برگ زرین تاریخ ایران
داريوش همايون

یک هفته‌ای پس از انتخاباتی که همه چیز را به هم ریخت هنوز نمی‌توان مسیر رویدادها را به روشنی دید. احتمالات گوناگونی می‌توان داد و بستگی به عوامل بسیار دارد. رژیم تا کجا در خشونت و بی‌اعتنائی به مردم خواهد رفت؛ مردم تا کجا خواهند ایستاد؛ و چه بخش‌هائی از رژیم به مردم خواهند پیوست؟ ولی یک امر را مسلم می‌توان گرفت. جمهوری اسلامی، از جمله ولایت فقیه، چنانکه در سی ساله گذشته بود پایان یافته است. روند مقاومت‌ناپذیر لیبرال شدن فرهنگ و دمکرات‌منش شدن جامعه و حکومت ایران تکان اصلی را خورده است و به عقب رانده نخواهد شد.

انتخابات ریاست جمهوری را از همان آغاز پیکار انتخاباتی بر سر داو‌هائی بسیار بالا‌تر از مقام ریاست جمهوری بازی کردند. از سوئی نسل تازه، و رده‌ی سپاهی-مافیائی رهبری رژیم برای برقراری تسلط بی‌چون و چرای خود آماده می‌شد؛ از سوئی نیرو‌های جامعه مدنی ایران در پی فرصتی برای پیش تاختن و دگرگون کردن فضای سیاست، از جمله جا انداختن گفتمان تازه دمکراسی لیبرال می‌بودند؛ و از سوی دیگر بخش هشیار‌تر رهبری سنتی انقلاب و جمهوری اسلامی پایان خود را به روشنی می‌دید و نومیدانه آماده بود در کنار نیرو‌های جامعه مدنی نیز قرار گیرد. بازی ناشیانه و گستاخانه حکومت احمدی نژاد با انتخابات را می‌باید در پرتو این واقعیات دید. او و فرماندهان سپاه که اکنون قدرت پشت پرده‌اند می‌خواستند به یک ضرب شصت، هم جنبش مدنی ایران را سرخورده کنند و هم پایگاه قدرت مطلقی بسازند که دیگر پروائی از ظواهر قانونی نیز نداشته باشد.

اکنون تخم مرغ در کلاه احمدی نژاد و قدرت‌های پشت سرش شکسته و نبردی که به این بزرگی انتظار‌ش را نداشتند درگرفته است. هر سه سوی کارزار بر سر دو راهی‌اند. رژیم می‌داند که اگر تسلیم شود بازی را دیر یا زود خواهد باخت، در همان حال اطمینان ندارد که بتواند با هر اندازه خشونت نیز موج اعتراض و عصیانی را که برخاسته است فرو نشاند. تاکتیک‌های بی‌رحمانه همیشه کارساز نبوده است و حکومت احمدی نژاد در سطح‌های گوناگون جامعه بیش از آن با مخالفت روبروست که دست گشاده‌ای داشته باشد. مردم بوی پیروزی را اگرچه در دور دست شنیده‌اند و اگر اکنون کوتاه بیایند نه تنها فرصتی طلائی را از دست خواهند داد بلکه راه یک حکومت فاشیستی تمام عیار را از روی نمونه اروپای مرکزی دهه سی سده گذشته هموار خواهند کرد. "روحانیت" سنتی فرمانروا که هم اکنون تکه‌های مهمی از غنیمت‌های مالی و سیاسی را به پاسداران باخته است در پیروزی احمدی نژاد پایان خود را می‌بیند. پرده‌دری‌های او در مناظره انتخاباتی‌اش روند نبرد آینده قدرت را به روشنی نشان داد: پاکسازی آمیخته با رسوائی هر کسی بر سر راه دیکتاتوری فاشیستی آینده قرار داشته باشد. اما کار بر رهبران سنتی نیز آسان نیست. آنها متحدانی جز نیرو‌های جامعه مدنی ندارند و آن نیرو‌ها گرایش‌های عرفیگرا (سکولار) و لیبرال-دمکرات خود را به بانگ بلند اعلام داشته‌اند.

