اگرها
در تاريخ |
داريوش همايون |
با جای بزرگی که گذشته در زندگی بسياری از ما يافته است بحث
تاريخ و گذشته و اگرهايش را نمیتوان بیهنگام کوتاه کرد. ما آن چنان مردمانی هستيم
که در اين هنگامه بحرانها و خطرها و در هزاران کيلومتری ايران به ديگران تکليف
میکنيم که دادگاه حقيقتياب برای رسيدگی به جنايات سه چهار دهه پيش کسانی ديگر
تشکيل دهند. بجای چارهجوئی برای جلوگيری از جناياتی هر چه فجيعتر و در ابعاد
گستردهتر که هر روز دربرابر چشمانمان روی میدهد با نداشتن هيچ امکانات و
اقتداری، در انديشه تعيين دادرسان و احضار متهمان و تعيين وکلای مدافع و هيئت منصفه
باشند. من بسيار در باره گذشته زيان و بازماندگانی که در يک دوره، گاه در يک شخصيت،
يخ زدهاند گفتهام ولی اين تازهترين پرده نمايش درماندگی نسل انقلاب را در
بدبينترين لحظههايم نيز تصور نمیکردم. به نظر میرسد که شکستهای پياپی در سطح
ملی و بينالمللی، کسانی را در پافشاری برآنچه بودهاند مصممتر ساخته است.
پيش از آنکه اين چنگ زدنها در گذشته برای جلوگيری از هر حرکتی
به پيش، برای جلوگيری از هر دگرگونی، روان را تيره کند و اميد ما را يکسره از آن
نسل بر گيرد، بازگشت به گفتاری که به پارهای از ما ياری خواهد داد بجا خواهد بود
تا بلکه زنجير يک دوره تاسفآور تاريخ از دست و پاها گشوده شود. دربرابر کسانی که
دست و پا زنان و با وامگيری از ادبيات روضهخوانی، اشتباهات هلاکتبار گذشته را به
گردن هماوردان خود میاندازند میتوان اين پرسش را کرد: آيا با همه مسئوليت
انکارناپذير ديگران خود ما ناگزير از کوتاهیها و کژرویهامان بودهايم و آيا باز
به ناچار در کوتاهیها و کژرویهای ديگر ولی از همان ريشه و بنياد خواهيم افتاد؟
مردمانی ناشاد از روزگار خود در هر فرصت به ياد گذشته میافتند،
و بايدها و نبايدهائی که اگر میتوانستند در آن گذشته تغيير میدادند: اگر آن خطا
را نرفته بودند؛ اگر آن چاره را انديشيده بودند. در زندگی شخصی با اين اگرها
میتوان خيالبافی و گمانپروری کرد يا از آنها پند گرفت و آينده را بهتر از گذشته
گردانيد. در زندگی سياسی نيز میتوان همان گونه رفتار کرد و از اينجاست که اگرها در
تاريخ جای بسيار بالائی دارند.
اگر درپی گمانپروری نباشيم آنگاه نمیتوانيم بگوئيم در بحث
تاريخی، اگرها جائی ندارند. تاريخ، بايگانی نيست، سياست (زندگی) گذشته است و در
زمان جريان میيابد. هر نسل، تاريخ را از نو مینويسد ــ که با اختراع کردن تاريخ
تفاوت دارد ــ به اين معنی که درسهای خود را از آن میگيرد؛ و آينده را با
بهترينها (و برای بيشتر جهان سومیها با بدترينها)ئی که گذشته دارد میسازد.
هيچ چيز به اندازه اگرهای تاريخی به کار درس گرفتن نمیآيد، همان نقشی که اگرها در
زندگی شخصی نيز میتوانند داشته باشند.
