در راه جايگزين

داريوش همايون

   در محافل ايرانی، و در امريکا از همه جا بيشتر، اين روز‌ها سخن از ضرورت يک جايگزين برای جمهوری اسلامی بسيار به گوش می‌رسد. امريکائيان بهترين راه برطرف کردن مشکل اتمی حکومت اسلامی را در تغيير رژيم می‌دانند و برای ايرانيان بيشمار نيز چنان گزينه ای بر تحريم يا از آن بد‌تر جنگ برتری دارد. سياستگزاران بين المللی و رسانه‌های مهم خارجی می‌گويند و می‌نويسند که اگرچه روی کار آمدن رژيمی ديگر برای همه و بويژه ايرانيان بهتر است، جايگزينی (آلترناتيو) برای اين رژيم نمی‌توان يافت. از اين بديهی‌تر حقيقتی نيست که اگر جايگزين باورپذيری credible برای رژيم باشد هم مبارزه شدت و تاثير بيشتر خواهد يافت و هم پشتيبانی از آن در هر جا خواهد جوشيد. جايگزين باورپذير نيز جز گروهی از بهترين نمايندگان طيف مخالفان دمکرات و آزاد انديش حکومت اسلامی که بر اصولی به توافق رسيده باشند نمی‌تواند بود.

   مانند همه حقيقت‌های بديهی در اجتماع و سياست، به عمل درآمدن اين يک نيز به هيچ روی آسان نيست و در ميان مردم ما از بسياری جا‌ها دشوار‌تر است. به محض بيرون رفتن از کليات، رسيدن به هر نتيجه ای در پيچيدگی ملاحظات گوناگون و گاه نا مربوط می‌افتد و پافشار‌ترين کسان را منصرف می‌سازد. بارها برای رسيدن به چنان تفاهمی کوشيده اند و سودی نداشته است. اين بار فوريتی به موضوع داده شده است و فوريت با خود گونه ای اجبار می‌آورد. ايرانيان که حساسيتی غير عادی به نقش قدرت‌ها دارند متقاعد شده اند که زمان تغييرات بزرگ رسيده است. آماده بودن برای تغييرات اکنون ورد زبان‌هاست. مانند نخستين سال‌های پس از انقلاب، تماس‌ها در ميان نام‌ها، و هر جا بتوان، با مقامات موثر در حکومت‌های غربی برقرار شده است.

   دو دسته بويژه سخت درکار کشاندن امريکا به مداخله در ايران هستند. سازمان‌های قومی تجزيه طلب می‌کوشند آن کشور را متقاعد سازند که می‌توان با جدا کردن بخش‌هائی از ايران جمهوری اسلامی را به زانو در آورد. مجاهدين خلق با صرف پول و فشار آوردن بر کنگره امريکا نخست درپی درآوردن خود از فهرست سازمان‌های تروريست هستند تا بعد بتوانند پيشرو لشگر امريکا شوند و تجربه هژده سال پيش را با نيرو‌های متجاوز عراقی اين بار بهتر تکرار کنند. هردو دسته پشتيبانانی در پاره ای محافل حکومتی يا نزديک به حکومت‌های خارجی دست و پا کرده اند. از آنها گذشته سلطنت طلبان اند که دسترسی کمتر و پراکندگی بيشتر دارند. تا آنجا که بتوان ديد هيچ کدام از نظرسياستگزاران خارجی باورپذير نيستند. تجزيه ايران کابوس امريکا نيز هست که همين يک انفجار بزرگ‌تر را در همسايگی عراق کم دارد؛ و در اين عصر دمکراسی به عنوان پادزهر تروريسم، از مجاهدين خلق جايگزين نامناسب‌تری برای جمهوری اسلامی نمی‌توان يافت.

