تلاش ـ خوانندگان علاقمند
به نظرات شما نمیتوانند در خوشبينی سراسر آميخته با نوشتههای اخيرتان در
بارهی جنبش سبز انباز نشوند. در يکی از همين نوشتهها جنبش سبز را بسيار تقويت
شده تلقی کردهايد از چه نظر؟
همايون ـ خوشبینی، دیدن نیمه پر لیوان است، و در پهنه
عمل میباید آن را با کوشش برای پر کردن نیمه دیگر همراه کرد. آنچه در ایران
میگذرد شاید بیش از نیمه لیوان را پر کرده است. این درجه پابرجائی هشیارانه را
من در زندگی دراز سیاسیام از اینهمه مردمان، میتوان گفت از همه مردمان،
ندیدهام. تظاهرات ضد حکومتها، ضد رژیم پیشین بسیار بودند و تا میلیونها را
به خیابان کشاندهاند. ولی آن تظاهرات سازمان یافته بودند و جز در خرداد ۱۳۴۲ و
شورش خمینی با مقاومت جدی روبرو نمیشدند. هیچ حکومتی اینهمه برای دفاع از خود
بسیجیده نبوده است و با این شیوههای جنایتکارانه با مخالفان خود روبرو نشده
است. در گذشته حتی اگر کار به تیراندازی به جمعیت میکشید (در تظاهرات روز
عاشورا به آنحا هم رسید) آدمکشی، مانند خواهر زاده موسوی، در کار نمیبود و از
حمله به خانههای مردم و سر به نیست کردن مخالفان و رفتاری که در زندانها به
موجب حکم شرعی با زندانیان میکنند شرم میداشتند. و با همه اینها باز جنبش
زنده است و میبالد و ژرفای بیشتر میگیرد؛ شعارهایش از ملاحظات روز آزادتر
میشود و سران جنبش را بیشتر به دنبال مردم میکشاند. اگر حکومتی که میتواند
روزی دویست هزار تومان به بسیجی بدهد تا مردم را بزند از جلوگیری تظاهرات
برنیاید زمانش سرآمده است. در روز عاشورا و پیش از آن در سوگواری منتظری و
روز به اصلاح قدس مردم با همه اینها به میدان آمدند و دیگر نمیتوان از پایان
جنبش سخن گفت.
تلاش ـ پيامتان به مناسبت
درگذشت آيتالله منتظری هر چند برای کسانی که نظرات شما را در باره جنبش سبز و
نيروها و گرايشهای گوناگون و با جهانبينیهای متفاوت درگير در آن را
میشناسند، چندان غيرمنتظره نبود، اما اين پيام از سوی فردی مخالف انقلاب
اسلامی و مخالف کل حکومت برخاسته از آن، خود گواه ديگری بود از همان مضمون و
عنوان پيام: «مردی که از خود فرا تر رفت» در آن پيام مرگ ايشان را ضايعهای
برای ملت ايران ــ و بیترديد برای جنبش سبز ــ خواندهايد. ابعاد اين ضايعه
چيست؟ چه کسانی در درجهی نخست میتوانند و میبايد جای خالی اين پشتيبان معتبر
حرکت مردم را پر کنند تا ضايعه به کمبود بدل نشود؟
همايون ـ
تصور نمیکنم کسی بتواند جای او را بگیرد. اما با همه جای بزرگی که آیتالله
منتظری داشت از کمبود نمیتوان سخن گفت. رهبری مذهبی در ایران با آلوده شدن به
حکومت، خود را دچار همه ابتلائات یک سیاست ناسالم گردانیده است و دیگر از آن
به عنوان یک عامل اصلی در سیاست ایران نمیتوان سخن گفت. قدرت اخلاقی رهبران
مذهبی پاکیزه هنوز و همواره میتواند تاثیرگزار باشد ولی تا هنگامی که رهبران
مذهبی برای خودشان هم شده در برابر این تجاوزهای آشکار به همه چیز نایستند
همین اندازه اهمیت خواهند داشت که میبینیم. مرگ منتظری نشان داد که رهبری
مذهبی (روحانیت) هنوز میتواند دین را در جایگاه والای خود در یک نظام عرفیگرا
نگاه دارد. اما بیشتر آن رهبری ترجیح داده است که خاموشانه میدان را به
گرایشهای ضد آخوندی توده های بزرگ مردم از یک سو و برآمدن مداحان به عنوان
جایگزینی برای مراجع، و در دست پاسداران، بسپارد. اگر این روند بپاید ما با روی
آوردن روزافزون به خرافات در بالاترین صورت صفوی آن، و گریز روزافزون از
مذهب در ابعاد قرن نوزدهمی اروپا سر و کار خواهیم داشت.
