تاريخ
ما مانند هر کشور ديگر روزهائی دارد که ياد آور رويدادهائی با اهميت تاريخی
هستند، بدين معنی که سير حوادث را دگرگون و بر زندگی نسلهای آينده تاثير کرده
اند. پاره ای از اين روزها اهميت بيشتر دارند، مثلا ١۴ مرداد برای تاريخ ما جائی
بسيار بزرگتر از سی تير دارد. در سی تير (١۳۳١/١۹۵٢) دکتر مصدق با قيام مردم باز
به نخست وزيری رسيد ولی همانگاه کار بزرگ خود را به انجام رسانده بود و اتفاقا در
همان روز در دادگاه لاهه بر دولت انگلستان پيروز شده بود. ١۴ مرداد روز انقلاب
مشروطه است و يادآور نخستين جنبش آزاديخواهانه و تجدد طلبانه نه تنها ملت ما،
بلکه همه جهان واپسمانده و استعمار زده است. به يک معنی روز باززائی ايران است.
در اوضاع و احوال معمولی می توان انتظار داشت که روشنفکران و به اصطلاح طبقه
سياسی، هر کدام از اين رويدادها را به فراخور اهميتشان به ياد آورند و بزرگ
دارند. ولی روشنفکران و طبقه سياسی ما دهه ها تعريف و معيار ديگری از روزهای
تاريخی داشته اند. در دو سوی طيف سياسی، روزهای تاريخ از روی سودمندی سياسی شان
درجه بندی شده است. در بيشتر سده بيستم ما سه دسته روزهای مهم تاريخی داشته ايم
که جا را بر يکديگر تنگ می کرده اند ــ اگر کار به حذف نمی کشيده است: روزهای
تاريخی مذهبی، سلطنتی و ضد سلطنتی.
برای مذهبيان البته تاريخ ايران اهميتی ندارد مگر آنکه پای خودشان درميان باشد.
روزهای مهم آنها تولد و مرگ افراد خاندان است که تقويم ما را پر از تعطيلات رسمی
و از اين نظر رکورد دار جهانی کرده است. آنها ممکن است گاه به ياد روزهای ديگری
بيفتند و نيشی به دشمنان خود بزنند ولی به درجه ای حتا بيش از دو گرايش ديگر صرفا
از نظر بهره برداری به روزهای تاريخی، از جمله روزهای مذهبی، می نگرند. روزهای
سلطنتی به پادشاهان همروزگار و کارهای بزرگشان می پرداخت و روز مشروطيت را هم
بيشتر با ديد تشريفاتی بزرگ می داشت. روزهای ضد سلطنتی نيز بيشتر همان ضد سلطنتی
می بود و به کار حمله و محکوم کردن می آمد. تاريخ در فضائی بکلی سياسی شده معنی
واقعی را از روزهای مهم گرفته بود. ارزش روزهای تاريخی در کاربرد سياسی شان در
حمله و دفاع می بود؛هر گرايشی کار خودش را با تاريخ می کرد و تاريخ ديگر، تاريخ
ملی نمی بود؛ گوئی کشورها و ملتهای گوناگونی در يک سرزمين به جنگ بر سر تاريخ
پرداخته اند.
اين روحيه پس از انقلاب شدت بيشتر يافت، زيرا دست کم تا ده ساله نخست پس از
انقلاب، طبقه سياسی ايران وظيفه ای بزرگ تر از اين برخود نمی شناخت که در گذشته
اش پابرجاتر شود. سياسی شدن روزهای تاريخی به جائی رسيد که روزهائی مانند سی تير و
١٦ آذر و ٢۸ مرداد در يک سو جائی برای ١۴ مرداد و ١٧ دی نگذاشتند؛ و چهام و نهم
آبان و ٢١ آذر و سوم اسفند در سوی ديگر، روزهای تاريخی اردوی مقابل را از تقويم
پاک کردند. تا سالها ٢٢ بهمن تنها روزی بود که همه به يادش می افتادند ولی آن نيز
تا اين اواخر موضوع اختلاف بود و هر گروه به دلائل خودشان از آن ياد می کردند.