   سازمان‌های قومی تجزيه طلب با مشکل نداشتن زمينه حتا در ميان "ملت"‌هاشان روبرويند که خود را ايرانی و پايبند يکپارچگی ملت و سرزمين ايران می‌دانند؛ و مجاهدين يا به قول يک نويسنده محافظه کار امريکائی "هيولا‌های کوچک" با سوابق تروريستی و مزدوری صدام حسين و روحيه و برنامه سياسی و سازمان بندی توتاليتر خود درست همان چيزی هستند که طرح خاور ميانه بزرگ بوش با آن در جنگ است. (به قول معروف درباره حزب کمونيست شوروی، هيچ چيز پيش بينی ناپذير‌تر از گذشته مجاهدين خلق نيست.) در عراق به اندازه کافی اسناد به دست نيرو‌های متفق افتاده است و تلاش‌های مجاهدين خلق برای اختراع دوباره خود به جائی نخواهد رسيد. امريکائيان هرچه هم نا آشنا به منطقه، آن اندازه از درگيری پر هزينه خود با خاور ميانه اسلامی درس گرفته اند که با کشوری کليدی مانند ايران بازی کنند و عنان خود را به دست رونوشت‌های باطل‌تر از اصل امثال چلبی بدهند. برای آنها همين بس که از هر ايرانی معمولی بپرسند.

   در اين آشفته بازار، بخت بيشتر با نيرو‌هائی است که کمتر از همه برای عرضه کردن خود به امريکائيان دست و پا می‌زنند. نيروهای آزادی و حقوق بشر، گروه‌های اجتماعی در نبرد سياسی با رژيم اسلامی در درون، و آنها که می‌کوشند پلی ميان پيکار سراسر خطر در درون و آزادی عمل در بيرون بزنند، چه در چشم مردم ايران و چه در چشم قدرت‌های خارجی اعتبار بيشتر دارند. در ايران ما هم اکنون يک نيروی مخالف جمهوری اسلامی داريم که پيوسته قوی‌تر و دمکرات منش‌تر می‌شود. مبارزه ای که اکنون درگرفته است بر زمينه‌های استوار زندگی روزانه قرار دارد. گروه‌های اجتماعی مصممی برای بهبود شرايط خود و رفع ستمی که مانند هوای آلوده تهران تنفس را دشوار می‌سازد مبارزه می‌کنند. در هر گوشه رهبرانی پديدار شده اند که تا بازی کردن با جان خود می‌روند.

   جايگزين جمهوری اسلامی نيروهائی هستند که لشگر کشی امريکا را برای رهانيدن خود از فساد و جنايت آخوند و سردار و بسيجی لازم ندارند. به آنها هر کمکی را که بتوان می‌بايد رسانيد و اينجاست که نقش مبارزان بيرون می‌تواند برجسته شود. ما با ادعای رهبری دانشجو و کارگر و معلم ايرانی، و نيروهای اجتماعی-سياسی شگرفی که در حال شکل گرفتن هستند چيزی بر اين مبارزه نخواهيم افزود. هر شخص يا گروهی می‌تواند با پيش انداختن خود در ميدان غوغا چند گاهی سر و صدائی برپا کند ولی با ادعای بی امکانات نه امريکا و غرب را می‌توان پشت سر خود آورد، نه مردم ايران را. وسيله اصلی مبارزه در ايران است ــ در صف‌های تظاهراتی که سرکوب می‌شوند و اعتصاباتی که با بازداشت‌های جمعی می‌شکنند. رهبرانی که می‌بايد در مبارزه و نه در ديدار‌ها و قول و قرار‌های ناپايدار سياست بازان پديدار شوند هم اکنون دارند بهای باورپذيری خود را بر تخت بيمارستان و در گوشه زندان با تن‌های درهم شکسته و زبان‌های بريده می‌پردازند. کار به مراحل تعيين کننده می‌رسد ولی اگر قرار باشد به رهائی مردم بينجامد بهتر خواهد بود فرصت طلبان، موقتا هم شده، کمی ميدان را به ياری رسانان بسپارند.

 فوريه ۲۰۰۶
www.d-homayoun.info