پس از صدام حسين، قذافی

داريوش همايون

 

‎ ‎‏ پس از آنکه سربازان امريکائی در تابستان عراق ‏بريان نشدند (يک روزنامه تبعيدی ايرانی از قول ‏مطبوعات ‏آلمانی) اکنون به نظر می رسد باطلاق عراق ‏نيز به آن گودی که باز همان روزنامه چند ماه بعد از ‏شکست ارتش ‏صدام حسين از همان منابع پيش بينی ‏کرده بود نيست. پس از هفت ماهی جستجو در آن ‏سرزمين پهناور، ‏سربازان امريکائی که ظاهراً هيچ ‏گفتگوی تلفنی را در عراق ناشنوده نمی گذارند، رئيس ‏جمهوری پيشين را از ‏سوراخش بيرون کشيدند. او از ‏اين سوراخها در‎ ‎‏ بيست سی نقطه برای خود ساخته بود ‏و از هيچ احتياطی ‏فروگذار نمی کرد؛ با اينهمه تکنوژی ‏سده بيست و يکم توانست سوزن را در جوال کاه بيابد. ‏با او اسنادی بود ‏که تا کنون چند صد تنی از فدائيانش را ‏گير انداخته است. ‏

‏ دستگيری صدام حسين يک چرخشگاه واقعی است که ‏پيامدهايش به عراق محدود نخواهد ماند. پاره ای ‏‏رويدادها ارزش نمادينی دارند که بر اهميت عملي شان ‏می افزايد. تروريسم در عراق با بدام افتادن او پايان ‏‏نخواهد يافت، ولی کمر مقاومت شکسته است. عراقی ‏معمولی اکنون باور دارد که بعثی های خون آشام ‏باز ‏نخواهند گشت؛ و عناصر رژيم پيشين و متحدانشان ‏ديگر اميدی به پيروزی ندارند. امريکائيان نخواهند ‏رفت ‏و عراق اندک اندک سر پايش خواهد ايستاد و ‏تروريستها جز فرونشاندن خشم و کينه کور، انگيزه و ‏تسلائی ‏ندارند. دنيا دگرگونی در عراق را پذيرفته است ‏و اکنون استقبال می کند. پيروزی پيروزی می آورد ‏ومردم، هر ‏چه هم ناخرسند، در سوی تروريستها ‏نيستند. ماهی تروريسم در آب پشتيبانی مردمی نمی زيد ‏وتفاوت عمده با ‏ويت نام در اينجاست. اين تروريستها ‏هستند که در باطلاق يک پيکار بيفرجام به قصد ويران ‏کردن، و در ويرانی ‏نگهداشتن عراق گرفتارند. حلقه بر ‏گردشان تنگ تر می شود. چين و شوروی هم نيستند که ‏به ياری بيايند.‏

‏ طرح دراز مدت و بلندپروازانه امريکائيان برای سر ‏و سامان دادن به خطرناک ترين منطقه جهان اندک اندک ‏‏پيش می رود. از پاکستان تا افريقای اسلامی، ترکيبی از ‏انفجار جمعيت، سطح پائين انسانی (بينوائی اقتصادی و ‏‏فرهنگی و تباهی سياست) و بنياد گرائی، دست در دست ‏بزرگترين منابع نفت و گاز جهان، هم اکنون به جنگ ‏‏سوم جهانی انجاميده است. اين جنگ در جهان « پسا ‏مدرن» کنونی در ميدانها و با وسائل غير متعارف ‏جنگيده ‏می شود ولی جنگی است به سراسر جهان کشيده ‏که شيوه اش تروريسم و قربانيانش بيشتر همان مردم ‏هستند. ‏واپسين ايستادگی نوميدانه يک جهان بينی ‏درمانده است که رهائی، و انتقام خود را در خودکشی و ‏نابود کردن هر ‏که در دسترس است می بيند. اگر نتواند ‏مسيحيان و يهوديان را بکشد که هدفهای اصلی هستند، ‏مسلمانان را می کشد که هدفهای آسان ترند. اين کشتار ‏بی تبعيض، هم اکنون جنگاوران مقدس را با « بازده ‏کاهنده» روبرو کرده ‏است: هر چه سرمايه بيشتر ريخته ‏می شود سود کمتری بدست می آيد. ( تقدس، چنين ‏جنگاورانی می پروراند.) ‏

