تلاش
ـ در برخورد به خطر حمله نظامی به ايران ما شاهد برجسته شدن
دو شعار مختلف در درون مخالفين حکومت اسلامی هستيم. آيا اين مسئله نمودی از ادامه
همان پراکندگی مزمن در عمل است، يا اين که شعارهای «پيوستن به جبهه صلح و دمکراسی»
و شعار «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی، نه تجزيه ايران» زبانهای گوناگونی در مخالفت با
يک خطر يگانهاند؟ اگر نشانه پراکندگی است، بازتاب آن در ارزيابی از مخالفين حکومت
اسلامی و صفبنديشان بر عليه حمله نظامی چه خواهد بود؟
همايون ـ از نظر مخالفت با جنگ و آگاهی از مخاطرات
بزرگ آن هردو شعار سودمندند. ایرانیان هوادار جنگ کم نیستند. در میان سازمانهای
قومی، پارهای آشکارا و پارهای نه چندان آشکارا امریکائیان را تشویق میکنند و
اطمینان میدهند که میلیونها تن از اقوام "زیر ستم ملی" به پیشباز آنان خواهند
رفت. بسیاری ایرانیان در ناامیدی و درماندگی خود چاره ای جز مداخله مسلحانه امریکا
نمیبینند ــ مگر آنها بتوانند کشور را از حکومت آخوندی - سپاهی آزاد کنند. يک دسته
سیاستگران ایرانی نیز از دو سه سالی پیش فعالانه برای کشاندن پای ارتش امریکا به
ایران میکوشند. رهائی ملی با مداخله نظامی بیگانه پیشینه دراز دارد. در کامبودیا
سرانجام نیروهای ویتنام حکومت ترور "خمر سرخ" را سرنگون کردند. در افریقا نیز
بارها هجوم سربازان همسایه به حکومتهائی مانند ایدی امین یا به هرج و مرج مطلق
پایان داده است. ایران البته تفاوتهای بزرگ دارد.
بیدارکردن افکار عمومی ایرانیان بر پیامدهای مرگبار حملهای که بجای رهائی ملی،
نابودی ایران را میتواند با خود بیاورد خدمتی است ــ زیر هر شعاری باشد. اما اگر
جنانکه تاکنون بوده است، ملاحظات سیاسی دست بالا را پیدا کند و امری مانند دفاع از
ملت ایران نیز به ژرفتر کردن شکاف میان مخالفان رژیم بینجامد ناچار بیاعتبارتر
ساختن عمومی مخالفان را بدنبال خواهد آورد. ِهیچ چیز در دنیا نیست که بتواند آنها
را در کنار هم نگهدارد؟
این ملاحظات سیاسی از هر گوشه پدیدار، و بسیج افکار عمومی از همین آغاز کار
دشوارتر شده است. گروههائی در مخالفت با جنگ فرصتی برای به رشته درآوردن هواداران
پراکنده خود جستجو میکنند که اشکالی در آن نیست. اشکال در این است که اگر ما تاکید
را به امید گردآوردن شمار هرچه بیشتر بر جاهای درست نگذاریم نه میتوانیم پیام ضد
جنگ را چنانکه میباید پیش ببریم، نه با خطرات واقعی که ملت ما را تهدید میکند
روبرو شویم، و نه آن بیشماران پراکنده به رشته در خواهند آمد. مسئله اصلی این است
که موقعیت را میباید به درستی شناخت و به بیان آورد. آنگاه اندیشه روشن و زبان
درست کار خودش را خواهد کرد. کم و کاستی مانند همیشه از تعریف آغاز میشود. میباید
نخست موقعیت را چنانکه هست و رها از ملاحطات سیاسی تعریف کنیم. (در جهان سیاستهای
تبعیدی، در هزاران فرسنگی میدان اصلی سیاست و قدرت، این گونه" ملاحظات سیاسی" را
میباید بیشتر به معنی سیاستبازی گرفت. هنگامی که نبردها توفانهائی در فنجان چای،
و پیروزیها و شکستها "ترافالگار"هائی در همان فنجانها هستند از چه سیاستی سخن
میگویند؟)
تلاش ـ شما در سخنان خود
در ميزگرد تلاش از برجسته ساختن شعار «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی، نه تجزيه ايران»
حمايت کرديد. چرا فکر میکنيد؛ ارائه سيمای واقعی اپوزيسيون ايرانی مخالف حمله
نظامی در شرايط کنونی و در مخالفت با خطراتی که کشور را تهديد میکنند، نه در طرح
شعار صلح خواهی و دمکراسی خواهی، بلکه در «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی و نه تجزيه
ايران» قرار دارد؟
همايون ـ پاسخ به همان تعریف درست موقعیت برمیگردد.
