در خرم آباد ، اصلاحگران جمهوری اسلامی در مسابقه نابرابرشان دور تازه أی
را به خشونت باختند . يك دعوت ساده سخنرانی از سوی اردوی سالانه اتحاديه
انجمنهای اسلامی دانشجويان ( دفتر تحكيم وحدت ) بار ديگر همه نيروی حزب الله
را بسيج كرد . دار و دسته انصار ـ يا هر نام نازيبای ديگری كه بر خود می
گذارند ـ با عربده جوئی و چاقوكشی های معمول خود ميهمانان را از همان فرودگاه
برگرداندند و به ياری ماموران انتظامی كه در زير فرماندهی رهبر ، شاخه ديگری
از انصار و ديگر نامهای نازيبای آن شده است ، بيش از يك هفته دانشجويان و مردم
خشمگين شهر را كوبيدند و هزار و پانصد تنی از آنان را به زندان انداختند .
اينكه در خرم آباد دانشجويان نتوانستند سخنان دو اصلاحگر مذهبی را
بشنوند و بهای دفاع از جامعه مدنی را با زخميان و زندانيان انبوه پرداختند
پديده تازه أی در آن سرزمين بيداد نيست . آنچه تازگی دارد بالاگرفتن روندی است
كه از هژدهم تير دوم آغاز شده است . امسال در پيرامون دانشگاه تهران دانشجويان
و مردمی كه به آنان پيوسته بودند حمله وحشيانه حزب اللهيان را بی پاسخ
نگذاشتند و ضرب شصت مردمی را به چند تنی از آنان چشاندند . در خرم آباد نه
تنها پايداری خيزش مردم از هرجای ديگر در اين سالها درگذشت ، شدت آن نيز
بيسابقه بود و سخن از يك كشته ( به ضرب گلوله ) در صف مهاجمان می رود . مردم
نشان داده اندكه اگر تاكنون سلاحهای حزب اللهيان را بكار نبرده اند نه از
ناتوانی بلكه از خردمندی آنان بوده است . اما خردمندی نيز دربرابر وحشيگری به
مرزهای خود می رسد و هيچ كس را نمی بايد و نمی توان از حق دفاع از خود بازداشت
.
اين چرخشی نگرانی آور در سلسه رويدادهائی است كه روزانه در جمهوری
اسلامی روی می دهد . از سوئی دار و دسته های انصار و بسيجی به دستور و
پشتيبانی بالاترين رهبران رژيم آزادانه هر جا می ريزند و هر كه را می خواهند
می زنند و قانون را در دست خود می گيرند . از سوی ديگر مردم به جان می آيند و
به تلافی و خشونت بيشتر رانده می شوند . از سوئی تا ترس مردم نريزد حزب الله را
نمی توان برسر جايش نشاند . از سوی ديگر هيچ نشانی از احترام گذاشتن به رای يا
به حقوق مردم در حزب الله نمی توان ديد . از هر دو سو مواضع سخت تر می شود .
اصلاحگران ، مردم را به شكيبائی و آرامش می خوانند به اميد آنكه رهبر
به خود آيد و اگر غم كشور را ندارد به آينده تيره خود و رژيمش بينديشد . اما
آنها بيهوده انتظار می كشند . رهبر عروسكی در دست سران مافيا و كسی از نوع
آنهاست ؛ و آنچه از سخنان و موضعگيريهای مافيا برمی آيد به هيچ روی برای
اصلاحگران اميدبخش نيست . حزب الله تصميمش را گرفته است و برای نبرد نهائی
آماده شده است . نهائی بودن اين نبرد لزوما به معنی يك برخورد قاطع با همه
نيروها نيست ـ آنچه انگليسها Battle Royal می نامند و مترجمی آن را شاه جنگ
ترجمه كرده است . نبرد دلخواه رفسنجانی به عنوان استراتژ ، و خامنه أی به
عنوان مامور اجرا ، يك نبرد همه سويه فرسايشی است تا انتخابات رياست جمهوری و
كنار زدن يا كنار گذاشتن خاتمی ؛ و آنگاه كامل كردن فرايند بازگشت به پيش از
دوم خرداد .
