انتخابات دومين دوره شوراها با پيامی روشن پايان يافت. همه از جمله
سران جنبش اصلاحی انتظار يک نه بزرگ ديگر را، اين بار به هردو جناح رژيم، می
داشتند، اما رويگردانی مردم از انتظارها درگذشت. مردمی که از سال ۷۶/۹۷ پِياپی
در ميليونهای خود رای داده بودند سرانجام حکم نهائی خود را صادر کردند؛ صندوقها
از رايهای مردم تهی ماند. در آمار رسمی از ۱۲ درصد شرکت کننده گان در تهران سخن
گفته اند. پاره ای خبرهای خصوصی از ستاد انتخاباتی وزارت کشور، شمار شرکت
کننده گان را بسيار کمتر از اينها ذکر کرده است. پس از انتخابات ۹ اسفند
ديگرترديدی نمی توان داشت که کسی در ايران اميدی به جبهه مشارکت و خاتمی و
اصلاحگران و ملی مذهبيان از هر رنگ ندارد. آنها به عنوان يک نيروی سياسی سپری
شده اند و نيازی به بيرون رفتن از حکومت(به قول خودشان بيرون رفتن از حاکميت)
نيزندارند. بود و نبودشان يکی است.
اصلاح رژيم اسلامی از درون، همواره آرزوی مردمی بود که خسته از انقلاب و
بيمناک از خونريزی و بی نظمی، راه برونرفتی مسالمت آميز و تدريجی از بن بست
جمهوری اسلامی می جستند. انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۷۶ چنان دورنمائی را پيش
چشم آنان آورد و جوانان و جامعه روشنفکری به ويژه فرصتی را که برای باز کردن
سياست پيش آمده بود غنيمت شمردند. در دو ساله پس از آن سير رويدادها به نظر می
رسيد که در راستای انتظارات آنان است. انفجار مطبوعاتی که پرده ها را دريد و
بيرون افتادن راز آدمکشی های زنجيره ای و نيروگرفتن صداهای مستقل همه از
پيامدهای آن انتخابات بود که پاره ای آثار آن هنوز از ميان نرفته است و نخواهد
رفت. درباره دلائل و مقدمات دوم خرداد گمانپروريهای فراوان، عموما بر پايه
تئوريهای توطئه، کرده اند. ولی آن رويداد با هر مقدمات و انتظارات و از سوی هر
کس سرگرفت يک دوره تازه و حياتی در زندگی جمهوری اسلامی بود و در سير ناگزير
آن به نابودی، سهمی بزرگ داشته است و خواهد داشت.
نخستين مرحله دوم خرداد با جنبش دانشجوئی هژدهم تير به پايان رسيد و از آن پس
رو به کاستی نهاد. در هژدهم تير نيروهائی که با دوم خرداد به صحنه آمده آمده
بودند جنبش را به نتيجه منطقی آن رساندند. اگر قرار می بود اصلاحاتی صورت گيرد
بايست نخست به حملات اوباش بسيجی پايان داده می شد. دانشجويان در پاسخ حمله به
خوابگاههای خود به خيابان ريختند و از حکومتی که با رای آنها آمده بود دست کم
انتظار پشتيبانی داشتند. هنگامی که رئيس جمهوری اصلاح طلب دست در دست
سرکوبگران، روياروی شان ايستاد نه تنها محدوديتهای اخلاقی و کاراکتر خود او
بلکه مرزهای تنگ جنبش بيرونق اصلاحی که نماينده آن بود آشکار گرديد. انتظارات
مردم هر چه بود، سران دوم خردادی جز اصلاحاتی را در زمينه روابط عمومی در دستور
خود نداشتند و تا به دامنه خواستهای عمومی پی بردند پس کشيدند و پشت ولايت
فقيه پناه جستند. در هژدهم تير ۷۸/۹۹ در يکی از دو ستون دوم خرداد شکست
افتاد.
اصلاح رژيم اسلامی به دو عامل بستگی می داشت: عناصر مصممی از درون که پای يک
برنامه اصلاحی گام به گام ولی اميد بخش بايستند؛ و پشتيبانی مردمی در بيرون که
فشار نيروهای مخالف اصلاحات و سودهای پاگير پرقدرت را خنثی کند. اصلاحگران که
در هر نظام بسته ای در اقليت اند به مردم نيازمندند و مردم می بايد به
اصلاحگران نيرو بدهند. در جمهوری اسلامی اين معادله تنها از يک سر کار کرده
است. از هژدهم تير تنها پشتيبانی عمومی و انتخابات بی اصلاحات بوده است.
