یک چشم ما باید به منظره کلی باشد

مصاحبه با تلاش آنلاین دسامبر ۲۰۱۰


تلاش ـ در پاسخ به پرسشی از بلند نگه‌داشتن صدای جنبش سبز سخن گفته‌ايد. از برآمد جنبش سبز افزون بر سالی می‌گذرد. در اين صدا چه مانده است و چه تغيير کرده است؟ کم نيستند کسانی که «سکوت» کنونی در خيابانها و دانشگاه‌های کشور را به نشانه تمام شدن و يا حتا شکست جنبش و بعضاً ناتوانی سرآمدان در شعله‌ور نگه داشتن اعتراضات مردم در داخل کشور ارزيابی می‌کنند. نشانه‌های تداوم از نظر شما کجاست؟
 

داریوش همایون ـ صدای بیرونی جنبش که در خیابان‌ها می‌پیچید طبعا به آن بلندی نیست. صدای جنبش را اکنون در اعلامیه‌ها، تظاهرات موضعی؛ شعار‌ها در گوشه و کنار؛ روزنامه‌ها از هر گونه و با هر درجه آزادی که بتوانند؛ شعر‌ها و نقش‌هائی که هنرمندان فراوان می‌آفرینند، رنگ سبزی که به هر بهانه به رخ رژیم هراسان از همه چیز کشیده می‌شود؛ و در سکوت رعدآسای زندانیان و زندان‌ها می‌شنویم ــ در هر جا کمترین امکان باشد. صدائی است که اکنون در راهرو‌های قدرت نیز طنین‌انداز است؛ در دسته‌بندی‌ها؛ اختلاف‌هائی که به دشمنی کشیده است؛ ائتلاف‌هائی که شکل می‌گیرد.

صدای بلند یک سال و نیم پیش در زیر سرکوب خونین، به یک گفتگوی ملی فراروئیده است که بنیاد نه تنها جمهوری اسلامی بلکه یک جهان‌بینی مسلط پانصد ساله را به لرزه می‌اندازد. یک "نقطه جابجائی" واقعی روی داده است. رای من کو دیگر جز گوشه کوجکی از تصویر دگرگون شونده این بحث ملی نیست. تاریخ و فرهنگ من کو، بزرگی و سروری من کو، هویت ایرانی من کو، آزادی و حقوق من کو، شادی و زیبائی زندگی من کو، بهروزی و سهم من از این کشور کو؟ این پرسش‌هاست که در یک سال و نیم گذشته ذهن‌ها را گرفته است. اگر "دسیبل" صدا پائین آمده ژرفا و گستره آن از اندازه‌گیری گذشته است و کنترل کردنی نیست. به گفتار یک شاعر دوره مشروطه "ملتی به هوش آمد”ه است. جنبش سبز ممکن است برای حاشیه‌نشینانی شکست خورده بنماید، ولی برای خامنه‌ای‌ها و احمدی نژاد‌ها چنین نیست. هنگامی که "فتنه" از زبان خامنه‌ای و دیگران در رژیم نمی‌افتد و جنگ نرم و انقلاب رنگین کابوس هر شبه آن‌ها شده است چگونه می‌توان از تمام شدن یا شکست حرکت مردم سخن گفت؟

سرامدان جنبش در تنگنائی که در بیرون حس نمی‌شود آنچه را که می‌توانند می‌کنند و می‌باید متقاعدشان کرد که با انباشته شدن مشکلات حکومت بر هم، بیشتر نیز می‌توانند. اما بزرگ‌ترین دستاورد آنان در این ماه‌های به یاد‌ماندنی، دریافتن و به خود‌گرفتن گوهر پیام جنبش سبز بوده است که از آنها سرامدان بسیار بهتری ساخته است ــ یک پیروزی دیگر برای جنبش سبز.
 

تلاش ـ بسياری از تحليل‌گران نقطه آغاز جنبش سبز را بسيار پيش‌تر از برآمد آن در همان چندماه اول سال ۸۸ می‌برند. عده‌ای حتا آن را به مطالبات معوق مانده ـ مقدم بر هر چيز ضديت با استبداد ـ از انقلاب مشروطه و در ادامه‌ی آن جنبش ملی شدن نفت، انقلاب اسلامی و جنبش دوم خرداد نسبت می‌دهند. چنين جنبشی در عين پرنفسی بايد همچنين بسيار پر‌خطا بوده باشد که هنوز به نتيجه «دلخواه» نرسيده است. آيا چنين يکدست و يگانه جلوه دادن مضمون همه رخدادهای بزرگ جامعه ايران درست است؟ آيا نقش خطاها و بيراهه‌ها پوشيده نمی‌مانند؟
 