* * *
تاريخ،
به معنای گذار ارزشگزارنده زمان بر کوچک و بزرگ، البته در همه اين سالها در کار
خويش بوده است و دارد آن روزها را کم کم در جای واقعی شان می گذارد. کسانی که به
روزهائی چسبيده اند می بينند که آنچه همه به عنوان قضاوت تاريخ منتظر آنند، روی
داده است. سی تير و چهارم آبان ديگر کمتر به ياد می آيند. 29 اسفند (روز قانون
ملی کردن صنعت نفت در ١۳٢۹/١۹۵۱) با همه اهميتش در کنار ٦ بهمن (اعلام اصلاحات
اجتماعی تاريخی محمد رضا شاه پهلوی در ١۳۴٢/١۹٦٣) با اهميت به مراتب بيشترش راه
فراموشی گرفته اند. ٢۴ اذر ( جدا شدن و بازگشت آذربايجان و کردستان درست به فاصله
يک سال در ٢۵-١۳٢۴/۴٦-١۹۴۵) از سوی هواداران پادشاهی و مخالفان آنها در
چپگرايان آذری و کرد به دلائل متضاد يادآوری مختصری می شود. ٢۸ مرداد برای گروهی
هنوز مهم ترين رويداد تاريخی است ولی توده ايرانيان از اين سودازدگی برکنار است.
برعکس دو هفته پيش از آن، ١۴ مرداد، توجه روزافزونی بر می انگيزد.
حزبی کردن روزهای تاريخی، در واقع خود تاريخ، يکی از نشانه های ضعف و بيماری
سياسی جامعه ماست. مردمی که بر هيچ امری نمی توانند توافق کنند و کشاکش خود را از
مسائل روز و چاره جوئی های آينده تا رويدادهای گذشته، گاه گذشته های دور نيز، می
کشند طبعا آسيب پذير ترند. جامعه ای که طبقه سياسيش برسر همه چيز بهم می پرند نمی
تواند از اينکه شکست پشت شکست می خورد در شگفت بماند. ما به عنوان يک ملت به
کمينه ای از همرائی، و آمادگی برای تفاهم نياز داريم و بدين منظور ناچاريم اندکی
انصاف و بی نظری را وارد قضاوتهای خود کنيم. روحيه همه چيز از آن برنده،
همه را بازنده کرده است. ارزيابی، و گذاشتن روزهای تاريخی در جای سزاوارشان کمک
خواهد کرد که گذشته ملی ما، تاريخی، بجای سياسی، شود. اگر سودمندی روزهای تاريخی
در حمله و دفاع خلاصه نشود بهتر از ملاحظات توسعه و تجدد (شامل دمکراسی که مصداق
سياسی آن است) معياری نمی توان يافت: سهم رويدادهائی که روزها به ياد آنها ناماور
شده اند در پيشبرد يا واپس بردن جامعه در مسير دمکراسی و حقوق بشر و بهروزی مادی
افراد جامعه چه بوده است؟ اين کاری است که ما با پيروزيها و شکستهای تاريخ دور تر
خود می کنيم. تا سده بيستم جنگ بر سر روزهای تاريخی در ميان ايرانيان در نمی
گرفت. آنها گذشته خود را به عنوان آنچه ميراث ملی خوانده می شود، می ديدند. تاريخ
يک ملت هر چه هم گروههائی به آن ويژگی حزبی بدهند ميراث همه افراد آن ملت است.
١٦ آذر برضد پادشاهی پهلوی بود وجنبش دانشجوئی که با آن آغاز شد به مبارزه برضد
اصلاحات ارضی و برای جداکردن دختران و پسران در دانشگاه برخاست و پيشاهنگ انقلاب
ارتجاعی اسلامی شد. ولی دانشجويان ايران آن را سرآغاز ١۸ تير کرده اند که جنبشی
سراسر برای آزادی و ترقی است. هواداران پادشاهی در پشتيبانی از جنبش دانشجوئی، ١٦
آذر را نيز به عنوان يک روز تاريخی، که با دگرگونی کامل، به پيکار امروز پيوسته
است، از آن خود می کنند. ١٦ آذر ديگر موضوع کشمکش نيست و به سطح بالا تری رفته
است. بهمين ترتيب ١٧دی هر چند با رضا شاه درآميخته است امروز پس از نزديک هفتاد
سال، برای مخالفان پادشاهی می بايد به عنوان بزرگترين انقلاب اجتماعی تاريخ ايران
شمرده شود. زن ايرانی از آن روز سير خود را به آزادی و برابری آغاز کرد. امروز، ١٧
دی متعلق به زنان ايران است، گرايش سياسی شان هر چه باشد. اينها البته بر کسانی
که در گذشته ای يخ زده اند خوش نمی آيد. ولی گذشته با هر چه در آن است می گذرد.
ژانويه ٢۰۰۴
|