‏‏چه كسی را از تجزيه می ترسانند ؟

داريوش همايون


‏‏ ‏ هر بحران سياسی در ايران با خود هشدارها و بيم دادنهائی می آوردكه گاه از سر اعتقاد وگاه فريب است ‏ولی كمتر از سر آگاهی است . بسياری بر اينند‎ ‎كه با برهم خوردن اوضاع ، ايران دچار بی نظمی و ‏خونريزی خواهدشد كه دست كم در كوتاه مدت احتمالش می رود . كسانی از اين فراتر می روند و يكراست ‏به پرهيب ( شبح ) تجزيه ايران می آويزند : يا همين سير خرچنگ وار و يك گام به پيش و دوگام به پس را ‏می بايد تاب آورد تا هنگامی كه آرزوی محال سروران برآورده ، و ميدان برايشان تهی از اغيار شود ؛ و يا ‏دست به تركيب وضع موجود زدن همان و پاره پاره شدن ايران همان . در مصاحبه ای با يك روزنامه در ‏تهران ، يكی از متوليان نهضت ملی-اسلامی و پوزشگران انقلاب و جمهوری اسلامی كه بيش از دو دهه ‏است در انتظار تجديد دوران خوش كوتاه حكومت محلل خود اعلاميه می دهند ، به همان پرهيب تجزيه ‏آويخته است . او كه بيشتر مصاحبه را با خانم خبرنگار به دفاع از وضع فروتر زن در ايران اسلاميش ‏گذرانده می گويد اكنون غم ايران را دارد نه اسلام را .‏

‏  اين غمخواريها از كجاست و چه اندازه می بايد جدی گرفته شود ؟ ما در محافل ناسيوناليستهای ايران كه ‏از محافل ملی-اسلامی ، هم پرشمارترند و هم بيشتر غم ايران دارند از اين نگرانيها كمتر می بينيم . از ‏گروههای چپ تجزيه طلب و چپهای غير تجزيه طلب كه دل رنجانيدن چپگرايان ديگر را ندارند بگذريم ، ‏ديگران بيشتر نگران واپس ماندگی روزافزون ايران اند كه در زير اين رژيم فاصله اش با جهان پيشرفته ‏پيوسته بيشتر می شود ؛ و اگر درپی سرنگونی ولايت فقيه هستند از اينروست و نه برای تجزيه ايران . ‏آنهاكه از رقابت با ديگران هراسی ندارند و مانند ملی-مذهبی ها و همفكرانشان در بيرون و درون ، همه در ‏انديشه وارد شدن به حلقه خوديها در حكومت اسلامی نيستند ، گفتمان آزادی و ترقی را بر هشدارهای تجزيه ‏ترجيح می دهند و بيمی از پيامدهای سرنگونی رژيم ندارند .‏

‏  اين نگرانی پايگاه خود در فردای پس از جمهوری اسلامی را می بايد در جای درستش ، در مركز همه ‏بحث و جدلهای نيروهای مخالف جمهوری اسلامی ، گذاشت . گروههائی هستندكه خود را به انقلاب در ‏مرحله "اصيل" آن ـ زمانی كه وحدت كلمه برای كشتن و پاكسازی وابستگان رژيم پيشين و"غير خودی" ‏های واقعی آن روزها و اين روزها بود ـ نزديك می دانند و هنوز در دشمنی مفرط با آن رژيم ، زمينه ‏مشترك خود را با حزب الله حاكم جستجو می كنند . اينان آشكارا از دورتر بردن ديوار گرد "خوديها ،" تا ‏خودشان را نيز به زيان ديگران دربرگيرد ، پشتيبانی می كنند . ديوار لازم است و می بايد هواداران ‏پادشاهی را برای هميشه ، دست كم يك دو نسل ديگر ، بيرون نگهدارد . تنها می بايد آن را فراگيرتر ساخت ‏و خوديهای پيشين را به حلقه بازآورد . مگر نه آنكه آنان در آن سالهای سرمستی و خودشيفتگی كه می ‏كوشيدند دريای جهان را دركوزه خود بريزند ، هر اشتباهی را كه می شد تجربه كردند؟