يك سر استراتژی حزب الله كوتاه كردن دست ارگانهای حكومتی است ، از
وزارتخانه ها تا مجلس . دادگاهها وزارت فرهنگ و ارشاد را در زمينه مطبوعات
كنار زده اند و اكنون حوزه قم ـ چند صد تنی آخوند و طلبه ـ دست روی سينما
گذاشته است . گسترش اختيارات مجمع تشخيص مصلحت و شورای خبرگان و چيدن پر و بال
مجلس ، چه در قانونگزاری و چه در نظارت ، گوشه هائی از اين استراتژی است . سر
ديگر استراتژی حزب الله دست زدن به خشونت است ـ در بيشترينه أی كه برای آن
امكان داشته باشد . در اين نبرد همه گونه اسباب قانونی و غير قانونی بكار می
رود ، باز تا آنجا كه امكان داشته باشد .
جبهه دوم خرداد ،كه باهمه كوتاهيها و ناتوانيهايش تنها سنگر به نسبت
سازمان يافته أی است كه مردم در شرايط كنونی در دسترس خود دارند ، از اين
استراتژی و پاره أی پيامدهايش آگاه است و كاربردهايش را هر روز می بيند . ديگر
نمی توان تصوركردكه سران آن جبهه كمترين توهمی درباره ماهيت نيروی پيش روی خود
يا نيات گردانندگانش داشته باشند . سخنان رسمی آنان را نمی بايد بيش از اندازه
جدی گرفت . آنها با دست فروتری كه دارند هنوز ناگزير از رعايتها و خويشتنداری
هائی هستند كه رفسنجانی ها و خامنه أی ها از آن بی نيازند . ولی حتا سخنگويان
دوم خردادی نيز بيش از پيش نشان می دهند كه ابعاد پيكاری را كه درگيرش هستند
می شناسند . آنها همچنين به مخاطراتی كه استراتژی حزب الله برای موجوديت رژيم
اسلامی و سرتاسر دستگاه حكومتی آن دارد آگاهتر به نظر می آيند .
تكيه دوم خردادی ها ، از رئيس جمهوری تا سازمانهای دانشجوئی و با صراحتی كه
در اين رژيم بيمانند بوده است ، بر انفجار يا فروپاشی جمهوری اسلامی ، برای
ترساندن پدرخوانده هائی نيست كه در پارگين فساد و جنايت خودساخته شان غوته می
زنند . اين هشدارهائی واقعی است از سوی كسانی كه لرزه زمين را زير پای خود
بهتر از حزب الله حس می كنند . اما حزب الله نيز چندان كر و كور نشده است .
آنها نيز می دانند كه لحظه حقيقت نزديك می شود ؛ و اگر تصميم خود را به درهم
كوبيدن جامعه مدنی ايران گرفته اند از همين آگاهی ، و برای خريد زمان است ـ از
اين بحران تا بحران بعدی كه اميدوارند هر چه ديرتر باشد . دو سوی طيف حكومتی
از يك جا براه افتاده اند و به دو مسير می روند .
