتظار شكست بيشتری داشته باشند .‏

‏  خود دوم خرداديان نيز معمايشان را درك می كنند و انتظار زيادی ندارند . آنها حد اكثر اميدوارند دزديها ‏را اندكی محدودتر كنند تا چيزی هم به برنامه های دولت برسد . پرداختن به اقتصاد دستوری است كه ‏رهبران مافيا داده اند و پشت سرش برچيده شدن بساط دوم خرداد است . رئيس جمهوری دم از بهبود ‏اقتصاد و توليد كار و ثروت خواهد زد ولی ساختار سياسی و قدرت حزب الله ، در هر گام جلوش را ‏خواهد گرفت و در چهار سال آينده نيز مانند گذشته از بهبود وضع مردم برنخواهد آمد . تفاوتش در اين ‏خواهد بود كه آن بار مسئوليت شكست اقتصادی كمتر به گردن دوم خرداد می افتاد ؛ اين بار خودش ‏مسئوليت را برعهده گرفته است و سران حزب الله ترتيب لازم را خواهند داد كه شكست اقتصادی را نيز ‏بر كارنامه جنبش اصلاحيش بيفزايد . آنگاه چهار سال ديگر بساز و بفروشان ، خود را به عنوان ‏قهرمانان اقتصاد و كارگزاران سازندگی پيش خواهند انداخت .‏

‏  يك دورنمای مسلم ديگر را نيز نمی بايد نديده گرفت . دوم خرداد برای پاكيزه تر كردن حكومت آمد و ‏چندی هم توانست دست كم خودش را از آلودگی دور نگهدارد . ولی وقت آلودگی آن نيز مدتی است رسيده ‏است . سوء استفاده در وزارت نفت كه با حمايت كامل رئيس جمهوری صورت می گيرد بارز ترين نمونه ‏آن است . عناصر روز افزونی از دوم خرداديان به فساد همه سويه جمهوری اسلامی خواهند پيوست و ‏چاره أی هم ندارند . هنگامی كه از جكومت كردن تنها بدنامی و مسئوليتش برای آنها می ماند دست كم ‏توشه أی برای زمان بيكاری می اندوزند . از اين گذشته شركت در فساد بهترين تضمين پذيرفته شدنشان ‏از سوی حزب الله پيروزمند خواهد بود . اگر به رنگ حزب الله درآيند كمتر هدف تلافی جوئی خواهند شد.‏

‏ ٣ - رای دهندگان ‏
‏  اكنون كه اميد مردم به اصلاحات برباد شده است واكنش آنها چه می تواند باشد ؟ در كوتاه مدت ، مردم ‏در چنين موقعيت هائی دلسرد می شوند و كناره می گيرند .يك استراتژی چهار سال همه توجه مردم را ‏جلب كرده بود . كسی به راه حل ديگر نمی پرداخت . پيشرفت گام بگام و گرفتن مواضع حزب الله يكی ‏پس از ديگری ، به آنهادل می داد و راضی شان می كرد . امروز كمتركسی اميدوار است كه اين ‏استراتژی به جائی برسد . وضع كشور همين گونه خرابتر حواهد شد و در صحنه سياسی نيز فعلا جز دوم ‏خرداديان و حزب الله نيروئی نيست .‏

‏  رفتار مردم در انتخابات رياست جمهوری خرداد گذشته به بهترين صورت نشان داد كه رای دهندگان چه ‏می انديشند. آنها بی هيچ اثری از شور و گرمی چهار سال پيش در انتخابات شركت جستند و درحد ‏بيشتری از آن دوره رای ندادند ( سی در صد ) ؛ تا بعد از ظهر، حوزه های رای گيری چندان پر رونق ‏نبود و پس از آن شلوغ شد . رای دهندگان گوئی ناگهان ديدند كه كناركشيدنشان ميدان را برای حزب الله ‏بازتر خواهد كرد . دوم خرداديان ديگر مايه اميد نيستند و لی به عنوان سدی دربرابر دست اندازيهای ‏بيشتر حزب الله هنوز استفاده خود را دارند . در جمهوری اسلامی به اين رفتار می گويند استفاده ابزاری . ‏مردم از دوم خرداد استفاده ابزاری می كنند .‏

‏  مردم همچنان خواستهای خود را با سران دوم خرداد درميان خواهند گذاشت و از ستم حزب الله شكايت ‏خواهند كرد. آنها هم مردم را به شكيبائی خواهند خواند و اظهار تاسف خواهند كرد ، يا مانند رئيس ‏جمهوری خواهند گفت كه حق داريد ، فرياد بزنيد ! برای بيشتر مردم در شرايط كنونی راهی به بيرون از ‏بن بست نيست . ‏

‏  ولی اين بن بست تنها در استراتژی دوم خرداد است و راه ديگری از آن گشوده می شود . دوران پس از ‏دوم خرداد فرا رسيده است . چهار ساله دوم خرداد لازم بود و سود منديهای خود را داشت . شكست آن نيز ‏سودمنديهای خود را دارد . اكنون دوران آنچه بدان راه سوم می گويند فرا رسيده است . دوم خرداد ادامه ‏جمهوری اسلامی بود در يك صورت انسانی تر ، كه نا ممكن است . جمهوری اسلامی همين صورت غير ‏انسانی را می تواند داشته باشد . هنگامی كه قدرت با حق بجانبی آميخته شود و كسانی كه زور دستشان ‏است انحصار حقيقت را هم داشته باشند نتيجه اش همين می شود كه شده است و در طول تاريخ شده است .‏

‏  نيروهای فزاينده ای از پوياترين عناصر جامعه كه از حزب الله دست شسته بودند اكنون از دوم خرداد ‏نيز دست می شويند و خود را از جمهوری اسلامی آزاد می كنند . دوم خرداد برای بسياری يك مرحله ‏ميانی برای رسيدن به مرحله ای بود كه رهائی ايران بدان بستگی دارد : بريدن از سراپای جمهوريت و ‏اسلاميت اين حكومت ، و مبارزه برای نظام سياسی آزاد از بقايای تفكر ملی-مذهبی كه جمهوری اسلامی ‏را در خود پرورش داد . جوان ايرانی - جوان در ذهن و جسم - امروز رهائی خود را در مردمسالاری و ‏ترقيخواهی می جويد . نه برای حكومت بر خودش دين را لازم دارد و نه برای دوست داشتن كشورش به ‏اسلام نيازمند است . دين برای او امر شخصی است . راه سوم اين است و پيروزيش بر يك دستگاه فاسد كه ‏انديشه های قرون وسطائی را با شيوه های مافيائی سده بيستمی درهم آميخته قطعی است - همانگونه كه ‏فردا پس از امروز می آيد . ‏

* * *‎

‏  مخالفان جمهوری اسلامی اگر دنبال نجات انقلاب نيسنتد ، كه نجات دادنی نيست ؛ يا در آن سو ، خيال ‏ندارند "كمانك " يا پرانتز جمهوری اسلامی را ببندند و آب رفته را به جوی باز آرند ،كه بازآوردنی ‏نيست، جز همراهی با مردم ايران ، با گامهای بلندتر آزادتر ، چه دارند ؟ كسانی كه از آغاز ، مساله را در ‏نامها و مقامها ديدند به خطا رفتند . مساله را همواره می بايد در پرتو مبارزه ديد . ما هم از تحولاتی كه در ‏دستگاه حكومت اسلامی روی می دهد برای پيشبرد امر ملت ايران استفاده ابزاری می كنيم .‏

سپتامبر ۲٠٠١‏