نياز به گفتن ندارد که تاريخ يا امر روی داده را نمیتوان تغيير
داد. "اعتبار امر مختوم" به زبان حقوقدانان جای سخن ندارد. ولی ما در اينجا از جبر
تاريخ سخن میگوئيم، از اينکه آيا در يک موقعيت مفروض جز آنچه روی داده چارهای
نبوده است يا میشد بر راههای ديگری رفت؟ اهميت اين سخن در دو جاست: در اينکه
اگرچه رويدادها تکرار نمیشوند، موقعيتها میتوانند در بافتار context های ديگری
پيش آيند؛ و نيز در اين است که سرتاسر نگرش انسان به عمل سياسی، به خود زندگی،
بستگی به آن دارد: آيا انسان زنجيربند اوضاع و احوال است يا اوضاع و احوال فرصتی به
انسان میدهد که نيروی آفريننده خود را بکار اندازد و جهان را بسازد. در پنجاه هزار
سالی که از پديدار شدن انسان فرزانه بر اختر زمين میگذرد اين نگرش دومی، ما را از
پيروزی به پيروزی بزرگتر رسانده است، با همه شکستها.
ايرانيان سی سال پيش میتوانستند تسليم اوضاع و احوال خودشان، هر
کدام در جهتی، نشوند و به اين هاويه نيفتند، امروز نيز میتوانند خود را بجای رها
کردن در اکنون يا گذشته از اين هاويه بيرون بکشند. شرطش آن است که پارهای مخالفان
فعال رژيم از گذشتهشان بيرون بيايند و توده مردم به اکنون خود تن درندهند.
پيامدهای گذشته ديگر به هيچ ترفند توجيهپذير نيست؛ و توده مردم تنها با ساختن
آينده میتوانند از رنج امروز خود رهائی يابند. آنها که در نسل جوانتر نه غم گذشته
خود را دارند، نه تا گردن در غرقاب دشواریهای روز فرو رفتهاند، در کنار آزاد
شدگان از گذشته، نويدبخش آيندهای هستند که ارزش مبارزه دارد.
اينکه ما نمیتوانيم بسياری از بنديان تاريخ را در ميان خود ــ
آنها که وظيفه اکنون و آينده را نگهداشتن و ساختن گذشته میدانند ــ به حال خود
بگذاريم از احساس بستگی نسلی و شرکت در تجربه مشترک، اگر چه در دو سوی ميدان، نيست.
حتی به اين سبب نيست که آنها به حال پيکار همگانی ما سودمندند. از اينجاست که آنها
بهترين درس را میتوانند به آيندگان بدهند. چه در آنچه سی چهل سال است کردهاند و
چه در آنچه در سالهای باقیماندهشان میتوانند؛ اگر آن تکان اخلاقی و سياسی لازم
را ــ لازم برای نسلی که چنين بدهی سنگينی به تاريخ دارد ــ به خود بدهند. آن تکان
اخلاقی و سياسی را در اين بافتار context در يک جمله میتوان خلاصه کرد ــ اينکه
بجای بهره برداری سياسی در پی درس گرفتن از تاريخ باشند. آنگاه به هر انگشت اتهامی
که رو به ديگران میگيرند نگاهی نيز به خود خواهند انداخت.
يک سودمندی و زيبائی بررسی انتقادی تاريخی، پی بردن به سهمی است
که کسان و گروهها نه تنها در ويرانی خود بلکه در شکل دادن به دشمنان و مخالفان خود
داشتهاند. سهمها طبعا يکسان نيست و با قدرت نسبت مستقيم دارد، ولی پی بردن به اين
حقيقت به ما همه کمک میکند که نگرش يک سويه و جبری به تاريخ را بدور اندازيم. ما
حتی میتوانستيم دشمنان خود يا دست کم رفتارشان را نيز بهتر سازيم.
برگسون به همه ماندگان در جبر تاريخ ــ ضرورت آنچه روی داد و جز
آن نمیشد ــ کمک بزرگی کرده است. او از جبر ناظر بر گذشته سخن میگويد. تا امری به
گذشته نپيوسته باشد از جبری سخن نمیتوان گفت. اين نگرش به جبر همان است که ما برای
آزاد کردن نيروهای آفرينندگی خود لازم داريم. در آنچه امروز میکنيم جبری در ميان
نيست. ما محکوم به باز زيستن گذشتهها نيستيم، نامش را هر چه بگذارند. ما
میتوانستيم بهتر از اين باشيم و باز میتوانيم. اينجاست که "اگر" های تاريخی به
کار میآيند. با شناخت آنهاست که در خود دگرگونیهای لازم را میدهيم.
مه ۲۰۰۷
www.d-homayoun.info