انتشار نوار گفته ها ( اعترافات ؟ ) يك حزب اللهی پشيمان كه توفانی در ايران
به پا كرد خوب می رساند كه اين آگاهی به چه پايه است و در آن فضای بی اعتقادی
محض تا كجا ها می تواند برود . در درستی آن نوار اگر هم كمترين ترديدی می بود
واكنش ارگانهای حزب الله آن را از ميان برد .حتا وكلای دادگستری كه نوار را به
دادگاه داده بودند دستگير شدند . حزب اللهی بخودآمده در آن نوار می گويدكه پيش
از انتخابات مجلس پنجم ـ همان كه در بی اعتباری از هر چه در تاريخ پارلمانی
ايران درگذشت ـ رفسنجانيها به او و همدستانش پول داده بودند كه گردهمائيهای
دختر رفسنجانی را بهم بزنند و از او عكسهای غير حزب اللهی بگيرند و به شهردار
پيشين تهران ، واز ستارگان سياست توسعه بسازوبفروشی سالهای تاراجگری ، بتازند
و در روزنامه های حزب اللهی به آن دو حمله كنند . منطق سفارش دهندگان اين
بودكه با پيشرو و مردمی جلوه دادن رهبران جبهه سازندگی و ابراز خشم حزب الله
به آنان بر محبوبيت شان افزوده خواهد شد .اين پديده شگفت را آقای فرج سركوهی
به درستی "آگاهی بر زوال" نام داده است . بر اين نام می توان صفت بهره برداری
از زوال را نيز افزود . كدام حكومت ديگری را می توان سراغ كردكه بی آبروئيش را
نيز دستمايه ماندن بر قدرت ساخته باشد ؟
اگر حزب الله می داندكه زمين چه دهانی زير پايش باز كرده است مردم ايران نيز
می دانندكه بازگشت به پيش از دوم خرداد به چه معنی است . پرونده آدمكشی های
زنجيره أی كه هنوز با همه تلاشهای رفسنجانی و همدستان او باز است تنها گوشه أی
از هاويه أی را كه جامعه ايرانی بسويش رانده می شد نشان می دهد . تا پيش از
دوم خرداد حزب الله همه سكانهای قدرت را در دست داشت و از هيچ سوئی تهديد نمی
شد . سران مافيا قلمروهای خود را بخش كرده بودند و بهركس سهمی داده بودند .
سانسور در زننده ترين صورتها و محدودترين تعبيرها برقرار بود . دگرانديشان نه
تنها هر روزنه أی را بر خود بسته می ديدند ، بيشتری از هراس يا دلمردگی اصلا
در جستجوی روزنه أی نيز نمی بودند . مردم ، سر درگريبان و درگيرگذران پر رنج
زندگی ، حتا ديگر به سياست نمی انديشيدند .
با اينهمه ماشين ترور گرم و پركار بود . مخالفان بيرون را با بی پروائی روز
افزون چندان كشتند تا اروپای باختری در ميكونوس به صدا در آمد و چند سالی شكار
مخالفان پايان يافت ( اكنون بنا بر آژيرهائی كه دوستان از درون ايران می دهند
دسته های ترور از مزدوران ترك و لبنانی با پول فراوان به اروپا فرستاده شده
اند ؛ و فعالتر شدن شبكه جاسوسی رژيم را در اروپا به آسانی و هر جا جمعی از
ايرانيان هست می توان حس كرد ) . اما در خود ايران يك استراتژی به راستی هراس
آور تا نيمه سال ١٣٧۶/1997 و پس از انتخابات رياست جمهوری نيز دنبال می
شد . دستگاههای امنيتی برای آنكه امكان نيروگرفتن صداهای مخالف را از ميان
ببرند به شيوه أی سيستماتيك به نابودی رهبران روشنفكری ايران دست زده بودند .
چنانكه سعيد امامی به يكی از آنان كه در شرايط استثنائی جان بدر برد گفته بود ،
هركس كه سری در ميان سرها بر می آورد و امكان "هاول" شدن می داشت بايست در
ايران كشته می شد . چرخ ماشين ترور در خانه فروهرها به سنگ خورد . اما آنچه
سعيد امامی را به دم شمشيری فرستاد كه بر جامعه روشنفكری ايران آخته بود ، آن
بخش دستگاه حكومت بود كه در دوم خرداد از چنگ حزب الله بدر رفت . دنبال گرفتن
پرونده آدمكشی ها تا همان خودكشی شدن سعيد امامی نيز ( كه بويژه از نظر سبك و
اوضاع و احوال بسيار برازنده حزب الله بود ) برای مسئولان اجرائی تازه بيش از
هر چيز اقدامی در جهت دفاع از خود بود . چه كسی می توانست اطمينان داشته
باشدكه در آينده به زير آن چرخ نخواهد رفت ؟
اگر رفسنجانی و خامنه أی باز در جايگاهی باشندكه توانش را بيابند بسيار بيش
از آن سالها خواهندكشت . تور آنان اين بار دورتر و بيشتر را در برخواهدگرفت و
بيشتر خوديها و نيمه خوديهای كنونی دركنار دگرانديشان از ميان خواهند رفت .
