لبه تيز حمله به جمهوری اسلامی

داريوش همايون


  • جمهوری اسلامی اکنون بزرگ ترين دشمن امريکا و جمهوری اسلامی شمرده می‌شود

  • حکومتی که نمی‌تواند کاری برای کودکان خيابانی بکند جنگی را در جهبه‌های گوناگون بر خود تحميل کرده است که ايران قربانی اصلی آن خواهد

  • مردانی از پست ترين لايه‌های فرهنگی جامعه بر کشوری به اهميت ايران قدرت مرگ و زندگی يافته‌اند

  • آسانگيری و سازشکاری اروپا و صداهای متفاوت از امريکا برخورد نظامی را محتمل تر می‌سازد

  • رژيم با تراشيدن دشمن خارجی و بازی کردن ورق جنگ می‌خواهد مردم را بفريبد و از فشار داخل بکاهد


  يک سال و نيم پيش عراق و خطر سلاحهای کشتار جمعی آن، عراق و دستی که در تروريسم دارد، و عراق و تهديدی که از آن متوجه همسايگان است، مقامات حکومتی، محافل سياسی و رسانه‌های همگانی امريکا را برداشته بود. يک پيکار تبليغاتی و سياسی، افکار عمومی را برای حمله به آن کشور و برچيدن رژيم صدام حسين آماده می‌کرد و شورای امنيت، صحنه مانوورهای موافقان و مخالفان چنان حمله‌ای بود. حمله در بهار سال پيش صورت گرفت و پيامدهايش با ماست. يک سال و نيم پيش به نظر می‌رسيد که همه توجه و انرژی امريکا صرف عراق خواهد بود و جمهوری اسلامی چند گاهی زمان تنفس خواهد داشت. امروز همان پيکار سياسی و تبليغاتی اين بار برضد جمهوری اسلامی جريان دارد. باز گفتگو در مقامات حکومتی، محافل سياسی و رسانه‌ها از سلاحهای کشتار جمعی، پشتيبانی از تروريسم و خطر برای همسايگان است؛ در هر سه مورد با احساس فوريت بيشتر. در آغاز سال ۲٠٠۳ آژانس بين المللی انرژی اتمی منتظر دلائل روشن تری برای فرستادن تخلفات عراق به شورای امنيت بود. امروز آن آژانس همچنان منتظر دلائل روشن تری است و لی پاره‌ای از آن دلائل را بدست آورده است و با بدگمانی بيشتری از فريبکاری جمهوری اسلامی سخن می‌گويد. رابطه رژيم صدام حسين با تروريسم بر سر زبانها بود ولی هر روز دليل تازه تری از آن بدست نمی‌آمد و عراق مانند جمهوری اسلامی، بزرگ ترين پشتيبان تروريسم شمرده نمی‌شد. خطر آن کشور برای همسايگانش مربوط به گذشته بود نه اکنون. عراق ديگر "زور مردم آزاری نداشت" بر خلاف جمهوری اسلامی که دست تجاوزش از افغانستان تا غزه کشيده است.

  امروز تقريبا از همه نظر جمهوری اسلامی برای امريکا )و اسرائيل) دشمن بدتری است تا عراق صدام حسين. امريکائيان بويژه برنامه سلاح اتمی رژيم را بسيار جدی، شايد جدی تر از عراق يک سال و نيم پيش، می‌گيرند و گزارشها برای هر کس به امنيت ايران می‌انديشد نگران کننده است. تخمينها متفاوت است و زمان دستيابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی را تا سه سال می‌برند. ولی يک مقام بريتانيائی به روزنامه تايمز گفته است که جمهوری اسلامی با امضای مقاوله نامه سال گذشته، زمان خريد و به برنامه خود ادامه داد و اکنون بيش از چند ماه با بمب فاصله ندارد زيرا بجای استفاده از زباله اتمی از تکنولوژی "سانتريفوژ" بهره می‌گيرد که ميانبری است.همين روزنامه در کنار منابع بسيار ديگر خبر داده است که اسرائيليان تصميم به جلوگيری از برنامه اتمی جمهوری اسلامی دارند و در صورت لزوم تاسيسات آن را بمباران خواهند کرد، چنانکه در ۱٩۸۱ با عراق کردند. اما کار به اينجا پايان نمی يابد.