‏  گروههای ديگری نيز هستند كه ديوار را برای هيچ كس و دربرابر هيچ كس نمی خواهند . خود را با ‏اسلامگرايان انقلابی و سياسی و حكومتی هيچ نزديك نمی دانند و زمينه مشتركی با مخالفان خود جز در ‏دفاع از مردمسالاری و حقوق بشر و يكپارچگی ايران نمی جويند . اين گروهها خواهان گفت و شنود با ‏ماموران رژيم و گشودن دفتر در تهران ، عضويت در احزاب جمهوری اسلامی ، و بازگشت به ايران ، ‏مگر با شرايط خود ، هنگامی كه بتوانند با آزادی و برابری با همه گرايشهای ديگر ، از جمله هواداران ‏ولايت فقيه رقابت كنند ، نيستند . اينان همچنين كمترين هشدارها را درباره تجزيه می دهند .‏

‏  اختلاف اصلی گروههای سياسی عمده در بيرون ، كه اختلاف برسر استرتژی است از همين تفاوت بر می ‏خيزد . امروز پس از بيست سال زدوخورد ( در آن اوايل ، بدنی ) گفتمان نيروهای مخالف يكی است . در ‏موضوع مردمسالاری و چندگرائی ( پلوراليسم ) و حقوق بشر جنگی نمانده است . بقيه همه كشمكش برسر ‏چند شخصيت يا روز تاريخی است ؛ يا برخاسته از كوششهای كسانی است كه نمی دانند با گذشته خود چه ‏كنند . بيش از مباحث نظری ، بحث دگرگونی يا دگرگون كردن رژيم اسلامی است كه دو سوی طيف ‏مخالف را از هم جدا می كند .‏
‏ ازهم پاشيدن ايران چنان دور از احتمال است كه جز به عنوان دستاويزجلوگيری از جنبش مردمی هيچ ‏انگيزه ای برای آن نمی توان تصوركرد . تصادفی نيست كه لولوی تجزيه را كسانی بيشتر به رخ می كشند‎ ‎كه اعتباری نزد مردم ندارند ؛ جنبش مردمی آنان را می ترساند ، و جنبش دانشجوئی آنان را تحقير می كند ‏‏. در سه چهار ساله گذشته خواسته اند كه باز نقش ميانجی را ـ اكنون كه ديگر لذت محلل شدن دركار نيست ‏ـ ميان حزب الله و رهبران دوم خردادی بازی كنند ولی از همه جا با سردی رانده شده اند . هشدارهای آنان ‏كسی را نخواهد فريفت .‏

‏  آن رهبران مذهبی دور و نزديك قدرت كه غم اسلام را دارند و درباره گريز مردم بويژه نسل جوان از ‏پيرامون "روحانيت" و بدتر از آن ، هشدار می دهند بسيار بيشتر حق دارند . اگر ازهم پاشيدنی هست در ‏آنجاست ، در دژ هزار و چند صد ساله فولكلوری است كه ديرپاترين وگاه نيرومندترين تاثير را بر جامعه ‏ايرانی داشته است و اكنون آن را از دست می دهد ؛ در بی اثری روزافزون نمادهای مذهبی است كه به ‏پرورش يك لايه نيرومند اجتماعی ياری داد و زندگی انگل وار اعضای آن را امكان پذير ساخت . ايران ‏دورانهای بسيار بدتر از اين را از سرگذرانده است . در يك دو ساله پس از جنگ دوم و بويژه در بيست سی ‏ساله آغاز سده بيستم ايران عملا تجزيه شد و كار از احتمال و خطر و هشدار گذشت . اگر در آن زمانها ‏ايرانيان بادستهای تهی ، و در بهترين اوقات باكمترين وسائل ، استقلال و يكپارچگی كشور را نگهداشتند ‏امروز ايران عزم و امكاناتی به مراتب بيشتر برای برطرف كردن خطری داردكه جز زمزمه هائی در ‏گوشه های دورافتاده اجتماع تبعيديان و محافلی در يكی دو كشور پيرامون ايران نيست . ‏

