در پيروزی انتخاباتی بزرگ "جبهه دوم خرداد" هيچ شگفتی نيست . رويدادهای
دو سال و نيمه گذشته رو به چنين تحولی داشتند و از ده سالی پيش می شد نيروهای
اجتماعی را تشخيص داد كه از زير دركار گشودن سياست در ايران بودند . رئيس
جمهوری و مشاوران نزديكش از دوم خرداد به بعد استراتژيی را در پيش گرفتند كه
در ۲٩ بهمن ١٣٧۸/2000 به بزرگترين كاميابی خود رسيد ، و پيش از آن كاميابيهای
ديگری را نيز پشت سرگذاشته بود . در ارزيابی عملكرد دو سال و نيم گذشته نيز
سنجه ای ( معيار ) بهتر از اين استراتژی نمی بايد داشت . آنها كه پيش از
انتخابات بر ناكاميهای فراوان حكومت در تقريبا همه زمينه ها انگشت می گذاشتند
؛ و آنها كه انتظار داشتند مردم به دليل آن ناكاميها بويژه در بهبود وضع
اقتصاد دلسرد شوند و بر خلاف خرداد ٧۶/97 از انتخابات كناره بگيرند ، اهميت
استراتژی را در نمی يافتند .
حكومت خاتمی در دوسال و نيم گذشته در بيشتر موارد كوتاه آمده يا شكست
خورده است ؛ وضع مردم از هميشه بدتر است ؛ ولی مجلس در پايان دو سال و نيم
سرخوردگی از دست محافظه كاران ، كه بهتر است به نام اصلی شان حزب الله ناميده
شوند ، بدر آمده است . مردم به شمار بيشتر و با شور بيشتر پای صندوقها رفته
اند ؛ سنگر مهم ديگری را از چنگ مدافعان وضع موجود بدرآورده اند و به هواداران
گشوده شدن سياست و قدرت بخشی به مردم داده اند . در ارزيابی آن دو سال و نيمه
به دستاوردهای دولت در زمينه كشورداری و وظايف معمول يك حكومت نمی بايد پرداخت
كه چندان نيست . آن دوره را می بايد از نظر كاميابی استراتژيك آن سنجيد .
استراتژی بود كه موضوع مركزی آن دو سال و نيمه بشمار می رفت .
يك سال پس از دست بدست شدن مقام رياست جمهوری ، ناظری كه از بيرون به
نبرد قدرت در جمهوری اسلامی می نگريست استراتژی آن بخش حكومت را كه به ضرورت
روی آوردن به مردم پی برده بود چنين توصيف می كرد : " در اين فراز و نشيبها
زمينه ثابت ، فشار وقفه ناپذير نيروهای جامعه مدنی بر دستگاه آخوندی است كه به
سبب پيوستن بخشی فزاينده از آن دستگاه به نيروهای جامعه مدنی ، پيوسته در موضع
دفاعی ضعيف تری قرارمی گيرد . اين بخش جدا شده از رژيم آخوندی ، آينده خود را
در تكيه كردن به مردم ، به نيروهای جامعه مدنی ، ديده است و در يك ساله گذشته
در آنجا كه به پيكار قدرت مربوط می شود هيچ كوتاه نيامده است . پيكار قدرت همه
آن چيزی است كه در جمهوری اسلامی می گذرد . آنها كه انگشت بر ادامه بی قانونی
و و تجاوز به حقوق بشر می گذارند يا از وخامت روز افزون وضع اقتصادی و فساد
پردامنه دم می زنند حق دارند ولی از مساله اصلی دور افتاده اند . در جمهوری
اسلامی حكومتی كه از نظر كاركرد عادی حكومتی بتوان آن را ارزيابی و بررسی كرد
دركار نيست . دستگاههای حكومتی [ اجرائی ] تنها روز را به شب می آورند و بيشتر
اوقات آنها در نبردهای سياسی بزرگ و كوچك می گذرد …
"اين روزها يك سال از تشكيل حكومت تازه می گذرد . يك نگاه به اين يك
ساله بس است كه نشان دهد فعاليت اصلی در دو وزارتخانه بوده است … آن دو
وزارتخانه ، فرهنگ و ارشاد ، وكشور است كه همه وظيفه شان در بسيج سياسی خلاصه
می شود و بيش از آنكه وزارتخانه هائی در يك حكومت باشند ارگانهای يك سازمان
سياسی با هدف در دست گرفتن قدرت بشمار می آيند . در اين دو وزارتخانه است كه
بيشتر اسباب نبرد نهائی فراهم می شود و بسياری از زدوخوردهای اين يك ساله نيز
برسر آنها و پيرامون آنها درگرفته است .
