‏‏مردم را به خشونت می رانند

داريوش همايون


‏‏ ‏ در خرم آباد ، اصلاحگران جمهوری اسلامی در مسابقه نابرابرشان دور تازه أی را به خشونت باختند . ‏يك دعوت ساده سخنرانی از سوی اردوی سالانه اتحاديه انجمنهای اسلامی دانشجويان ( دفتر تحكيم وحدت ) ‏بار ديگر همه نيروی حزب الله را بسيج كرد . دار و دسته انصار ـ يا هر نام نازيبای ديگری كه بر خود می ‏گذارند ـ با عربده جوئی و چاقوكشی های معمول خود ميهمانان را از همان فرودگاه برگرداندند و به ياری ‏ماموران انتظامی كه در زير فرماندهی رهبر ، شاخه ديگری از انصار و ديگر نامهای نازيبای آن شده است ‏، بيش از يك هفته دانشجويان و مردم خشمگين شهر را كوبيدند و هزار و پانصد تنی از آنان را به زندان ‏انداختند .‏

‏  اينكه در خرم آباد دانشجويان نتوانستند سخنان دو اصلاحگر مذهبی را بشنوند و بهای دفاع از جامعه مدنی ‏را با زخميان و زندانيان انبوه پرداختند پديده تازه أی در آن سرزمين بيداد نيست . آنچه تازگی دارد ‏بالاگرفتن روندی است كه از هژدهم تير دوم آغاز شده است . امسال در پيرامون دانشگاه تهران دانشجويان ‏و مردمی كه به آنان پيوسته بودند حمله وحشيانه حزب اللهيان را بی پاسخ نگذاشتند و ضرب شصت مردمی ‏را به چند تنی از آنان چشاندند . در خرم آباد نه تنها پايداری خيزش مردم از هرجای ديگر در اين سالها ‏درگذشت ، شدت آن نيز بيسابقه بود و سخن از يك كشته ( به ضرب گلوله ) در صف مهاجمان می رود . ‏مردم نشان داده اندكه اگر تاكنون سلاحهای حزب اللهيان را بكار نبرده اند نه از ناتوانی بلكه از خردمندی ‏آنان بوده است . اما خردمندی نيز دربرابر وحشيگری به مرزهای خود می رسد و هيچ كس را نمی بايد و ‏نمی توان از حق دفاع از خود بازداشت .‏

‏  اين چرخشی نگرانی آور در سلسه رويدادهائی است كه روزانه در جمهوری اسلامی روی می دهد . از ‏سوئی دار و دسته های انصار و بسيجی به دستور و پشتيبانی بالاترين رهبران رژيم آزادانه هر جا می ‏ريزند و هر كه را می خواهند می زنند و قانون را در دست خود می گيرند . از سوی ديگر مردم به جان می ‏آيند و به تلافی و خشونت بيشتر رانده می شوند . از سوئی تا ترس مردم نريزد حزب الله را نمی توان برسر ‏جايش نشاند . از سوی ديگر هيچ نشانی از احترام گذاشتن به رای يا به حقوق مردم در حزب الله نمی توان ‏ديد . از هر دو سو مواضع سخت تر می شود . ‏
‏ ‏
‏  اصلاحگران ، مردم را به شكيبائی و آرامش می خوانند به اميد آنكه رهبر به خود آيد و اگر غم كشور را ‏ندارد به آينده تيره خود و رژيمش بينديشد . اما آنها بيهوده انتظار می كشند . رهبر عروسكی در دست سران ‏مافيا و كسی از نوع آنهاست ؛ و آنچه از سخنان و موضعگيريهای مافيا برمی آيد به هيچ روی برای ‏اصلاحگران اميدبخش نيست . حزب الله تصميمش را گرفته است و برای نبرد نهائی آماده شده است . نهائی ‏بودن اين نبرد لزوما به معنی يك برخورد قاطع با همه نيروها نيست ـ آنچه انگليسها ‏Battle Royal‏ می نامند ‏و مترجمی آن را شاه جنگ ترجمه كرده است . نبرد دلخواه رفسنجانی به عنوان استراتژ ، و خامنه أی به ‏عنوان مامور اجرا ، يك نبرد همه سويه فرسايشی است تا انتخابات رياست جمهوری و كنار زدن يا كنار ‏گذاشتن خاتمی ؛ و آنگاه كامل كردن فرايند بازگشت به پيش از دوم خرداد . ‏