چرا ما با بحرانی روبرو شدهایم که در ایران بیشتر و در بیرون کمتر، مردم را در
نگرانی روزافزون انداخته است؟ بحران از پنج سال پیش بالا گرفت، از هنگامی که
اسرائیلیان به ابعاد برنامه بمب اتمی جمهوری اسلامی زیر سرپوش "حق مسلم انرژی اتمی"
پی بردند و خواستند آن را توسط خود ایرانیان انتشار دهند و داوطلبان همیشگی هر خدمت
را در مجاهدین خلق یافتند. آن آگاهی سپس بارها از سوی خود مقامات رژیم تایید شد که
در مسابقهای برای پیش افتادن از یکدیگر لاف زدند که هژده سال جهان را فریب
دادهاند. در این سالها سران رژیم هیچ فرصتی را برای ترساندن بیشتر جهانیان از
مقاصد واقعی خود از دست نگذاشتهاند و امریکا و اسرائیل را که اندک اندک از تنهائی
درمیآیند به ضرورت جلوگیری از این برنامه به هر وسیله متقاعد ساختهاند.
تا برنامه بمب اتمی از پرده بدر نیفتاده بود اقدامات تروریستی روزافزون جمهوری
اسلامی، از لبنان تا کنیا و یمن و عربستان سعودی، برضد امریکا محافلی را در آن
کشور به اندیشه گوشمال دادن رژیم اسلامی میانداخت ولی حکومت کلینتون در مسائل
امنیت ملی از اقدامات نمادین و گریز از برابر هر دشواری جدی فراتر نمیرفت. حکومت
بوش دوم نیز از همان آغاز کارش با طالبان و صدام حسین درافتاد و حتا از فرصتی که
سرنگونی آسان طالبان برای رسیدن به تفاهم با جمهوری اسلامی به لرزه هرس افتاده، پیش
آورد بهرهای نگرفت. فرو رفتن پای امریکا در گلزار عراق و تا اندازهای در
افغانستان نه تنها هراس حکومت آخوند-سپاهی را ریخت بلکه فرصتی داد که ضربات سختتری
به نیروهای امریکائی بزند. اکنون کار به جائی رسیده است که امریکائیان دولت ایران
را دشمن خونین خود میشمارند و اسرائیلیان به آن به دیده دشمن وجودی خود مینگرند و
در اروپا به درجات گوناگون جمهوری اسلامی اتمی را ناپذیرفتنی میشمارند.
گزینه جنگ را سیاستهای حکومت اسلامی و بهویژه برنامه بمب اتمی روی میزها گذاشته
است و سرسختی در آن سیاستها اجتنابناپذیر خواهد کرد. ما نمیتوانیم با جنگ مخالفت
کنیم و به جمهوری اسلامی عامل اصلی جنگ کاری نداشته باشیم. هیچ مقام مسئولی را در
واشینگتن نمیتوان یافت که از هزینههای سنگین درهم کوبیدن ایران برای امریکا
ناآگاه باشد. از نئوکانها گذشته هر مقام بالای حکومتی در آن کشور ترجیح میدهد که
مشکل از راه دیپلماسی برطرف شود. امریکای هم اکنون درگیر دو جنگ، با امریکای نخستین
سالهای پس از یازده سپتامبر تفاوت کرده است. ولی نه به این معنی که توانائی و حتا
اراده دست زدن به جنگ دیگری را ندارد. آخوندها و سرکردگان سپاه اگر این را نفهمند
و همچنان خود را فریب دهند روزهای سیاهی در پیش خواهند داشت. ملت ایران که برایشان
اهمیتی ندارد.
پس از علت جنگ به پیامدهایش میرسیم که انگیزه اصلی ما در مخالفت با جنگ است. با
جنگی که پیامدهای بدی ندشته باشد به دشواری میتوان مخالفت ورزید. پیامد مسلم جنگ
درهم شکستن ماشین حکومتی ــ اگر چه موقتی ــ در بدترین حالتها برای کشور به معنی
ویرانیها و تلفات هولناک خواهد بود. در چنان شرایطی یکی از نخستین احتمالات،
سرازیر شدن نیروهائی است که در این چند ساله در همسایگی ایران آماده شدهاند و بنا
بر پارهای گزارشها هم اکنون به آنها پول و سلاح و آموزش میدهند. همراه آنها
گروههای مسلح بیرون از شماری خواهند بود که از هر گوشه سربلند خواهند کرد و تکهای
از پیکر میهن را برای خود خواهند خواست و با دیگران به زدوخورد برخواهند خاست.