  بنا به گزارشها (DEBKA-net Weekly) مثلث جمهوری اسلامی، سوريه، حزب الله، دارد برای جنگ غير متعارف (سلاحهای شيميائی) بر ضد اسرائيل آماده می‌شود که به گفته رئيس روابط عمومی سپاه پاسداران "اسرائيل را از روی زمين محو" خواهد کرد. تهديد او و نيز اظهارات فرماندهان پاسداران درباره حمله موشکی پيشگيرانه به تاسيسات اتمی اسرائيل در رابطه با حمله احتمالی به تاسيسات اتمی جمهوری اسلامی بود و سازمانهای اطلاعاتی گزارشهائی از تدارکاتی که برای چنان حمله‌ای می‌شود انتشار داده‌اند. چنانکه از اين گزارشها بر می‌آيد سوريه به هزينه جمهوری اسلامی در کار آزمايش کلاهکهای جنگی شيميائی برای موشکهای زمين به زمين حزب الله با برد ۱۱۵ و ۲۱۵ کيلومتر است. اين موشکها که پاسداری‌شان با سپاه پاسداران است در ميان ۱۲٠٠٠ "کاتيوشا"ئی‌اند که تخمين زده می‌شود حزب الله در مرز جنوبی لبنان با اسرائيل کار گذاشته است و گاهگاه آباديهای مرزی اسرائيل را بمباران می‌کنند. قرار است موشکهای کوتاه برد با کلاهکهای شيميائی به ياسر عرفات نيز توسط حزب الله تحويل داده شود که در هنگام آماده شدن بمب اتمی رژيم آخوندی، سلاحهای غيرمتعارف از دو سو اسرائيل را هدف بگيرند.

* * *

  با از ميان رفتن صدام حسين و کنار کشيدن ليبی و دگرگونی کلی در سياستهای پاکستان و عربستان سعودی، جمهوری اسلامی نه تنها بزرگ ترين بلکه تنها پشتيبان مهم تروريسم بين المللی بشمار می‌رود. فعاليتهای تروريستی سوريه با همکاری نزديک و به هزينه رژيم اسلامی صورت می‌گيرد و حزب الله لبنان که در استراتژی جمهوری اسلامی جايگاه بالا تری می‌يابد از سوی حکومتهای تهران و دمشق سازمانهای تروريستی فلسطينی حماس و جهاد اسلامی را در دست گرفته است. اسرائيليان بارها رابطان حزب الله و فلسطينيان را با پولهای هنگفت رژيم تهران گرفته‌اند و تا کنون سه کشتی باری حامل اسلحه جمهوری اسلامی را به قصد تروريستها در فلسطين توقيف کرده‌اند. عماد مغنيه يکی از سه چهار سرکرده تروريسم بين المللی و سر حلقه ارتباطی القاعده و حزب الله و فلسطينيها اساسا از تهران عمل می‌کند و پاره‌ای رهبران القاعده يا در ايران هستند يا رفت و آمد دارند. امريکائيان می‌گويند که انفجار ساختمانهای کوی خبار در عربستان سعودی از تهران هدايت شده است. با تنگ شدن حلقه بر گرد القاعده، جمهوری اسلامی اهميت بيشتری برای آن سازمان می‌يابد و رژيم در عين هراسی که از امريکا دارد ممکن است داشتن چنين برگی را برای معامله با آن کشور سودمند بداند.