همايون ـ نقطه جابجائی که از آن سخن رفت هیچ گاه ناگهانی نیست و ریشه در دگرگشت‌های کوچک و بزرگ دارد. جامعه‌شناس امریکائی گزارنده این نظریه آن را به ویروسی مانند می‌کند که از یک بدن به بدن دیگر می‌گذرد، و زمانی که به اندازه کافی گسترش یافت ”ناگهان" واگیردار می‌شود. آن دگرگونی ریشه‌ای در جامعه ایرانی از جنبش مشروطه سرگرفت و در دهه‌های بعدی با پیشرفت‌های فرهنگی و مادی و سیاسی جامعه اسباب آن بیشتر فراهم شد. انقلاب اسلامی واقعیت جهان‌بینی مسلط پانصد ساله‌ای را که بیشتر ایرانیان نادیده یا مسلم گرفته بودند به آنها نشان داد. به یک معنی گریبان‌شان را چنان گرفت که دیگر نمی‌شد از کنارش گذشت. یک ویژگی تعیین‌کننده انقلاب در این بافتار context پشتیبانی عمومی لایه‌های اجتماعی از آن بود که با همه تئوری‌بافی‌های توطئه از سوی محافل سلطنت‌طلب، بر خود شرکت‌کنندگان نمی‌توانست پوشیده بماند. اسلام آخوندی و اسلام در حکومت چنان مانند یک سیاهچاله black hole جامعه را در خود کشید که دیگر نمی‌شد مانند همیشه به ورزش ملی ایرانیان پرداخت. این ورزش ملی که با این همه دو سه دهه‌ای در بسیاری جا‌ها کشید جدا کردن علت از معلول، رویداد‌ها از عوامل آن‌هاست.

تظاهرات ضد حجاب زنان، انتخابات دوم خرداد و آزادی گفتار نسبی و انفچار انرژی مطبوعاتی آن، ۱۸ تیر، فراخوان ملی رفراندم که برای نخستین بار خودی و غیر خودی را از پهنه سیاست ایران بیرون برد، گفتمان مطالبه‌محور پیش از انتخابات سال گذشته، و سرانجام ۲۲ خرداد و پیامد‌های آن، این‌ها همه مقدمات جابجائی بوده‌اند. آن نتیجه دلخواه نیز که اشاره شد بدست آمده است. ما سرانجام به یک جامعه امروزی رسیده‌ایم. حکومت همین است که می‌بینیم و سر به سوی زباله‌دان تاریخ دارد. عمده مردم‌اند، بیش از همه روشن‌ترین لایه‌های اجتماعی هستند که صد سال کشید تا به این پایه رسیده‌اند. در اروپا بیشتر کشید. فراموش نمی‌باید کرد که ما در پگاه سده بیستم جز در لایه نازکی از روشنفکران و دولتمردان، یک قندهار امروزی بسیار بزرگ‌تر می‌بودیم. خطا و بیراهه رفتن کمترین انتظاری بود که از چنان فضای سیاسی و فرهنگی می‌شد داشت. شگفتی در آن است که امروز اینجا هستیم.


تلاش ـ اين که هنوز به نتيجه «دلخواه» نرسيده‌ايم، در هر حال نقطه‌ی توافق بخش بزرگی از نيروهای فعال اجتماعی ايران است که در تلاش برای تغيير وضعيت کنونی هستند. در جنبشی که همه کس هر چيزی می‌تواند بگويد، به قولی سره را از ناسره چگونه می‌توان تشخيص داد و چه چيزی و چه کسی می‌تواند تعيين کند که راه کدام است و بيراهه کدام؟

همايون ـ اگر ما بتوانیم دست کم یک چشم خود را در هیچ حالتی از منظره کلی برنگیریم به بیراهه نخواهیم افتاد. جنبشی که با آن سر و کار داریم حتا از نظر منتقدان آن فرایندی امیدبخش است که می‌تواند ما را از رکود هشتصد ساله و پارگین پانصد ساله بدرآورد. این منظره کلی است و از آن نمی‌باید چشم برگرفت. می‌توان به جنبش انتقاد کرد؛ از آن دلسرد شد؛ سرانش را به کوتاهی متهم کرد. ولی از خود آن نمی‌توان برگشت. و اگر در برابر خود جنبش نایستیم بسیاری از انتقادات در پرتو واقعیات ایران تعدیل خواهد شد. همین بس که خود را اندکی در ایران بگذاریم.