‏   در نيمه اول سده بيستم ايران چند بار در اشغال دراز مدت قدرتهای جهانی آن روزگار مانند انگلستان و ‏روسيه (شوروی ) و چند سالی در جنگ جهانی اول ، يك قدرت بزرگ منطقه أی يعنی امپراتوری عثمانی ‏، درآمد. اين بار چه قدرتهائی ما را تهديد می كنند ؟ حتا آوردن نامشان به آنها اهميت خواهد داد . جمهوری ‏اسلامی دوزخی است ، ولی گرداگرد ايران را كدام بهشتهای پر كشش گرفته اند ؟ دست كم ايران دورنمای ‏پس از جمهوری اسلامی را داردكه هيچ كشور واپسمانده ای در امكانات پيشرفت تند در همه زمينه ها به ‏گردش هم نخواهد رسيد . هم اكنون جامعه ايرانی به رغم اسلامی ترين حكومتها ، عرفی ( سكولار ) ترين ‏جامعه در منطقه است و در همه دنيای اسلامی از نظر رشد اجتماعی و فرهنگی مگر چند ملت با آن ‏برابری كنند . ‏

‏  آگاهی ملی و احساس ناسيوناليستی ايرانيان در پسزنشی به جهان بينی آخوندی ، امروز بيش از هر زمانی ‏است كه كسانی مانند اين نويسنده در دوران دراز فعاليت سياسی خود به ياد دارند . ايرانيان از هر قوم در ‏باور به سرنوشت تاريخی اين ملت ـ برخاستن ققنوس وار از آتش حادثات و باز برفراز رفتن ـ يك تنه اند . ‏در بيزاری از فرمانروايانی بيگانه صفت ، بر مهر ميهن و نياخاك بيدارتر شده اند . شكست پشت شكست ، ‏آنان را شكست ناپذيرگردانيده است . ديگر شكستی دركار نخواهد بود . چگونه ايرانيان ، اكثريت بسيار ‏بزرگی از آنان می توانند پس از اينهمه ناكاميها تن به شكستی ديگر ـ آنهم تجزيه نياخاك كه بزرگترين ‏مصيبت تاريخی است ـ بدهند ؟ ‏

