تلاش ـ اين روزها شاهد
اوجگيری جدال شديدی هستيم بر سر تفسير از آرمانهای انقلاب اسلامی، نظرات و
روش حکومتداری آيتالله خمينی و ميراث وی يعنی حکومت اسلامی مبتنی بر ولايت
فقيه. بفرمائيد معنا و جايگاه اين جدال در شرايطی که امروز بسر میبريم چيست؟
همايون ـ آویختن به نام خمینی برای کسانی که همه
چیز خود را از او داشتند طبیعی است. اکنون گروههائی آمدهاند که آنها را سراسر
بیبهره میکنند ــ چنانکه در همه انقلابها روی داده است. "نسل" اول
پیروزمندان انقلاب که در اوضاع و احوال غیرعادی به قدرت رسیده است دیر یا زود
مغلوب اوضاع و احوال عادی جامعه بیمار و ناخویشکاری disfunctional میشود که
شاهکارش همان انقلاب بوده است. انقلابیان از برآوردن آرمانهای خود، سهل است،
از اداره کشور انقلابزده هم بر نمیآیند و گروههای دیگری که بیش از آرمان به
غنیمت میاندیشند، و بنا به منطق انحصارجوی انقلابی، جای آنها را میگیرند.
خمینی برای هر دو گروه وسیلهای بیش نیست. یکی گفتارهای مصلحتآمیز او را
ریسمان نجات میکند؛ دیگری هسته باورهای او را گرفته است و با قدرت بیشتر همه
از جمله خانواده و یاران خمینی را کنار میزند. خمینی مدتهاست به هر معنی مرده
است. دیگر حتا بهرهبرداری سیاسی از او نیز چندان به کار نمیآید.
تلاش ـ موضوع این است که
در برابر گروه انحصارگر آیا میباید از این گروه پیروان "راستین" خمینی به
پیروی دشمن دشمن من، دوست من است پشتیبانی کرد ــ خارج از اینکه واقعیت چیست؟
همايون ـ البته همیشه دشمن دشمن دوست نیست. چه
کسی میتواند از جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق دوستی کند؟ ولی دستکم این است
که اکنون زمان حمله به کسانی نیست که پشت سپر خمینی پناه گرفتهاند و با گروه
خامنهای - احمدی نژاد در افتادهاند. آوردن سخنان خمینی در باره کوتاهیاش در
شکستن قلمها یا یادآوری اعدام هزاران زندانی (از جمله آزادشدگان) به فرمان او
بسیار بجا بود. "آزادیخواهان" مکتب خمینی نمیباید آبشخورهای انقلاب و جمهوری
اسلامی را از یادها ببرند.
تلاش ـ در
مصاحبهی اخيرتان در راديو صدای ايران، در توصيفی از جنبش سبز ، آن را جنبش
رهائی از گفتمان انقلاب اسلامی ـ و اساساً «گفتمان انقلابی به معنای کلاسيک» آن
ـ ناميده و در نوشتهای گذر جامعه ايرانی از انقلاب و حکومت اسلامی و نگاه
خشمآگين و بيزارش به سه دههی آن را مایهی سرافرازی جنبش سبز خوانده ايد. اما
نامآورترين سرآمدان اسلامگرا و سخنگويان پرکار اين جنبش در بيانيهها و
رسالههای خود ـ که با بيشترين استقبال و برخورد مواجه میشوند و شما نيز از
تشويق ستايشگرانهی آنها خودداری نکردهايد ـ به هم آنچه شما با بيزاری
مینگريد، آويختهاند. همزمانی و توازی آن گذر و آن بيزاری و اين حمايت و
پشتيبانی را در شما و در جامعه ايرانی که از آن سخن میگوئيد، چگونه میتوان
توضيح داد؟
همايون ـ هر کس با نگاه به خویشتن نیز میتواند
دریابد که بریدن ناگهانی از "هسته باورها"ی خود چه اندازه دشوار است. ما
میباید در کنار پایبندیها به گذشته، جدا شدنها از آن را نیز ببینیم. گذشته
از این بسیاری از وابستگان جنبش سبز در دستگاه حاکم یا حاشیههای آن ناگزیرند
خود را حفظ کنند و به همان ریسمان نجات که گفتیم بیاویزند. اما اینها فرعی
است. اصل، آن دگرگونی ژرفی است که در جامعه ایرانی در جریان است، همان که
جانفشانان پیشین خمینی را وا میدارد که اعلام کنند بازگشت به راه خمینی را
نمیخواهند.