"وزارت فرهنگ و ارشاد ، وزارت آشكارگی [ گلازنوست ] در اين دوران است ؛
آشكارگی محدودی كه رو به افزايش دارد . اين وزارتخانه است كه می بايد به
مطبوعات جسارت آن را بدهدكه آشكارتر بنويسند و چشمها و گوشها را بازتر كنند و
چنانكه می دانيم همه دگرگونيهای بزرگ از همين جا آغاز می شود .
" وزارت ديگر كشور است كه با دادن اجازه تظاهرات ، مبارزه سياسی را در جمهوری
اسلامی به سطح تازه و بالاتری رسانده است . تظاهرات سياسی از سوئی فرايند
آشكارگی را تقويت می كند و از سوئی نيرومند ترين سلاح در نبرد سياسی است . اگر
در وزارت كشور بتوانند آزادی برپائی احزاب را بر آن بيفزايند ـ همان احزاب
مخالف وفادار نيز ـ انحصار سياسی دستگاه آخوندی شكسته خواهد شد …
" تمركز همه انرژيهای اين حكومت بر جبهه سياسی و رها كردن كشورداری تنها راهی
بوده است كه در اين يك ساله بر آن گشوده بوده است . اگر گروه تازه نمی توانست
مانند حكومت عمل كند ، می شد به صورت يك نيروی مخالف در درون نظام درآيد .
برای آزادكردن منابع درامد ملی و نيروی توليدی جامعه جز درهم شكستن ساختار
قدرت كنونی راهی نيست ؛ و اين فشار اقتصادی است كه در كنار جنبش آزاديخواهی
مردم دارد ساختار قدرت را درهم می شكند ." ( مساله كشورداری نيست ، زوال حكومت
است، نيمروز ، ٧ اوت ٩۸ )
اين استراتژی آشكارا به بزرگترين كاميابی خود رسيده است .درآوردن مجلس از چنگ
اكثريتی كه در تاريخ پارلمانی ايران مجلسی به كوردلی و ضد مردمی بودنش نمی
توان سراغ داد ( برداشتن تعطيل رسمی روز ملی كردن صنعت نفت به عنوان پيشكشی به
انگلستان يك نمونه شيرينكاريهای آن است ) بيش از يك مرحله ديگر در پيكار سياسی
نيست ولی پيامدهايش می تواند بسيار پردامنه تر از برهم زدن تعادل نيروها در
مجلس باشد . پيكار انتخابات مجلس بر زمينه مبارزه برسر ماهيت سياست در جمهوری
اسلامی روی داد : اينكه حكومت برای مردم و به دست مردم است يا يك گروه معين
خودبرگزيده . اين انتخاباتی بودكه در آن صفها بيش از هر انتخابات ديگر مجلس
مشخص شده بود ؛ و مردم بيش از هر زمان می دانستند كه دارند چه می كنند . در
انتخابات رياست جمهوری ، آنها پرشی به نامعلوم كردند ؛ و در انتخابات انجمنهای
شهر و روستا ، داوها چندان بزرگ نبود . اين بار هر دو سوی پيكار می دانستندكه
آينده كشور و خودشان درگروست .
در يك سو همه نمايندگان قدرت سياسی و مالی انحصارگر ، مافيای حزب الله كه از
بيست سال پيش شبكه خود را ساخت و در سالهای "ركود برژنفی" رفسنجانی به كمال
رسانيد ، به رهبری خود او باشعار دفاع از "ارزشهای مردمی ، " در واقع ارزشهای
حزب الله ، به ميدان آمدند . از سوی ديگر نمايندگان نيروئی كه می خواهد در
چهارچوب همين نظام و همين قانون اساسی ، ساختار قدرت ديگری بسازد با شعار
پرمعنی ايران برای همه ايرانيان ، مافيا را چالش كرد . دشواری كار و موقعيت پر
از تناقض اين نيرو بر سخنگويان خود آن نيز پوشيده نيست و پيروزيهای نمايندگانش
تا هر جا هم برود مبارزه برای سرنگونی نظام ولايت فقيه را نمی بايد موقوف سازد
. تفاوت در آنجاست كه اين نيرو به مردم پشت داده است و پويائيش از جنبش مردمی
است ؛ با هر پيروزی ، جنبش مردمی سرعت بيشتر خواهد گرفت و زمانی خواهد رسيدكه
اصلاحات و اصلاحگران نيمه كاره از نفس خواهند افتاد ؛ ولی اينها در آينده است .