‏  ايران هرگز چنين توانائيهای مادی برای دفاع از سرزمين خود نداشته است . در آن دورانهای پر خطر ، ‏نيروی نظامی ايران از چند هزار يا چند ده هزار نمی گذشت . امروز نيروهای مسلح ايران كه در "وقت ‏پيچاپيچ" می توانند با هم كار كنند به هشتصد هزار و بيشتر می رسند . ناتوانيهای ايران در جای خود هستند ‏و بسيارند ولی چنان نيست كه جمعی تاريخساز گمراه بتوانند با پشتيبانی اخلاقی يا پولهای ناچيز اين و آن ‏كشوری را كه با اينهمه يك قدرت بزرگ منطقه ای است تهديد‎ ‎كنند ؛ يا فرقه ای آلوده به خيانت جنگی از ‏خاك دشمن بر آن بتازد . بی نظمی و حتا خونريزی در جاهای بسيار پيش آمده است و ربط مستقيمی به ‏تجزيه ندارد ـ آنهم كشوری كه در نزديك به سه هزار سال تاريخ يك بار هم از درون تجزيه نشده است و ‏همواره قدرتهای برتر ، تكه هائی را از بيرون كنده اند . اكنون آن قدرت برتركجاست ؟
‏ ‏
‏  موقعيت نكبت بار كنونی نبايد هيچ كس را درباره اطمينان به خود وسربلندی و آفرينندگی ايرانيان به اشتباه ‏اندازد . يك فيلم ايرانی ساخته جعفر پناهی در جشنواره سينمائی ونيز به عنوان بهترين فيلم ، جايزه شير ‏زرين را برده است . پناهی اهل ميانه و آذری ، "دايره" را باوسائل فنی معمولی ، بی دكور و با هنرپيشگان ‏غير حرفه أی ، بيشتر در خيابانها ساخته است . او با خبرنگار "اينترنشنال هرالد تريبون" كه درخشدگی ‏استثنائی سينمای ايران را به سنت دراز و غنی ادبی آن می بندد موافق است و از آن پيشتر می رود : "ما ‏هزاران ساله ايم ... زمانی فرمانروائی داشتيم . اوضاع تغييركرد و باز تغيير خواهدكرد ." پناهی ديگری ، ‏هنگامه كه خويشی ندارد ، و مدير فروش بين المللی "دايره" است در توضيح اين جوشش انرژی در آن ‏شرايط نامساعد می افزايد: "چنانكه جعفر در فيلمش نشان می دهد [در ايران] همه چيز ممنوع است ، از ‏اينرو همه چيز مجاز است ... بسته به اينكه چه اندازه آفريننده باشيد .از اينجاست كه [ در ايران] اينهمه ‏آفرينندگی است ، زيرا هيچ چيز مجاز نيست و با شماست كه راهش را بيابيد و امكان پذيرش كنيد ." تاريخ ‏و ادبيات و ميتولوژی ايران پر از مايه های سربلندی و ارجاعها ( رفرانس ) است . فيلمساز جوان ديگری ، ‏سميرا مخملباف ، كه چندی پيش در جشنواره ديگری جايزه بهترين فيلم را گرفت ، به آرش برمی گردد ـ كه ‏جانش را در آن تيرگذاشت و مرز ايران را فراتر برد . می گويد جوانان ايران می خواهند مانند آرش باشند .‏

‏  آنها كه می كوشند عمر جمهوری اسلامی را درازكنند ـ حالا جمهوری اسلامی موافق طبع تری مانند آن ‏سالهای نخستين كه خود نيز دستی در سفره داشتند ـ می بايد استدلالهائی متقاعدكننده تر از بيم تجزيه ايران ‏بيابند . اقوام ايران خواستهائی دارند كه درست است و درچهارچوب يك سياست مردمی به همه آنها خواهند ‏رسيد . سخن گفتن و آموزش به زبانهای گوناگون ايران و رسانه هائی به آن زبانها مساله ای نيست و اگر ‏كمبودهائی هست و بوده است در بافتار ‏context‏ كم و كاستی های فراوان ما در هر زمينه است كه هنوز ‏فرصت برطرف كردنشان را نيافته ايم ولی خواهيم توانست . از اين خواستها و ناخرسنديها نمی توان نتايج ‏بيش از اندازه گرفت . خواستهای مردم در ايران ارتباطی به روشنفكران نا آگاه و نيمه آگاهی ندارد كه برای ‏چندمين بار زندانی جهان خودساخته شان شده اند ؛ در حلقه های خودشان می چرخند و پيوسته متعصب تر ‏می شوند .‏

