در نشست ۶۷ دفتر پژوهش (۱۳ سپتامبر ۲۰۰۹) حزب مشروطه ایران که هر دو هفته یک
بار با شرکت گروهی از هموندان حزب مشروطه ایران تشکیل میشود (www.irancpi.info)
یکی از اظهارنظرهای آقای داریوش همایون در مصاحبهای با تلاش
(www.talashonline.com)موردانتقاد قرار گرفت. در آن اظهارات که پاسخ به بخشی از
پرسشهائی از درون ایران بود چنین آمده است:
به نظر یکی از هموندان دفتر پژوهش این سخنان با سوء تفاهمها و مخالفتهای زیاد
روبرو شده است. در زیر توضیحات آقای همایون میآید:
دو پرسش مورد بحث تلاش و پاسخهایشان این است:
تلاش ـ نقد و بحث در جامعههای
انسانی پايانی ندارد. اما اميد به پيروزی در هر جنبشی لازم است که انگيزه شرکت
در آن نيز هست. مدافعان و شرکت کنندگان در جنبش سبز بسيار متنوع و از نظر
جهانبينی، افکار و آرمانها و سطح انتظار پيروزی بسيار متفاوتند. در اين مقطع
پيروزيی که همهکس در اين جبههی گسترده و متنوع خود را در آن سهيم بداند، چه
خواهد بود؟
همايون ـ شکست احمدی نژاد اولویت این مرحله جنبش است.
او در بدترین و نامناسبترین احوال دومین دوره ریاست جمهوری خود را آغاز
میکند. تقریبا همه چیز جز زور محض برضد او کار میکند ولی زور محدودیتهای خود
را دارد. نظام جمهوری اسلامی یکدست نیست و به زور یا با خرید اشخاص نمیتوان
آن را پشت حکومتی به بیاعتباری احمدی نژاد متحد کرد. جنبش سبز پشتیبانان
بیشمار در هر سطح دستگاه حکومتی و رهبری مذهبی دارد و میتواند نیروهائی را
که از پیروزی گروه سپاهی-امنیتی احساس خطر میکنند پشت سر خود بیاورد. شرطش آن
است که آنها از خود جنبش سبز احساس خطر نکنند. آرمانهای گروههای مختلفی که
جنبش سبز را میسازند هر چه هم متفاوت باشد، همه در شکست دادن حکومتی که ایران
را به یک نظام فاشیستی از بدترین نمونههای جهان سومیاش میبرد یکی هستند.
احمدی نژاد اگر زمان یابد ایران را با یک تفاوت عراق دیگری خواهد کرد ــ صدام
حسین به اضافه چاه جمکران.
تلاش ـ «حفظ نظام در مرحله
کنونی گزینه ای واقعگرایانه است.» اين گفته شما از آن مواضعی است که بیترديد،
بازهم شگفتیها و اعتراضهای بسياری رابرخواهد انگيخت. با علم به اين که اين
رژيم اسلامی است که مانند هر رژيم خودکامهای در سياستهای سیساله خود سرنوشت
حکومت خود را به سرنوشت کشور ـ تا درجه بقای آن ـ پیوند زده است، اولويت ما در
اينجا چيست که از مسير اين «گزينه واقعگرايانه» دستيافتنی است؟ مگر نه اين که
کارکرد همين نظام و ساختار آن بوده است که کار را به جائی رسانده که حتا ماندن
يا رفتن يک رئیس جمهوریش هم چنين بحران عظيمی ايجاد کرده است؟
همايون ـ "حفظ نظام در مرحله کنونی اولویتی
واقعگرایانه است" حتی در همین صورت بیرون از بافتار context خود گویاست. مرحله
کنونی و اولویت واقعگرایانه به معنی آن است که مبارزه مراحلی دارد و در هر
مرحله می باید اولویت ویژه آن را تشخیص داد و آن اولویت میباید نه
آرزوپرورانه بلکه واقعگرایانه باشد. من در همان گفتگوی پیشینمان اشاره کردم
که پیروزی جنبش سبز در این مرحله شکست دادن احمدی نژاد است. روشن است که اگر آن
جنبش بخواهد احمدی نژاد را شکست دهد نمیتواند با شعار سرنگونی و مرگ بر
خامنهای به آن برسد. باز همان جا گفته شد که جنبش سبز نیاز به متحدانی به ویژه
در دستگاه حکومتی دارد تا بتواند پیش از هر چیز خودش را حفظ کند ولی شرطش این
است که آن متحدان از خود جنبش سبز نترسند. شکست دادن احمدی نژاد اولویتی است که
با گذشت هر روز فوریت بیشتر مییابد. امروز وقت بحثهای نظری نیست. از خود
خامنهای نیز میباید کمک گرفت. او و پیرامونیانش را نیز میباید بیدار کرد.
ناقوس فاشیسم صدامی، مرگ همه رهبران نسل اول را میزند ــ هر کدام به نوبت و به
یاری یکایکشان.