ابعاد شكست مافيای حزب الله در كارزاری كه تا هر جا می شد ، به سود آن
دستكاری شده بود همه حكومت آخوندی را می بايد به لرزه انداخته باشد . از آن
مهمتر ، اين پيروزی مايه دلگرمی مردمی است كه در امواج ميليونی خود اين
باربرای بازگشت به قرون وسطاودر راه رهبری كه ذهن كژانديش شان او را به ماه،
بلكه به خدا رسانيده است به خيابانها نريخته اند و از دهانهای كف آلوده فرياد
خشم و كينه سر نمی دهند. مردم ايران ، بيش از سی ميليون تن آنان ، پس از دو
دهه غوته خوردن در اسلام سياسی ، پس از مهمترين مغزشوئی در تاريخ ايران پس از
نخستين هجوم اعراب ، با انضباطی كه مايه رشگ هر كشوری در جهان جغرافيائی ما (
خاورميانه ) و جهان فرهنگی ما (جهان سوم ) است پای صندوقهای رای رفته اند .
كمتر كسی می تواند منظره زنانی راكه پوشيده درچادرهای سياه خود با دقت بر ورقه
های رای ، با فراوانی سرگيجه آورنامهايشان ، علامت می گذاشتند فراموش كند . (
در تهران شمار نامزدها تا هشتصد و نهصد تن رسيده بود ! )
برای بازگردانيدن اعتماد به نفس مردمی با چنان تجربه دردناك تاريخی ، كه بيست
سال است به گوششان تئوريهای فلج كننده توطئه خوانده اند ، رويدادی از اين
انتخابات بهتر ، نمی توان تصوركرد . ايرانی امروز می داندكه خود اوست كه برای
كشورش تصميم می گيرد؛ و ديگر حتا وقت ندارد كه به نظريه بافانی كه می كوشند به
او ثابت كنند كه مانند هميشه جز يك عروسك خيمه شب بازی در دست استادان و
جادوگران توطئه نيست ، بخندد .
اين مردم سه بار در سه سال رای داده اند و هر بار اطمينانشان به فرايند
انتخاباتی ـ با همه شورای نگهبان و نظارت فرمانروايانه آن ـ و به نقش تعيين
كننده خود بيشتر شده است . نه آن فرايند بی عيب است و نه نقش آنها ( با بودن
رهبر و شورای نگهبان ) هنوز آنچنان تعيين كننده است . در مرحله معرفی نامزدهای
انتخاباتی ، شورای نگهبان بازمانده آزادی آنها را نيز محدود كرد و حتا خوديها
را نيز از غربال دلبخواهيش گذراند ؛ و در مرحله رای گيری ـ كه اهميتش در
فرايند انتخابات دست كمی از معرفی نامزدها ندارد ـ سخنهائی از تقلب رفسنجانی
در پاره ای حوزه ها در ميان است كه حداكثر ، او را از شكستی خواركننده تر
رهانيده است .
رفسنجانی در چشم مردم حتا بيش از خامنه ای ، مظهر حكومت اسلامی است . او از
مرگ بهشتی به بعد گرداننده اصلی رژيم بوده است ؛ خونها بيش از همه بر دست اوست
و در غارت منابع ملی ، گوی گستاخی از همگنان ربوده است . در شانزده سالی كه
فرمانروای ايران بود احتمالا بيش از هر ايرانی ديگری در تاريخ به ايران زيان
مالی و اخلاقی زده است . هيچ كس پيش از او نتوانست چنان منابعی رابه تاراج و
هدر دهد . رايهای ناچيزی كه به تقلب يا ريختن پول ، به نام او به عنوان مرد
نيرومند و مظهر رژيم اسلامی ، در تهران نوشته شد ورشكستگی بيست ساله نخستين
جمهوری اسلامی را بهتر از هرچيز نمايش داد . ( هزينه های انتخاباتی او نيز
ركوردی در تاريخ پارلمانی ايران بشمار می رود ـ يك قلم هفت ميليارد ريال هزينه
پست كردن كتابچه تبليغاتيش به خانه های تهرانيان . )
مردم به كسی كه با هاله قدرت بر دور سرش ، شكست ناپذير شمرده می شد ضربتی
كاری زده اند ، و بهمراه او به همه مافيای حزب الله ، كه بسياری از سرانش در
انتخابات جارو شدند ـ بجز آنان كه جرات درآمدن به ميدان را نيافتند . گروهی كه
از بيست سال پيش ايران را بازيچه دستش كرده است ديگر زمين را در زير پای خود
نمی يابد . يك پيام روشن انتخابات ، "نه" ای بودكه تقريبا همه ايرانيان جوانتر
به دستگاه حكومتی و سياستهای اسلامی و بنياد گرائی گفتند .