* * *‎

‏  بحث دگرگونی يا دگرگون كردن جمهوری اسلامی كه تا چندی پس از انتخابات مجلس از گرمی افتاده بود ‏باز بالا گرفته است . تا آن انتخابات كارها چنان پيش رفت كه می شد اميدوار بود دگرگونی ، اندك اندك خود ‏را بر رژيم تحميل كند و مردم از راه صندوق رای بتوانند ، هر چه هم به كندی و سكندری خوران ، از ‏قدرت مافيا بكاهند . شكست در آن انتخابات وضع را عوض كرد. مافيای حزب الله ناگهان خود را بر لب ‏پرتگاه ديد و با همه توانش به دفاع از امتيازات سياسی و مالی خود پرداخت . ترور ، تدارك كودتا ، اشغال ‏مجلس وسركوب بيرخمانه دانشجويان همه در طرح "پاتك" ( حمله متقابل ) حزب الله آمده بود . ترور با ‏تيراندازی به حجاريان به دشواری برخورد و موقتا كنار گذاشته شد . كودتا برای چندمين بار با مشكل كمبود ‏تفنگ و معمای رفتار تفنگدارن روبرو شد و ازآن نيز چشم پوشيدند . اشغال مجلس با سپر انداختن اكثريت ‏مجلس در برابر دستور خامنه ای غير لازم شد و پيشينه ای هم برای فلج كردن مجلس با مداخله صريح و ‏مشخص رهبر گذاشتند . سركوب دانشجويان و مردم مانند گذشته ادامه يافت . ‏

‏  اما برنده ترين سلاح حزب الله خشونت قضائی بود : دادگاه بجای تفنگ ؛ قاضی در مقام انصار . رژيم ‏اسلامی در فاسدكردن همه جنبه های زندگی فردی و اجتماعی ، دادگستری را به جائی برد كه پائين تر از ‏آن نمی توان كشيد . آخوندها توانستند دادگستری را از عنصر داد تهی كنند ( در فارسی ، هم قانون و هم ‏عدالت معنی می دهد كه پيوستگی اين دو فرايافت را می رساند . قانون می بايدعادلانه باشد و عدالت بی ‏قانون نمی شود ) وآن را سراسر وابسته به مصلحت سازند ـ همانگونه كه تا پيش از رضا شاه و اصلاحات ‏داور می بود . در آن زمانها مصلحت به تشخيص هر آخوند بود ، بسته به ناپاكی ( در بيشتر موارد ) يا ‏پاكدامنی اش . اكنون مصلحت يك گروه درنده فرمانروا ست . دادگستری بی هيچ پروا و آزرم به يك ابزار ‏قدرت فروكشيده شد و در جامه قانون به پاكسازی دستگاه حكومت از رقيبان و خاموش كردن هر صدای ‏متفاوت پرداخته است . بن بست اصلاحات اكنون كامل به نظر می رسد . مجلس با خامنه أی روبروست كه ‏اختيارات قانونيش را اعمال می كند ، و جرات اقدام ندارد ؛ مطبوعات زير شمشير دادگاهی هستند كه به ‏شكايت هر بسيجی می تواند فرود آيد ؛ و مقامات حكومتی هر دم در تهديد محاكمه و بازداشت هستند . رئيس ‏جمهوری هر روز امتياز تازه ای می دهد و بی اثرتر می شود . آنچه می خواست ، يعنی عمل كردن در ‏چهارچوب قانون اساسی ، دارد زير بينی اش روی می دهد .‏

‏  جمهوری اسلامی بدين ترتيب و با يك دوره سه چهار ساله انحراف ، به اصل اصلاح ناپذير خود بازگشته ‏است . آنانكه می گفتند اين رژيم دگرگونه ( به اصطلاح سروران سازشكار آن روزها استحاله ) نمی شود و ‏می بايد آن را دگرگون كرد حق داشتند . تا سه چهار سالی تركيب مردم و روزنامه های كم و بيش آزاد و آن ‏بخش كم قدرت تر رژيم كه به مردم پشتگرمی داشت دركار دگرگون كردن رژيم بودند . امروز از آن ‏روزنامه ها چيز زيادی نمانده است و بخش مردمی تر رژيم از توان می افتد و تنها مرد م مانده اند كه رژيم ‏را دگرگون كنند . اين مردم چه می توانند و تا كجاها بايد بروند ؟ ‏