‏  يك سر استراتژی حزب الله كوتاه كردن دست ارگانهای حكومتی است ، از وزارتخانه ها تا مجلس . ‏دادگاهها وزارت فرهنگ و ارشاد را در زمينه مطبوعات كنار زده اند و اكنون حوزه قم ـ چند صد تنی ‏آخوند و طلبه ـ دست روی سينما گذاشته است . گسترش اختيارات مجمع تشخيص مصلحت و شورای ‏خبرگان و چيدن پر و بال مجلس ، چه در قانونگزاری و چه در نظارت ، گوشه هائی از اين استراتژی است ‏‏. سر ديگر استراتژی حزب الله دست زدن به خشونت است ـ در بيشترينه أی كه برای آن امكان داشته باشد . ‏در اين نبرد همه گونه اسباب قانونی و غير قانونی بكار می رود ، باز تا آنجا كه امكان داشته باشد . ‏

‏   جبهه دوم خرداد ،كه باهمه كوتاهيها و ناتوانيهايش تنها سنگر به نسبت سازمان يافته أی است كه مردم در ‏شرايط كنونی در دسترس خود دارند ، از اين استراتژی و پاره أی پيامدهايش آگاه است و كاربردهايش را ‏هر روز می بيند . ديگر نمی توان تصوركردكه سران آن جبهه كمترين توهمی درباره ماهيت نيروی پيش ‏روی خود يا نيات گردانندگانش داشته باشند . سخنان رسمی آنان را نمی بايد بيش از اندازه جدی گرفت . ‏آنها با دست فروتری كه دارند هنوز ناگزير از رعايتها و خويشتنداری هائی هستند كه رفسنجانی ها و خامنه ‏أی ها از آن بی نيازند . ولی حتا سخنگويان دوم خردادی نيز بيش از پيش نشان می دهند كه ابعاد پيكاری را ‏كه درگيرش هستند می شناسند . آنها همچنين به مخاطراتی كه استراتژی حزب الله برای موجوديت رژيم ‏اسلامی و سرتاسر دستگاه حكومتی آن دارد آگاهتر به نظر می آيند . ‏

‏  تكيه دوم خردادی ها ، از رئيس جمهوری تا سازمانهای دانشجوئی و با صراحتی كه در اين رژيم بيمانند ‏بوده است ، بر انفجار يا فروپاشی جمهوری اسلامی ، برای ترساندن پدرخوانده هائی نيست كه در پارگين ‏فساد و جنايت خودساخته شان غوته می زنند . اين هشدارهائی واقعی است از سوی كسانی كه لرزه زمين را ‏زير پای خود بهتر از حزب الله حس می كنند . اما حزب الله نيز چندان كر و كور نشده است . آنها نيز می ‏دانند كه لحظه حقيقت نزديك می شود ؛ و اگر تصميم خود را به درهم كوبيدن جامعه مدنی ايران گرفته اند ‏از همين آگاهی ، و برای خريد زمان است ـ از اين بحران تا بحران بعدی كه اميدوارند هر چه ديرتر باشد . ‏دو سوی طيف حكومتی از يك جا براه افتاده اند و به دو مسير می روند .‏