  مانند پشتيبانی از تروريسم بين المللی، رژيم اسلامی در زمينه خطر برای همسايگان نيز بر فراز است و هيچ کشور ديگری را جز سوريه، و با فاصله نسبتا زياد، نمی‌توان يافت که به پای آن برسد. در افغانستان و بويژه عراق پولها و عوامل رژيم برای شکست دادن يا دست کم گرفتار تر کردن امريکائيان و بدست آوردن پايگاه درکارند. صدور انقلاب اسلامی هنوز آرزوی بخشهای فعالی از حکومت در ايران است، هر چند در خليج فارس و سپس آسيای مرکزی به اندازه‌ای با ناکامی روبرو شده‌اند که به مناسبات معمولی دلخوش‌اند تا چه فرصتی پيش آيد. جمهوری اسلامی نابودی اسرائيل و بيرون راندن يهوديان از آن سرزمين را (پس از آنکه از همه گشورهای عربی زادگاه خود رانده شده‌اند و در ايران نيز بازماندگان اندکشان پيوسته تحليل می‌روند) سياست رسمی خود اعلام کرده است. دومين مرد نيرومند رژيم تا آنجا رفته است که در سخنرانی نماز جمعه‌اش وعده کشتار پنج ميليون يهودی را اگر چه به بهای نابودی پنج ميليون مسلمان در يک مبادله اتمی داده است. موشکهای دوربرد ايران برای فرستادن کلاهک اتمی به اسرائيل ساخته می‌شوند و سرداران پاسداران لاف می‌زنند که سرزمينهای دور تری را می‌توانند هدف موشکهای خود سازند. تهديد به اندازه‌ای جدی گرفته شده است که برنامه "جنگ ستارگان" ريگان امروز هيچ حالت مسخره ندارد و دفاع ضد موشکی، يک بخش فزاينده سياست دفاعی و برنامه تسليحاتی اسرائيل و امريکاست. اسرائيليان بخشی به ياری امريکا توانسته‌اند تکنولوژی دفاع موشکی را چنان پيش ببرند که تازگی نخستين موشک اسکاد در دهها کيلومتری "آماج" خود در کرانه کاليفرنيا با ضد موشک پيکان ( ارو) اسرائيلی سرنگون شد.

  اين سلسله رويدادها و تحولات، و استراتژی دراز مدتی که ميليارد‌ها دلار صرف آن شده است و می‌شود ايران را در تار عنکبوت هراس انگيزی گرفتار کرده است. خطر جمهوری اسلامی به اندازه‌ای بالا گرفته است که قدرتهای بزرگی هر روز در دشمنی با آن تا در هم شکستن‌ش، به آينده و سرنوشت ايران بی‌اعتنا تر می‌شوند. بی ملاحظه ترين و غير مسئولانه ترين استراتژيها نيز در دست بررسی هستند و نمی‌توان اطمينان داشت که اگر دولتهائی موجوديت خود را در خطر ببينند به آن زياده رويها نرسند. حکومتی که نمی‌تواند کاری برای جمعيت روزافزون کودکان خيابانی تهران بکند با سياستهائی پاک بيربط به منافع ملی ايران، جنگی را در جبهه‌های گوناگون بر خود تحميل کرده است که ايران قربانی اصلی آن خواهد بود.

  حکومت آخوندی که مانند عموم جمهوريهای جهان سومی سرنوشتی جز نظامی شدن فزاينده ندارد، بمب اتمی و تروريسم را سپرهای دفاعی خود می‌شمارد (حمله به عنوان بهترين دفاع، از راه تروريسم در بالا ترين سطح، و سلاحهای کشتار جمعی به عنوان باز دارنده.) ولی چنان سپرهای دفاعی نه اصلا لازم می‌بودند، اگر رژيم چنان سياسنهائی را دنبال نمی‌کرد؛ و نه در برابر دشمنانی که برای خود ساخته است به کار می‌آيند. در تحليل آخر، تمدنی که خرده ريزهايش به تروريستهای اسلامی و آخوندی چنين توانائی‌هائی داده است آنها را خرد خواهد کرد. فرهنگ مرگ انديش که مردم را در گودال سياه ذهنهای سنگ شده زنده بگور کرده است در برابر شادی و جوشش تمدن غربی رو به افول دارد. حتا در عربستان سعودی زندگی می‌کوشد خود را از زير بار شريعت بيرون کشد. اسلاميان دارند "هولوکاست" ديگری تدارک می‌بينند که خود نخستين قربانيانش خواهند بود.