‏ مسئله از نفت، حتا سلطه جوئی بالاتر است. کدام ‏دولت برای نفت عراق ماهی چهار ميليارد دلار در آن ‏‏سرزمين هزينه نظامی می کند؟ صدام حسين نفت را بی ‏جنگ و به اشاره ای پيشکش می کرد، و به صورت ۲۸ ‏‏ميليارد دلار قراردادهای نفتی، به فرانسويان و روسهای ‏صلح طلب و مخالف جنگ پيش کش کرده بود. جهان ‏‏غرب، به رهبری امريکا از درون خودش و با ‏سلاحهای خودش چالش شده است. نه تنها تمدن غربی، ‏بلکه هر ‏انسان مسيحی و يهودی يا می بايد به قول تاريخ ‏نگاران خودمان در موارد مشابه، به رضا و رغبت به ‏اسلام ‏مشرف شود يا در بمب افکنی های خودکشی و ‏حملات سلاحهای کشتار جمعی از ميان برود. اين پيامی ‏است که ‏هر هفته از منبرهای دهها هزار مسجد به گوش ‏مسلمانان خوانده می شود و هر روز در دهها هزار ‏مدرسه ‏مذهبی در مغزهای تهی طالبان علم، از قبيل ‏همان طالبان معروف، فرو می رود. سيل پول، از ‏درامد دزدی شده ‏نفت اين سرزمين ها گرفته تا قاچاق ‏ترياک، يک شبکه تبليغاتی-تروريستی را اداره می کند ‏که به نام آموزش و ‏مذهب هر سال ارتشی از ‏کاميکازهای اسلامی می پروراند. نقش روشنفکران و ‏سياستگران و رسانه های عرب ‏در پروش دادن نسلهای ‏پياپی مردمی که نعره کشيدن را بيش از هر کار بلدند ‏جای خود دارد.‏

‏ گذاشتن اين منطقه به حال خود به يازدهم سپتامبر ‏انجاميد که جز شليک نخستين گلوله جنگ نبود اميد بستن ‏‏به ديپلماسی، يا سازمان ملل متحدی که ليبی می تواند ‏رئيس کميسيون حقوق بشر آن بشود، تنها می تواند ‏‏پرونده صلح طلبی و بشردوستی خانمها و آقايان مترقی ‏را سنگين تر کند. خاور ميانه اسلامی را با سازمان ملل ‏‏متحد مجلس سخنرانی يا جامعه اروپائی دنبال زد و بند ‏بازرگانی نمی توان درست کرد. نروژ همين چند هفته ‏‏پيش جايزه صلح نوبل را به قول کميته جايزه به « يک ‏زن مسلمان» داد. همان نروژ دو سه پرونده پرداخت ‏‏رشوه های هنگفت نفتی به يک خانواده مسلمان ‏‏(رفسنجانی) در دست دارد. مردم خاورميانه هم نشان ‏داده اند ‏که خودشان نمی توانند، حتا اگر همه شان بخواهند ‏و آماده باشند تا پايانش بروند که هيچ معلوم نيست ‏‏(ايرانيان ‏مقوله ديگری هستند، ولی دليلش آن است که ‏دارند از خاور ميانه مهاجرت معنوی می کنند.)‏

‏ اکنون پس از افغانستان و عراق که کار را به جنگ ‏کشاندند، ليبی سراسيمه تسليم شده است و دو دولت ‏‏نابکارrouge ‎‏ ديگر منطقه، سوريه و جمهوری ‏اسلامی، را فرا می خواند که دست از سلاحهای کشتار ‏جمعی ‏بشويند. قذافی را در محافل حکومتی تهران ‏مسخره می کنند که پيش بينی ناپذير و غريب احوال ‏‏(اکسانتريک) ‏است. ولی او در مقايسه با ملا عمر و ‏صدام حسين تا کنون، و خامنه ای ها و رفسنجانی های ‏بعدی، کمال ‏خردمندی را نشان داده است. ليبی سلاح ‏هسته ای می خواهد چه کند؟ اوضاع و احوال تسليم بی قيد ‏و شرط ‏ليبی مانند دستگيری صدام حسين اهميتی نمادين ‏دارد که اميد است از چشم سران رژيم در تهران دور ‏نماند. ‏‏( گفتنی است که سهم ديپلماسی در چرخش ‏حکومت ليبی بيش از آن نبود که قذافی يکی از ‏معتمدانش را نزد ‏نخست وزير انگلستان فرستاد که ‏نزديک ترين راه به بوش است.)‏

‏ ما در خاور ميانه با دومينو سر و کار نداريم و انتظار ‏نمی رود رژيمهای فاسد استبدادی پشت هم فرو ريزند ‏‏ولی مانند دندانها در دهان، هر دندان با افتادنش ‏دندانهای پهلوئی را سست می کند. ترکيب عوامل، ‏درست و ‏درجاست: توده های مردمی که از رژيمهای ‏غير دمکراتيک و گروههای حاکم فاسد بجان آمده اند؛ ‏تغيير ‏استراتژی امريکا از پشتيبانی گروههای حاکم ‏فاسد و زورگو به پيشبرد امر دمکراسی که برای امنيت ‏ملی ‏خودش می خواهد؛ اراده جنگيدن و ماندن تا هر گاه ‏لازم باشد، و از تلفات و خسارات خم به ابرو نياوردن. ‏‏قدرتهای ديگر نيز با همه مخالفتشان با امريکا اساساً با ‏آن در هدف کلی ريشه کنی تروريسم اسلامی همراهند.‏
‏ ‏
‏ پيشگوئی آينده کار درستی نيست و مسلم ترين ‏ويزگی اش آن است که نادرست درمی آيد. ولی اين روند ‏‏اگرادامه يابد در پايان اين دهه خاور ميانه جای بهتری ‏خواهد بود که به معنی آن است که کمتر خاور ميانه ای ‏‏خواهد بود.‏

ژانويه‏ ٢۰۰۴‏ ‏‏‏ ‏

نسخه قابل چاپ اين مطلب را برای دوستان خود •ای ميل• کنيد فهرست صفحه نخست