تلاش ـ بازگرديم به خوشبينی
شما! خوشبينی به قدرت جنبش سبز جای نگرانیهای بسياری را که در مورد وضعيت کشور
وجود دارند، نمیگيرد. وضعيت وخيم اقتصادی، گسترش فساد مالی و ظهور روزافزون
دستههای مزدور و آدمکش که میتوانند بعدها به کانونهای ناامنی عمومی بدل
شوند، انزوای فزاينده ايران در صحنه بينالمللی، حل نشدن مسئلهی هستهای و
پنهانکاری دست درکاران حکومتی و تيرگی بيشتر در اين موضوع، اوضاع نابسامان
مناطق مرزی کشور که از زمان برآمد جنبش سبز کمتر با حساسيت پيشين از آن سخن
میرود، وجود کانونهای متعدد قدرت که پيامد آن دير يا زود خلأ قدرت است. کشور
تا کجا تاب ادامهی اين وضعيت را دارد؟
همايون ـ به تصویر تیره و دقیق شما میتوان مسلح شدن
شمار روزافزونی از مردم را افزود. آنها که پا به گریز ننهادهاند برای بدترین
روز ها آماده میشوند. کشور ما، و هیچ کشور دیگری تاب چنین اوضاعی را نخواهد
آورد. از همینجاست که این رژیم میباید برود. اما برچیده شدن یک نظام کرم
خورده پوشیده در پلیدی خود و خون مردمان به شیوههای گوناگون است. بهترینی که
میتوان خواست، حتی میتوان انتظار داشت، همکاری جناحهائی از خود حکومت است
برای پارهای جابجائیهای مهم در مقامات و دادن امتیازاتی به مردم که دگرگونی
تدریجی را میسر سازد و هزینه آن را برای همگان به کمترینه برساند. وجود
کانونهای قدرت اتفاقا به سود چنان راه حلی است. بیشتر آنها میدانند که به
تنهائی قدرت نگهداری خود را در توفانی که غرش آن را همه میشنوند نخواهند داشت.
هر ناظر آگاهی به این نتیجه میرسد که هر چه هم رژیم اسباب خشونت و سرکوبگری را
بیشتر کند سرانجام از دشمنی و کینهای که در دل دهها میلیون مردمان به جان
آمده انباشته میشود بر نخواهد آمد.
جنبش سبز کاتالیست چنان همکاری است. میانهروی سران آن و خویشتنداری تودههای
مردمی که هنوز دست به خشونت نمیزنند؛ و خود جنبش که بنیاد رژیم را از جا خواهد
کند زمینهای برای یک سازش گسترده فراهم آورده است. سران حکومت دیر یا زود با
این گزینش روبرو خواهند بود ــ یا همینگونه که هستند خود و رژیم و کشو را به
پرتگاه بیندازند و یا با دادن امتیازاتی به مردم، که هنوز میتوانند خود را
کنترل کنند و راهحل مسالمتآمیز تدریجی را بپذیرند، بنبست خطرناک کنونی را
برطرف سازند. هر توهمی را میباید به دور افکند. ادامه وضع کنونی هیچ برندهای
نخواهد داشت. ایران سی سال پیش میتوانست چنان انقلابی را تاب آورد. امروز هم
آسیبپذیری بیشتر شده است هم قدرت ویرانگری.