اصلاحگران پياپی از مواضع خود پس نشسته اند و نه تنها به مردم بلکه به ياران و
هم پيمانان خود پشت پا زده اند و آنها را به زندان و شکنجه سپرده اند. مردمی که
دل به اصلاحات آرام بسته بودند همچنان به پشتيبانی ادامه دادند و در سه
انتخابات بعدی به دوم خرداد رای دادند ولی پس از دومين پيروزی انتخاباتی خاتمی
ديگر برضد اميد نيز نمی شد اميدوار ماند. او با نشان دادن بيشترين سست عنصری،
ورشکستگی سياسی دوم خرداد را در ورشکستگی اخلاقی خود به نمايش گذاشت. برای
توده رای دهندگان چاره ای نماند که به همان نتيجه آقای اکبر گنجی برسند: نظام
جمهوری اسلامی اصلاح پذير نيست و نه جمهوريت ش به درد می خورد و نه اسلاميت ش.
اکنون ستون دوم جنبش دوم خرداد نيز به شکست افتاده است. نيروئی در درون حکومت
نيست که پای اصلاحات بايستد و پشتيبانی مردمی در بيرون نيز ته کشيده است.
اصلاحگرانی که تنها به انباز بودن در قدرت می انديشند مردم را ازگرد خود
پراکنده اند و هيچ گله ای نبايد داشته باشند. به آنها و هواداران شان در
نيروهای سابقا مخالف رژيم اسلامی فرصت بيش از اندازه داده شد که بيهودگی نظريه
اصلاح از درون را در رژيمی اصلاح ناپذير ثابت کنند. حتا پيشرفت اصلاحات در يک
دو ساله نخستين، گذشته از اثر اقدامات آنها، از سردرگمی رژيم پس از تکان نا
منتظر انتخابات سال ۷۶ نيز برخاست ــ چنانکه در آن "بهار آزادی" نخستين ماههای
حکومت اسلامی نيز بود ــ تا هنگامی که به خود آمدند و ماشين سرکوبگری را براه
انداختند. درانفجار مطبوعاتی و روزنامه های تازه نيز ادامه سياستهای ماههای
واپسين رفسنجانی را می توان ديد که می خواست هوادارانی در مطبوعات داشته باشد
و وزارت فرهنگ و ارشادش به فراوانی امتياز روزنامه صادر کرد.
بحث درآزمايش دوم خرداد اکنون که عملا پايان يافته است تنها از نظر کمکی که
به استراتژی پيکار می کند اهميت دارد و مخاطب اصلی آن همه عناصری هستند که از
شش سال پيش دوم خرداد را در مرکز محاسبات و اميدهای خود نهادند. در سياست نيز
مانند بقيه زندگی از آرزوپروری wishful thinking گريزی نيست. انسان ترجيح می
دهد جهان را به ميل خود ببيند. جهان نيز ترجيح می دهد به راه خود برود، و آنها
که سودی در زندگی در فريب ندارند بهتر است با جهان پيش بروند. در انقلاب
اسلامی نيز آرزو پروری عاملی اصلی بود. مردمان بيشمار چشم بر حقايق آشکار
بستند ورويدادها و کسان را چنانکه دلخواه شان بود ديدند. امروز آنها که دوم
خرداد را پاسخی بر معمای خود می شمردند اگر می خواهند پا به پای جهان بيايند
چاره ای ندارند که آن را رها کنند. اگر اصلاحات با پشتيبانی کوه آسای مردمی
نيز به جائی نرسيد اکنون که مردم روی برگردانده اند چه اميدی می توان داشت؟
در بهترين دنيای قابل تصور، صدام حسين ها از دم اژدها پس می کشند و رها می
کنند و خامنه ای ها و رفسنجانی ها از دورنمای انفجار به هراس می آفتند و کنار
می روند. ولی از موقعيت های سخت به آسانی نمی توان رها شد. دوم خرداد آسانترين
راه رهائی می نمود و به جائی نرسيد. اکنون می بايد به راههای دشوارتر و امکان
پذير تر رهائی روی آورد. اسلاميان، ايران را به رايگان به چنگ آوردند و به
رايگان از کف نخواهند داد. اصلاح گام به گام رژيم با همه مزيتهای فراوان ش
شدنی نبوده است. هيچ کس به ميل خود از خوان يغما بر نمی خيزد. می بايد به اين
نتيجه ناگزير رسيد که سرنگونی جمهوری اسلامی تنها چاره سرنگونی ايران است.