رهبر رژيم كه اين بار جانب انحصارگران را نگرفت و خود را از بی آبروئی ديگری
رهانيد در فردای انتخابات ، شركت مردم را يك پيروزی برای نظام اسلامی
وانمودكرد ـ كه ضمنا می تواند نشانه ای بر شناختن نقش بزرگ مردم و آغازی بر
امتياز دادن بدان باشد كه تنها راه رهائی خود او نيز هست . ولی در رای گيری ،
كسی از مردم نظرشان را به جمهوری اسلامی نپرسيد . رای دهندگان در چهارچوب تنگی
كه برايشان گذاشته بود نظرشان را دادند . اگر سران نظام اسلامی اين چنين به
كسانی باختندكه سرمايه خود را از همراهی نيمه كاره با مردم می گيرند روشن است
كه در يك همه پرسی در باره رژيم ؛ حتی در انتخاباتی كه بر همه و نه تنها پاره
أی خوديها ـ و نه بر همه آنها نيز ـ گشوده باشد ، رای مردم چه خواهد بود .
***
در دو سال و نيم گذشته مجلس و قوه قصائی بويژه دادگاه روحانيت و مطبوعات ،
بيشترين چوب را لای چرخ دستگاه اجرائی می گذاشتند . وزارت اطلاعات و امنيت
مانع بزرگ ديگری بود . ولی پس از آدمكشی های زنجيره ای و نيمه آواری كه برآن
فرود آمد اندكی از خطرش برای خود دستگاه اجرائی كاسته شد . اكنون با پيروزی در
مجلس و شتاباهنگ ( مومنتوم ) ناگزير آن ، انتظارات در همه جا بالا می گيرد .
رسيدگی به وضع بنيادها ، درآوردن وزارت نفت از دست "خانواده"ی به رياست
رفسنجانی ؛كاستن اختيارات اجرائی شورای نگهان دركار انتخابات ؛ افزودن
اختيارات انجمنهای شهر و روستا ؛ محدودكردن دادگاههای ويژه ؛ اجازه فعاليت به
احزاب ؛ برچيدن نهادهای فراقانونی مانند ثارالله ؛ برداشتن مزاحمت از مردم
بويژه زنان ؛ و نه كمتر از همه زير نظارت آوردن ارگانهای اطلاعاتی و بازوهای
سركوبگری ، نخستين خواستهای مردم از دولتی است كه ديگر نمی تواند مخالفت مجلس
را بهانه كند .
اقتصاد زمينه ديگر اصلاحات فوری است . جمهوری اسلامی برای بيشتر ايرانيان
گرسنگی و بيكاری آورده است و حكومتی كه دستگاه اجرائی و قانونگزاريش هماهنگی
دارند گناه وخامت اقتصاد را نيز به گردن خواهد داشت . اما اقتصاد نيز مانند
سياست خارجی و سياستهای اجتماعی درگرو پيكار قدرت است و اين پيكار هنوز فيصله
نيافته است . انحصارگران ، رياست جمهوری و انجمنهای شهر و روستا و مجلس را از
دست داده اند ولی هنوز زورشان می چربد و می توانند بسيار خطرناك باشند .
برآوردن انتظارات افكار عمومی بی كوتاه كردن دست "خانواده" ها ممكن نيست و
خانواده ها اگر بتوانند ، تا كشاندن كار به خونريزی و هرج و مرج خواهند رفت ؛
حتا احتمال اين را كه با همكاری سازمان تروريستی عراقی دست به ترور سران
اصلاحگران بزنند نفی نمی توان كرد . وزارت اطلاعات و امنيت رژيم ظاهرا رخنه
گسترده ای در آن سازمان كرده است و همفكری استراتژيك ميان تروريستهای حزب الله
و تروريستهای اسلامی راستين و خلقی آن اندازه هست كه همكاری محدود آنان را
ميسر سازد ؛ آنها هردو به يك اندازه از نيرو گرفتن فرايند دمكراتيك در ايران
هراس دارند .