‏  نه گفتن مانند هميشه ، رای دادن ، سازمان يافتن و تظاهرات ، كارهائی است كه از مردم بر می آيد و در ‏يك نگاه می توان گفت كه مردم ايران در مقايسه با رژيمهای نزديك به رژيم آخوندی مانند برمه ، آزادی و ‏قدرت عمل بسيار بيشتری دارند . آنها هنوز می توانند با اطمينان به اينكه رايهايشان خوانده خواهد شد ـ ‏اگرچه بعدا باطل شود ـ رای بدهند و دست كم "نه" بلند كوبنده خود را بر فرق مافيا بزنند ؛ و می توانند ‏سازمان يابند . می توانند ، هنوز و تا ضربه های بعدی حزب الله ، در احزاب موجود گرد آيند يا احزاب ‏تازه أی بسازند . در كمتر ديكتاتوری ديگری اين درجه آزادی عمل برای مردم فراهم است . ‏

‏  با آنكه رای دادنهای سه گانه مردم در سه ساله گذشته چندان انتظار رای دهندگان را برنياورده است هنوز ‏انتخابات ،كاری ترين سلاح در دست مردم است . اين رژيم خود را برخاسته از يك انقلاب مردمی می داند ‏و هر چه هم زورگو و بی پروا ، با هر شكست انتخاباتی به لرزه می افتد . از همين جاست كه سرتاسر ‏استراتژی و تاكتيكهای حزب الله كوششی برای برگرداندن مردم به خانه هايشان ، به فضای ترسان و دلمرده ‏پيش از دوم خرداد است . بستن روزنامه ها و دستگيری رهبران روشنفكری و متوقف كردن رئيس ‏جمهوری و مجلس همه برای آن است كه به مردم نشان دهند سودی در مبارزه نيست و رای دادن وندادن ‏تفاوتی نخواهد كرد . ‏

‏  نوميدشدن مردم از فرايند انتخاباتی بزرگترين پيروری حزب الله خواهد بود و می بايد از آن جلوگيری كرد ‏‏. رای دادنهای مردم بی اثر نبوده است ؛ فضای سياست ايران به صورتی گشوده است كه بازبستن آن به ‏تلاش برای برگرداندن روح زندانی در شيشه ( انسان مه آلود شاعر فرانسوی ) بی شباهت نيست . پرونده ‏هائی را برملا كرده اند كه هرگز نمی گذاشتند ؛ آدمكشی های زنجيره أی متوقف شده است ، هر اقدام به ‏ترور با خود مشكلاتی می آوردكه مايه چشم پوشيدن از آن می شود ؛ رهبران تراز اول رژيم برای هميشه ‏رسوا شده اند و هيچ هاله أی برگرد سرشان نمانده است . اينهمه و بيشتر به بركت حضور مردم بوده است و ‏مردم در اين سالها اساسا با رفتن پای صندوقهای رای حضور داشته اند . در انتخاب ميان بد و بد تر مردم ‏هيچ اشتباه نكرده اند . ايران پس از سه انتخابات ، آن نيست كه مردم می خواستند ولی همان هم نيست كه ‏حزب الله در آسودگيش غنوده بود . انتخابات ، آن آرامش گورستانی را برهم زد و گورهای فراوانی را كه ‏كنده بودند تهی گذاشت . مردم نمی بايد دستاوردهای خود را دست كم بگيرند .‏

‏  موضوع مهمتر برای روانشناسی ايرانی ، و يك مايه بزرگ ضعف سياسی جامعه ما ، نسبت ميان تكاپو و ‏انتظارات است . مردم در اين سه چهار ساله چه فداكاری كرده اند ، چه رنجی بيش از سه بار رای دادن ‏برای دگرگون كردن سياست و حكومت كشور خود ـ كه همه زندگی شان را برايشان تعيين می كند ـ كشيده ‏اند و از بابت اين تكاپو چه اندازه می توانند انتظار داشته باشند ، و چه اندازه حق دارند نا اميد شوند ؟ آنها ‏می توانند بگويند دل به يك رهاننده بستند واو نتوانست؛ پس، از رفتن پای صندوق رای هم نا اميد می شوند. ‏ولی آيا كار ايران بهمين سادگی است كه چند انتخابات بشود و اين دريای پليدی بخشكد ؟ يا يك رهاننده بيايد ‏و خود را به زندان و كشتن بدهد و اگر از معجزه برنيامد يا دست كم شهيد و مظلوم نشد همه را از خود ‏نوميد سازد ؟ ‏

