خانم مارال سعید در نوشته خود "لیبرال دمکراتها و مسئله ملی ایران" (اخبار
روز*) موضوعی بسیار پیچیده را که میتواند به بهای سنگین جبرانناپذیر
برای ملت ما تمام شود و میلیونها تن را به تیرهروزی بیندازد مانند عموم
"فدرالیست"ها (با پوزش از آلکساندر هامیلتون و جرج مادیسون) با چند جمله
گذشتهاند و پایه استدلال خود را برای اثبات چوبین بودن پای استدلالهای من بر
بنیاد پولادین گفتاوردهائی گذاشتهاند که من خود با آنها مخالفم. ایشان توصیه
میکنند که من جملات زیر دیگران را به یاد آورم:
"... تودهایها، این خائنان به میهن، میهنپرستان غیور ایران را درجریان
کودتای نوژه لو دادند"
"... استنباط مردم به خیانت از همکاریهای چپها (حزب توده، سازمان فدائیان
اکثریت) با رژیم، طبیعی بود. امّا، این همکاری نتیجهی همان سیاست ضد
امپریالیستی است."
آنگاه پیروزمندانه نتیجه میگیرند که "آخر چگونه است که تودهایها با قرار
گیری در کنار جمهوری اسلامی ایران با توجیه "پشتیبانی از انقلاب"، خائن و وطن
فروشند، ولی اعضا و هوادران حزب لیبرال دمکرات ایران با قرار گیری در کنار
جمهوری اسلامی ایران با توجیه "حفظ میهن" وطندوست و وطنپرست؟" اما آیا بهتر
نیست ایشان پرسش خود را به گویندگان آن سخنان ببرند؟ ولی آنها هم که موضع اعضا
و هواداران حزب را نگرفتهاند.
با آنکه گفتاوردهای ایشان به این ترتیب هیچ جائی در بحث ما ندارد از فرصت برای
اندکی روشنگری بهره میگیرم. تالیران میگفت خیانت (که ما مانند نقل و نبات پخش
میکنیم) مسئله زمان است. منظورش این بود که امری که یک روز خدمت شمرده میشود
با دگرگونی اوضاع و احوال خیانت به قلم خواهد رفت. نمومهاش همین شرکت در
انقلاب اسلامی. تالیران برحلاف خیانت به اشتباه اهمیت میداد که در سیاست
بدترین است. من جز به مجاهدین در سالهای جنگ ایران و عراق نسبت خیانت
ندادهام و تا آنجا که به انقلاب ارتباط دارد به همه مخالفان رژیم حق دادهام
از آن بیزار و در پی برداشتنش باشند. این حق هر کسی است. اما آنجا که بر خلاف
همه نظام ارزشهای خود دنبال خمینی و اسلام سیاسی افتادند اشتباه کردند. خیانتی
در کار نبود. حق با تالیران است.
یک بنیاد پولادین دیگر در برابر پای استدلال چوبین من تعریفهائی است که ظاهرا
ویکی پدیا از ملت کرده است:
"ملت به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشهی نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق
میگردد که دارای حکومتی واحد هستند، یا قصدی برای خلق چنین حکومتی دارند. با
پذیرش این تعریف، فورا ً این پرسش به ذهن میرسد که، مردمان ساکن محدوده ی
جغرافیائیی ایران، جدا از همزیستیی چند هزار ساله، که نتیجهاش آمیزش فرهنگ،
زبان و حتی نژاد است، آیا اساسا ً همگی دارای یک فرهنگ، یک زبان و یک ریشهی
نژادی هستند؟ بدون کوچکترین اما و اگر، پاسخ منفی است.
با این پاسخ، حتما ً شما نیز مثل من به این میاندیشید که؛ پس اصرار آقای
همایون به نادیده انگاشتن این حقیقت، که اقوام و ملل مختلفی ساکن محدودهی
جغرافیائیی ایران هستند، و بنا بر منافع و ضروریات، پارهای به زور و پارهای
داوطلبانه در طول تاریخی چند هزار ساله درکنار هم زیستهاند، در چیست؟ "
میبینیم که به نظر نویسنده محترم همین قصد خلق ملت، ملت میسازد اما "همزیستی
چند هزار ساله که نتیجهاش آمیزش فرهنگ، زبان و حتا نژاد است" ملت نمیسازد. از
این شگفتتر، آمیزش چند هزار ساله از یک سو آمیرش فرهنگ زبان و حتا نژاد است و
از سوی دیگر و بیفاصله هیچ کدام اینها نیست.
(در باره نژاد که مفهومی نامعین است بد نیست خاطر نشان کنم که یک دانشمند
ایرانی و همکارانش تازگی نتیجه آزمایش "دی ان ا" ی زنان و مردانی از هم گوشه و
کنار ایران را به پایان رسانیدهاند و آشکار شده است که همه ما بازماندگان
ساکنان هفت هزار سال پیش این سرزمین هستیم. یک یادآوری کوچک هم بد نیست:
امریکا با آن تنوع قومی یک ملت است و اسکاندیناوی (به استثنای فنلاند) با
یگانگی در تقریبا همه چیز چهار ملت است. (عامل تعیین کننده مانند همه جا تاریخ
است.)
نویسنده محترم برای اثبات موضوعی که تصمیمش را گرفتهاند حق دارند که چنان
جملات گیج کنندهای را از ویکی پدیا و جاهای دیگری به همان اعتبار درآورند،
ولی به ما نیز حق بدهند که امری به اهمیت دفاع از موجودیت ایران را جدیتر از
اینها بگیریم. مساله ابعاد بسیار گستردهتر و پیچیدهتری دارد و بسیار دستها
در آن است.
در موضوع فدرالیسم نیز پیشنهاد من این است که که از تعریفهای ویکی پدیائی (از
ویکی پدیای فارسی همه چیز میتوان دزآورد) بدر آیند و واقعیات امر را به دیده
آورند. سی سال پیش تصور شد که از شاه بدتر نیست. امروز میگویند از جمهوری
اسلامی بدتر نیست (یک زلزله ۸ ریشتر در سراسر ایران یا فرضا یک حمله اتمی
چطور؟) ولی اینها نمیتواند تعیینکننده راه یک ملت باشد. ما از دشمنی با
هیچکس به راه مبارزه نیفتادهایم. مصلحت این ملت و این کشور جند هزار ساله در
چیست؟ اول در این است که بماند و نه دیگران بر آن بتازند، نه مردمانش به جان
هم بیفتند.
ما نیز تردید نداریم که "نظام جمهوری اسلامی ایران سد راه پیشرفت و بهروزی مردم
ایران است [نه] ترکها (آذریها) و کردها و لرها و بلوچها و ترکمنها و عربها
و دیگر اقوام ساکن ایران زمین." ما این اقوام را چنان دوست داریم که نمیخواهیم
یکی از افراد آنان نیز از ما دوری کنند و آنچه بتوانیم برای بهروزی آنان و
برطرف کردن تبعیض در یک جامعه شهروندی خواهیم کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=32607