تلاش ـ در پاسخ به ما در آخرین
مصاحبه گفتهاید «این رژیم دارد ما را به پرتگاههایی میاندازد، بدتر از هر
پاکستان» چه وضعیتی بدتر از پاکستان، مرکز تروریسم اسلامی و روزگاری غرق در
فساد و خون و خشونت؟
همايون ـ هنگامی که بنا بر آن قانون مشهور هر چه
بتواند بد شود خواهد شد مرزی نمیتوان تعیین کرد. پاکستان چنانکه صادق هدایت در
باره جامعه ایرانی زمان خود میگفت چاهک دنیاست ولی بدتر از آن نیز به
صورتهای دیگر شدنی است. یک مزیت بزرگ پاکستان که میتواند آن را رستکار کند
انتخابات منظمی است که با همه تقلبها و با همه قدرت فئودالی حکومتهای ایالات
فدرال جابجائی مسالمتآمیز فرمانروایان را ممکن میسازد. پشتیبانی امریکا از
پاکستان با همه پیچیدگیها و کوتاهیهای خود عامل دیگری است که آن کشور را به
ترتیبی نگه میدارد. ما اولی را نداریم و زیر بار دومی نخواهیم رفت.
تلاش ـ آيتالله
منتظری در يکی از آخرين سخنان خود اعلام داشت: «حفظ نظام واجب نفسی نيست.» از
شعارهای مردم در تجمعات بزرگ و کوچکشان و از رفتار بسياری از سرآن جنبش سبز
نيز چنين برمیآيد که از چنين ملاحظهای (حفظ نظام مبتنی بر ولايت فقيه) عبور
کردهاند. عليرغم اين هيچ جريان جدی، به ويژه در داخل کشور، به دنبال
شعارسرنگونی نظام نيست. به چه ملاحظهای؟
همايون ـ در خود حکومت اسلامی هم کسی بر آن باورهای
نخستین در باره خاستگاه دینی و مقدس حکومت نیست. در واقع پس از آنکه خمینی گفت
حکومت از احکام دینی بالاتر است نظریه ولایت فقیه از درون تهی شد. مسئله سراسر
سیاسی است. گروهی روی منابع این کشور افتاده است و میخواهد مردم را نسل پس از
نسل بدوشد. تودههای بزرگی نیز حق خود را میخواهند اگر هم شعار سرنگونی به این
صراحت هنوز بر سر زبانها نیست به گونههای دیگر در هر جا بیان میشود. هنگامی
که اکثریت بسیار بزرگ مردم به وضع موجود اعتراض میکنند و کشته و زخمی و زندانی
میدهند و محرومیت میکشند جز سرنگونی آن گروه به چه میاندیشند؟ اما سرنگون
کردن این رژیم نه آسان و نه ارزان است و مردم این را میدانند. در خود رژیم هم
میدانند. مردم این خردمندی را دارند که برای جلوگیری از آسیبهای بیشتر به
دگرگونیهای گام به گام تن در دهند. مقامات حکومتی نیز میباید این خردمندی را
پیدا کنند که با خشونت، هر اندازه باشد، نمیتوانند در برابر این سیل دشمنی و
تنفر بایستند. سرنگونی رژیم آسان و ارزان نیست؛ برای سران و عوامل حکومت نیز
گران تمام خواهد شد.
تلاش ـ نيروها و هواداران جنبش
سبز و سران آن از هر فرصت و رويدادی بهره گرفته و يکپارچگی و گستردگی حضور و
پايداری مردم را به رخ میکشند. اين پايداری از چشم جهانيان نيز پنهان نمانده
است. برخی از خبرگزاریها پس از هر تجمع گران مردم در ايران، گزارش خود را چنين
آغاز میکنند؛ اپوزيسيون ايران وجود و حضور خود را بار ديگر به نمايش گذاشت.
