گرهگاه ایرانی ــ اسلامی |
داريوش همايون |
جامعههای بشری را به گونههای فراوان بخش کردهاند: توانگر
و بینوا، پیشرفته و واپسمانده، سنتی و مدرن... یک گونه دیگر نیز هست که به
"وضعیت" ملی ما میخورد. جامعههائی که مسائل بزرگ یا بسیار بزرگ دارند و آنها
که گذشته از مسائل، گرهگاه دارند. ما در ایران یک گره تاریخی داریم که سیاست
ما را درپیچیده است و تا آن را نگشائیم به جامعههائی که تنها دارای مسائل
بزرگ و بسیار بزرگ هستند نخواهیم رسید. ایران در ارتباط و در برابر اسلام، گره
تاریخی ماست که در صد ساله گذشته کورتر شده است. در این صد ساله ایران، هم یک
جامه سیاسی، به معنی افکار عمومی و نهادهای مدرن پیدا کرد، و هم درجهای از
خودآگاهی ملی که با دولت ملتهای نوین پهلو میزند، و هم به تب پیشرفت و امروزی
شدن افتاد. هر سه این پدیدهها دوگانگی عنصر ایرانی و اسلامی را برجستهتر و
همزیستی نا آسوده آنان را دشوارتر ساخته است. اسلام نه افکار عمومی و نهادهای
مدرن مستقل از مذهب را تحمل میکند؛ نه نیازی به خودآگاهی ملی و دولت ملت دارد؛
و نه به پیشرفت و امروزی شدن جز در زمینههای مادی ــ علوم و فنون ــ تا جائی
که کاری به باورهای مذهبی نداشته باشد.
در یک جامعه عرفیگرا که دست دین در شکل دادن به فرایند سیاسی گشاده نیست یا اگر
هست نامستقیم است چنین گرهگاهی پیش نمیآید. اما در ایران به دین (مذهب شیعه
در روایت آخوندی آن با چاه بی بن تاویلها و تحریفها، و گشودگی نامحدود بر
خرافات) نقشی مستقیم و هر روزه در سیاست داده شده است. در کشورهای اسلامی دیگر
نیز دین یک عامل بزرگ و گاه تعیین کننده سیاسی است. ولی در هیچ کدام آنها
پایگان مذهبی سررشته کارها را در دست ندارد و از آن مهمتر، چنین دوگانگی
تاریخی میان ملت و مذهب نیست. در ایران گذشته از تسلط مذهب بر روان بیشتر
ایرانیان، حکومت و سیاست نیز در خدمت آن است. در صد سال گذشته تنها بیست سالی
در نخستین سالهای انقلاب مشروطه و در پادشاهی رضا شاه چنین نبوده است. در
دورانی هم که نظام سیاسی عملا عرفیگرا بود یا جرئت اعلام و نهادینه کردنش را
نمیداشت یا با آخوندپروری از تاثیرش میکاست.
کار ما از همه جامعههای با اکثریت بزرگ مسلمانان دشوارتر است. مذهبی که برای
بیشمارانی در هر ساعت زندگانیشان، تا (آرزوی) برطرف کردن مشکلات روزانه
زندگی، حضور دارد برای بیشماران دیگری، حتی برای کسانی در خود آن گروه نخستین،
پدیدهای بیگانه و تحمیلی و یادآور زوال شکوه ملی است. دیگران هرگز چنین
رویکرد دودلانهای به اسلام نداشتهاند. پیشرفتهای اجتماعی صد ساله گذشته در
میان آنها بر خلاف جامعه ایرانی به جوش خوردن بیشتر دین به عنوان عنصر اصلی
ملیت کمک کرده است. آنها مشکل آشتی دادن دین با مدرنیته را دارند و به سبب
برتری پرسشناپذیر عنصر دینی، عموما به کژراهه آشتی دادن مدرنیته با دین
افتادهاند. ولی دست کم از آشتی دادن دین با ملیت و تاریخ خود بینیازند.
گذشتههای پیش از اسلام این جامعهها در سرتاسر خاور میانه عربی، نظام حکومتی و
جهانبینی فرمانروا را تهدید نمیکند و از این رو به ویرانی سپرده نمیشود.
مصری عرب است و به یادگارهای گذشته بزرگش بیش از جاذبههای جهانگردی نمینگرد
که میباید نگه داشت و به دیگران نشان داد.