‏  انتشار نوار گفته ها ( اعترافات ؟ ) يك حزب اللهی پشيمان كه توفانی در ايران به پا كرد خوب می رساند ‏كه اين آگاهی به چه پايه است و در آن فضای بی اعتقادی محض تا كجا ها می تواند برود . در درستی آن ‏نوار اگر هم كمترين ترديدی می بود واكنش ارگانهای حزب الله آن را از ميان برد .حتا وكلای دادگستری كه ‏نوار را به دادگاه داده بودند دستگير شدند . حزب اللهی بخودآمده در آن نوار می گويدكه پيش از انتخابات ‏مجلس پنجم ـ همان كه در بی اعتباری از هر چه در تاريخ پارلمانی ايران درگذشت ـ رفسنجانيها به او و ‏همدستانش پول داده بودند كه گردهمائيهای دختر رفسنجانی را بهم بزنند و از او عكسهای غير حزب اللهی ‏بگيرند و به شهردار پيشين تهران ، واز ستارگان سياست توسعه بسازوبفروشی سالهای تاراجگری ، بتازند ‏و در روزنامه های حزب اللهی به آن دو حمله كنند . منطق سفارش دهندگان اين بودكه با پيشرو و مردمی ‏جلوه دادن رهبران جبهه سازندگی و ابراز خشم حزب الله به آنان بر محبوبيت شان افزوده خواهد شد .اين ‏پديده شگفت را آقای فرج سركوهی به درستی "آگاهی بر زوال" نام داده است . بر اين نام می توان صفت ‏بهره برداری از زوال را نيز افزود . كدام حكومت ديگری را می توان سراغ كردكه بی آبروئيش را نيز ‏دستمايه ماندن بر قدرت ساخته باشد ؟ ‏
‏ ‏
‏  اگر حزب الله می داندكه زمين چه دهانی زير پايش باز كرده است مردم ايران نيز می دانندكه بازگشت به ‏پيش از دوم خرداد به چه معنی است . پرونده آدمكشی های زنجيره أی كه هنوز با همه تلاشهای رفسنجانی ‏و همدستان او باز است تنها گوشه أی از هاويه أی را كه جامعه ايرانی بسويش رانده می شد نشان می دهد . ‏تا پيش از دوم خرداد حزب الله همه سكانهای قدرت را در دست داشت و از هيچ سوئی تهديد نمی شد . سران ‏مافيا قلمروهای خود را بخش كرده بودند و بهركس سهمی داده بودند . سانسور در زننده ترين صورتها و ‏محدودترين تعبيرها برقرار بود . دگرانديشان نه تنها هر روزنه أی را بر خود بسته می ديدند ، بيشتری از ‏هراس يا دلمردگی اصلا در جستجوی روزنه أی نيز نمی بودند . مردم ، سر درگريبان و درگيرگذران پر ‏رنج زندگی ، حتا ديگر به سياست نمی انديشيدند .‏

‏  با اينهمه ماشين ترور گرم و پركار بود . مخالفان بيرون را با بی پروائی روز افزون چندان كشتند تا ‏اروپای باختری در ميكونوس به صدا در آمد و چند سالی شكار مخالفان پايان يافت ( اكنون بنا بر ‏آژيرهائی كه دوستان از درون ايران می دهند دسته های ترور از مزدوران ترك و لبنانی با پول فراوان به ‏اروپا فرستاده شده اند ؛ و فعالتر شدن شبكه جاسوسی رژيم را در اروپا به آسانی و هر جا جمعی از ايرانيان ‏هست می توان حس كرد ) . اما در خود ايران يك استراتژی به راستی هراس آور تا نيمه سال ١٣٧۶/‏‎1997‎‏ ‏و‎ ‎پس از انتخابات رياست جمهوری نيز دنبال می شد . دستگاههای امنيتی برای آنكه امكان نيروگرفتن ‏صداهای مخالف را از ميان ببرند به شيوه أی سيستماتيك به نابودی رهبران روشنفكری ايران دست زده ‏بودند . چنانكه سعيد امامی به يكی از آنان كه در شرايط استثنائی جان بدر برد گفته بود ، هركس كه سری ‏در ميان سرها بر می آورد و امكان "هاول" شدن می داشت بايست در ايران كشته می شد . چرخ ماشين ‏ترور در خانه فروهرها به سنگ خورد . اما آنچه سعيد امامی را به دم شمشيری فرستاد كه بر جامعه ‏روشنفكری ايران آخته بود ، آن بخش دستگاه حكومت بود كه در دوم خرداد از چنگ حزب الله بدر رفت . ‏دنبال گرفتن پرونده آدمكشی ها تا همان خودكشی شدن سعيد امامی نيز ( كه بويژه از نظر سبك و اوضاع و ‏احوال بسيار برازنده حزب الله بود ) برای مسئولان اجرائی تازه بيش از هر چيز اقدامی در جهت دفاع از ‏خود بود . چه كسی می توانست اطمينان داشته باشدكه در آينده به زير آن چرخ نخواهد رفت ؟‏