همه کوشش یک ساله گذشته من در جدا کردن جنبش سبز از راه سبز امید که بسیاری از
اصلاحطلبان را نیز به درجات گوناگون در بر میگیرد از همین رو بوده است که
کوتاه آمدنهای ناگزیر یا باورمندانه عناصر نزدیک به انقلاب و حکومت اسلامی با
جابجائی تاریخی که در جامعه ایرانی زیر چشمان نگران این رژیم روی میدهد اشتباه
نشود. در اندرکنش interaction جنبش سبز با راه سبز امید نکته مهمی که نمیباید
از نظر دور داشت تاثیر یک سویه جنبش سبز است. هر چه هست از آن سو به راه سبز
امید است. جنبش سبز هیچ کوتاه نمیآید.
تلاش ـ با کنار گذاشتن
بخش دوم اين گفتهی آقای اشکوری که نوشتهاند: «تحولات تاریخی معمولا
خوابگردانه رخ میدهند و در بستر جامعه آماده تحول، هم افکار تازه پدید خواهد
آمد و هم رهبرانی تازه و هماهنگ با نیازها و خواستهها به عرصه خواهند آمد.»،
رخدادن «خوابگردانه تحولات تاريخی» چه معنا و ربطی میتواند با تلاشهای دو
سويه ی «سران راه سبز اميد» داشته باشد ـ آويختن به گفتمان انقلاب اسلامی و
قانون اساسی مبتنی به ولايت فقيه از يک سو تکيه بر حقوق شهروندی، حقوق بشر و...
به عنوان هدفهای آينده از سوی دیگر؟
همايون ـ من با بررسی تحولات تاریخی در جهان و به
ویژه پس از خواندن نظریه "نقطه جابجائی" tipping_point بیشتر به این گرایش دارم
که تحولات تاریخی را بروز ناگهانی فرایندی ببینم که به مدتهای دراز و در
زمینههای گوناگون، بیشتر با یک ایده آغاز میشود و هنگامی که بنا به آن نظریه،
ویروس دگرگونی به نقطه واگیردار رسید ناگهان همه را فرا میگیرد. " تا آنجا که
به راه سبز امید و اصلاحطلبان پیرامونی مربوط میشود دگرگونی در آنها راه
یافته است و دارد کار میکند. تکیه بر حقوق شهروندی و حقوق بشر تحول کمی نیست
ــ حتا اگر بی فاصله پس از وفاداری به گفتمان انقلاب اسلامی بیاید. این را ما
در نوشته یک اصلاحطلب میبینیم که نمایش تلویزیونی را نیز بر سرش آوردند. او
تا پایان هیچ استدلالی نمیرود ولی به راه افتاده است.
نسبنامه جنبش سبز از بیست و دو خرداد آغاز نمیشود. از همان دو سه سال نخست
پیروزی انقلاب، نخستین نشانههای راه یافتن گفتمان دمکراسی لیبرال در نوشتههای
بیرون پدیدار گردید و در ریاست جمهوری رفسنجانی در مجلات سنگینتری که پیاپی
انتشار یافتند بیرون رفتن از گفتمان انقلاب اسلامی را میشد به طور منظم دید.
پس از دوم خرداد این گفتمان تازه که هنوز با وزنه سنگین ملی مذهبی به پائین
کشیده میشد گسترش یافت و اندیشهمندان اسلامی گامهائی به سوی در آمدن به
اندیشهمندان مسلمان برداشتند. در همان سالها روشنفکران به شمار فراوان به
گفتمان دمکراسی لیبرال که در اجتماع ایرانی بیرون دست بالا مییافت پیوستند.
انتخابات بیست و دو خرداد را نیز میباید دنباله مستقیم گفتمان رفراندم در ۲۰۰۵
و گفتمان مطالبه محور اندکی پیش از رایگیری دانست. هر دو سند نشانههای روشن
آن نقطه جابجائی هستند.
اگر ما همه جنبش سبز را انقلاب آگاهی مینامیم که نخستین بار خانم جوانی از
ایران در هفتههای آغازین پس از تظاهرات ۲۵ خرداد بکار برد از همین روست که در
این فرایند دراز کمتر میتوان به خوابگردی اصطلاح شده برخورد. رهبران فراوان
جنبش سبز سالها آگاهانه خود را و اجتماع بزرگتر را پیش بردهاند تا آنجا که
امروز جامعه ایرانی با همین حکومت، تنها نقطه امیدواری و بخترهائی سرتاسر جهان
خاور میانهای است که ما به شتاب از آن دور میشویم ــ به ویژه پس از آنکه
جامعه ترک سرانجام تصمیم به بازگشت به اصل گرفته است و با کنار گذاشتن واپسین
بقایای جهانبینی آتاترک میخواهد هجرت از اروپائی را که هیچگاه خانه تودههای
ترک نبوده به خاور میانه آغاز کند. مردم ایران با کمال میل جائی را که جمهوری
اسلامی آرزویش را دارد به مردم ترک پیشکش میکنند.