دستاوردهای اين حضور پر صلابت چه بوده است؟
همايون ـ مهمترین دستاورد جنبش سبز تا کنون همین
فوریت بخشیدن به برچیدن این دستگاه حکومتی است. برای نخستین بار در سی ساله
گذشته دورنمای پس از جمهوری اسلامی به هر صورت در افق پدیدار شده است. برای
نخستین بار خود رهبران به چنین احتمالی میاندیشند. واکنشهای آنان مانند
جانوری است که برای نجات خود به هر دری میزند ــ دستپاچه و بیرون از حد. من
نمیدانم از آرامش و امن بیرون چه اندازه میتوان آن تودههای دلاور را به
پابرجائی، به همان حضور پر صلابت در میدان، برانگیخت ولی همین اندازه یادآوری
لازم است که قربانیها بیهوده نبوده است. رژیم اسلامی همواره برای ماندگاری خود
بحران در بیرون و دلمردگی تودهها را در درون لازم میدانست. اکنون بحران در
بیرون میرود که زندگی رژیم و بسا چیزهای دیگر را به خطر بیندازد و تودههای
دلمرده آتشفشانی از کینه شدهاند که همه چیز را میتواند به کام خود بکشد. قدرت
بسیاری از پدیدهها در همان ماندن آنهاست. هوای بهاری همین بس که بپاید و طبیعت
یخ بسته را بشکفاند. جنبش هر چه بماند این رژیم را بیشتر تهدید میکند.
حکومت اسلامی هیچ گاه نمونه کارائی نبوده است ولی فلج حکومتی در شش ماه گذشته
استثنائی است. مترنیخ درباره امپراتوری هابسبورگ به تحقیر میگفت که حکومت (به
معنی طرحی کلی، نقشه راهی برای رسیدن به هدفهائی) ندارد، اداره دارد. جمهوری
اسلامی دیگر اداره هم ندارد. روز را شب و همه چیز را خرابتر میکنند. در چاهی
افتادهاند و آن را ژرفتر میکنند.
تلاش ـ هرچه جنبش سبز به درازا
کشيده، بحثهای بيشتر و عميقتری حول آن صورت گرفته است. با وجود اين ذرهای از
همرائی و همسوئی در اين جنبش کاسته نشده و در صفوف آن جدائی نيفتاده است. در
صورتی که در گذشتهها، هر بحثی سرآغاز درگيری، انشعاب و جدائی و تضعيف بود. علت
اين تفاوت را در چه میبينيد؟
همايون ـ دو علت میتوان برشمرد. نخست، کیفیت بالای
گفتمان سبز است. دمکراسی لیبرال جای کشمکش و خودی و غیر خودی نمیگذارد. هنگامی
که میلیونها تن خود را به خطر میاندازند که همگان بیاستثنا، دشمن و دوست،
گناهکار و بیگناه، هماندیش و دگراندیش به حقوق برابر دست یابند چه درگیری و
کشمکشی میتوان داشت؟ همگان از همگان چه انشعابی میتوانند؟ مگر میشود از خود
جدا افتاد؟ جنبش سبز به مرحله سیاستگزاری و اجرا نیفتاده است و در آن مرحله
دیگر جنبش نخواهد بود. امروز راه است که رهرو را میسازد و راهها بسیار نیست،
در یک جنبش آزادیخواهانه نمیتواند بسیار باشد. دوم، نداشتن رهبر است که دوستی
و دشمنی شخصی را به کمترینه میرساند. گروههای بزرگی در گرماگرم عمل سیاسی
دارند با گفتمان تازهای آشنا میشوند. هیچ انگیزهای برای درافتادن با یکدیگر
ندارند. اختلاف در تاکتیکها پیش خواهد آمد که میباید از هماکنون چاره کرد.