این درست است که همه فجایع از خود این نظام است ولی همه امکانات دگرگونی را نیز
از همین وضع موجود میتوانیم درآوریم ــ مگر حکم دهیم که اینها بروند هر چه
بشود بهتر است. اگر در رژیمی کار به اینجا رسیده باشد که ماندن یا رفتن رئیس
جمهوریاش چنین بحرانی به پا کند روشن است که عوامل دگرگونی در آن فعال شده
است. در آن گفتگو من به مردمی فکر میکردم که صدها تن آنان به دلیل رفتن به
تظاهرات و سردادن الله اکبر بی هیچ نشانی سر به نیست یا کشته شدهاند؛
بیشمارانی به زندان افتادهاند، در زندان با گروهی از آنان رفتاری شده است که
از مرگ بدتر است. البته روی سخن با مبارزان نستوه شهرهای اروپا و امریکا
نبوده است. همه جنبش سبز که آن مبارزان نستوه برایش مقاله مینویسند و تظاهرات
میکنند از اعتراض به تقلب بزرگ در انتخاباتی برخاست که هیچ چیزش بیرون از
چهارچوب نظام و برای از میان بردن آن نبود. ادامه آن مبارزه نیز تنها در چهار
چوب نظام امکان یافته است و خواهد یافت. آن دو سه میلیون تن که تنها در تهران
به خیابانها ریختند و یک شعار بیرون از نظام جمهوری اسلامی ندادند دست کم به
اندازه بیرونیان از طبیعت این نظام و کارکرد ساختارهای آن آگاه بودند. گناه
آنان و همه ما چیست که نسخه سرنگونی رژیم که اینهمه شعارش را میدهند همچنان
پوشیده مانده است و نمیگویند؟
اینکه حفظ نظام در مرحله کنونی گزینه بهتری است به معنی مبارزه از درون همین
سیستم است و من راه عملیتری در این مرحله نمیشناسم.
* * *
اینک سخنان آقای همایون در نشست دفتر پژوهش در پاسخ انتقادات گروهی از هموندان
حزب و گفتگوهای مربوط به آن در دفتر پژوهش: اصل موضوع همان طور که
آقای اشکان فرمودند آن است که بخش بزرگی از بدنه حزب از خود حزب، از پیام و
فلسفه حزب عقب است. البته مواضع رسمی حزب جای بحث ندارد و در مسیری است که باید
و به درد کشور میخورد و به درد حزب هم میخورد. برای اینکه حزب اگر نامربوط
باشد و حرفهایش برای خودش باشد و یک حلقهی پیرامون خودش، سودی ندارد. حزب
فایدهاش این است که پیشاپیش جامعه حرکت کند و ضمنا" جامعه را منعکس کند و
بهترینهای جامعه را منعکس کند وگرنه میشود فرقه، میشود مجاهدین که خیلی هم
تشکیلات دارند، همه هم یک حرف را میزنند و گرفتاری هم با هم ندارند ولی به هیچ
وجه به درد آن کشور نمیخورند و جایی هم نخواهند داشت. بله آن بخش بدنه اصلی
حزب خیلی عقب است از خود حزب. بسیاری از تودهی افراد حزب در عوالم دهه هفتاد
که چه عرض کنم در عوالم دهه ۴۰-۵۰ زندگی میکنند و انقلاب تاثیرش فقط این بوده
که اینها را در مواضع خودشان محکمتر کرده است و تغییرناپذیرتر و این جور
نگاه کردن به حوادث، به اوضاع و به کشور و آینده. اثرش فقط همین است که آدم در
محیط خودش و چند نفری که تماس دارد زندگی کند و دلش خوش باشد که به او بگویند
به به و او به آنها بگوید به به و تمام شود بروند.
این دوستانی که ایمیلهای جمعی میفرستند و از این قبیل، در همان عوالم زندگی
میکنند و چهار تا سامانه این طرف و آن طرف که همفکرشان هستند میخوانند و بس.
نقش حزب این است که خیلی پیشتر از اینها باشد خیلی پیشروتر باشد و همیشه یک
قدمش در آیندهای باشد که میآید نه آینده رویایی، و یک قدمش هم در واقعیات
جامعه باشد و حتما" ارتباطش با بهترین عناصر جامعه حفظ شود. این تحولاتی که در
ایران روی داده است، و من راجع به خود حزب و مواضع رسمیاش صحبت میکنم، خیلی
به سود ما تمام شده است. گفتاوردی که آقای موبدی از قطعنامه کنفرانس هفتم
آوردند نشان میدهد که این حزب دقیقا" در متن حوادثی که در ایران میگذرد قرار
داشته است (خیلی از مردم ایران در آن موقع این توجه را نداشتند و زندگیشان را
میکردند) و همان طور که گفتم یک گام هم جلوتر است و اگر اینها به گوش مردم
برسد متوجه میشوند یک حزبی است که سخت مراقب اوضاعشان است. مراقب حال و
آیندهشان است و مسائل را آنچنان که هست و روی اهمیتشان نگاه میکند نه آنچه
خودش دلش میخواهد. بله ما دلمان می خواهد این طور باشد یا این شخص باشد آن
شخص نباشد ولی ربطی به جامعه ایرانی، آن ۷۰ میلیون ندارد.
آن هفتاد میلیون یک روز یک طورند یک روز طور دیگرند برای اینکه آنها باید وضع
خودشان را در نظر گیرند و مقتضیات زمان را رعایت کنند و بعد تجربههایی پیش
میآید، تحولاتی پیش میآید. لزوما" عقایدی که ده سال پیش داشتند امروز ندارند.