بر اینهمه میباید پدیده باورنکردنی رشد خرافات به عنوان خمیر مایه زندگی شخصی
و اجتماعی، و اکنون سیاسی، جامعه ایرانی را نیز افزود. مذهب به روایت آخوندی از
همان آغاز خود با معجزه در هر گام، و بیرون بردن خرد و منطق و اخلاقیات از
گفتمان دینی سر و کار داشته است. آخوندهای زمان به تندی خاندان را که از آن
خودشان بود از خود پیامبر که به همه مسلمانان تعلق داشت بالاتر بردند،
چندانکه سوگند خوردن و یاری خواستن هر لحظه از خاندان، خود او را از یادها
برد. عصمت (خطا ناپذیری) یا علم لدنی (نیاموخته و بینیاز از آموختن) که حتی به
کودکان پنج شش ساله نسبت داده شد پی سنگ corner stone های مذهب به روایت آخوندی
بوده است و با چنین دستاویزهائی سلسله را تا چاه کشاندهاند. اکنون این
باورهای خردگریز در دستهای سیاستگران جمکرانی چنان به ارزانی و آسانی هزینه
میشود (تا امضای امام زمان در پای فهرست انتخاباتی و اداره سخنرانی رسوای رئیس
جمهوری از بن چاه جمکران) که میتوان انتظار یک دگرگونی پارادایم را در سطحهای
پائینتر جامعه نیز داشت. واپسماندهترین ذهنها نیز درجهای از ابتذال را درک
میکنند. * * *
گره ایران و اسلام را چنانکه اشاره شد همه جا در فرهنگ و سیاست ما میتوان نشان
داد. امروز با بحران بزرگی که درگیرش هستیم انگشت نهادن بر یکی از جلوههای آن
بهتر نشان میدهد که مشکل تا کجاها میرسد. ایران غیر از اسلام از بیست و شش
سده پیش دوست اسرائیل و یهودیان بوده است و از دوستی آنان برخوردار شده است.
ساسانیان در رویاروئیشان با رم هر جا اسبابش فراهم بوده دست در دست یهودیان
فلسطین داشتهاند. در جنگ دوم جهانی دیپلماتهای ایرانی توانستند گروههائی از
یهودیان اروپا را از هولوکاست نجات دهند و یکی از آنها احتمالا به این "گناه"
سالها بعد پس از انقلاب اسلامی در ایتالیا ربوده و کشته شد. در "مدینه النبی"
که نمونه جامعه مدنی خاتمی است، قبیله یهودی بنو قریظه از عوامل شاهنشاهی
ساسانی سلاح گرفته بودند و مسلمانان پس از کشتار جمعی آنان و یکدست کردن جامعه
مدنی، با آن سلاحها مجهزتر شدند. (پادشاهی حیره در شبه جزیره عربستان زیر
حمایت ساسانیان بود). پس از کودتای نخستین عراق یهودیان عراقی دسته جمعی به
ایران آمدند و از آنجا به کرانههای امن رفتند و خانوادههائی هم در ایران
ماندند. در جنگ ایران و عراق اسرائیل به سپاهیان ایران سلاح و لوازم یدکی حیاتی
داد و با ویران کردن "ازیراک" ایران را از بمب اتمی صدام حسین رهانید. پیش از
آن در دهههای شصت و هفتاد دو کشور سودمندترین مناسبات بازرگانی داشتند و
کارشناسان اسرائیلی در کار دگرگون کردن کشاورزی و آبیاری ایران بودند که اگر
ادامه مییافت زندگی میلیونها ایرانی را بهتر میکرد.
در همه این تاریخ دراز هیچ تنش جدی، هیچ انگیزه کشاکش، میان ایران و اسرائیل و
یهودیان نبوده است ــ تحریکات ضد یهود گاهگاهی آخوندها در دورههای ناتوانی
حکومت به کنار. هنوز هم اسرائیل هیچ ادعا یا دشمنی با ایران ندارد. نه خلیج
فارس را با هزینه دهها و صدها میلیون خلیج عربی میشناساند و تا ابو ریحان
بیرونی را عرب جا میزند، نه برنامه تلویزیونی ضد ایران راه میاندازد، نه هر
روز ادعای جزیرههای تنگه هرمز را میکند، نه سرمایههای ما را به خود میکشد و
میدان گاز طبیعی ما را به تاراج میبرد. اما همین کشوری که وقتی پای ایران در
میان میبود متحد غیر رسمی ولی پابرجای ما شمرده میشد اکنون که ایران به
اسلام تعبیر آخوندی باخته است در اندیشه حمله دفاعی و پیشگیرانه به ایران
میافتد.
از رفتار با غیر شیعیان ایرانی، تا سیاستهای فرهنگی و سیاست خارجی، از دشمنی
با گذشته بزرگ ایران تا بیاعتنائی به بزرگی آینده، ما به عنوان یک ملت همه جا
با کشاکش میان اسلام و ایران، میان ملی با مذهبی، روبروئیم و همواره روبرو
بودهایم. نه ایران را میتوانیم فدا کنیم نه اسلام را دور اندازیم.
سپتامبر ٢٠٠٨
www.d-homayoun.info
|