زندانها را چندبرابر و زندانيان را چندين برابر خواهندكرد . ترور حزب اللهی
تازه در كار آن است كه قربانی بگيرد . آنچه تا كنون كرده اند جز پيشدرامدی
نبوده است . اين بار كشور را چنان به جاروی سهمگين ترور خواهند روفت كه جوانه
مخالفتی هم نماند . هيچ كس بويژه دوم خرداديها نمی بايد ترديدی در اين باره
داشته باشد . اين بار كشتار برای زهر چشم گرفتن نيست ، چنانكه در ١٣۶٧ /
1988 بود ، بلكه از سر هراس است و از اينرو مرزی نخواهد شناخت . آخوندهای
حاكم از راه حل چينی بسيار دم می زنند . ولی دور بعدی ترور را به شيوه
استالينی انجام خواهند داد . حزب الله در رفتار و گفتار خود هرچه بيشتر به يك
درنده زخمی مانند می شود ؛ و اين برای حسابها و اميدهای جناح اصلاحگر نويد
خوشی نيست .
اصلاحگران زمان را به سود خود می دانند و باختهای پياپی را تحمل می كنند .
زمان برای اصلاحگران در واقع به معنی مردم است . مردم در سوی اصلاحات هستند و
تا كنون در برابر خشونت و دورنمای خونريزی كوتاه آمده اند . پس از هژدهم تير
دوم اكنون خرم آباد نشان می دهدكه مردم می توانند به پايان تحمل خود برسند و
به درجه ای از خشونت بيفتند .نيروی خيابانی حزب الله چندان نيست و اگر مردم
بايستند و بزنند ، نيروهای انتظامی نيز به دشواری خواهند توانست آتها را مهار
كنند . آنگاه سلاح گرم و رگبار تفنگها به ميان خواهد آمد و پيامدهای پيش بينی
ناپذير آن . در باره چنين سناريوئی ـ كه هيچ نا محتمل نيست ـ چه بايد گفت ؟
اين را هيچ كس اعلام نكرده است و هيچ دليلی نيز بر آن نمی توان آورد ، ولی به
نظر می رسد در محافل بالای حزب الله نيز پذيرفته شده است كه اگر جوانان و
بويژه دانشجويان به گلوله بسته شوند پايان رژيم اسلامی خواهد بود. اين خط
سرخی است كه تا بتوان نمی بايد از آن گذشت . دانشجويان اين هشياری را نشان
داده اندكه در شعارها وخواستهای خود از حدود كلی نظام اسلامی فراتر نروند .
بزرگترين تظاهرات آنها در اعتراض به تجاوزات بسيجيان و انصار بوده است . آنها
حتا ـ جز تك و توكی ـ خردمندانه شعار مرگ بر ولايت فقيه را بر زبان نمی آورند
، هر چند بر دل همگی شان هست . به گلوله بستن چنين جوانانی به دليل اعتراض به
تجاوزات بسيجيان هزينه سياسی سنگينی خواهد داشت كه شايد همان پايان جمهوری
اسلامی دست كم در صورت كنونيش باشد .