در مورد افراد هم همین طور است. کسانی که در ایران زندگی میکنند حتی در مقامات
مهم بودهاند اینها خیلی احتمال دارد که امروز آدمهای ده سال پیش نباشند.
آدمهای دو سال پیش هم نباشند. من مطمئنم این صد نفری که بردند پای تلویزیون در
آن دادگاههای نمایشی تا آبرویشان را ببرند که در واقع آبروی خود رژیم رفت،
اینها بکلی آدمهای دیگری شدهاند بعد از این تجربه. حالا ما میبینیم در این
ایمیلها و سامانهها که چه خوشحال شدهاند و میگویند دیدید فلان فلان شدهها
چه بلایی سرتان آمد؟ دیدید رژیمی که سر کار آوردید چکار کرد؟ بله این طوری هم
میشود نگاه کرد ولی آدم باید آنجا که مربوط است به ایران نگاه دیگری داشته
باشد، چون مسئله ما مسئله انتقام گیری و خالی کردن دلمان نیست – این مال
بچههاست، مال آدمهای عقبمانده است – ما نگاه میکنیم ببینیم در آن کشور چه
اتفاقی افتاده و چه کار میشود کرد. چی به کار آن مردم و مبارزه میآید. وقتی
نگاه میکنیم میبینیم یک تغییر اساسی باید در این آدمها روی داده باشد.
اینها نشستهاند در خانهشان یا در زنداناند یا بیروناند و به تمام این
۳۰-۴۰ سال خودشان نگاه میکنند و سری تکان میدهند و واقعا" میخواهند کارهای
دیگری بکنند و جبران کنند و خودشان را نجات بدهند. حال اگر آنها این طورند و در
دامن این تحولات میافتند ما که در بیرون هستیم و احاطه بیشتری به همه اوضاع
داریم میباید بیشتر آماده پذیرفتن واقعیتها باشیم.
کنفرانس به نظر من مسئله اصلیاش مسئله این جنبش مردمی است در ایران. ما
نمیتوانیم رد بشویم. از کنارش نمیتوانیم بگذریم. اتفاقی در ایران افتاده است
و در جریان است که اصلا" سراسر وضع را عوض کرده است. ایران چیز دیگری شده است و
این مردم وارد یک دنیای دیگری شدهاند. مردم منظورم همه جامعه نیست. عمده آن
نیروهای پیشرو جامعه هستند؛ چون ما ۳۰ سال پیش از این نیروهای پیشرو جامعه زمین
خوردیم. اینها بودند که دنبال این رژیم ارتجاعی و فاشیستی رفتند و پسندیدند و
برایش نعره کشیدند. حالا این بکلی عوض شده است. این است که به نظر من اصل موضوع
در کنفرانس آینده ما، موضع حزب است در برابر جنبش سبز. این فرصت را نباید از
دست داد. به نظر من اولین پیشنهاد ما به کنفرانس، حالا غیر از نامش این باید
باشد که ما در این کنفرانس راجع به موج سبز و موضع ما در برابرش و راجع به
آینده ایران در پرتو تحولات چهار ماهه گذشته تا آن موقع، بحث و اعلام نظر کنیم
و این بحث شاید آن توده حزبی را روشن کند و از این عوالم تکراری بیرون بیایند.
سی سال است این حرفها را زدهاند و بس است دیگر. اوضاع چیز دیگری است. دوستان
در شاخهها به این دوستان کمتر آشنا به مسائل بگویند فایده ندارد این حرفها را
تکرار کردن. ما اصول عقایدمان را که عوض نمیکنیم ولی مواضع ما در برابر تحولات
روز نمیتواند سی سال یک جور باشد نمیتواند ده سال یک جور باشد برای اینکه
ایران و دنیا و مردم تغییر کردهاند و خود ما آدمهای دیگری شدهایم.
پس پیشنهاد میکنم امروز کمی راجع به این مطلب صحبت کنیم. البته نکتهای که یکی
از دوستان از قطعنامه کنگره آوردند درست است و به موقع هم هست برای اینکه جنبش
سبز واکنشی است در برابر آن اتفاقاتی که ما پارسال پیشبینی کردیم . یعنی نگاه
کردیم و روندش را پیشبینی کردیم. این جنبش واکنش به آن است. یعنی مقاومتی است
در برابر آن روند فاشیست شدن و فاشیستتر شدن جامعه و سپاهی-امنیتی-جمکرانی
شدنش . حالا پارسال به این صراحت، به این روشنی نبود ولی امسال قضیه کاملا"
روشن شده است. مردم هم متوجه شدهاند. مردم پارسال متوجه نبودند امسال به شدت
متوجه شدند تا درجه ای که ۷۰-۸۰ کشته دادند و چقدر زندانی و چقدر شکنجه و چه
فجایعی را تحمل کردند ولی پایش ایستادهاند.