خطر تجزیه ایران در صورت جنگ، خیالپردازی نیست. هر نیروی خارجی که به ایران بتازد
از همکاری گروههای بزرگی که میخواهند در خدمتش باشند استقبال خواهد کرد و
بهرهبرداری از "نقاط ضعف جمهوری اسلامی در استانهای مرزی ایران" بارها در
طرحهائی که برای جنگ میریزند و به رسانهها نشت میکند آمده است. خود آن گروهها
نیز با نزدیکتر شدن دورنمای جنگ از آنچه در دل دارند بیپرواتر سخن میگویند.
جمهوری اسلامی همان گونه که علت اصلی جنگ است، مسئول پیامدهای آن نیز هست. در سی
سال گذشته چنان شیرازه این کشور را از هم گسستهاند و چنان آتشفشانی از خشم و کین و
بیزاری راست کردهاند که منتظر کمترین فرصت برای انفجار است.
ما صرفا با شعار صلح و دمکراسی، نه به علت و نه پیامد جنگ میتوانیم بپردازیم.
مبارزه با جمهوری اسلامی و برنامه اتمی آن و برپاساختن صفی استوار در دفاع از
یکپارچگی ملی و سرزمینی ایران (یک کشور یک ملت) و در مخالفت با جنگ و جمهوری
اسلامی، به صلح و دمکراسی کمک میکند. صرف صلح و دمکراسی مسئله اصلی فوری را دور
میزند.
تلاش ـ اجازه دهيد بخش دوم
پرسش اول را با تمرکز بر عامل اصلی گزينه نظامی، يعنی تلاشهای حکومت اسلامی در
دستيابی به تسليحات هستهای، از زاويه ديگری مطرح کنيم: اگر برنامه تحريمها بتوانند
مقامت رژيم اسلامی در تلاشهای اتمی آن را درهم شکسته و مانع حمله به ايران و درگير
شدن جنگ ديگری در منطقه شوند، يا اگر سازشی ميان روسيه و آمريکا و دادن امتيازاتی
به ايران با پادرميانی روسيه بتواند، موضوع حمله به ايران را منتفی سازد، پس چه
فرقی میکند که مخالفين حکومت اسلامی، موافق حمله به ايران باشند يا نه، و در
مخالفت با حمله نظامی موافق اين يا آن راهکار باشند؟ در همه اين معادلات و معاملات
در سطح بينالمللی و در دست نيروهای قدرتمند جهانی چه جای نقشآفرينی ماست، که با
اين آشفتگی در شعار و در درون صفوف خود از عهده آن نيز در عمل برنمیآئيم؟
همايون ـ اگر امور انسانی چنانکه مسلمانان باورمند
میگویند در دست تقدیر و قضا میبود البته هیچ چیز تفاوت نمیکرد چنانکه در
جامعههای اسلامی هزار سالی نکرد و در بیشتر آنها اگر زور مدرنیته نباشد همچنان
نخواهد کرد. اما هیچ جبر و تقدیری، سرنوشت از پیش رقم زدهای، چه در تاریخ و چه در
زندگی انسان راه ندارد.
انسان موجودی آفرینشگر است، میتواند خود و پیرامونش را چنان دگرگون سازد که
بازشناخته نشود. این آرزوی ماست که باز ایستادن برنامه بمب اتمی هر چند با
میانجیگری روسیه ــ همان روسیه که دویست سال میشناختیم ــ به خطر جنگ پایان دهد؛
ولی هیچ مسلم نیست. کار سیاسی ــ به معنی واقعی آن و نه مسابقههای میانتهی برای
پیش افتادن در میدانی که نیست ــ رفتن به دل مسائل جامعه است، روشن کردن تیرگیهائی
است که، از روی عادت، مانند نورافکن نابینا کننده بر چشمان، کار میکند ــ مردمان
آن تیرگیها را روشنی میبینند.