‏  اگر رفسنجانی و خامنه أی باز در جايگاهی باشندكه توانش را بيابند بسيار بيش از آن سالها خواهندكشت . ‏تور آنان اين بار دورتر و بيشتر را در برخواهدگرفت و بيشتر خوديها و نيمه خوديهای كنونی دركنار ‏دگرانديشان از ميان خواهند رفت . زندانها را چندبرابر و زندانيان را چندين برابر خواهندكرد . ترور حزب ‏اللهی تازه در كار آن است كه قربانی بگيرد . آنچه تا كنون كرده اند جز پيشدرامدی نبوده است . اين بار ‏كشور را چنان به جاروی سهمگين ترور خواهند روفت كه جوانه مخالفتی هم نماند . هيچ كس بويژه دوم ‏خرداديها نمی بايد ترديدی در اين باره داشته باشد . اين بار كشتار برای زهر چشم گرفتن نيست ، چنانكه در ‏‏١٣۶٧ / ‏‎1988‎‏ بود ، بلكه از سر هراس است و از اينرو مرزی نخواهد شناخت . آخوندهای حاكم از راه ‏حل چينی بسيار دم می زنند . ولی دور بعدی ترور را به شيوه استالينی انجام خواهند داد . حزب الله در ‏رفتار و گفتار خود هرچه بيشتر به يك درنده زخمی مانند می شود ؛ و اين برای حسابها و اميدهای جناح ‏اصلاحگر نويد خوشی نيست . ‏

‏  اصلاحگران زمان را به سود خود می دانند و باختهای پياپی را تحمل می كنند . زمان برای اصلاحگران ‏در واقع به معنی مردم است . مردم در سوی اصلاحات هستند و تا كنون در برابر خشونت و دورنمای ‏خونريزی كوتاه آمده اند . پس از هژدهم تير دوم اكنون خرم آباد نشان می دهدكه مردم می توانند به پايان ‏تحمل خود برسند و به درجه ای از خشونت بيفتند .نيروی خيابانی حزب الله چندان نيست و اگر مردم بايستند ‏و بزنند ، نيروهای انتظامی نيز به دشواری خواهند توانست آتها را مهار كنند . آنگاه سلاح گرم و رگبار ‏تفنگها به ميان خواهد آمد و پيامدهای پيش بينی ناپذير آن . در باره چنين سناريوئی ـ كه هيچ نا محتمل نيست ‏ـ چه بايد گفت ؟

‏  اين را هيچ كس اعلام نكرده است و هيچ دليلی نيز بر آن نمی توان آورد ، ولی به نظر می رسد در محافل ‏بالای حزب الله نيز پذيرفته شده است كه اگر جوانان و بويژه دانشجويان به گلوله بسته شوند پايان رژيم ‏اسلامی خواهد بود. اين خط سرخی است كه تا بتوان نمی بايد از آن گذشت . دانشجويان اين هشياری را ‏نشان داده اندكه در شعارها وخواستهای خود از حدود كلی نظام اسلامی فراتر نروند . بزرگترين تظاهرات ‏آنها در اعتراض به تجاوزات بسيجيان و انصار بوده است . آنها حتا ـ جز تك و توكی ـ خردمندانه شعار ‏مرگ بر ولايت فقيه را بر زبان نمی آورند ، هر چند بر دل همگی شان هست . به گلوله بستن چنين جوانانی ‏به دليل اعتراض به تجاوزات بسيجيان هزينه سياسی سنگينی خواهد داشت كه شايد همان پايان جمهوری ‏اسلامی دست كم در صورت كنونيش باشد .‏

