تلاش ـ در آستانه ۲۲ بهمن
روز پيروزی انقلاب اسلامی قرار داريم. به منظور ايجاد وحشت برای جلوگيری از
حضور گسترده و علنی نيروهای طرفدار جنبش سبز به همهی ابزارها و پليدترين
شيوهها دست برده است. از تهديد به سرکوب گرفته تا اعدام جوانان در ملأ عام و
نشان دادن حکمهای اعدام ديگر به منزلهی گروگانگيری زندگی بيگناهانی ديگر.
شايعهای هست مبنی بر جلسهای سری برای دادن تکليف سرکوب و اعزام نيروهای
مزدورِ چماقدار از کشورهای ديگر. اين همه تدارک زير سايه وحشت از حضور مردم
چيست و به کجا خواهد انجاميد؟
همايون ـ این شاید بزرگترین نشانه پیروزی جنبش سبز
باشد که روز انقلاب اسلامی را برای حکومت اسلامی کابوسی مرگبار کرده است. در
کمتر از یک سال نزدیک پنجاه سال تهیههای فکری، سازمانی و سیاسی برای حکومت
اسلامی در ایران، برای نابود کردن ایران و اسلامی کردن هویت آن، برای صدور
انقلاب شکوهمند به سراسر جهان، برای سروری جهان اسلام برباد رفته است. رژیمی که
تا همین سال گذشته با دهه فجر به پیشباز ۲۲ بهمن میرفت امروز روبرو با طرد شدن
از سوی ملت سی و یکمین سال خود را با اعدامها و بازداشتها و تهدیدها "جشن"
میگیرد. ما نمیدانیم روز ۲۲ بهمن در خیابانها چه خواهد گذشت. همین اندازه
پیداست که مردم همه خطرها را به جان خواهند خرید و فریاد آزادیخواهی خود را
بلند خواهند کرد. تا آنجا که به حکومت مربوط است از سوئی هرچه توانستهاند برای
ترساندن مردم کردهاند و از سوی دیگر خواهند کوشید با بسیج همه امکانات خود
گروههائی را به عنوان هوادار خود به خیابانها بیاورند و تظاهرات مردمی را، هم
از رونق بیندازند و هم به دست بهاصطلاح مردم سرکوب کنند. تهیههای امنیتی رژیم
نیز جای خود خواهد داشت و از همیشه بیشتر خواهد بود.
مشکل رژیم این است که هر چه بکند ورشکستگی سراسری آن نمایانتر خواهد شد. دیگر
هیچ چیز جز زور برهنه از مشروعیت اسلامی و انقلابیشان نمانده است. نبردی است
میان تودههای مردم و نیروهای حکومتی، مانند هر دیکتاتوری فاسد دیگر که به
بحران کشنده افتاده است.
تلاش ـ با این ترتیب آیا خطر
یک جنگ داخلی پیش نمیآید؟ سران رژیم نشان دادهاند که هیچ باکی از آن ندارند؛
شخصیتهای رژیم نیز که به درجاتی به جنبش سبز پیوستهاند نگرانی خود را از این
بابت اعلام میدارند. آیا سران جنبش سبز در برابر چنین مخاطراتی عقب نخواهند
نشست و آیا مطالبات جنبش فروکش نخواهد کرد؟
همايون ـ
جنگ داخلی بیش از اینهاست. اما احتمال زد و خوردهای سخت میان دو گروه میرود.
تصور نمیکنم چه مردم و چه سران راه سبز امید در این مرحله کوتاه بیایند.
رویاروئی مردم و حکومت در ایران شدتی به خود گرفته است که از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نیز
درمیگذرد. جامعه در خشم و بیزاری به خود میپیچد و سخنگویان حکومت زبانی به
کار میبرند که تا کنون در ایران شنیده نشده است ــ خشونت عوامل سرکوبگری از
جمله روحانیون دولتی و دادگستری به کنار. در چنین فضائی بیش از هر چیز میباید
راسخ شدن اراده مبارزه را انتظار داشت. سران راه سبز امید و پشتیبانان آن در
دستگاه حکومت نیز تا کنون مردم را به شرکت در تظاهرات تشویق کردهاند.
تلاش ـ به روز ۲۲ بهمن
بازگرديم! فکر میکنم قياس ميان انقلابيون جوان ۲۲ بهمن ۵۷ که در خيابانهای
ميهن سرسپرده آرمانخواهی خود و جان برکف بودند، با جوانان سبز امروز از برخی
جهات قياسِ چندان معالفارقی نباشد. حداقل فکر میکنم بسياری از ميانسالان
امروز ـ جوانان سی سال پيش ـ چندان از بند چنين مقايسهای آزاد نباشند.