جنگ درگیرد یا نگیرد ما میباید آنچه را که به مصلحت این سرزمین و مردم آن است، از
جمله مردمی که هنوز به جهان نیامدهاند، انجام دهیم. این بحثها دست کم نشان میدهد
که مسئله چیست و افراد کیستند. اما کوششهای ما بیهوده نخواهد بود. ما میتوانیم
ایرانیانی را که از گمراهی، ناسیونالیسم را در ارتباط با بمب اتمی ایرانی میشناسند
یا از درماندگی، چشم به سربازان امریکائی دوختهاند بر مخاطرات چنین طرزتفکرهائی
بیدار کنیم؛ میتوانیم دست چلبیهائی را که در وسوسه امریکائیان خام طمع میکوشند
باز کنیم؛ میتوانیم دیوار بلندی را که این ملت دربرابر تجزیهطلبان خواهد کشید به
آنان نشان دهیم. میتوانیم بر پیامدهای هر اشتباه حساب در هر جا انگشت بگذاریم.
تلاش ـ زمان زيادی صرف گرديد
تا از طريق نوشتهها و گفتههای فراوان افراد اندکی، از جمله و بيشتر از همه توسط
شما، توجه ايرانيان به ابعاد خطر يک حمله نظامی به ايران و پيامدهای اجتنابناپذير
آن جلب و ضرورت مخالفت با اين حمله برجسته شود. در اين تلاش ما شاهد فشارها و حملات
وسيعی بر عليه اين افراد، بويژه بر عليه شما، بودهايم. البته از سوی کسانی که
پنهان و آشکار دستيابی به اهداف خود را از طريق يک حمله نظامی به ايران نزديکتر
میديدند. اما امروز که ظاهراً صف گستردهای در ميان مخالفين حکومت اسلامی بر عليه
حمله به ايران وجود دارد، آن فشارها و حملات نه تنها همچنان ادامه دارد، بلکه به
ياری نيروهائی در درون صف مخالفت با حمله نظامی افزايش نيز يافته است. علت را خود
شما چگونه ارزيابی میکنيد؟
همايون ـ اینهمه از همان روحیه ایلی و خودی و غیر
خودی است که هنوز مدرنترین بخصهای جامعه را رها نکرده است. جامعه ایلی دنبال
تفاوتهاست، جامعه مدرن دنبال همرائی ــ توافق بر سر آنچه مشترک است و تفاهم درباره
آنچه نیست. برای بسیاری سیاسیکاران وطنی هیچ همفکری به اندازه کافی خوب نیست و پس
از هر توافقی میباید راهی برای جدا شدن یافت. من هیچ نگران کوششهائی که برای قرار
دادن شعار و برپاداشتن جبهه صلح و دمکراسی میشود نیستم. تا اندازه معینی همه این
کوششها سودمند است؛ هر جا هم به اصل موضوع آسیب بزند ــ در آنجا که به هشیاری بر
خطر برنامه اتمی و بر گرایشهای تجزیهطلبانه ارتباط دارد به دلیل نابسنده بودن آن
شعار به آسانی میتوان با روشنگری دوستانه فضا را درست کرد.
اگر بدترین کابوس ما روی دهد اکثریت بزرگ این سروران نه تنها به ما خواهند پیوست
احتمالا دعوی پیشگامی نیز خواهند کرد که مسئلهای نیست و از عوارض همان فنجان چای
است. اطمینان دارم هنگامی که لحظه گزینش تلخ نهائی برسد ــ که هر چه میکنیم برای
آن است که هرگز نرسد ــ کمتر کسی تردید خواهد کرد که در جبهه دفاع از استقلال و
یکپارچگی ایران، صرفنظر از آنکه چه نیروهائی در آن جبههاند، بایستد. درباب حملات
به من، دوستان و نیکخواهان در پنج دهه گذشته به اندازهای مرا به سبب گفتن زودهنگام
(پیش از موقع) خلاف سیاست و مد روز، نواختهاند که چندان حس نمیکنم و گاهی نیاز به
این یادآوریها دارم.