اين فرايند دمكراتيك را می بايد چندان پيش برد كه حزب الله هر چه هم بخواهد و
خود را ناگزير ببيند باز نتواند ؛ و در اينجاست كه می بايد به استراتژی دو سال
و نيمه گذشته برگشت . بسيج افكار عمومی ، در واقع قدرت بخشی به مردم ، در آن
دوران آسيب پذيری ، بارها زياده روی حزب الله را سد كرد . امروز نيز تنها با
قدرت بخشی به مردم می توان احتمال دست زدن حزب اللهی ها را به ترور يا به راه
انداختن آشوب كاهش داد . ( كودتا ديگر به نظر نمی رسد در ايران مطرح باشد .
واپسين فرصت كودتا در تابستان گذشته پس از خيزش دانشجوئی بود وجراتش را
نداشتند . ) با دست گشاده تری كه دولت و مجلس از اين پس دارند می توان انتظار
داشت كه اين استراتژی تا جاهائی كه می تواند برود ـ از آزادی بيشتر گفتار تا
تقويت سازمانهای مدنی و بويژه احزاب . طرف پيروزمند انتخابات مجلس ، اكنون كه
چنين نيروی مردمی پشت سر دارد ، اگر همراه برطرف كردن موانع قانونی به گسترش
شبكه تشكيلاتی خود پردازد آرايش نيروها را چنان تغيير خواهد دادكه خونريزی و
خشونت به عنوان يك گزيدار ( آپشن) از ميان برود.
احزاب كنونی ايران چندان بيش از باشگاههای سرامدان سياسی نيستند و با روحيه
ائتلافی و ساختار غير رسمی خود پراكندگی را تشويق می كنند . در انتخابات اخير
، سرگردانی مردم در ميان فهرستهای گوناگون جبهه دوم خرداد از هزيمت كامل تر
جبهه ميانه رو-انحصارگر جلوگيری كرد . استراتژهای جبهه خود در پی چنان شكست
بزرگی در صف حريفان نمی بودند و وجود يك اقليت نيرومند را به بيش از يك دليل
ترجيح می دادند ( چه برای جلوگيری از واكنش خشونت آميز آنها و چه برای پوشاندن
كوتاهيهای خود در برآوردن خواستهای مردم . ) ولی ادامه پراكندگی و ضعف
تشكيلاتی آنان به سود حزب الله كار خواهدكرد .
خطر بزرگ برای دوم خرداديها دلسرد شدن مردمی است كه با اين پيروزی چشمگير بر
انتظاراتشان افزوده شده است و با همه هشياری خود تا حدی می توانند اينهمه
سرخوردگی و بی بهرگی را تاب آورند . بيشتر اين انتظارت در يك سال و نيمی كه به
انتخابات رياست جمهوری مانده است بر نيامده خواهد ماند . بازندگان ، سنگری را
از دست داده اند ولی سنگرهای ديگر را نگه خواهند داشت و از خرابكاری فروگذار
نخواهندكرد . در اينجا می توان انتظار داشت كه روزنامه های آزاده مردم را با
صراحتی بيش از سياستگران به محدوديتها و نيز اولويتهای مبارزه آگاه سازند .
آزمايش ۲٩ بهمن نشان داد كه مردم، حتی در جاهای دور افتاده ای كه دسترسی به
اطلاعات می بايد كمتر باشد ، از آگاهی كافی برخوردارند و می توانند شكيبا
بمانند تا موقعيت انحصارگران ضعيف تر شود. حتی پس از در دست گرفتن مجلس ، باز
بخش بزرگی از طبقه سياسی ايران از جمله دستگاه اجرائی ، ناگزير خواهد بود به
صورت يك حزب مخالف وفادار عمل كند و به بسيج سياسی مردم پردازد . اما اگر مردم
دريابندكه برای بهبود زندگی آنان نخست چه موانع سياسی را می بايد از پيش پای
برداشت با تفاهم بيشتری به آهنگ كند اصلاح اقتصادی خواهند نگريست . با همه
فوريت اقتصاد ، مصالح مردم حكم می كند كه اولويت اصلاحات سياسی كه خود قسمتی
بستگی به شكستن انحصارات مافيائی دارد ، فراموش نشود .