بهزاد کريمی يکی از همان جوانان که در روزهای انقلاب اسلامی تازه از زندان رژيم
گذشته آزاد و در شهر زادگاه خويش غرق در شگفتی و همراه موج عظيم مردم انقلابی
در خيابانهای شهر تبريز شده بود، امروز در گفتگوئی میگويد:
«من در این جوانان، امروزم را میبینم و آنها فردا بهتر خواهند فهمید که امروز
آنان تکوین و تحول دیروزیها بوده است.»
شما به عنوان يکی از مخالفين سرسخت آن انقلاب که در آن روزها از درون زندان و
در آينه مطبوعات رفتار آن جوانان را با تأسف و نگرانی دنبال میکرديد و امروز
به عنوان يکی از سبزترين طرفداران جنبش سبز، اگر دست به چنين قياسی بزنيد،
چگونه آن را تبيين خواهيد کرد؟ اساساً اين دو پديده نسلی را در کنار هم چگونه
بايد ارزيابی کرد؟
همايون ـ همان که آقای بهزاد کریمی گفتهاند. اگر آن
جوانان امروز به خیابان میریختند همینگونه میاندیشیدند و اگر این جوانان آن
روز تظاهرات میکردند آن شعار ها را نمیدادند و آن رفتارها از آنان سر
نمیزد. امروز کسی در پی ساختن جهان نوی بر ویرانه جهان کهن نیست زیرا جهان را،
جامعه بشری را با ساختمان کلنگی نمیباید یکی گرفت. جهان کهن هر چه هم شایسته
ویرانی، احترامی دارد که از کهن بودنش بر میخیزد. کهن بودن به معنی ریشههای
سخت و ژرف است. آن ریشهها را نمیتوان به یک ضربت کند. با جهان کهن میباید
راه آمد و به تدریج آن را نو گردانید. چه از این نظر و چه بسیاری دیگر ۲۲ بهمن
امروز با سی و یک سال پیش قابل مقایسه نیست، ضمن اینکه فراآمد مستقیم آن است.
ما، چنانکه میلان کوندرا میگوید، بهترین گورکنان خویشیم. جمهوری اسلامی سی و
یک سال کوشید تا گور خود را به این بزرگی بکند.
آن روز ها برای کسی مانند من سراسر آمیخته با دریغ بر آنچه در برابر چشمان بر
سر مدرنیته و روشنگری میآمد میگذشت. پس از دههها کشش و کوشش برای بیدار کردن
این ملت از خواب هشتصد ساله (دوران پس از رنسانس کوچک سیصد ساله ایران که جهان
اسلامی را فرا گرفت و تا اروپا کشید) میدیدم که آموزههای آل احمدها و
شریعتیها و بازرگانها و خمینیها و مطهریها و همدستانشان در دستگاه
شاهنشاهی، ملت را به بیهوشی تازهای میاندازند و نسل جوانی که بایست ایران را
به بالاترین سطح انسانیت زمان ما نزدیک کند، در آمیختهای از چپگرائی و
اسلامگرائی، هر دو از خشنترین گونههای آن، در کار ناچیز کردن دستاوردهای دو
نسل پیش از خود است.
اکنون فرزندان همانها در شورشی بر پدران و مادران خود، اما شورشی که مانند همه
رویکرد این نسل متمدنانه است، سیر تاریخی ما را به سوی آیندهای که آرزوی
بهترین عناصر این جمعیت در یک دو سده پیش از این بوده است پرزورتر و ژرفتر
از همیشه از سر میگیرند. به گفته شکسپیر هر چه خوب تمام شود خوب است. در این
سخن حتی در این روزهای سیاه اطمینانی هست که گمان نمیکنم بیجا باشد.
تلاش ـ در مصاحبهای که اخيراً
توسط خانم زنديان با تنی چند از جوانان داخل ميهنمان صورت گرفته، در ميان
گفتههای سرشار از پختگی و بلوغ آنان، محک و معياری برای سنجش اقدامات،
بيانيهها و سخنان گروهها و شخصيتهای حاضر در جنبش سبز توجه را به خود جلب
میکند:
«معيار داوری ما برای سودمند بودن يا نبودن هر حرکت چيزی است که به سطح هشياری
سياسی و اخلاقی جنبش مدنی ما میافزايد.»
