نگاه غير سياسی به مشروطيت |
داريوش همايون |
صد
سالگی انقلاب مشروطه که در جاها و از سوی گروههای بسيار، بزرگ داشته شد دو روند را
آشکار کرد. روند نخست پذيرفته شدن سنت مشروطه از سوی بيشتر گرايشهای سياسی است. پس
از سه دهه بیاعتنائی اکنون به نظر میرسد که مشروطيت به عنوان ميراث ملی همه ما
پذيرفته میشود. در سه دهه گذشته يک گرايش سياسی به اين ميراث ملی توجه شايستهاش
را میکرد بی آنکه حق انحصاری برای خود بشناسد. امروز اکثريتی به صد سال پيش خود با
نگاه ستايشی که سزاوار آن است مینگرند و ريشههای خويش را در آن میيابند.
روند دوم، که آنهم از بيست و پنج سالی پيش آغاز شد، جدا کردن
مشروطيت از يک شکل معين حکومت است که به بسياری کمک کرده است مشروطه را از آن خود
بدانند. پادشاهی مشروطه اکنون در گفتمان سياسی ايرانيان همهء جنبش مشروطه را تشکيل
نمیدهد، به اين دليل ساده که جنبش مشروطه، پادشاهی را به ايران نداد. پادشاهی بود،
و در انقلاب مشروطه نقش دو سه هزار ساله آن دست کم روی کاغذ تغيير يافت. امروز برای
عموم جمهوريخواهان و هواداران پادشاهی، حکومت مشروطه معنای درست خود را میيابد ــ
حکومت مشروع قانونی، بر پايه قانون اساسی که مردم گزاردهاند. چنان حکومتی میتواند
به صورت پادشاهی يا جمهوری باشد که جز در شکل تفاوتی ندارند.
اين دو روند میتواند باز جامعه سياسی ما را به همرائی
(کانسنسوس) ملی ببرد ــ هنگامی که تفاوت در برنامههای سياسی، گروههای گوناگون را
به اردوهای دشمن بخش نمیکرد زيرا در اصول و اولويتهای پايهای همرای میبودند.
اين نگاه تازه را به جنبش مشروطه میبايد ارج گزاشت. نگرش درست تاريخی همواره به
درست شدن سياست میانجامد. نگاه تاريخی به سياست همان اندازه سازنده است که نگاه
سياسی به تاريخ، گمراه کننده. در اين صدمين سالروز انقلاب مشروطه برای نخستين بار
در شصت سال و بيشتر، به خوبی میشد نشانههای زوال نگرش سياسی و "غير تاريخی" به
تاريخ مشروطه را ديد. چه در ارزيابی اولويتهای مشروطه خواهان و چه شناخت
محدوديتهای بزرگ مادی جنبش مشروطه روشنبينی تازهای به جای بهرهبرداری سياسی دو
نسل گذشته آمده است.
سپتامبر ۲۰۰۶
www.d-homayoun.info