موضوع دیگر سران این جنبش هستند. من نگاه میکنم باز به همین مطالبی که به
اصطلاح طیف ما، که با چه کینه و شدتی با موسوی و کروبی برخورد میکنند با چه
حسادتی، با چه حس رقابتی، خوب این اصلا" ما را بکلی منزوی میکند برای اینکه
فعلا" اینها ایستادهاند و طرف این رژیم هستند و ماها بیرونیم. هیچ کدام ماها
که بیرونیم حقیقتا" طرف این رژیم نیستیم. اینها که در ایراناند طرف رژیماند
و ایستادهاند و ممکن است توقیفشان هم بکنند. باید این را روشن کنیم آیا دشمن
اینهائیم؟، مخالف اینهائیم؟ آیا صحبتهایی که میشود که اینها دارند رهبر
میشوند و مواظبشان باشید درست است؟ من نمیدانم و فکر میکنم رهبر نمیشوند
برای اینکه این جنبش سبز، جنبشی است که خودش را دارد میسازد. هنوز کاملا" روشن
نیست که چیست سازمان هم ندارد عضویت هم ندارد انتخابات هم نمیکنند. یک چیزی
است در خود مردم دارد میجوشد و سران این جنبش که موسوی باشد یا کروبی، اینها
مخصوصا" هیچ خط مشیی، هیچ اصولی را بر این جنبش نگذاشتند. دفعه پیش آقای پاشایی
گفتند اینها حساب کردهاند دیدهاند اگر بخواهند مرامنامه برای این جنبش
بنویسند یا باید حرفهای رژیم را تکرار و روی قانون اساسیاش و ولایت فقیه تکیه
کنند که همه از گردشان پراکنده میشوند یا خلاف آن حرفها را بزنند که فورا"
توقیفشان میکنند در نتیجه چیزی نگفتهاند و گذاشتهاند خود این مردم به آن
شکل دهند. در چنین وضعی ما از چه میترسیم که فلانی دارد رهبر میشود، دارد،
رقیب ما میشود؟ یا رقیب برای کاندیدای پادشاهی میشود و باید کوبیدش. یا از آن
طرف شروع کردهاند که ببینید موسوی پرچم جمهوری اسلامی را گرفته جلویش و عکس
گرفته و این هم موسوی شما. این هم آدمی که دارید از او پشتیبانی میکنید.
انتظار دارند که موسوی که در ایران است هنوز چیزی نشده به زندان بیفتد. آیا او
میتواند مثلا" پرچم شیرو خورشید دست بگیرد؟ آخر باید انسان یک مقداری، مقدار
اندکی مسائل را آن چنان که هست ببیند. کسی که در آمریکا نشسته یا در کانادا
نشسته و زندگیاش بهر حال جوری تامین میشود نه خطری هست نه کسی در خانهاش را
میزند و یا ضربدر به در خانهاش میکشند، بله میتواند هر چه دلمان بخواهد
بگوید. ولی موضوع این است که در ایران دارد مبارزهای میشود که یک انگشت در آن
نداشتهایم، وقتی روی داد پشتیبانی کردیم. حالا به آنها حمله کنیم که چرا پرچم
جمهوری اسلامی بردهاید؟ یک مناظرهای با یکی از طرفداران رژیم داشتهام که در
سامانه "تلاش" آمده است. ملاحظه کنید آن فردی که مخالف ما هست قضایا را چگونه
میبیند و ما باید چگونه جواب بدهیم. من هم میتوانستم مثل این افرادی که این
حرفها را میزنند فحش را بکشم به او، به اعتقادات، به پرچمش و رژیمش، نتیجهای
نداشت و فقط دلم را خالی کرده بودم. اکنون او تشویق شده است دوباره بنویسد. شما
وقتی این جور مسایل را نگاه کنید و مبارزه را این جور برای خودتان حل کنید اثر
خواهید بخشید و از این سالهائی که در بیرون دارید زندگی میکنید نتیجهای
گرفتهاید و الا که مینشینیم دور هم و حرفهایی که دوست داریم برای هم میزنیم
و بعد هم میرویم با خیال راحت زندگیمان را میکنیم.
در رابطه با کنفرانس، ۱- نام کنفرانس چه باشد ۲- موضع حزب در برابر جنبش سبز
چیست، و چه باید باشد و رئوس آن را پیشنهاد کنیم که در کنفرانس به بحث مفصل
گذاشته شود ۳- شکافتن خطری که پارسال پیشبینی کردیم و توضیح دادن بیشتر و
یادآوریش، که خیلی به سود حزب تمام خواهد شد و قدری از آن قطعنامه را بیاوریم و
هشدار را تقویت کنیم که متاسفانه وضع دارد بدتر میشود.
مختاری ـ در کنفرانس " نه جنگ،
نه جمهوری اسلامی، نه تجزیه ایران" گفتیم ارتباط با ایران را تقویت کنیم در این
کنفرانس بهتر است بحث جدی در این رابطه انجام دهیم. فکر میکنم آن دوستان حزبی که
کمتر درگیر مسائل هستند و با نظرات حزب بخوبی آشنا نیستند و بعضا" مواضع سختی هم در
برابر آن میگیرند با درگیر شدن این دوستان با بعضی مسائل تخصصی و سپردن مسئولیت
موجب رشد بیشتر آنها فراهم شود. در رابطه با جنبش سبز، سئوال این است آیا حمایت ما
مشروط باید باشد؟ موضع و خواستههای مردم مشخص است اما رهبران بهر حال دنبال آنند
که یک جوری فرم نظام عوض شود و یکسری قدرتها در دست عدهای کاهش یابد. فکر میکنم
پشتیبانی در مورد رهبران سبز باید مشروط باشد تا در صورتی که مشاهده شد از
خواستهای مردم کوتاه میآیند و یا مواضعی خلاف اصول ما و منافع مردم گرفتند فاصله
خود راحفظ کنیم و مورد انتقاد قرار نگیریم که چرا این موضع را گرفتیم و میتوانستیم
پیشبینی کنیم که رهبران جنبش دنبال خواستهای مردم نخواهند رفت.