در لحظات کنونی بالاترين ميزان هشياری سياسی نسبت به چه چيز و در مقابله با چه
چيز خواهد بود؟
همايون ـ همین جمله تفاوت بنیادی این نسل شورشی را با
پیشینیان بیان میکند. هشیاری سیاسی را در آن زمانها هشیاری انقلابی میگفتند
و مقصود از آن چشم بستن بر هر چه جز به قدرت رسیدن میبود ــ هر نامی به آن
میدادند. اخلاق نیز همه چیز برای جبهه خود و هیچ چیز برای دشمن ــ هر که جز
خود ــ معنی میداد.
آنچه این جوانان از آگاهی و اخلاق درمییابند نزدیک به تعریفهای جامعههای
پیشرفته جهان است ــ همان سرزمینهای استکبار و بورژوازی آن روزها. اما نسل
پیشین نیز از آگاهی و اخلاق به دریافت دیگری رسیده است. ما عموما آگاهی را
گشاده بودن ذهن بر اندیشهها و پدیدههای تازه و اخلاق را روا داری ــ دیگری را
همچون خود انگاشتن، با همان حقوق، میشناسیم.
مبارزان در ایران با آزمونی هر روزه روبرویند. چگونه آرمانهای بلند خود را با
تنگنای یک رژیم سرکوبگر نزدیک به تعریف جنایتپیشه آشتی دهند؟ چگونه هم بیرون و
بر ضد ساختار رژیم دیکتاتوری سپاهی-جمکرانی و هم در کنار بخشی از همان رژیم به
نام راه سبز امید عمل کنند؟ چگونه هم ویژگی انقلابی گفتمان لیبرال دمکرات جنش
سبز را نگه دارند و هم گام به گام فضا را باز کنند. هشیاری سیاسی در نگه داشتن
اندازه میان استواری استراتژیک و انعطافپذیری تاکتیکی است؛ غرق نشدن در یکی به
زیان دیگری است؛ آشتیناپذیری و وارد کردن بیشترینه فشار بر رژیم است و ایستادن
در جائی که نمیباید پیشتر رفت؛ جلوگیری از امتیاز دادنهای نالازم راه سبز
امید است. موسوی همه امید خود را به متقاعد کردن خامنهای با پا درمیانی
رفسنجانی بسته است و هر روز مواضع ضد و نقیض میگیرد. ولی جنبش سبز چنین
ملاحظاتی ندارد. با اینهمه بریدن از او نیز کمکی به جنبش نمیکند. کار آموزشی و
گسترش دادن گفتمان دمکراسی لیبرال در سطح جامعه، وظیفهای است که میبینیم در
جنبش جدی گرفتهاند. این مبارزه کار یک روز و دو روز نیست. جنگی فرسایشی است که
اگر مردم خسته نشوند رژیم را به زانو در خواهد آورد.
تلاش ـ يکی از همان
جوانان میگويد: «بايد در کنار سياست و قدرت رژيم، با اخلاق، فرهنگ و فکر نظام
حاکم مقابله کرد که نه روشهای انتقادی را میپذيرد و نه انديشه مستقل را»
چنين مقابله و مبارزهای چگونه پيش میرود و چه صورتهای عينی و مادی میتواند
به خود گيرد؟ و از نظر شما والاترين سطح اخلاقی که جنبش سبز میتواند به آن
سربلند باشد، کدام است؟
همايون ـ در فرهنگ ما همواره به اصطلاح آن ضربالمثل
"جواب های هوی" بوده است؛ و در فرهنگ سیاسی ما از آن هم سختتر. در جنبش سبز
میبینیم که واکنشها را از کنشها جدا کردهاند. به قول سعدی پاسخها "در خورد
خویش" است نه در همانند شدن با حریف. والاترین سطح اخلاقی جنبش همین است که
مانند جمهوری اسلامی نیست؛ هنجارهای خود را دارد که حتی در برابر وحشیگریها
حفظ میکند. به نظر میرسد در جنبش سبز حکم مشهور ادوارد برنشتاین پدر سوسیال
دمکراسی را پذیرفتهاند: هدف هیچ است، وسیله همه چیز است. فعالان جنبش در سالم
نگه داشتن وسائلی که بکار میبرند کوشا هستند. دوری آنها از خشونت گذشته از
ملاحظات عملی برای همین است که در پایان بسیجیهای دیگری نشوند. آنها، چنانکه
از همین گفتاورد بر میآید، به کمتر از دگرگون کردن فرهنگ حکومت که بخشی از
فرهنگ جامعه ما نیز هست خرسند نمیشوند. این مستلزم زدودن خشونت از کارکرد و
اندیشه است؛ وارد کردن ادب و انصاف در بحث سیاسی؛ در شمار آوردن دیگران؛ غیر
شخصی کردن امر عمومی. سیاست را تنها در مخالفت و مبارزه ندیدن و سازش و همرائی
concensus را نیز در آن وارد کردن. در رویاروئی جنبش سبز با رژیم جائی برای این
سخنان نیست چرا که رژیم تنها به نابودی جنبش میاندیشد ولی جنبش سبز میتواند
با گذاشتن سرمشق و نگهداری یکپارچگی اخلاقی خود به پیروزی پایداری دست یابد که
تنها جابجائی قدرت نباشد.