البته اگر سياستبازی و منافع شخصی و گروهی جائی برای انديشيدن به ايران بگذارد.
* * *
اين تصادفی نيست که هواداران سرنگونی رژيم، از دلسوزی به سرنوشت کشور و
شوربختی مردم به آنجا می رسند. همچنين تصادفی نيست که در گفتمان دوم خرداديان
درون و بيرون کمتر دلسوزی به سرنوشت کشور و شوربختی مردم ديده می شود و اگر هم
اشاره ای هست برای پيشبرد استدلال سياسی است؛ هماوردان خود را در بخش ديگر
نظامی که همه در پی نگهداری اش هستند می ترسانند تا امتيازاتی بگيرند. اين آرزو
پروران اکنون نيز با همه درسی که انتخابات بيرونق شورا ها داده است از رشتن و
بافتن دلائل و توجيه رويگردانی مردم دست برنمی دارند: در کشورهای پيشرفته نيز
بيشتر مردم رای نمی دهند؛ انتخابات شوراها چنان اهميتی نداشت که مردم را جلب
کند. آنها اميدواری می دهند که در انتخابات مجلس آينده باز مردم به پيکر نيمه
جان دوم خرداد روح تازه خواهند دميد. اما همين بس است که از خود نمايندگان
مجلس بپرسند. بيم بسياری از اين اصلاحگران از هر سناريو محتمل تر پس از جمهوری
اسلامی چندان است که هيچ باکی از فروتر رفتن در وضع موجود ندارند . گفتگو با
اين کسان اگر بيهوده نباشد هنوز زود است و به درسهای سخت تری نياز دارند.
روی سخن با اصلاحگرانی است که بيش از موقعيت خود در ايران پس از جمهوری
اسلامی، نگران انفجار و آشفتگی بودند و اصلاح رژيم را جايگزين بهتری می
شمردند. اينگونه مخالفان رژيم اسلامی اند که اکنون می بايد با گزينش ناگزير
ميان نابودی حکومت اسلامی يا نابودی ايران روبرو شوند. راه ميانه ای نمانده است
و اگر نمی خواهند بيش از آينها شاهد از هم گسيختن جامعه ايرانی و بسته شدن
امکانات پيشرفت و باز سازی آينده باشند جز پيکار همه سويه با اين رژيم و جهان
بينی آن گزينشی ندارند. نظام آخوندی-مافيائی و جهان بينی مذهبی و ملی مذهبی که
راه را بر چنين حکومتی می گشايد دشمن مردم ايران است. بايد با آن در همه جبهه
ها جنگيد.
مذهبيان به ياری ملی مذهبيان به قدرت رسيدند و ملی مذهبيان در بيرون و درون
حکومت بيش از دو دهه است همچنان در پايندگی رژيم مذهبی می کوشند. اين ملی
مذهبيان بوده اند که پندار حکومت اسلامی خدمتگزار مردم را حتا در سياه ترين
روزهای ش زنده نگهداشته اند و به نام هويت ملی، و ارزشهای اصيل و با قرار دادن
باور های مذهبی در کانون گفتمان سياسی، از باليدن انديشه های پيشرو و امروزين
جلوگيری کرده اند. اين اصلاحگران اسلامی بوده اند که با لبخندهای روابط عمومی
و سخنرانيهای خوش ظاهر، به دولتها و شرکتهای آزمند اروپائی بهانه داده اند تا
زير پوشش گفت و شنود انتقادی با رژيمی رو به اصلاح، به زننده ترين تاراج منابع
ملی ايران پس از بيرون راندن شرکت نفت ايران و انگليس در نيم قرن پيش دست
بزنند. اصلاحات آنها در کشورداری دستاوردی نمايان تر از اين نداشته است که به
کاهش انزوای يک رژيم تروريست کمک کنند.
شاخه حزب مشروطه ايران در برگن، دومين شهر نروژ، در فوريه به گزارشی از سفر
ايران رئيس شرکت "استات اويل" که هشتاد درصد سهام آن در دست دولت نروژ است و
از ميدان نفتی پارس جنوبی بهره برداری می کند در خبرنامه آن شرکت دست يافت.