همايون ـ
نکتههایی که آقای مختاری گفتند درست است ولی
نمیدانم چه جور میشود به آنها عمل کرد. ما چگونه میتوانیم تخصصی کنیم افرادی
را که در جریان نیستند و علاقهای هم ندارند که در جریان باشند. چگونه میشود
علاقهمند کرد. آیا مثلا" میشود در شاخهها به افراد ماموریت داد که هر بار
یکیشان موضع حزب را درباره یک موضوعی برود تحقیق کند و بیاید بیان کند و این
کار عملی است؟ اینها را دوستانی که دست در کارند بهتر میدانند و راه حلی
برایش پیدا میکنند. در مورد مشروط بودن، ما باید از اصولی پشتیبانی کنیم نه از
افراد. یعنی اعلامیه نمیدهیم که پشتیبانی موسوی یا کروبی هستیم. ما هر
پشتیبانی هم کردهایم از جنبش مردم کردهایم ولی در حال حاضر نباید موضعی
بگیریم که اگر خودمان در ایران بودیم و میخواستیم مبارزه کنیم خلاف آن
میکردیم یعنی باید خودمان را در جای مبارزان بگذاریم. شرایط همانطور که عرض
کردم فرق کرده است. تا پارسال در ایران مبارزهای نبود مردم گرفتار مسایل
خودشان بودند و جوانها بکلی برکنار بودند از همه اوضاع کشور و مبارزه میان
جناحهای مختلف رژیم بود و ما هم کاری به آن جناحها نداشتیم و نداریم و حرف
خودمان را میزدیم. اما در این سه ماهه مردم وارد شده اند و یک حرفهایی
میزنند و شعارهایی شروع کردهاند که دیگر ما نمیتوانیم بگوئیم دنیای درون یک
چیز است و مقتضیات خودش را دارد و ما دنیایمان چیز دیگری است و مقتضیات خودمان
را داریم و زیاد به هم ربطی نداریم. نه این طور نیست دیگر. زمانی ممکن است برسد
که لازم باشد شعارهای بسیار تندتری داد ولی اکنون آن زمان نیست.
به نظر من در سه ماهه گذشته بیرون بطور کلی اهمیتش را از دست داده است. تا سه
ماه پیش بیرون اهمیتی داشت از جهت طرح مسائل. امروز از نظر طرح مسائل، هم چندان
نمودی ندارد. افراد زیادی پشتیبانی میکنند که کار خوبی است ولی اصل مطلب در
ایران است. بقیه هم یا چیزی نمیگویند یا همهاش از مواضعی که قبلا گرفتند دفاع
میکنند و یا مانند سلطنت طلبان که فقط بهانه میگیرند و میخواهند گزک بدست
بیاورند و حمله کنند و مسخره کنند. بحث اساسی در ایران دارد میشود و این بحث
اساسی پشتیبانی لازم دارد. ما باید این انعطاف را هم خودمان داشته باشیم هم
برای مبارزان در ایران قائل باشیم که در ایران باید اینها طوری عمل بکنند که
یک: این جنبش حفظ شود و دو، بتواند ادامه پیدا کند. هیچ سودی برای ما ندارد که
چنان سرکوبی بشود از این هم بیشتر که دیگر صدا از کسی بلند نشود. به نفع ماست
که در این مبارزه هر چیزش که ممکن است حفظ شود و ادامه پیدا کند و جز در
چهارچوب جمهوری اسلامی، این کار امکان ندارد؛ زیر همان پرچم، همان ولایت فقیه و
همان کثافتکاری و چارهی دیگری نیست. الان موضوع تغییر رژیم، عوض کردن جمهوری
اسلامی نیست ابدا". مردم میخواهند مرحله مرحله پیش برود و کار درستی هم
کردهاند. تنها راهش هم همین است. با اینکه پیداست صد در صد مخالف این اوضاع
هستند و میخواهند عوض شود ولی خویشتنداری میکنند و در این چهارچوب کم و بیش
عمل میکنند و مخصوصا" رهبران این جنبش بسیار هوشیارانه عمل میکنند نباید به
اینها حمله کرد و تخطئه کرد. خیلی خوب هم ایستادهاند و جرئت هم دارند. با این
که میبینند مخالفانشان – احمدی نژاد و خامنهای چه رفتاری میتوانند بکنند باز
میایستند. نتیجه میگیرم که پشتیبانی ما از این جنبش است. وارد افراد نمیشویم
همچنان که تا حالا نشدهایم. این انعطاف را هم برای خودمان و هم جنبش و رهبران
قائل هستیم که در چهارچوب نظام رفتار کنند و مبارزه کنند.