‏  كسی نيست كه در ميان اين مردم اندكی لبه انتظارات را به خود بچرخاند . مردمی كه حاضر به گرد آمدن ‏در يك ترتيبات با انظباط و پردوام نيستند و از پذيرفتن تعهد های دراز مدت می گريزند و نام حزب و ‏سازمان آنان را می رماند از رهبران و رهانندگان خود چه می توانند بخواهند ؟ فورانهای گاهگاهی ‏احساسات و پشتيبانی های خودبخود و فوری خوبند و جای خود را دارند ؛ ولی پيكار سياسی كه از ‏سازماندهی ، از نيروی منظمی كه بتوان بر آن حساب كرد ، بی بهره باشد به وزش بادهای فراوان ميدان ‏سياست بسته است . نبود سازماندهی ، پيگيری را از پيكار می گيرد . حرفه ايهای حزب الله كه كاربردهای ‏زور و پول را به اندازه هر مافيای ديگری می شناسند از ابراز احساساتی مانند جشن عمومی پيروزی تيم ‏فوتبال ايران چه باك دارند ؟ اينكه حزب مشاركت اسلامی يا سازمانهای همراه آن نمی توانند گروههای ‏بزرگی را سازمان دهند به خودشان ارتباط دارد . ولی آنها حق دارند از هواداران خود در انتخابات ‏بخواهندكه اين هواداری را مانند هر جای ديگر دنيا با پشتيبانی عملی دراز مدت همراه سازند . همين ضعف ‏سازمانيابی كه از نقص روانشناسی ما بر می خيزد به كيش شخصيت و نياز عاجزانه به رهبران و ‏رهانندگانی می انجامدكه پديده هائی استثنائی اند و لزوما به ما دست نخواهد داد . ما جزخود رهاننده أی ‏نداريم .‏

‏  آنچه برای مردم می ماند تظاهرات و اعتصابات است ، سلاحهائی برنده كه رژيمهای يكپارچه تر و ‏خونريز تر از جمهوری اسلامی را به زير افكنده است ـ تندترين شكل دگرگونی . هشداردهندگان تجزيه ، ‏اين شكل دگرگونی را هيچ نمی پسندند و ادامه وضع موجود را ترجيح می دهند . اما مردم زير فشارهای ‏ديگری هستند و ، مطمئن به استحكام درونی اين ملت ، ترسی از لولو های ملی- مذهبی ها ندارند . اين بر ‏خود حزب الله است كه چاره را بر مردم می بندد . كسی در ايران بی نظمی و خونريزی نمی خواهد ولی ‏جز انقلابيان كنارگذاشته شده و آسوده در درون و بيرون ، هيچ كس تاب وضع موجود را ندارد و اين وضع ‏چنين نخواهد ماند . اصلاح گران را به توقف انداخته اند و فشار از پائين لازم است .‏

‏  حزب الله با جناح دوم خرداد در نبردی بيرحمانه و نابرابر است اما در واقع افكار عمومی را به چالش ‏خوانده است ، مردم سازمان نيافته أی كه هرگاه خواسته اند خيابان را در اختيار گرفته اند . اين عامل خيابان ‏ممكن است گاه و بيگاه دلسرد شود و در بيشتر زمانها بترسد ؛ ممكن است در زير بار زندگی روزانه ‏فرصت نيابد تا كمر راست كند . اما در آنجا هست و مانند سيلابی آرام در زير جريان دارد و هيچ كس ‏نمی تواند پيش بينی كند كه چه وقت به خروش خواهد افتاد . ‏

اکتبر ۲٠٠٠‏