سخنگوی شاخه توجه خبرنگار "برگنز تيدنده" بزرگترين روزنامه شهر را به تصوير
مدير عامل شرکت در زير پستر بزرگی با عکس خمينی و شعار "اسرائيل بايد از صفحه
روزگار محو شود" به فارسی و عربی جلب کرد. آن روزنامه مصاحبه ای با سخنگوی
شاخه حزب و مقامات شرکت به عمل آورد که به انتشار گزارش مفصلی در دوصفحه در ۲۷
فوريه آن روزنامه انجاميد. در آن گزارش اطلاعات و آمارهای رسمی درباره وضع
حقوق بشر در ايران و عکسی از مراسم دار زدن يک جوان و تصوير بحث انگيز مدير
عامل و نطق سخنگوی شاخه برگن حزب انتشار يافته است. انتشار اين گزارش سر و صدای
بزرگی در نروژ به پا کرد و به شرکت نفتی دولتی اعتراض کردند. شرکت نفتی از
سفارت اسرائيل پوزش خواست که مدير عامل، فارسی و عربی نمی دانسته است، و
مناسبات نزديک خود را با دولتی مانند جمهوری اسلامی با همان استدلال های معمول
گفت و شنود انتقادی و بهبود اوضاع در ايران توجيه کرد. ولی حقيقت را يک مقام
نروژی بطور خصوصی به سخنگوی شاخه ابراز داشت: نفت ايران در مقايسه، به بهای
نزديک به رايگان بدست نروژيها می رسد.
حقيقت اصلاحات و نتيجه تلاشهای فکری و سياسی گرايش ملی مذهبی و اصلاحگر
جمهوری اسلامی را در همين رويداد می توان يافت. به نقل از نام يک فيلم جيمز
باندی، "بزی و بگذار بميرند." در راهرو های قدرت، در گوشه کنارهای عافيت، در
پناهگاه های بيرون نشسته اند و در وضع موجودی که دست کم برای آنها خطری ندارد
می زيند و ملتی را به مرگ تدريجی و کشوری را به پوسيدگی فزاينده رها کرده اند.
از سوئی دوم خرداد را نشانه پختگی ملت ايران و يک پديده استثنائی می شمارند که
ايرانيان را در رديف پيشتازان دمکراسی می گذارد و از سوی ديگر هر اشاره به
ضرورت سرنگونی رژيم را در غوغای هشدارهای بی پايه خود خفه می کنند: مردم آماده
نيستند؛ "شورش کور" به تکرار تجربه سال ۱۳۵۷ خواهد انجاميد؛ ايران افغانستان و
بد تر خواهد شد؛ مردم مذهبی اند و هر چيزی کمتر از يک حکومت مذهبی بهتر از اين
نا ممکن است و ايران را به هرج و مرج خواهد انداخت.
اکنون در يک انتخابات بسيار مهم از نظر اوضاع و احوال و معانی آن، همه طرح
ملی مذهبی و اصلاحگر اسلامی و جمهوريخواه دينی به ورشکستگی افتاده است.
جمهوريت نطام راه اسلاميت آن را در پيش گرفته است و "ملی، " خود را به روز
مذهبی انداخنه است. مردم از هر راه حل دلالانه و کاسبکارانه مسئله مرکزی جامعه
ايرانی يعنی تجدد بيزار شده اند. دست کم آنها که سود پاگيری ندارند می توانند
ببينند که آنچه مانندهای بازرگان و طالقانی آغاز کردند و به مانندهای خاتمی
رسيده نه تنها يک سراب بلکه دام خطرناکی بوده است که مردم ايران در بيرون زدن
از آن می کوشند. آنها که در هزاران کيلومتری ايران در اين سالها برای نمايندگان
اين طرح و انديشه به عنوان آينده سازان ايران مجلس بر پا می داشتند اينک می
توانند ببينند که فاصله ذهنی شان با ايران کمتر از فاصله فيزيکی نيست.
