درگذشت آیتالله منتظری ضایعه بزرگی برای ملت ایران است. او مردی
بود که بزرگترین مقام جمهوری اسلامی را در پای دفاع از انسانیت خود فدا کرد و
دو دهه در حالت نیمهزندانی بسر برد. حضور دلیرانه و روشنگرانه او برای مبارزه
مردم ایران، برای نگهداری آبروی دین در جامعهای که با واقعیت زشت حکومت دینی
روبرو شده است و برای همان انسانیتی که آماده بود زندگی خود را در پای آن
بگذارد اهمیت بسیار داشت و اکنون زنده نگه داشتن نام بلندش همچنان به پیشبرد
آرمانهای او کمک خواهد کرد.
آیتالله منتظری به عنوان یک انقلابی پیشین اسلامی که احتمالا تا پایان،
پارهای باورهای خود را نگهداشته بود نمیتواند برای ما نمونه باشد ولی موضعی
که نخست در کشتار سال ۶۷/88 و سپس در برابر سیاستهای رژیم گرفت و به ویژه
پشتیبانیاش از جنبش سبز به او جایگاهی میدهد که میباید برای همه رهبران
مذهبی نمونه باشد. او در برابر حکومت و از آن دشوارتر، مردمی که هنوز در افسون
خمینی بودند ایستاد و با پشتیبانی از جنبش سبز و چالش مستقیم خامنهای
بزرگترین ضربه را به ولایت فقیه زد. کسی که خود از گزارندگان نظریه ولایت فقیه
بود با روی آوردن به مردم و رویگردانی از استبداد آخوندی و اعتراف به اشتباه
خویش بیش از هر کس پایههای حکومت اسلامی را سست کرد.
زنان و مردانی از جنس آیتالله منتظری در این چرخشگاه بزرگ تاریخی که همه چیز
زیر بازنگری است نشان میدهند که برای رستگاری ملت ما صفات افراد بیش از عقاید
آنان اهمیت دارد. ما به آدمهای متفاوتی نیاز داریم. آدمهائی که دلاوری
ایستادگی بر اصول، چالش کردن دوستان و هواداران و خرد متعارف، شکستن قالبها،
جبران اشتباهات را داشته باشند، با انسانیتی که فراتر از هر سود شخصی و بستگی
سیاسی برود. آیتالله چنان مردی بود، رهبر طراز اول یک انقلاب و رژیم غیر
انسانی بود که سرانجام توانست دست بالاتر را به ارزشهای انسانی خود بدهد و
سرمشقی برای همه ما بگذارد.