با آنکه هیچ کس به ویژه از بیرون ایران نمی‌تواند فرا‌آمد این کارزار سه جانبه را پیش‌بینی کند همه چیز بستگی به درجه پایداری توده بزرگ مردمانی دارد که به پیشتازی نسل جوان ایران سرتاسر نظام ولایت فقیه را چالش کرده‌اند. آنها تا‌کنون شمار روز‌افزون کشتگان و زخمی‌ها و بازداشت‌شدگان را تاب آورده‌اند. حکومتی که هم‌اکنون سپاهی است و از بالای سر مراجع قانونی عمل می‌کند با همه سرکوبگری‌ها از خاموش کردن آنان بر نیامده است. رهبران نمادین (سمبولیک) جنبش مردمی، رقیبان اصلی انتخاباتی احمدی نژاد و رئیس جمهوری پیشین، با رها نکردن میدان به حرکت توده خشمگین جهت می‌دهند و مبارزه را (تا کنون) در مسیر درست خود ــ تمرکز بر انتخابات، و دوری از خشونت حتی در پاسخ خشونت ــ نگهداشته‌اند. متحدان تاکتیکی مردم در میان رهبران مذهبی از درون نظام به مبارزه مردمی یاری می‌رسانند.

در همان حال حکومت سپاهی (حکومت بالقوه کنونی که اگر این کارزار را ببرد رسمیت خواهد یافت) همه تاکتیک‌های فریب و سرکوبگری را که از رژیم‌های دیکتاتوری و توتالیتر آموخته است بیش از پیش برای درهم شکستن مقاومت مردم بکار می‌گیرد. از کشتن و سر به نیست کردن رهبران جنبش، از ترساندن تظاهر کنندگان، از گشادن دست اوباش بسیجی بر جان مردم، از دروغ پراکنی، از کشاندن تظاهرات خویشتن‌دارانه مردم به خشونت، ما می‌باید انتظار بد‌ترین‌ها را داشته باشیم. هزینه‌های این کارزار برای مردم سنگین خواهد بود. هر چه در روز‌ها و هفته‌های آینده بتوان دید فداکاری و قهرمانی است ــ به گفته چرچیل اشگ و عرق و خون. این بر خود آنهاست که میان پیروزی احتمالی و پرداخت واقعی سنگین‌ترین هزینه‌ها یکی را برگزینند.
* * *
ما همه مردمانی که سی سال یا چنین برگشت روزگار را پیش‌بینی می‌کردیم یا آرزوی‌ش را می‌داشتیم چه باید بکنیم؟ منتظر باشیم که یک رهبر خمینی‌وار فرماندهی را در دست گیرد؛ هر کدام خواست‌های حد‌اکثر خود را پیش بکشیم؛ پشتیبانی خود را از جنبش مردمی دریغ کنیم چرا که موسوی از خودشان است؛ موسوی را در یکی دیگر از غلیان‌های تاسف‌آور احساساتی‌مان به آسمان برسانیم؛ باز دست پنهان اوباما و بی بی سی و دیگران را ببینیم و "تئوری" ببافیم؟ یا بکوشیم که ویژگی‌های جنبشی را که هر چه بشود برگ زرینی در تاریخ ایران خواهد بود دریابیم و همراه آن برویم؟

خیزش باشکوه مردم ایران نه فرمانده دارد، نه رهبر، نه از جائی هدایت می‌‌‌‌شود. موسوی رهبر نمادین این پیکار شده است ولی سه ماه پیش موسوی که بود؟ آنها که سی سال بهانه آوردند که مبارزه رهبر می‌خواهد اکنون می‌توانند ببینند که مبارزه برعکس رهبر می‌سازد.

سرامدان طبقه متوسط فرهنگی ده‌ها میلیونی ایران که یک بار دیگر ایران، دمکراسی و حقوق بشر را بالا‌تر از همه نهاده‌اند و از سرچشمه‌های ناسیونالیسم ایرانی و لیبرال دمکراسی اروپائی سیراب می‌شوند رهبری این جنبش را در دست دارند. از این نظر‌ها جنبش ۲۲ خرداد، یا سبز، یادآور انقلاب مشروطه است که انقلابی به رهبری گفتمانی بود که سرامدان طبقه متوسط کوچک آن روز ایران پیشتاز آن بودند. با آنکه همه گروه‌های سنی جمعیت ایران در آن شرکت جسته‌اند موج کوه‌پیکر جوانان بیست سی ساله‌ای در پشت این جنبش است که فرض می‌شد فرزندان مغز شوئی شده انقلاب اسلامی‌اند. انتخابات و موسوی موضوع اصلی این جنبش نیستند و موسوی برای تغییر رژیم نیامده است؛ او همان است که گفته است: اصولگرای اصلاح طلب. با اینهمه هر تغییر شعار، و برداشتن تکیه از انتخابات، هر محکوم کردن موسوی به دلیل کسی که هست و کسی که بوده است، هر تسلیم شدن به خشونت و تلافی کردن و انتقام‌جوئی به بیراهه خواهد رسید. کوتاه‌بینی و رفتار کودکانه احساساتی در چنین درام سهمگین، یک بار دیگر ما را به شکست خواهد کشاند.

ژوئن ٢٠٠٩
www.d-homayoun.info