تصور نمیکنم اینها قابل انحراف باشند مگر اینکه ببرندشان زندان و چنان بلائی
به سرشان بیاورند که مثل ابطحیها و حجاریانها بیایند هر مزخرفی که آنها بهشان
گفتهاند تکرار کنند که آن بحث دیگر است. ولی امثال موسوی و کروبی موقعیتی
دارند که نمیتوانند دیگر از این حرفها برگردند. کار از این مسائل گذشته است.
این افراد زیر بار مصالحه اصولی با رژیم نخواهند رفت ولی خوب اگر اتفاق افتاد
ما هم مثل مردم برمیگردیم. کسی هم به ما ایراد نخواهد گرفت که چرا تا حالا
پشتیبانی کردید و حالا نمیکنید. ما هم مثل آنها. ما خواهیم گفت ما تا حالا از
این اصول پشتیبانی کردیم حالا مبارزه منحرف شده است مثل دوم خرداد. اولش قابل
پشتیبانی بود دو سال که گذشت معلوم شد نه، قابل پشتیبانی نیست. هم مردم برگشتند
و هم کسانی که در بیرون میگفتند به اینها شانس بدهیم دارند یک کارهایی
میکنند.
بهمن زاهدی ـ من به
عنوان یک عضو حزب می خواهم کنفرانس از تمام کمیته های جنبش سبز در اروپا مخصوصا" از
جوانان دعوت کند که از روز اول در کنار ما باشند و حتی در گروهای کاری شرکت کنند.
این مهم است که جوانهایی که فعلا" در خارج کشور در دسترس هستند ببینیم صحبتشان
چیست و گفتگو داشته باشیم.
فرهی ـ
کنفرانس موقع خوبی برگزار میشود. جنبش سبز و تحولاتی که در
ایران اتفاق افتاده زیاد است و خط و خطوطش روشن شده و خواهد شد. طبعا" کنفرانس تحت
تاثیر و سایه خیزش مردم قرار خواهد گرفت و بیشتر دراین محور باید باشد. ۳۰ سال
اپوزیسیون خارج میگفت چرا مردم پا نمیشوند حالا که پا شدهاند همان طور که آقای
همایون گفتند خارج هیچ نقشی نداشته و بعضا" کارهایی میکنند که مایوسکننده هم هست.
در مورد بدنه حزب، گرفتاریهایی که دوستان فرمودند کاملا" درست است و ما این مشکل
را داریم. مطالب دفتر پژوهش و اعلامیههای حزب و حتی خیلی از مقالههایی که از
دیگران مناسب تشخیص میدهم با واکنش مناسبی از طرف دوستانمان روبرو نمیشود. موقعی
که من خواهش کردم که بهتر است دقت کنید و مواضع حزب را بشناسید و بدانید ما حزبی
هستیم و چهارچوبی داریم گفتند که من فکر میکنم خودم خیلی با سوادم و بقیه
بیسوادند و این طوری برداشت کردند. امروز چیزی به ذهنم رسید برای حل این مشکل بدنه
حزب که صحبت شد اتفاقا" همین دفتر پژوهش خیلی خوب است و خود من حقیقتا" یاد میگیرم
و باید تشویق کنیم دیگران را.
در مورد احمدی نژاد و جمکرانیهای دیگر، اگر همهاش تکیهمان را روی این کلمات
بگذاریم با اینکه میدانیم که میخواهند یک حکومت شبیه صدام حسین به اضافه جمکران
تحمیل کنند که این خیلی خطرناک است و میدانم که ترس آقای همایون و خیلی از دوستان
از همین است و چون مسئله ما ایران است. با این حال اگر همه تلاشمان را هم بگذاریم
روی این قضیه بنحوی مبارزه با کل رژیم زیر سایه میرود و یا خیلیها این جوری فکر
خواهند کرد کما اینکه همین الان میگویند که مشکل شما شخص احمدی نژاد است و با خود
رژیم زیاد مشکلی ندارید.
در مورد قطعنامه هم حتی الامکان وقت بیشتری اختصاص داده شود تا بیشتر بتوان روی آن
بحث صورت گیرد.
قطبی ـ ضمن تایید
پیشنهاد آقای زاهدی در مورد نام کنفرانس که بهتر است در رابطه با جنبش سبز باشد
باید مسئله مالی دعوت شوندگان را هم در نظر بگیریم. دوم گفتگوی آقای همایون با
"تلاش" در شاخه ما زمین لرزه ای به راه انداخته و آن قسمتی که "واقعگرایانه " و "
حفظ نظام " یکی از وظایف اپوزیسیون یا ما است توضیح بیشتر از آقای همایون میخواهم
و خواهش میکنم یکی از موضوعات کنفرانس را حتما" به این موضوع اختصاص دهید که چرا
اپوزیسیون یا حزب یا هر کسی در خارج از ایران چرا باید اصلا" چنین صحبتی بکنند و
چرا اصلا" باید چنین ایدهای داشته باشند علی الخصوص آقای همایون و حزب مشروطه
ایران و یکی از مسائل پیچیدهای است که فکر میکنم در آینده در مقابل خودمان داشته
باشیم و فکر میکنم بدتر از آن صحبت در صورت جنگ در کنار جمهوری اسلامی بودن خواهد
بود و در این کنفرانس بهتر است این موضوع را بیشتر باز کنند.
