از همرائی تا همه باهم |
داريوش همايون |
زمانی بود، تا
همين نزديکیها، که همرای شدن افرادی از گرايشهای گوناگون به تصور نمیگنجيد.
اکنون در چرخشی که ناگهانی مینمايد، ولی مانند همه امور ناگهانی تهيههای فراوان
در آن رفته است، از هر جا فراخوان است که همه با هم گرد آيند و همکاری کنند. حتا
"پاريا"های به حق سياست و جامعه ايران، مجاهدين خلق، نيز به عنوان بخشی از يک
گروهبندی بزرگ پيشنهاد میشوند. منطق فراخوان رخنه ناپذير مینمايد: ما همه يک دشمن
داريم و تا آن وقت جای پيش کشيدن اختلافات نيست. نيکخواهانی برای آنکه قوت بيشتری
به فراخوان خود بدهند توافق بر چند اصل کلی، مانند دمکراسی و حقوق بشر را هم زمينه
مثبت، به اصطلاح ايجابی، چنان همکاری پيشنهاد میکنند.
پيش کشيدن موانعی که بر سر چنين ترتيباتی هست به اندازه کافی شخص
را منفی باف و اشکال تراش جلوه میدهد. اکنون اگر کسانی نه تنها آن موانع را
بشناسند بلکه لازم بدانند دربارهشان چه میتوان گفت؟ ولی در وضعی که ايران است و
با تجربهای که خود ما کردهايم و در جاهائی مانند عراق میبينيم، همه چيز بستگی به
اين دارد که از کجا آغاز کنيم. اين تجربهها به ما میآموزد که هميشه بدتری هست، و
پيش از پايان دادن به يک موقعيت بد میبايد آنچه که بتوان برای بدتر نشدنش انجام
داد؛ از همه مهمتر دوری جستن از عناصری است که نشان دادهاند در هيچ طرح سالمی
نمیگنجند. به زبان ديگر اولويت ما دشمنی با جمهوری اسلامی نيست؛ ساختن جامعه و
نظامی است که از خشونت و استبداد و واپسماندگی آزاد باشد. از ميان برداشتن رژيم
بدين ترتيب شرط اولويت است نه خود اولويت.
جمهوری اسلامی دشمن بزرگ ايران است ولی همه نيروهای واپسماندگی
و استبداد، به درجات و در زمانهای گوناگون دشمنان ايراناند، هر چند بدترين
مبارزه را نيز با جمهوری اسلامی بکنند. نبرد ما با افراد و نامها نيست، با
روحيهها و طرز تفکرهاست، در جمهوری اسلامی و بيرون از آن. نمیتوان به نام
رهانيدن ايران از چنگال حزب اللهی و بسيجی با مجاهدی که روی حزب اللهی و بسيجی را
از هم اکنون سفيد کرده است، يا با سازمانهای قومی که در پايان راه به تجزيه ايران
میانديشند دست همکاری داد؛ و نمیتوان از استبداد آخوندی به استبدادهای راست و چپ
ديگر پناه برد. مصلحت گرائی صرف برای کارزاری که درگير آنيم بس نيست زيرا ما برای
درانداختن طرح نوی پيکار میکنيم و در چنان طرحی اداره جامعه با موهبت الهی يا از
درون مسجد و خانقاه يا به نام پرولتاريا جائی ندارد. نمايندگان چنان روحيهها و طرز
تفکرهائی حق دارند مبارزه خود را بکنند ولی میبايد دنبال رسيدن به همرائی
consensus و سپس همکاری با افراد و گروههائی بود که از خود توانائی دگرگونی و
اصلاح نشان دادهاند و در نتيجه میتوانند کمترينه اعتمادی برانگيزند.
"همه با هم" شعاری است که بجای "يا من يا ديگری" عنوان میشود که
تا کنون با ما بوده است. چنين شعاری در ظاهر آزاد منشانهترين و آسانترين مینمايد
ولی در عمل به مشکل اعتماد بر میخورد، و يا اصلا به جائی نمیرسد و يا اگر به جائی
هم رسيد نامرادی و پشيمانی از آن میزايد. ما هر چه بگوئيم، گروههائی با يکديگر
همکاری نخواهند کرد زيرا تجربهشان با هم چنين اجازهای نمیدهد. در روابط انسانی
عمده اعتماد است و اعتماد تنها با رديف کردن عبارات بدست نمیآيد و میبايد در عمل
ثابت شود. شعار درستتر و دمکراتيکتر، "هم من هم ديگری" است که جا را برای همکاری
در عين گزينش باز میگذارد: همکاری کسانی که نه تنها در اصول میتوانند همرای شوند
ــ با حفظ مواضع خودشان ــ بلکه به کمترينه اعتماد در ميان خود رسيدهاند.
اين مرحله تازه مبارزه ماست. اگر پيشروترين عناصر مخالف جمهوری
اسلامی به چنين همکاری برسند نه تنها پيکار با رژيم به سامانی خواهد رسيد بلکه
سلامت آينده سياست ايران نيز به مقدار زياد حاصل خواهد شد. همکاری برای اصلاح نظام
سياسی و جامعهای که مسئله اصلیاش بی اصولی و فرصت طلبی و سست عنصری و نا آگاهی
است به مراتب بر مسابقه برای سرهم کردن شوراهای رهبری و گرد آوردن هر که در دسترس
بود تفاوت دارد. از مبارزان جدی نمیتوان انتظار داشت حتی به نام جنگيدن با رژيم
اسلامی در کنار کسانی قرار گيرند که هيچ وجه اشتراکی با آنان ندارند و در فردای
پيروزی (که با افرادی همه دنبال پيش انداختن خود، و روحيههائی آماده تن در دادن به
هرچه برای سود شخصی، هيچ احتمالش نيست) بايد به جنگ آنها برخيزند. فردای ايران را
میبايد با همرائی، و رقابت، ساخت نه نبرد مرگ و زندگی بر سر غنائم، يا برنامههای
سياسی که عملا هيج اشتراکی جز مخالفت با حکومت کنونی ندارند.
هر چه هم در سودمندی اتحاد و ائتلاف بگويند چارهای بهتر از
رسيدن به يک همرائی ميان مهمترين نمايندگان راست و چپ ترقيخواه ايران ( که اکنون
دمکراسی را نيز کشف میکنند) نيست. فاجعه جمهوری اسلامی را شکاف پر نشدنی چپ و راست
ترقيخواه فرا آورد. حسينيه و مهديه پس از آنکه نيروهای تجدد يکديگر را فرسودند به
قدرت رسيدند. فدا شدن تجدد در کشاکش قدرت، ضعف عمده دونسل جامعه سياسی ايران بوده
است که از کم و کاستیهای اخلاقی و فرهنگی که اشاره شد بر میخاست. امروز
گشادهترين ذهنها اين را در میيابند و جامعه ايران و جامعه بينالمللی به صد زبان
چنان همرائی را طلب میکند. سود شخصی و گروهی روشنرايانه enlightened نيروهای
مدرنيته، نيروهای آزادی و ترقی، نيز در همرائی برای مبارزه رهائی و باز سازی ايران
است. (سود شخصی روشنرايانه به معنی توانائی ديدن بيش از نوک بينی است.) مشکل آن است
که چنان سود شخصی و گروهی در اين بافتار context دست بالا را ندارد. در سياست نيز
که پس از جنگ بزرگترين مجاهده بشری است مردمان میتوانند به آسانی از سود شخصی
روشنرايانه خود بگذرند.
آوريل ۲۰۰۶
www.d-homayoun.info