* * *

  برای حکومت موقت عراق و رهبران شيعی با اعتبار آن کشور دشمنی خطرناک تر از جمهوری اسلامی نيست و همه يک صدا می‌خواهند که آخوندهای تهران به مداخلات‌شان پايان دهند. هر روز پرونده تازه ای از کمکهای مالی و تسليحاتی رژيم اسلامی به القاعده و تروريستهای ديگر انتشار می‌يابد و سپاه مهدی جز امتداد سپاه پاسداران نيست. ماموران رسمی رژيم در بسياری جاها راسا در خرابکاريها شرکت دارند و کسانی از ميانشان دستگير شده‌اند. کار درگيری جمهوری اسلامی در نبرد تروريستی جهاديهای سنی و شورش مسلحانه بنيادگرايان شيعی به جائی رسيده است که تنها اميد آنان می‌بايد در شکست خوردن مزدوران‌شان باشد. اگر امريکائيان نتوانند رژيم اسلامی را در عراق شکست دهند ناچار جنگ به هر وسيله و با هر دامنه به ايران خواهد کشيد. نمی‌توان تصور کرد که امريکا پس از اينهمه صدمات اجازه دهد که عراق دستخوش جمهوری اسلامی شود. مانند برنامه بمب اتمی، در عراق نيز پيروزی جمهوری اسلامی می‌تواند به شکست ايران بينجامد. افغانستان صحنه ديگر مداخلات آخوندهای رژيم تهران با همان سياستها و همان مقاصد است ولی افغانستان برای همه قدرتهای خارجی درگير اهميت کمتری دارد.

  برای کشوری مانند ايران و بويژه در شرايط ياس آور اقتصاد و جامعه، سياستهای تجاوزکارانه و ماجراجويانه رژيمی که می‌داند هيچ مشروعيتی ندارد باورنکردنی می‌نمايد. ايران با اسرائيل هم مرز نيز نيست که اختلافی داشته باشد و بخواهد آن را در يک جنگ اتمی فيصله دهد. امريکا از همان زمان کارتر در پی گفت و شنود و برقراری رابطه با ايران بوده است و امروز هم که جمهوری اسلامی راهی باقی نگذاشته بخش مهمی از طبقه سياسی امريکا تا مرز مضحکه می‌رود و از رابطه با رژيم تروريستی طرفداری می‌کند. آخوندها در نخستين دوره جنگ عراق از پشتيبانی امريکا و اسرائيل برخوردار بودند و آن دو کشور به دلائل مربوط به خود با رساندن پاره‌ای لوازم يدکی حياتی نگذاشتند ارتش زخم خورده ايران در آسيب پذير ترين مرحله جنگ از پا در آيد. درافتادن با قدرتی مانند امريکا در بيش از يک جبهه و در جاهائی که پای منافع حياتی آن کشور درميان است و بی هيچ دليل قابل فهمی، به ديوانگی می‌ماند و به اين پرسش فوريت بيشتری می‌دهد که چرا داوها را اين گونه بالا برده‌اند؟

  نخستين پاسخ را می‌بايد از طبيعت گروه فرمانروای ايران گرفت. چنين مردمانی ناچار چنين الگوی رفتاری دارند. کشورداری آنها در هر زمينه ديگر نيز همين آميخته نادانی و تعصب و فزونخواهی و بی‌اعتنائی محض به خير عمومی تا حد نابينائی بر واقعيات است. مردانی از پست ترين لايه‌های فرهنگی جامعه، از حجره و حوزه و حاشيه‌های شهری، پرورش يافته در محيط‌هائی که زرنگی به تبهکاری می‌رسد و نادانی تا علم بالا می‌رود؛ ذهنهائی که جهان امروز را در نمی‌يابند و دستهائی که بيشتر می‌توانند ويران کنند بر کشوری به اهميت ايران قدرت مرگ و زندگی يافته‌اند. آنها "بر طينت خود می‌تنند" و نمی‌توان انتظار داشت که دورنگری و احساس مسئوليتی را که لازمه هر گروه فرمانروائی است نشان دهند. با پسزمينه‌ای که اين عناصر دارند بر بدترين راهها نيز می‌توان رفت. در فضای فرهنگی که نه حد می‌شناسد نه رابطه منطقی برقرار می‌کند (وگرنه چگونه می‌توان با پايگاه "علمی" و صلاحيت اخلاقی رفسنجانی‌ها و جنتی‌ها حجت اسلام و آيت اله شد، يا به اينهمه ياوه‌ها اعتقاد داشت؟) هيچيک از سوداهای اين گروه فرمانروا جای شگفتی ندارد. آنها به آسانی می‌توانند باور کنند که يک دولت شيعه خواهد توانست پيشوای چند صد ميليون سنی شود، و کشوری که با اينهمه نفت، برای بنزين خودروهايش هم نيازمند ديگران است، امريکا را شکست دهد و اسرائيل را نابود کند. "قدس از راه کربلا " يک شعار ساده نبود. همه استراتژی جهانی اين گروه فرمانروا را که از لجنزارهای تيره جامعه به مرکز قدرت رسيده است، می‌توان از همانجا سراغ گرفت. اينان هنوز از راه "قدس" می‌خواهند به خلافت تازه اسلامی خود برسند.