در جبهه دوم خرداد از جمله رهبران جنبش دانشجوئی به دليل اطمينان به آينده و
به دليل نگرانی از پايان جمهوری اسلامی و بويژه احتمال خونريزی و هرج و مرج ،
هر چه بتوانند می كنندكه كار به آنجاها نكشد . اما اين جبهه به تندی دارد
بيربط می شود . كارنامه آن از پيروزی در انتخابات به بعد همه شكست و واپس
نشينی در برابر حزب الله مهاجم است . مردم به حسن نيت دوم خرداديها اعتماد
دارند ولی كيست كه شكست خوردگان را دوست داشته باشد ؟ هشدارهای سران جبهه
طنينی تهی دارد ، زيرا قدرت عمل در جبهه نمانده است . كسی نيست كه ايستادگی
كند . در جريان اصلی مخالفان رژيم نيز به همان دليل نگرانی از خونريزی و هرج و
مرج هيچ كس نمی خواهد خشونت از دست برود و طبيعی است كه از تصور كشته و زخمی
شدن مردم و دانشجويان نيز بيزارند . مساله در اين است كه روند بالاگيرنده
خشونت را كسانی كنترل می كنند كه هم قدرت واقعی را در دست دارند و هم بی هيچ
ملاحظه بكار می برند . هنگامی كه رفسنجانی آشكارا دم از خفه كردن اصلاحگران می
زند و هر كه را جز همدستان خودش در مافيا ، دشمنی خطاب می كند كه می بايد از
ميان برداشته شود مردم با خشونت در بالاترين مراحل آن روبرو می شوند . خرم آباد
در متن آن سخنرانی روی داد و كيست كه رابطه مستقيم آن دو را نبيند ؟ نگرانيهای
رهبران دوم خرداد به جای خود ، اما آنها نيستند كه با همه خويشتنداری ، در
خيابان سرهايشان را می شكافند . آنچه بر اتوبوس دختران دانشجو در بيرون از خرم
آباد گذشت بس است كه دل هر ايرانی را به درد آورد .
همه سخنرانيها و مقالات اصلاحگران نتوانسته است رفتارحزب الله را اندكی
انسانی ترسازد . مردم اين را می بينند و چه بسا به اين نتيجه برسند كه زور را
می بايد با زور ، و فشار را با فشار متقابل پاسخ داد . اين عاملی است كه همه
دست در كاران می بايد به حساب آورند . چنين نيست كه اوباش سازمان يافته همواره
دست گشاده داشته باشند . اگر كار به درازا بكشد زور چند هزار و چند ده يا چند
صد هزار به اين توده ميليونی نخواهد رسيد . حتا جلوگيری از هرج و مرج و بی
نظمی درگرو قدرت نمائی مردم است . هرج و مرج و خونريزی فرا آمد اجتناب ناپذير
خيزش مردمی نيست و در همه جا روی نداده است . برعكس اگر دشمنان مردم تصور درست
تری از نيروی مردمی بيابند احتمال داردكه پاره أی از آنان زودتر تن به
واقعيتها بدهند و صف خود را جدا كنند . كسی مردم را به خونريزی نمی خواند .
همان نشان دادن اراده دفاع بس خواهد بود . اما رعايت همه اين ملاحظات درجات
بالائی از پختگی سياسی می خواهد كه رهبران جنبش آزاديخواهی دارند در اين پيكار
تلخ بدست می آورند .
مردم ايران از مرحله انتخابات ، پيروزمندانه گذشته اند و اكنون به مرحله
تظاهرات و اعتصابات انبوه گام می گذارند . انتخابات مرحله بسيار مهمی بود ولی
در جمهوری اسلامی عادت ندارند "نه" را همچون پاسخی تلقی كنند . "نه" های مكرر
مردم به گوش سران حزب الله فرو رفتنی نيست . اين خود مافياست كه مردم را به
اقدامهای موكدتری فرا می خواند .
* * *
ما از بيرون می بايد بسيار محتاط باشيم . اين خود مردم هستند كه جا و زمان و
آهنگ اقدامهای خود را تعيين می كنند . فريادهای احساساتی ما ، فراخوانهائی كه
هرچه هم حساب شده و با رعايت سلامت مردم ، از راه دور است و ربطی به امكانات
در محل ندارد می تواند بيهوده و حتا زيان آور باشد . به كسانی كه از درون
ايران به بيرون توسل می جويند می بايد احترام گذاشت و همدردی نمود ؛ ولی
استراتژی و تاكتيكهای پيكار در جاهای ديگری تعيين می شود ـ و می بايد بشود ـ
كه لزوما از اين تماسها نمی گيرند .