***
اروپائيان اهل مطالعه اين روزها به دوستان ايرانی خود از آنچه در ايران می
گذرد شادباش می گويند . اين مردمان آشنا به تاريخ و سياست نه تنها به ياد
تجربه تاريخی خود افتاده اند بلكه ايرانيان را به ناچار در بافتار context
خاورميانه أی و اسلامی ما می گذارند و شگفتی خود را از رفتار سياسی ايرانيان
پنهان نمی كنند. آنها ايران زير حكومت اسلامی را با ديكتاتوريهای نظامی يا
حزبی ( نام ديگری برای ديكتاتوريهای نظامی منطقه ) يا پادشاهی يا قبيله ای
ازدريای عربستان و خليج فارس تا اقيانوس اطلس مقايسه می كنند ؛ و هنوز به ياد
دارندكه بيست سال پيش اين مردم در چه عوالمی بودند .
برای بسياری از ايرانيان هنوز دگرگونی ژرفی كه در فرهنگ ما ، از جمله فرهنگ
سياسی ، دارد روی می دهد شناخته نيست يا اهميت چندان ندارد . آنها بيش از آن
نمونه های بيشمار واپسماندگی و جمود فكری را در پيرامون خود دارند كه ارزش و
ابعاد اين دگرگونی را دريابند . در همين بحث برسر تحولات دو سه ساله ايران ـ
كه با هر نگاه به آن بنگرند بسيار با اهميت بوده است ـ درجه دشمنی و كينه شخصی
كه اختلاف ناگزير در ميان برداشتهای افراد وگرايشها ، بدان دامن زده است ،
نگرنده را بيشتر به ياد شيعه و سنی های پاكستان يا مسلمانان و مسيحيان نيجريه
می اندازد تا باشندگان لوس آنجلس يا آلمان . اما به رويدادهای دورانسازی مانند
انتخابات مجلس می بايد بيشتر توجه داشت تا نوشته های پراكنده در اينجا و آنجا
، يا تصويرهائی كه گاه و بيگاه از خيابانهای شهرهای ايران ، با آخوندها و زنها
و دختركان چادری و مردان ژوليده ، چاپ می شود .
يك روزنامه نگار عرب ( عدلی صادق ، القدس العربی ، ۴ فوريه به نقل از ميدل
ايست اينترنشنال ) در بيان تفاوت ميانه روی در ايران با جهان عرب كه معنای
تسليم و فرمانبرداری و رهاكردن امور برحق ملی و دفاع از آنها ، يافته است با
رشگ ( غبطه ) آشكار می گويد "ميانه روی ايرانی فراورده فشار بيگانه يا تلاش
دروغين برای جلب موافقت ديگران نيست بلكه فرا آمد بازانديشی ژرف تجربيات و
اعمال گذشته است ؛ و از اينرو نشانی از تحريف ، يا زمينه سازی برای سياستهای
زيان آور به مصالح ملی در آن نمی توان ديد ."
ميانه روی به اين معنی، و نه به معنی بندوبست همه سويه دوران هشت ساله فربهی
بساز و بفروشی ، است كه ناظران بيرون را وا می دارد به ايرانيان شادباش بگويند
. ايران با احترام گذاشتن به گزينش مردم پا به هزاره سوم نهاده است . رسيدن به
چنين مرحله ای بايست تا جابجائی نسلها و بی اعتباری همه پيامبران دروغين می
كشيد و از كشتار و ويرانی بيكران و همه سويه می گذشت ؛ ولی اين فرايند ديگر
وارونه كردنی نخواهد بود . بازانديشی ژرف تجربه ها و اعمال گذشته برای توده
های جمعيت فزاينده و نوشونده ا ی كه سود پاگيری در ادامه يا توجيه آنها ندارد؛ و زيستن در جهانی كه "سيمكشی" شده است ، به اين معنی كه بهر جا و هركس و هر
ايده ای دسترس می توان داشت ، ما را از دچار آمدن به سرنوشت پاكستانها و
نيجريه های جهان ، كه ما خود بيست سال پيش در تباه كردنشان دستی داشتيم ، باز
خواهد داشت . اما پاكستانيها و نيجريهای ميان ما نيز همان نخواهند ماند ـ يا
دگرگون می شوند، يا وانمود می كنند دگرگون شده اند ، يا مانند بقيه ما می
ميرند كه دگرگونی نوع سوم است .
مارس ۲٠٠٠
|