جنبشی که زمانش رسيده است

داريوش همايون

   جنبشی که با فراخوان همه پرسی آغاز شده آن سيلابی نيست که شتابزدگان انتظار دارند. پيام فراخوان بی ترديد در بيشتر جاها گرفته است. مقايسه صفهای موافق و مخالف تعادل يک سويه‌ای را نشان می‌دهد. نه تنها شمار هواداران از مخالفان بسيار بيشتر است بلکه سخنگويان و استدلالها نيز عدم تعادل آشکاری را نشان می‌دهند. بر رويهم تلخ‌ترين زبانها در دشمنی با اين جنبش از ائتلاف ناخواسته عناصری است که ديگر به چشم خود نيز می‌بينند که به آنچه در ايران و در مردم ايران می‌گذرد، به آينده‌ای که همراه با يک گفتمان (بحث غالب) تازه دارد شکل می‌گيرد ربطی ندارند. فريادهای دردناک جبهه مشارکت و اصلاح طلبان در دشنامهای مرده پرستان مصدقی و شاهنشاهی، و موميائی‌های زنده چپ انقلابی، و ناله‌های مدافعان وضع موجود در طيف رنگارنگ جمهوريخواهان پيچيده است. اما از ميان اين غوغا صدای رسای عقل سليم و ميانه روی و رواداری، ندای حقوق بشر و دمکراسی ليبرال، گوشهای هرچه بيشتری را می‌نوازد. ايرانيان بيشمار با خشنودی به اين دگرگشتی که در روحيه و رويکرد خود کشف می‌کنند می‌نگرند ــ ما نيز می‌توانيم رشد کنيم و از تاريخ ناشاد خود بياموزيم و از گذشته‌هائی که بيشتر ما اصلا سهمی در آن نداشته‌اند بيرون بزنيم.

   چنان نيست که مخالف همه پرسی بد و موافق آن خوب است. ما با گروههای بيشماری سروکار داريم، هرکدام با نظرات يا دنبال دستور کار و برنامه سياسی خود، و چه بسا از مخالفان که خوش نيت‌تر از بسا موافقان باشند. در ميان مخالفان بسياری را می‌توان يافت که متن را مبهم می‌انگارند. کسانی ديگر نيکخواهانه پند می‌دهند که می‌بايد در دايره ممکنات ماند و به فعاليتهای کوچک‌تر پرداخت. ديگرانی هستند که هيچ چيز به سطح انديشه والايشان نمی‌رسد و از قله‌های روشنفکری به تلاشهای ميرندگانی مانند فراخوانان می‌نگرند. به اين ناباوران می‌بايد ياد آوری کرد که هر چه می‌خواهند در متن هست و روشنگريش را بيشتر در بيرون می‌بايد کرد و در درون چندان بيش از اينها نمی‌توان گفت؛ و دايره ممکنات نه همين است که در يک لحظه تاريخی به ديده بيايد و خويشکاری انسان در بزرگ‌تر کردن دايره ممکنات است. فراخوان تا همين جا با دگرگون کردن روحيه‌ها اندکی دايره را بزرگ‌تر کرده است. اما آنها که فراخوان را نمی‌خواهند چون با امضا کنندگانی مشکل دارند درست همانهائی هستند که از بزرگ‌تر شدن دايره ممکنات بی خبر مانده‌اند و ترجيح می‌دهند در حلقه‌های تنگ خويش زمان بازمانده را به تکرار شعارها و دشنامها بگذرانند. فراخوان باز است و جلو امضای هيچ کس را نمی‌توان گرفت و هيچ امضائی خود فراخوان را نمی‌تواند زير سايه بگيرد. اصلا خود اينکه گروهها و شخصيتهای همگريزی توانسته‌اند امضاهاشان را پهلوی هم گذارند دستاورد مهمی است، مگر آنکه ما هر کدام ايران خود و ملت خود را داشته باشيم و ديگران را راه ندهيم.