رحیمی ـ میشود دوستان دفتر
پژوهش با آن دوستانی که در موردی اعتراض دارند یا بحثی دارند آنها را دعوت کنند
بعنوان میهمان تا بتوانند در بحث شرکت داشته باشند و نظراتشان را بگویند. شاید ما
اگر نقطه نظرات آن دوستان را بشنویم ما هم یک سری مسائلی برایمان زیر سئوال برود.
گاهی گفتگوی رودرو بهتر نتیجه میدهد تا فرضا" از طریق غیر مستقیم. در رابطه با
جدائی طلبان، جنبش سبز ضربههای جدی به احزاب قومی زده است و در واقع آنها مقداری
گیج شدهاند. چند مقاله در سایتهای مختلف از جمله اخبار روز آمده و در یکی از آنها
پرسیده میشود چطور شد که دوستان دمکرات و کومله در این شلوغی جوله دادند . جوله
کلمه ای کردی است که به معنای رژه رفتن است. چند نفر مسلح راه میافتند از این
آبادی به آن آبادی و سعی میکنند مردم را روشن کنند و هوادار جمع کنند یا مالیات
بگیرند. چرا در این هنگامه رفتهاند این کارها را کردهاند که باعث شود جمهوری
اسلامی تعدادی از آنها را بکشد و این چه سودی داشت برای مبارزه اقوام و چه نتایجی
میشود گرفت برای خود جنبش سبز. مقاله در باره وضعیت و نیازهای احزاب قومی است و
آمده است که ناسیونالیستهای قومی چارهای جز شرکت در حرکت و مبارزه در روند
دموکراتیک شدن ایران ندارند و مسئله اقوام بر اساس حقوق دموکراتیک آنها تعیین
میشود و مبارزه آنها برای حقوق خود جزیی جداییناپذیر از مبارزه برای
دموکراسیخواهی بشمار میآید و گرنه عرصه را به اصلاح طلبان و رقیبان خواهند باخت و
قیام اخیر فرصت تاریخی مناسبی بود و چه آسان از دست رفت. مقاله هشدار میدهد بهتر
است به جنبش ملی بپیوندند و با استفاده از فضای دموکراتیک بعدا" به خواستهای خود
برسند. خوشبختانه الان دیگر در مورد شوینیسم فارس بحثی نمیکنند. این چه شوینیسمی
است که دارد بر علیه خود انقلاب میکند و به خیابانها ریخته و کشته و زندانی
میدهد
یوسف نژاد ـ
موضوع کنفرانس کاسل اگر چیزی جز جنبش سبز باشد باعث شگفتی من
خواهد بود. درست آن است که موضوع اصلی در رابطه با ضعف و قوت این جنبش و مسایلی که
با آن روبروست باشد و رسیدگی به محتوی جنبش و چه باید و نباید کردها. ارتباط دادن
این کنفرانس به مردم و شناساندن این کنفرانس به مردم بسیار ضروری است. در عرض این
۸۸ روز در تمام کشورهای دنیا در شهرهای بزرگ کمیتهها و سازمانهای جدید تشکیل شده
و بسیار خوب است که بشود از نمایندگان این کمیتهها دعوت کرد. نمایندگان کمیتهها
میتوانند هدفهای خودشان را تعریف کنند و این کمیتهها همه از درون جنبش سبز بیرون
آمدهاند. در مورد تجزیه طلبان، هر موقع در کشور قدرت در بحران باشد تجزیه طلبان
سوء استفاده می کنند و این مسئلهای قدیمی است. جنبش سبز جواب خوبی برای این مسئله
دارد: اعتقاد به تقویت شبکههای اجتماعی و اعتقاد به نظم و سازمان در پهنه سرزمین
ایران.
عالم زاده ـ
مجموعهای از سئوالهای متداولی که مردم از حزب مشروطه ایران چه در داخل و چه در
خارج میپرسند و سئوالات در قالبهای اساسنامهای و مرامنامهای هست. آیا امکان
دارد اینها را به کنفرانس یا در کنفرانس مطرح کرد و یا در جلسات دفتر پژوهش یا
جلسات شورای مرکزی مطرح شود؟ در مورد کنفرانس کاسل: علیرغم گسترش جنبش سبز راههای
متعددی برای بیراهه رفتنش وجود دارد. اگر به بیراهه برود فکر نمیکنم دیگر به این
زودیها ما شاهد جانگرفتن جریانی مشابه باشیم. وضعیت سه ماه پیش جور دیگر بود و
الان تفاوت کرده است. بخش عظیمی از سازمانهای سیاسی یا مدعیان رهبری، شاید ارزش و
توانائیشان تا زمانی هست که یک توده بیشکلی از مردم وجود داشته باشند که به صورت
پراکنده توجهی داشته باشند به این افراد و اگر با پدیدهای مثل جنبش سبز، مردم
منسجم شوند میبینیم که انصافا" جاذبه گذشته را ندارند. از این رو باید به سمت
شناخت بیشتر مردم رفت و یک استراتژی در رابطه با نگاه به ایران و مردم داشته باشیم
و نحوه ارتباط گیری را ببریم به سمت ارزشهای حزب مشروطه.