سران حکومت اسلامی ظرفیت بزرگ جنبش سبز را خوب می‌دانند، تا جائی که می‌توان گفت بدان دست کم اهمیتی به اندازه بحران خطرناک اتمی می‌دهند. علاوه بر اقدامات گسترده سرکوبگرانه، بیشتر سیاست‌های داخلی احمدی نژاد مستقیم یا نا‌مستقیم به جنبش سبز ارتباط دارد. بستن دانشگاه‌ها، تعطیل علوم انسانی، بردن دانشگاه‌ها از تهران و تلاش برای کاستن از جمعیت تهران از آن جمله است. برداشتن یارانه‌ها که خانواده ها را مستقیما دست به دهان حکومت خواهد کرد از این نظر نیز در اولویت قرار گرفته است.

پیروزی در این پیکار پیروزی همه خواهد بود زیرا هدف، رساندن فرد فرد ایرانیان به حقوق برابر انسانی است. آزاد کردن همگان است که دنبال مقاصد شخصی خود ــ با حفظ حقوق دیگران ــ بروند. در ایران از بابت پشتیبانی عمومی از جنبش سبز نگرانی نیست و در بیرون اگر هم در جاهائی نباشد اهمیتی ندارد. بهتر است ما دیگر در بند کسانی نباشیم که روشن‌ترین نقطه امید‌شان شکست خوردن جنبش سبز یا از آن بد‌تر حمله امریکا به ایران است. می‌دانم که ما در بیرون هستیم و طبعا به بیرون توجه داریم. ولی نگاه به منظره کلی ما را از این دل‌مشغولی نیز آزاد خواهد کرد.


تلاش ـ زير فشار و قدرت تخريب حکومت اسلامی که کشور را هر چه بيشتر به قعر می‌برد، قابل تصور و حتا قابل درک است که بخش‌هائی از مردم در هراس بدتر شدن اوضاع و به اميد متوقف ساختن روند از هم‌پاشی شيرازه‌های کشور به دنبال نيروهائی بروند که وعده «تغيير سريع» می‌دهند.
 

همايون ـ ما هنوز چگونگی تغیییر سریع و راه میانبر را از کسی نشنیده‌ایم. هر تغییر سریع از بیرون می‌تواند بیاید. بد‌ترین‌ش‌ جنگ و کم‌زیان‌ترین‌ش تحریم صادرات نفت ایران (که با بودن چینی‌ها آن نیز اثر لازم را نخواهد کرد.) پاره‌ای تغییرات سریع از وضع کنونی بد‌تر خواهند بود. مردم ما کنترلی بر چنان راه‌حل‌ها ندارند و می‌باید به نیروی خود تکیه کنند. بد‌تر شدن اوضاع احتمالی است که بر خلاف سال ۵۷ پشت بسیاری ذهن‌هاست و هیچ مبالغه‌ای در آن نیست. سناریو‌های بد‌تر از جمهوری اسلامی نیز هست و ما علاقه‌ای به گزینش میان آن‌ها نداریم مگر وادارمان کنند.


تلاش ـ نيروها و گرايش‌های خواهان دگرگونی ايران بسيار گوناگونند و هر کدام منطق اين تغيير و راه‌های آن را در دستگاه فکری و سياسی خود و هدفهائی که برگزيده‌اند می‌بينند، می‌فهمند و می‌خواهند. از طرفداران چه انتظاری غير از اين می‌توان داشت؟ چگونه می‌توان هم جزئی از دستگاه فکری و گرايش سياسی بود و هم پرسشگر و منتقد آن؟
 

همايون ـ چکیده این پرسش امکان و توانائی انتقاد از خویشتن و فاصله گرفتن از باور‌های خود تا مرز بت‌شکنی است. همه فرایافت مدرنیته را می‌توان در همین خلاصه کرد. "من می‌اندیشم پس هستم" و وقتی می‌اندیشم اعتبار هیچ پدیده‌ای دور از دستبرد من نخواهد بود.

دستگاه فکری و گرایش سیاسی را بالای حقیقت و خیر عمومی نمی‌باید گذاشت و بهترین گرایش‌ها و اندیشه‌ها نیز نیاز به بازنگری در پرتو تجربه‌های تازه دارند. آن پانصد سال ما را به دور از منطق و خرد و اخلاق بار آورد. نخست از دیگران ترسیدیم و از پرسش و انتقاد دست برداشتیم و به زودی از خودمان نیز ترسیدیم: با "نکند درست باشد" یاوه‌ترین ادعا‌ها را پذیرفتیم و عمل کردیم. در این جنبش سبز می‌بینیم که یک توده عظیم بیشتر جوان سخن تام استوپارد را در نمایش آرکادیای او به دل گرفته است: لحظه‌ای است که می‌بینی آن چه می‌دانستی اشتباه بوده است.
 
 تلاش آنلاین دسامبر ۲۰۱۰‏‏
www.d-homayoun.info
نسخه قابل چاپ اين مطلب را برای دوستان خود •ای ميل• کنيد فهرست صفحه نخست