  دومين پاسخ در سودهای پاگيری است که مراکز قدرت چندگانه رژيم در نگهداری دم و دستگاه‌های خود دارند. يک گروه لبنان را در تيول خود گرفته است. گروه ديگری در عراق سلسله جنبان است. گروههای ديگری شبکه جهانی ترور را با همکاری القاعده‌ها اداره می‌کنند. ديگران بر طرحهای شگرفی مانند موشکهای دوربرد و سلاحهای کشتار جمعی رياست دارند. بارفروشان و شاگرد حجره‌ها و طلبه‌های پيشين، و روستا‌زادگان نه چندان دانشمند، چنين قدرت و جايگاهی را که در درون و بيرون يافته‌اند از دست نمی‌گذارند. و اگر اين کسان به سرمستی و کبريا بيفتند شگفتی نيست. شايسته تر از آنها در گذشته به چنين توهماتی افتاده‌اند. تاريخ ايران پر از نمونه‌های اين سرمستی است.

  آسانگيری و سازشکاری اروپا و صداهای متفاوت از امريکا اروپا و صداهای متفاوت از امريکا عامل ديگری در دل دادن به رژيم اسلامی است. اروپائيان می‌دانند که در ايران چه می‌گذرد و کم کم اندازه‌های بحران بدستشان آمده است. ولی مشکل آنها بيش از آنکه مهار کردن جمهوری اسلامی باشد جلوگيری از امريکاست. مقاومتی که اروپائيان در برابر امريکا نشان می‌دهند، حتا پس از سخنان گستاخانه اخير نمايندگان رژيم که کمک اروپا را برای تکميل برنامه تسليحات اتمی خود درخواست کردند، در گوش سران رژيمی که اروپا را در جيب خود می‌پندارند از هر آوازی خوشتر است.

  بهمين ترتيب آنها در رفتار و گفتار وزارت خارجه امريکا و پاره ای مسئولان پيشين سياست خارجی آن کشور که اکنون مناديان سازش و مذاکره شده‌اند دلائل بيشتری برای پيشتر رفتن در مسير خطر می‌يابند. امريکائيان توجه ندارند که گفت و گوهايشان در ميان خود و پيامهای متناقضی که می‌فرستند در تهران چگونه تعبير می‌شود و چه اندازه برخورد نظامی را محتمل تر می‌سازد. سياستگزاران آخوندی وقت خود را به ريزه کاری‌ها و تابش (نوانس)های يک جامعه آزاد تلف نمی‌کنند و گوش خود را طبعا به پيامهائی می‌سپارند که دلخواهشان است. انتخابات زود آيند امريکا و گرفتاری‌های عراق خاطرشان را آسوده تر می‌کند و اميدوارند ايرانيان امريکائی تشنه معامله با ايران و متحدانشان در موسسات امريکائی با کمکهای سخاوتمندانه به "کری" بوش را شکست دهند و "خاور ميانه بزرگ" نفس راحتی بکشد.