* * *
شکافتن ويژگيهای انتخابات شوراها ورشکستگی کامل نه تنها جمهوری اسلامی، بلکه
جايگزينان(آلترناتيو های) اسلامی آن را نيز آشکار می کند. در اين انتخابات همه
گرايشهای وفادار رژيم شرکت جستند زيرا شورای نگهبان نظارتی نداشت و وزارت کشور
مانعی نتراشيد. بيم و بيزاری از مداخلات شورای نگهبان نقشی در رماندن مردم از
رای دان نداشت. چهره های مشهور ملی مذهبی، اصلاحگران، منتقدان پر سر و صدای
رژيم آخوندی، بسياری به زندان افتادگان نامزد انجمنهای شهر شدند. ولی نتيجه
انتخابات نشان داد که هيچ کدام آنها وزنی در ميان مردم ندارند؛ همه سپری شده
اند. منظره دبير کل نهضت آزادی و بازجوی تلويزيونی نخستين اعدامی های انقلاب
که در خيابانها برای همفکران خود اعلاميه انتخاباتی پخش می کرد مضحکه ای ترحم
انگيز بود. مداخله او به سود همفکرانی که در چشم مردم آلودگی او را ندارند به
جائی نرسيد. نهضت آزادی که کمتر کسی را جز محافلی در بيرون پشت سر خود دارد
جايگاه ش را در ايران دريافت؛ و"مظلوميت" و دستگيری اعضای ش هم به دادش نرسيد.
در اصفهان نه کمتر از منتظری ها و طاهری ها مردم را به رای دادن خواندند ولی
نتيجه همان بود؛ مردم بهر که از اين نظام باشد پشت کردند. در قم همين گونه شد.
در اين انتخاباتی که از هر انتخابات ديگری در جمهوری اسلامی آزاد تر بود
گروههای سياسی که می کوشند باز به حلقه خوديها راه يابند بيگانگی مردم را از
خودشان ديدند. آخوند و غير آخوند با بی اعتنائی روبرو شدند و بی اعتنائی
بيشترين چيزی است که مردم در اين شرايط از آن بر می آيند.
رهبر جبهه مشارکت، که بازنده اصلی است، دو ستان ش را تسلی داد که رايی داده
نشد که وزن کشی شود. او می توانست درست تر بگويد که وزنی نمانده بود که کشيده
شود. يکبار ديگر او مردم را به رای دادن خواند و پاسخ تاخير شده اش را گرفت.
ديگر هيچ کس نمی تواند ادعا کند که مردم به اصلاحگران فرصتی ندادند. در تاريخ
همروزگار ايران هيچ حرکت سياسی مانند دوم خرداد فرصت نيافته است که ظرفيت خود
را به تمام نشان دهد. شکست دوم خرداد دربرابر مردم راه را بر هر رشتن و بافتن
و تعبير و توجيه می بندد. بزرگترين تلاش برای درآوردن اصلاحات از يک نظام
اسلامی به جائی نرسيده است زيرا اين نظام اصلاح پذير نيست. می بايد آن را
کناری گذاشت و هر کس آزاد باشد که با دين ش هر چه می خواهد بکند. دوم خرداد يک
ورزش فکری در صفحات رسانه ها و بحثهای دانشگاهی نبود و در ميدان سياست با
پشتيبانی رای دهندگان بيشمار صورت گرفت. سران دوم خردادی از آغاز می دانستند
چه می خواهند و آن را با مردم در ميان گذاشتند. هيچ رويداد نامنتظری راه بر
طرح آنها نزد. در مسيری که خود گفته بودند حرکت کردند و اين مسير به بن بستی که
پيش بينی می شد خورده است. نظام اسلامی از همين قبيل است. يا جمهوری اسلامی
است يا طالبان است يا دوسالاری سعودی-وهابی است. دست گشاده به اسلام در سياست
دادن به همين نکبتها می کشد.
ايرانيان مدتهاست به چنين نتيجه ای رسيده اند. از هرچه دينی، در امور عمومی و
سرنوشت ملی خود بيزارند. آخوند تنها نيروی سياسی نيست که به پايان کارش رسيده
است، هر رنگ اسلامی در سياست رو به زباله دان دارد. طالبان سرنگون شد و
عربستان سعودی حتا در پناه بزرگترين درامدهای نفتی به لرزه افتاده است. در
ايران فروريختگی از همه جا کامل تر است. ذهن مردمان آزاد شده است. لايه های
واپسمانده اجتماعی هستند ولی بخشهای آينده ساز جامعه، از زنان و مردان متفاوتی
تشکيل می شوند که مانند شان در هيچ کشور منطقه ما ــ از پاکستان تا هرچه به
باختر در اين جغرافيای تيرگی
و بينوائی و خشونت پيش
برويم ــ به چنين
فراوانی يافت نمی شود. جهان بينی اسلامی همراه سرتاسر رژيم از هر پايگاهی در مردم ايران
بی بهره است. جهان بينی ايرانيان دارد از نفوذ زيانبار آموزه های آخوندی و
انديشه های جهان سومی و از بن بست سياستهای خاور ميانه ای آزاد می شود. حکومت
اسلامی هنوز می تواند بکشد و ببندد و فاسد کند ولی تا آنجا که به افکار عمومی
مربوط می شود در وضعی است که يک موسسه نظر سنجی اعلام کرد و مسئولان ش با همه
پوزشها و اقرار به اشتباه ها به زندان افتاده اند: جز آنها که زير کنترل دستگاه
حکومتی اند ديگر ايرانيان پشتيبان اين رژيم نيستند.
