قربانی جنبش دانشجوئی |
داريوش همايون |
مرگ
يا، به احتمالی، کشته شدن اکبر محمدی را در زندن میبايد سراسر بر زمينه جنبش
دانشجوئی نگريست. آن جنبش خود بر پايه سوء تفاهمی از دوم خرداد و در پشتيبانی آن
سرگرفته بود و کم و بيش با همان فراز و نشيب. ولی در حالی که سرجنبانان دوم خرداد
در حاشيه دستگاه حکومت نيز از شمار برخوردارانند، دست درکاران جنبش دانشجوئی يا در
زندان افتادهاند (طبرزدی، باطبی، منوچهر محمدی و همه ديگران) يا در سايه تهديد
هميشگی، در حالت نيمه گريزان، بسر میبرند، يا اگر خوشبختتر بودهاند خود را به
بيرون انداختهاند. اکنون يکی از آنها بهای سرکشی و تسليم ناپذيری خود را با جانش
میپردازد.
آنچه به جنبش دانشجوئی ناماور شد در پيروزی انتخاباتی خاتمی نقش
تعيين کننده داشت و طبعا با پيکار انتخاباتی يايان نيافت. دانشجويانی که طبقه متوسط
ايران را به پای صندوقهای رای کشيدند شکست نامزد انتخاباتی فيضيه را آغاز پايان
ولايت فقيه میشمردند و آماده بودند بقيه راه را بروند. پس از يک دوره نا آرامیهای
دانشگاهی، رژيم اوباش بسيجی را به سرکوبی دانشجويان فرستاد ولی حمله به خوابگاههای
دانشجوئی در تهران و تبريز با تظاهرات هژده تير ۱۳۷۸/۱۹۹۹ پاسخ داده شد که
میتوانست دوم خرداد را، چنانکه دانشجويان تصور میکردند به فرا آمد ناگزيرش
برساند. حکومتی که با رای طبقه متوسط روی کار آمده بود، و خود آن طبقه متوسط، فرصتی
میيافت که در برابر ولايت فقيه و فيضيه روحيه باخته بايستد و انقلاب اسلامی را به
يک "ترميدور" واقعی، نه آنچه مخالفان وفادار رژيم و ناظران آرزوپرور غربی به زور بر
مانندهای رفسنجانی میبستند و میبندند، برساند.
هژده تير که هنوز بزرگترين تظاهرات سياسی برضد رژيم اسلامی است
(تظاهرات در اعتراض به کاريکاتور يا شورشهای شهری دوران "سازندگی" چنان ژرفا و
ابعادی نداشتند) يک لحظه حقيقت تمام عيار بود. رژيم اسلامی از آن زمان تصميم به حذف
سياسی طبقه متوسط ايران گرفت و آن طبقه متوسط ــ اگرچه موقتا ــ رای به بیاثری خود
داد. رژيمی که با انقلاب طبقه متوسط به قدرت رسيده بود بيش از هميشه به شکاف
پرنشدنی، يک همگريزی وجودی، ميان خود و پيشرفتهترين و روشنترين لايههای جامعه
ايرانی پی برد و طبقه متوسطی که بيشتر صد سال گذشته را ــ که دوران شکل گيری و
بالندگی آن طبقه بوده است ــ نمايشگاه نابسندگی انتلکتوئل و سستی اخلاقی و ضعف
سياسی خود کرده، تصميم گرفت تماشاگر ميدان نبردی که بر سر او درگرفته بود بماند.
اما دوم خردادی که اميد آن طبقه متوسط برای دگرگشت آرام و بی هزينه رژيم اسلامی بود
در آن لحظه قطعی بجای پيوستن به جبهه دمکراسی، طبيعت ملی مذهبی خويش را بار ديگر
نشان داد و از نيروهای آزادی و ترقی، پناه به زير عبای ارتجاع مذهبی و شرمساری
تاريخی برد.
جنبش دانشجوئی تنها مانده و خيانت شده، شکست خورد و هفت سال است
زير ضربههای حکومتها، از دوم خردادی تا بسيجی، پايداری میکند و اين بار میداند
که دوستان و دشمنانش کها هستند. تکرار هژده تير با به ميدان آوردن انبوه بسيجيان
ديگر امکان نيافت بويژه که دوم خرداديان اصلاح طلب نيز کاردها را از پشت و رو
بيدريغ بر دانشجويان فرو آوردند. با اينهمه جنبش به پايان نرسيد و مرگ محمدی به
طرفهای تلخ نشانه زنده ماندن آن است. ما کار خود را به جائی رساندهايم که زنده
بودنمان را میبايد با مرگ ثابت کنيم.
اوت ۲۰۰۶
www.d-homayoun.info