نفس رسيدن صدای بيرون و درون بهم ، با همه اهميت خود ، بس نيست ؛ خرد درون
وبيرون می بايد بهم برسد . يافتن پاسخهای درست به مساله ، كه بيشترش در خود
ايران انجام می گيرد ، و آنگاه رساندن پيامهای مناسب به سرتاسر جامعه ايرانی ،
وظيفه ماست . در اين قحطی روزنامه ها در ايران رسانه های فارسی زبان بيرون نقش
بزرگی در پشتيبانی از پيكار مردمی دارند . پشتيبانی از پيكار مردم ايران شعاری
برای رفع تكليف نيست . پيش از هر چيز می بايد ويژگيها و محدوديتهای پيكاررا
شناخت و از پيكارگرانی كه دستهاشان برخلاف ما از نزديك بر آتش است ، به اندازه
سهمشان در مبارزه پشتيبانی كرد . پشتيبانی نيز لازم نيست تنها پس از كشته شدن
يا به زندان افتادنشان باشد .
مردم يك ماهيت مجرد ، يك واژه معنی پذير برای هر گروه و هر سليقه ، نيستند .
اين مردم افراد شناخته شده أی هستند كه توده های بزرگ ناشناخته از آنان به
درجات گوناگون پيروی می كنند . ما نيز در شمار مردميم و از آن شناختگان به
درجات گوناگون و تا زمانهای معين می توانيم پشتيبانی كنيم . اما يك ، ما در
بيرون و در مقوله أی متفاوت هستيم ، و دو ، با همه آزادی بيشتر خود ناچاريم
فاصله مان را با مردم از حدودی بيشتر نكنيم . ما از اين تجمل برخورداريم كه با
قدرت و سازشهای ناگزير آن سروكار نداريم و از اين امكان برخورداريم كه همه سخن
خود را بگوئيم و ترسی از زندان و شكنجه نداشته باشيم . ولی اين تجمل و آزادی
به معنی آن نيست كه مردم را ، مردم با نام و نشان را ، نديده بگيريم يا به چشم
حق به جانب يا بنده نوازانه به آنان بنگريم ؛ از امرشان پشتيبانی و خودشان را
تضعيف كنيم .
با اينهمه اطلاعات كه از ايران به بيرون می رسد و با بكارگرفتن تكنيكهای
جامعه شناسی كه رويهمرفته در جامعه ها و موقعيتهای نزديك بهم درست در می آيند
، گذاشتن خود بجای بازيگران صحنه سياست ايران از سران اصلاحگر تا مافيای حزب
الله كار دشواری نيست . پيش بينی های كلی روند اوضاع در جمهوری اسلامی در ده
ساله گذشته در موارد بسيار امكان پذير بوده است . عمده آن است كه انسان بتواند
از ساده انديشی های پيچيده نمای اصحاب توطئه ، و فورانهای احساساتی بيشتر هم
ميهنان بيرون آيد و ايرانيان را در هر پايگاه سياسی و اجتماعی ، مردمانی
بشمارد كه دنبال منافع انديشيده خود هستند و بسيار ممكن است كه درست نينديشند
.
كمترينی كه از ما بر می آيد آن است كه با فرستادن پيامهای متناقض يا ناپخته
به مردم كار آنان را دشوارتر نسازيم. در ميان ما آنان كه به افكار عمومی ايران
دسترس دارند می بايد بيشتر احساس مسئوليت كنند . خطر كوچكتر آن است كه مردم را
پيش از موقع به حركت اندازند . خطر بزرگتر آن است كه به زودی بی اثر شوند .
مردم و بويژه روشنفكران ايرانی را نمی توان به اين آسانيها برانگيخت .
سپتامبر ۲٠٠٠
|