خشونتگرائی، گرایش مقاومتتاپذیر دفاع از خود، و گوشمالی دادن به متجاوز به
آسانی میتواند نخست مسیر و سپس طبیعت جنبش را عوض کند و صفوف مدافعان فراوان
رژیم را فشردهتر سازد. سرهای داغی در جنبش میتوانند احساسات برانگیخته (به
حق) مردمی را که این چنین با وحشیگری حکومت روبر میشوند به رفتار متقابل
برانند و درنیابند که در خشونت بالاگیرنده دست رژیم قویتر و فرا آمد مبارزه
تاسفآورتر خواهد شد. مولوی به این موقعیت ما نظر داشت که سرود "تیغ حلم از
تیغ آهن تیزتر."
تلاش ـ در نوشتههای خود
همواره بر روی دو نکته تکيه داشتهايد، يک اين که جنبش سبز در دستيابی به
هدفهای خود راه درازی در پيش دارد و دوم همين که اشاره کردید در طی اين راه
است که میفهمد چه میخواهد و پخته میشود. چندين ماه از برآمد اين جنبش
میگذرد. با نگاه به نکته دوم، لطفاً بيلانی از آنچه که تاکنون فهميده شده
است ارائه دهيد.
همايون ـ راه همچنان دراز است و دشوارتر خواهد شد.
خامنهای و احمدی نژاد با زیر پا نهادن همه چیز خود را در تنگنائی انداختهاند
که بیرون آمدن از آن هرچه میگذرد سختتر میشود و وضع را تحملناپذیرتر
میسازد. جامعهای که چنین عناصر ناسزاواری را به چنین قدرتهائی میرساند
میباید چنین پیامدهائی را نیز انتظار داشته باشد. جنبش سبز در پی جبران
اشتباهات دهههائی است که ما نسل پس از نسل گذاشتیم این کشور را به چنین گودالی
بیندازند. این جنبش شش ماهه نیست، صد ساله و بیشتر است. نتیجه راه دراز
ناهمواری است که این ملت پیموده است و اکنون نیمی از اشتباهات خود و نیمی در
آموختن از دیگران دارد بر مسیر درست میافتد. جنبش سبز دریافته است که هیچ چیز
را نمیباید مسلم گرفت؛ هیچ چیز مقدس، و بالاتر از تردید و موشکافی و
ژرفاندیشی نیست. در اداره یک جامعه بجای شیفتگی و آب شدن در شخصیتها و
ایدئولوژیها به نتیجه میباید اندیشید، نتیجهای که به بیشترین سود بیشترین
مردمان باشد. دریافته است که بهشت را در فلسطین و لبنان و جهان سوم نکبتگرفته
نمیتوان جستجو کرد، و از لای کتاب دعا و پشت ضریح نمیتوان بیرون کشید.
بیشترین نمایندگان جنبش سبز تفاوت چندانی با همسالان اروپائی و امریکائی خود
ندارند. آموختهاند که آن غرب، که بیشتر پدرانشان از نظرگاه چپ یا اسلامی
عمری را در محکوم کردنش هدر دادند با همه کاستیها و به ویژه در مقایسه با
بهشتهای کمونیستی و اسلامی، بالاترین سطح انسانیت در روزگار ماست.
سرانجام و مهمتر از همه جنبش سبز دریافته است که سرنوشت خود و ملتش در
دستهای خود اوست و تا به مشکلی برخورد نمیباید مسئولیت را به گردن این و آن
بیندازد این همه شاید بیشتر در خوشبینی من ریشه داشته باشد. ولی به آن لیوان از
نزدیکتر مینگرم و نیمهاش، بیش از نیمهاش، پر است. شش ماه، شش ماهی که صد
سال داشته باشد، زمان کمی در سیاست نیست.