بهمن زاهدی ـ قطعنامه حزب در
مورد اقوام جواب تجزیه طلبان را داده و قاطعیت خود را دارد و هنوز از طرف آنها به
چالش کشیده نشده است. برای نام کنفرانس نام " امید سبز ایران " یا " امید سبز برای
ایران" را پیشنهاد میکنم.
همايون ـ
پیشنهاد آقای زاهدی در مورد دعوت از این کمیتهها بسیار خوب است و فکر میکنم
خودشان هم هزینهی خودشان را تامین کنند و ما هم در دعوتمان لازم نیست تعهدی در
این باره بکنیم و اینکه در بحثها و در کمیتههای کاری شرکت کنند بسیار بسیار حرف
درستی است. آنچه که آقای یوسف نژاد در مورد جنبش سبز گفتند بنده هم تایید میکنم.
اساسا" این کنفرانس بر گرد آن خواهد بود. این قدر موضوع حاد است که خیلی بیش از آن
وقت نخواهد شد که بحث کنیم. هیچ اشکالی ندارد که عمده بحث کنفرانس را بگذاریم برای
جنبش سبز و موضع حزب و تحولات آینده چون اصل داستان آن است. تحولات آینده ایران
مهمتر از همه چیز است و آنهم بستگی دارد به جنبش سبز.
این پرسش ها که از حزب میشود و پاسخها فکر نمیکنم جایش در کنفرانس باشد و
کنفرانس به این بحثها نمیرسد. این باید ارجاع شود به شورای مرکزی و شورای مرکزی
جوابها را تهیه میکند و در سامانه حزب منتشر میشود اما کار خیلی خوبی است که
آقای عالم زاده در دست دارند و خیلی کمک خواهد بود به حزب.
در موضوع " گزینه واقعگرایانه است" نه، ما نگفتهایم وظیفه حزب است. ما در پاسخ
اینکه جنبش سبز چه باید بکند گفتهایم که میباید در مرحله کنونی به شکست دادن
احمدی نژاد اولویت دهد و در چهارچوب همین نظام مبارزه کند. اشکال رفقا این است که
مطلقا با مطالب چاپی دشمنی دارند. چشم نمیرود تا مطلب را بخواند فقط گوش کار
میکند. همین طور افواهی چیزی به گوش میرسد و بعد هزار مطلب دربارهاش بافته
میشود. ما دو جلسه پیش توضیحات مفصلی دادیم. دوستان برمن که زلزله شده است بد نیست
اینها را بخوانند ببینند داستان چیست و چرا این حرف زده شده و مطلب چیست. حزب
مشروطه ایران برای خارج تشکیل نشده است. ما در ایران حضور داریم و وظیفه خود
میدانیم که اگر چیزی به مصلحت مردم به نظرمان میرسد به آنها بگوئیم. وظیفه ما
تکرار حرفهائی نیست که فلان افراد یا محافل را در بیرون ایران راضی کنیم.
همین طور در مورد کنار ج.ا ایستادن، معلوم است. بله اگر کار به حمله به ایران کشید
و کار به تجزیه ایران کشید در کنار شیطان هم قرار میگیرم. معلوم است، ول کنیم همین
طور مملکت از بین برود که ما دشمن فلان و طرفدار فلان هستیم؟ ما برای دشمنی با ج.ا،
برای سرنگون کردن ج.ا، برای بازگرداندن پادشاهی، برای هیچ کدام از اینها تشکیل
نشدهایم. ما برای ساختن ایرانی که در منشور آوردهایم تشکیل شدهایم. برای رسیدن
به آن ایران، ج.ا باید برود و به نظر ما باید پادشاهی مشروطه با رای مردم برقرار
بشود همین. ولی اینها فرع است. اصل آن است که آن جامعه ساخته شود. حالا فرض کنیم
ج.ا را هم برداشتیم و یک رژیم بدتر آمد خوب چکار کردهایم؟ نتیجهاش چیست؟ این است
که گفتم منشور را باید درست خواند و از پشت منشور درست به قضایا نگاه کرد. اگر
مقصود فقط برداشتن ج.ا است خوب بروند جزو مجاهدین خلق بشوند. آنها هم میخواهند ج.ا
برود. پس منظور این است که جامعهای که مجاهدین خلق نمیخواهند، در ایران برقرار
شود.آن اصل است. حالا به دوستان برمن توصیه میکنم اول این مطالب را بخوانند
مخصوصا" مذاکرات دفعه پیش دفتر پژوهش را در بارهاش بحث کنند. اگر باز صحبتی داشتند
جلسه آینده تشریف بیاورند با هم صحبت کنیم. آنها هم که در لندن فکر میکنند مسئله
ما احمدی نژاد است و کاری به کل رژیم نداریم توجه نمیکنند که احمدی نژاد و دار و
دسته سپاهی-امنیتی میخواهند رژیم را یک دست کنند، یعنی کل رژیم بشوند و ما آن وضع
را برای ایران از وضع فعلی هم بدتر میدانیم.