‏  در جبهه دوم خرداد از جمله رهبران جنبش دانشجوئی به دليل اطمينان به آينده و به دليل نگرانی از پايان ‏جمهوری اسلامی و بويژه احتمال خونريزی و هرج و مرج ، هر چه بتوانند می كنندكه كار به آنجاها نكشد . ‏اما اين جبهه به تندی دارد بيربط می شود . كارنامه آن از پيروزی در انتخابات به بعد همه شكست و واپس ‏نشينی در برابر حزب الله مهاجم است . مردم به حسن نيت دوم خرداديها اعتماد دارند ولی كيست كه شكست ‏خوردگان را دوست داشته باشد ؟ هشدارهای سران جبهه طنينی تهی دارد ، زيرا قدرت عمل در جبهه نمانده ‏است . كسی نيست كه ايستادگی كند . در جريان اصلی مخالفان رژيم نيز به همان دليل نگرانی از خونريزی ‏و هرج و مرج هيچ كس نمی خواهد خشونت از دست برود و طبيعی است كه از تصور كشته و زخمی شدن ‏مردم و دانشجويان نيز بيزارند . مساله در اين است كه روند بالاگيرنده خشونت را كسانی كنترل می كنند كه ‏هم قدرت واقعی را در دست دارند و هم بی هيچ ملاحظه بكار می برند . هنگامی كه رفسنجانی آشكارا دم از ‏خفه كردن اصلاحگران می زند و هر كه را جز همدستان خودش در مافيا ، دشمنی خطاب می كند كه می ‏بايد از ميان برداشته شود مردم با خشونت در بالاترين مراحل آن روبرو می شوند . خرم آباد در متن آن ‏سخنرانی روی داد و كيست كه رابطه مستقيم آن دو را نبيند ؟ نگرانيهای رهبران دوم خرداد به جای خود ، ‏اما آنها نيستند كه با همه خويشتنداری ، در خيابان سرهايشان را می شكافند . آنچه بر اتوبوس دختران ‏دانشجو در بيرون از خرم آباد گذشت بس است كه دل هر ايرانی را به درد آورد . ‏

‏  همه سخنرانيها و مقالات اصلاحگران نتوانسته است رفتارحزب الله را اندكی انسانی ترسازد . مردم اين را ‏می بينند و چه بسا به اين نتيجه برسند كه زور را می بايد با زور ، و فشار را با فشار متقابل پاسخ داد . اين ‏عاملی است كه همه دست در كاران می بايد به حساب آورند . چنين نيست كه اوباش سازمان يافته همواره ‏دست گشاده داشته باشند . اگر كار به درازا بكشد زور چند هزار و چند ده يا چند صد هزار به اين توده ‏ميليونی نخواهد رسيد . حتا جلوگيری از هرج و مرج و بی نظمی درگرو قدرت نمائی مردم است . هرج و ‏مرج و خونريزی فرا آمد اجتناب ناپذير خيزش مردمی نيست و در همه جا روی نداده است . برعكس اگر ‏دشمنان مردم تصور درست تری از نيروی مردمی بيابند احتمال داردكه پاره أی از آنان زودتر تن به ‏واقعيتها بدهند و صف خود را جدا كنند . كسی مردم را به خونريزی نمی خواند . همان نشان دادن اراده ‏دفاع بس خواهد بود . اما رعايت همه اين ملاحظات درجات بالائی از پختگی سياسی می خواهد كه رهبران ‏جنبش آزاديخواهی دارند در اين پيكار تلخ بدست می آورند .‏

‏  مردم ايران از مرحله انتخابات ، پيروزمندانه گذشته اند و اكنون به مرحله تظاهرات و اعتصابات انبوه گام ‏می گذارند . انتخابات مرحله بسيار مهمی بود ولی در جمهوری اسلامی عادت ندارند "نه" را همچون ‏پاسخی تلقی كنند . "نه" های مكرر مردم به گوش سران حزب الله فرو رفتنی نيست . اين خود مافياست كه ‏مردم را به اقدامهای موكدتری فرا می خواند .‏

* * *

‏  ما از بيرون می بايد بسيار محتاط باشيم . اين خود مردم هستند كه جا و زمان و آهنگ اقدامهای خود را ‏تعيين می كنند . فريادهای احساساتی ما ، فراخوانهائی كه هرچه هم حساب شده و با رعايت سلامت مردم ، ‏از راه دور است و ربطی به امكانات در محل ندارد می تواند بيهوده و حتا زيان آور باشد . به كسانی كه از ‏درون ايران به بيرون توسل می جويند می بايد احترام گذاشت و همدردی نمود ؛ ولی استراتژی و تاكتيكهای ‏پيكار در جاهای ديگری تعيين می شود ـ و می بايد بشود ـ كه لزوما از اين تماسها نمی گيرند .‏