* * *

  يک عامل خطرناک ديگر رژيم در بازی با آتش، بازی کردن ورق خارجی برای کاستن از فشار داخلی است. جامعه ايرانی مدتهاست در منتهای بيزاری و دشمنی خود آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی را دارد و اگر سرکوبگری بيرحمانه رژيم نمی‌بود موقعيت انقلابی ديرپای ايران مدتها پيش به انقلاب انجاميده بود. رژيم اين را می‌داند و جز سرکوبگری بيشتر چاره‌ای نمی‌شناسد. خمينی يکبار با برانگيختن صدام حسين، "نعمت الهی" جنگ را به ياری خواست و تسلط نظام آخوندی را بر کشور استوار کرد. اکنون جانشينانش احتمال دارد همان استراتژی را بکار گيرند. با برانگيختن امريکا و بويژه اسرائيل به حمله بر تاسيسات اتمی ايران، هم افکار عمومی را در هر جا به سود خود برانگيزند و هم ايرانيان را با جنگ و "دفاع مقدس" پشت سر خود بياورند. مشغول کردن مردم با تراشيدن دشمن بيگانه ترفندی است که ديکتاتوری‌های ورشکسته پيش از اينها فراوان زده‌اند و رهبران اسلامی بسيار ممکن است که مخاطراتش را به سودمندی‌هايش ببخشند.

  بهترين راه جلوگيری از اين بازی خطرناک با امنيت ملی ايران بازيچه نشدن ايرانيان است. مردم می‌بايد به رژيم بفهمانند که با طرحهای ماجراجويانه آن همراه نيستند. ملت ايران نه بمب اتمی می‌خواهد نه هيچ دليلی برای مبادله موشکی با اسرائيل دارد. استدلالهائی از اين دست که داشتن بمب اتمی حق ايران است زيرا ديگران دارند (اين استدلال را در جهان آشفته کنونی تا آنجا می‌توان برد که بمب اتمی را بر سر هر بازاری بفروشند) تنها در دست آخوندها بازی خواهد کرد. آنها بمب اتمی را برای نگهداشتن خود می‌خواهند نه دفاع از ايران؛ و ميهن آخرين چيزی است که به يادش می‌افتند. ما نبايد اجازه دهيم که نغمه فريبنده ميهن دوستی کاذب رژيم چنان گمراهمان سازد که سرانجامی جز ويرانی بيشتر ايران نداشته باشيم. در ايران از آنچه از رويکرد مردم می‌توان دانست رژيم چندان کامياب نبوده است و کوششهايش برای کشاندن مردم به پشتيبانی فلسطينيِان يا محکوم کردن امريکا در عراق کسی را نفريفته است. فراخوان تظاهرات برای چنان منظورهائی با بی‌اعتنائی عمومی روبرو شده است. ديگر کسی در ايران حاضر نيست دمی از مصلحت ايران به حماس يا سپاه مهدی پردازد.

  با اينهمه گذشته از آنچه ما بکنيم و مردم بکنند بحرانهائی که هر روز بر وخامتشان افزوده می‌شود ديناميسم خود را دارند. ايران در زير حکومت کسانی است که طبيعت جنايتکارانه‌شان آنها را به نابودی اجتناب ناپذير می‌راند. بار سنگين تاريخ اکنون بر دوش زنان و مردانی است که غم ايران دارند و مسئله حياتی‌شان تصفيه حساب با تاريخ پنجاه سال و بيست و پنج سال گذشته و پرستش مردگان نيست و دلشان را از سرتاسرجمهوری اسلامی برداشته‌اند. آينان هستند که می‌بايد آنچه می‌توانند، همگروه، برای جلوگيری از رسيدن کار به حمله به ايران بکنند و اگر به آنجا رسيد ايران را از افتادن به هرج و مرج بازدارند. نيروهای سياسی مخالف رژيم اگر با هم کار کنند در دو زمينه اساسی فشار آوردن بر اروپا و برطرف ساختن توهم پشتيبانی از رژيم در برابر خطر خودساخته خارج به اندازه‌ای موثر خواهند بود که شايد بتوانند در جلوگيری از جنگ سهمی داشته باشند. اما حتا اگر سير رويدادها از اختيارشان بدر رود باز يک نيروی مخالف گوناگون ولی هماهنگ به نگهداری ثبات کشور در چنان صورتی کمک خواهد کرد.

اوت  ۲۰۰۴
www.d-homayoun.info