تلاش ـ از روح آن گفتهها
برمیآيد که همهی مدافعان جنبش سبز میتوانند سخنان خود را بگويند و مطالباتی
که دارند، مطرح کنند، با وجود اين جنبش سبز میتواند همچنان «متحد» بماند.
تفاوت چنين تلقی با «وحدت کلمهای» که در انقلاب اسلامی تجربه کرديم چيست؟
پيامدهای جنبشی که در آن هر کسی حرفهای خود را میزند، چه خواهد بود، يا به
قول معروف، چه چيز ملاط نگه داری و انسجام آن میشود؟
همايون ـ وحدت کلمه اطاعت از یک سخن، سخن خمینی بود.
اما سخنی که از برخورد نظرهای بسیار بدر آید و از سوی آنان پذیرفته شود گفتمان
است نه کلمه. از این گذشته آن کلمه فراخواندن مردم بود که آن اندازه اختیاری را
نیز که در آن زمان بر زندگانی خود داشتند به مذهب و به آخوند و به او واگذارند.
پذیرفتن گفتمانی که هر کس را مختار زندگانی خود میداند و همه را به یک چشم
نگاه میکند و حق هر کس را به داشتن باورهای خود میشناسد نهایت آزادی است؛
وحدتی است سراسر، فردیت و تفاوت. در جنبش تا هنگامی که از مسیر دمکراسی لیبرال
بیرون نرود هر کس نه تنها میتواند بلکه میباید حرفهای خود را بزند تا جنبش
شکل واقعی خود را بگیرد. همه انسجام جنبش سبز در همین است که هر کس میتواند
حرفهای خود را بزند ــ حرفهائی که بر پایه شناسائی حقوق برابر همگان است.
تلاش ـ از جريان دائمی مباحث
نظری که بی اغراق بعد از انقلاب اسلامی يکی از زندهترين حوزههای فعاليتهای
فرهنگی و سياسی بوده است، و به ويژه از خود شما يادگرفتهايم در معنای واژهها
همواره دقيقتر شويم، گاه در بکارگيری مفاهيم تجديدنظر کنيم و گاه آنها را با
مفاهيم دقيقتری جايگزين کنيم. شما از چند سال گذشته به اين سو و در جنبش سبز
به جای سخن از اتحاد و وحدت، از يکپارچگی، همسوئی و همرائی سخن میگوئيد.
تفاوتها در چيست؟
همايون ـ اتحاد و وحدت به خودی خود چیزهای بدی
نیستند. موضوع آنهاست که میتواند بسیار خوب و بسیار بد باشد. هر نگاه دقیقی به
نیروهای سیاسی ایران، به ویژه پس از گذشتن چند سال از انقلاب نشان میداد که
مشکل آنها همکاری نکردن نیست نا همزبان بودن است. ایرانیان چه در درون و چه
بیرون به اندازهای از هم دور بودند که از یک جامعه سیاسی نمیشد سخن گفت.
همانندیشان به اردوهای دشمن بیشتر بود. طبیعی است که در چنان فضائی حتی
همکاری، اگر هم دست دهد جز سود کوتاه مدت و محدود نخواهد داشت و به کار ساختن
یک نظام دمکراتیک نخواهد آمد.
برای آنکه جامعه از حالت اردوهای دشمن بدر آید تا بتوان منابع ملی را برای
خوشبختی همگان روی هم ریخت نخست یکپارچگی اجتماعی لازم است که ربطی به
هماندیشی و کنار گذاشتن اختلافات ندارد. یکپارچگی اجتماعی یعنی پذیرفتن
اختلافات در عین همبستگی؛ یعنی شناختن حقوق یکدیگر و احساس تعلق به یکدیگر.
اتحاد و حتی همکاری در عمل امکان نیافت ولی جنبش سبز به همرائی تکان بزرگی داده
است. دیر یا زود همکاری نیز اجتنابناپذیر خواهد گردید و همان بس است. برای کمک
به جنبش سبز در بسیاری جاها از همکاری گریزی نیست. هر جا نیز همکاری نشد
اهمیتی نمیباید داد. در آنجا که به حساب میآید این مسائل به مقدار زیاد حل
شده است.