‏  نفس رسيدن صدای بيرون و درون بهم ، با همه اهميت خود ، بس نيست ؛ خرد درون وبيرون می بايد بهم ‏برسد . يافتن پاسخهای درست به مساله ، كه بيشترش در خود ايران انجام می گيرد ، و آنگاه رساندن ‏پيامهای مناسب به سرتاسر جامعه ايرانی ، وظيفه ماست . در اين قحطی روزنامه ها در ايران رسانه های ‏فارسی زبان بيرون نقش بزرگی در پشتيبانی از پيكار مردمی دارند . پشتيبانی از پيكار مردم ايران شعاری ‏برای رفع تكليف نيست . پيش از هر چيز می بايد ويژگيها و محدوديتهای پيكاررا شناخت و از پيكارگرانی ‏كه دستهاشان برخلاف ما از نزديك بر آتش است ، به اندازه سهمشان در مبارزه پشتيبانی كرد . پشتيبانی ‏نيز لازم نيست تنها پس از كشته شدن يا به زندان افتادنشان باشد .‏

‏  مردم يك ماهيت مجرد ، يك واژه معنی پذير برای هر گروه و هر سليقه ، نيستند . اين مردم افراد شناخته ‏شده أی هستند كه توده های بزرگ ناشناخته از آنان به درجات گوناگون پيروی می كنند . ما نيز در شمار ‏مردميم و از آن شناختگان به درجات گوناگون و تا زمانهای معين می توانيم پشتيبانی كنيم . اما يك ، ما در ‏بيرون و در مقوله أی متفاوت هستيم ، و دو ، با همه آزادی بيشتر خود ناچاريم فاصله مان را با مردم از ‏حدودی بيشتر نكنيم . ما از اين تجمل برخورداريم كه با قدرت و سازشهای ناگزير آن سروكار نداريم و از ‏اين امكان برخورداريم كه همه سخن خود را بگوئيم و ترسی از زندان و شكنجه نداشته باشيم . ولی اين ‏تجمل و آزادی به معنی آن نيست كه مردم را ، مردم با نام و نشان را ، نديده بگيريم يا به چشم حق به جانب ‏يا بنده نوازانه به آنان بنگريم ؛ از امرشان پشتيبانی و خودشان را تضعيف كنيم . ‏

‏  با اينهمه اطلاعات كه از ايران به بيرون می رسد و با بكارگرفتن تكنيكهای جامعه شناسی كه رويهمرفته ‏در جامعه ها و موقعيتهای نزديك بهم درست در می آيند ، گذاشتن خود بجای بازيگران صحنه سياست ايران ‏از سران اصلاحگر تا مافيای حزب الله كار دشواری نيست . پيش بينی های كلی روند اوضاع در جمهوری ‏اسلامی در ده ساله گذشته در موارد بسيار امكان پذير بوده است . عمده آن است كه انسان بتواند از ساده ‏انديشی های پيچيده نمای اصحاب توطئه ، و فورانهای احساساتی بيشتر هم ميهنان بيرون آيد و ايرانيان را ‏در هر پايگاه سياسی و اجتماعی ، مردمانی بشمارد كه دنبال منافع انديشيده خود هستند و بسيار ممكن است ‏كه درست نينديشند . ‏

‏  كمترينی كه از ما بر می آيد آن است كه با فرستادن پيامهای متناقض يا ناپخته به مردم كار آنان را ‏دشوارتر نسازيم. در ميان ما آنان كه به افكار عمومی ايران دسترس دارند می بايد بيشتر احساس مسئوليت ‏كنند . خطر كوچكتر آن است كه مردم را پيش از موقع به حركت اندازند . خطر بزرگتر آن است كه به ‏زودی بی اثر شوند . مردم و بويژه روشنفكران ايرانی را نمی توان به اين آسانيها برانگيخت . ‏

‏سپتامبر ۲٠٠٠‏