تلاش ـ بسياری از مخالفين حمله
نظامی به ايران، تجزيه خاک کشور را از پيامدهای ترديدناپذير اين حمله میدانند. با
وجود این با نيروهای سياسی که در انتظار حمله و بهرهبرداری از پیامدهای آن
نشستهاند، برخورد قاطعی نمیشود. آيا به اين دليل است که اگر حملهای به ايران
صورت نگيرد، خطر تلاشهای جدائیخواهانه منتفی خواهد بود؟
همايون ـ یکی از تجملات فضای کوچک و نامربوط تبعیدی
ــ نامربوط به آن توده عظیم انسانی درگیر هر روزه ــ آن است که میشود معیارهای
مضاعف داشت. میشود در جاهائی بزرگترین را ندیده گرفت و در جاهائی خردترین را بزرگ
کرد. سبب آن است که تبعیدیان با کمترین بازتاب سروکار دارند و بهای چندانی نیز
نمیپردازند. اما تلاشهای جدائی افکنانه را در همه حال میباید جدی گرفت و امیدوار
بود که کوشندگان هرچه بیشتری جدی بگیرند. گروههائی هستند که قدرت خود را در همراهی
با نیروهای جدائیخواه میبینند ولی با گذشت زمان خواهند دید که چه بهای سنگینی در
افکار عمومی ایرانیان میپردازند. آنها هم که میپندارند با چشمپوشی و آسانگیری
خواهند توانست سازمانهای قومگرا و ملتساز را تعدیل کنند به بیهودگی این رویکرد پی
خواهند برد. این سازمانها هماکنون عملا بخش بزرگی از بیرونیان را از میدان مبارزه
با رژیم بیرون بردهاند و شکافی در صفوف آنان انداختهاند که دستگاههای امنیتی
رژیم نتوانسته بودند. ما در این دریای مشکلات، مبارزه با کینه زبانی و قومی، و
کشاکش برسر جعلیات تاریخی و برهم ریختن مفاهیم را (مثلا این ادعا که ملیت
nationality صفت نیست و اسم است ــ "ملیتهای فدرال" ــ و مفهومی جز تعلق به یک ملت
nation دارد،) کم نداریم.
تلاش ـ کسانی که از نظرگاه
دفاع از ملت ايران و ضرورت حفظ يکپارچگی کشور به خطر حمله نظامی و تجزيه ايران
مینگرند، امروز به آماج اصلی پيکانهای حمله نيروهای مختلفی بدل شدهاند. برای
گروههائی ايستادن بر اين پايگاه به منزله مخالفت با مبارزات دمکراتيک بر عليه
حکومت اسلامی است. آيا بازهم جبهه دمکراسی و جبهه دفاع از يکپارچگی و تماميت کشور
رودرروی يکديگر ايستادهاند؟
همايون ـ دفاع از یگانگی ملت و یکپارچگی سرزمین، و از
آن سو گرایشهای جدائیخواهانه، در مقوله دمکراسی نیستند. دفاع از ملت و سرزمین
همواره و در هر رژیمی بوده و هست؛ و جدائیخواهی در بیشتر مواقع در خدمت استبداد و
جنگ بوده است. دمکراسی را ما در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن و در قانون
اساسی و کارکرد هر روزه دمکراسیهای لیبرالی میشناسیم که دهههاست در آنها زنگی
میکنیم ــ اگر تعصبات اجازه دیدنشان را بدهد. اگر سازمانهای قومی و مدافعان
چپگرایشان تعریفهای خود را دارند امر دیگری است. مبارزات دمکراتیک برضد جمهوری
اسلامی تاکنون از پیش کشیدن ملتها یا ملیتهای زیر ستم ملت فارس و حق تعیین سرنوشت
و تکه تکه کردن ایران به نام نظام فدرال بیشتر آسیب دیده است. آنها که گروههای
قومی را به همرائی بر اسناد بااعتبار جهانی فرامیخوانند از باور استوارشان بر
دمکراسی و حقوق بشر و تعهدشان بر مبارزه با رژیم است.
ما در جبهه یک کشور یک ملت، مشکلی با حبهه دمکراسی نداریم. در ایران یکپارچه بهتر
میتوان دور از جنگ داخلی و پاکشوئی زبانی به دمکراسی رسید. در پیکار با جمهوری
اسلامی نیز اگر این هردو را در کنار هم بگذاریم نیروی بزرگتری بسیج خواهد شد.
آنهائی را که اصرار بر جدا کردن جبههها دارند میباید به گذر زمان گذاشت. از آنچه
از درون میرسد زود درخواهند یافت که اولویتها کدام است. پیش از آن هم فرصت کشنده
دیگری ممکن است چبههبندیها را برهم زند. ترس هر روزی من این است که دیوانگی رژیم
برای بیشتر ما از هر جبهه، کاسه زهر ماری را آماده کند.
تلاش
آنلاین اکتبر ۲۰۰۷
www.d-homayoun.info