اکنون با نمايش متقاعد کننده انتخاباتی که همه گرايشهای اسلامگرا را بی
اعتبار نشان داد آيا سر سخت ترين هواداران اصلاحات نيز نمی توانند به آسانی
فرش را ببينند که چگونه از زير پاها شان کشيده می شود؛ يک نگرش به سياست مرده
است. آيا می بايد بهمراه آن نگرش مرد؟ جمهوری اسلامی رهانيدنی نيست و دوم
خرداد نه می تواند از حکومت(به قول نادرست شان، حاکميت) بيرون بيايد نه خود را
اصلاح کند. دوم خرداد به مردم پشت کرده است و اکنون مردم هم به آن پشت کرده
اند و دوم خرداد بی پشتيبانی مردم معنائی جز يک جناح ديگر حکومت ندارد. جمعی
در جاهائی نشسته اند و دستی در کاسه دارند و تا بتوانند آنجا خواهند ماند. اما
اصلاح رژيم به معنی برکندنش از ريشه، و رهائی مردم به معنای زدودن آنچه اسلامی
و آخوندی از حکومت است دنبال خواهد شد، و پس از ۹ اسفند با انرژی بيشتر و با
روشهای کارساز تری دنبال خواهد شد. مردم ايران بايست از اين مراحل می گذشتند.
کسانی که پيش از موقع مردم را به رها کردن فرايند انتخاباتی می خواندند پياپی
ناکام شدند و اکثريتی در ايران به آنان توجهی نکرد. از جامعه ای جنگ زده و
انقلاب زده نمی شد انتظار داشت حتا در ريسمان باريک اميد مبهم به برونرفت
تدريجی و دور از بی نظمی از اين فاجعه چنگ نزند. مردم تا پايان اميد خود را به
انتخابات نگهداشتند، و اين گناه سنگين تر دوم خرداديان آبرو باخته است که آنهمه
اميدها را به سراب کشاندند.
زنده کردن طرح فراموش شده همه پرسی برای محدود کردن شورای نگهبان(در واقع
تاکيد بر مواد قانون اساسی که هر روز زير پا نهاده می شود) ترفندی است که
بينوائی سياسی جبهه مشارکت و رهبر و رئيس جمهوری آن را جبران نخواهد کرد. پاره
ای دوم خرداديان می خواهند بار ديگر به نام اصلاحات مردم را پای صندوقها
بکشانند. آگاه ترهاشان هشدار می دهند که مردم رای نخواهند داد و بدتر خواهد شد.
ديگران در همان جبهه هر دست زدن به اوضاع را برای نظام محبوب شان زيان آور می
شمارند و مانند هميشه برد با آنها خواهد بود. نظام را می بايد بهر بها نگه
داشت. اصلاحات وسيله ای بيش نبوده است. مردم آن را چندی جدی گرفتند و ديگر
بازی پايان يافته است.
بازايستادن فرايند سياسی در جمهوری اسلامی پس از۹ اسفند نقش تحولات خارج را
برجسته تر خواهد کرد. سرنگونی صدام حسين، واپسين همسايه باقی مانده ايران را
نيز زير نفوذ امريکا خواهد برد و حلقه محاصره را خواهد بست. پس از عراق نوبت
برنامه هسته ای جمهوری اسلامی( و پرونده سنگين شونده تروريستی آن) خواهد بود
که زير نگاه سنگين امريکا بيفتد. در اين احوال پرونده تروريسم جمهوری اسلامی
پيوسته پر برگ تر می شود و اگر اکنون هنگام پرداختن به اين امور نيست زمان ش
دير يا زود خواهد رسيد. وضع حقيقتا جدی شده است و نيروهای سياسی ايران کارهای
بسياری در پيش دارند.
مارس ۲٠٠٣
|