   کسانی را که امضا می‌کنند و در عين حال با تاکيد بر تعهد شکست ناپذير خود به مخالفت با يک شکل معين حکومت، و نه محتوای مهم‌تر نظام سياسی، می‌کوشند گناه خود را سبک‌تر جلوه دهند؛ حتا کسانی را که امضای فراخوان برايشان فرصتی برای بدزبانی‌های هميشگی است می‌توان فهميد. اما آنها که به دليل شرکت داشتن هواداران آن شکل معين حکومت منکر سراسر جنبش می‌شوند و در مخالفت خود سخنان عوامل رژيم، يا ورشکستگان ديگر را شاهد می‌آورند در مقوله ديگری هستند. آنان را می‌بايد در ديگ جوشان خشم پايان ناپذيرشان به خود گذاشت. مشروطه خواهان بدزبانی‌ها را می‌شنوند ولی چشمان شان به آينده‌ای دوخته است که همه ما از جمله سران و عوامل رژيم بتوانند در شرايط آزاد و برابر پس از جمهوری اسلامی در فرايند تعيين قانون اساسی ليبرال دمکرات آينده ــ انتخابات مجلس موسسان و همه پرسی درباره پيش نويس آن قانون ــ شرکت جويند. برای بسياری مدافعان خلقهای زير ستم و پيشتازان مترقی شکننده زنجيرهای استبداد و امپرياليسم و دارندگان انحصار آزادیخواهی و ملی گرائی و هر چه خوبان همه دارند چنين دورنمائی ظاهرا "با عقوبت دوزخ برابر است."

* * *

   اکنون اين همگرائی بی سابقه را می‌بايد در خدمت امری گذاشت که آن را فراهم آورده است. جنبش فراخوان نياز به پشتيبانی دارد و اين پشتيبانی را در بيرون بيشتر می‌توان سازمان داد. در ايران هواداران جنبش بيشمار اند و با شکست دوم خرداد و اصلاح طلبان ريزه خوار انحصارگران، پيوستن به فراخوان يک راه موثر نه گفتن به سراسر جمهوری اسلامی است. شرکت نجستن در انتخابات به اندازه‌ای عادی و مسلم شده است که تاثير گذشته را ندارد. اما ترس از دستگاه امنيتی رژيم، شامل دادگستری آن، به اندازه‌ای است که به گفته مبارزان درون، کمتر کسی جرئت گذاشتن نام خود را دارد. ما بايد اين مشکلات را دريابيم و انتظار بيش از اندازه نداشته باشيم. مبارزان در ايران دليری کرده‌اند و چنين پيامی داده‌اند. ما نيز چنانکه نشان داده شد منتظر همين بوديم تا به خود آئيم. اکنون جنبش از درون آغاز شده است و بقيه‌اش با ما در بيرون است. در برابر ما دو وظيفه است: نخست نشان دادن اينکه معنای پيام از سوی نيروهای سياسی با اهميت‌تر، گرفته شده است؛ و دوم پشتيبانی از اين حرکت و رساندن پيامش به همه جا.

   احزاب و سازمانهای سياسی که در کشورهای آزاد و نظامهای کثرت گرا بسر می‌برند و رعايت حق دگرانديشان، و خود آنها، را هر روز در عمل می‌بينند می‌بايد به خواست گروهی از روشن‌ترين و از خود گذشته‌ترين نمايندگان نسل نو ايرانيان احترام گذارند و توانائی خود را به کار کردن در چهارچوب دموکراتيک نشان دهند. اگر برای توده مردم ايران کشاکش‌های تاريخی به تاريح پيوسته است و دشمنی‌های گذشته مال گذشته‌اند؛ اگر مردم از ما می‌خواهند قضاوت درباره کسان و رويدادها را به آنها و در هنگام خودش واگذاريم، ما بهتر از اين نخواهيم توانست که با تشکيل کميته‌های فراحزبی پشتيبانی از همه پرسی به روشنگری افکار عمومی ايرانيان و کشورهای ميزبان خود پردازيم و نيروی بيشتری برای دفاع از حقوق مردم بسيج کنيم.

دسامبر ۲٠٠٤
www.d-homayoun.info