سخنی دیگر با هوادار رژیم |
داريوش همايون |
در چند هفته گذشته به یاری دوستان گفت و شنودهائی با نمایندگانی از نسل جوان
ایرانیان داشتهام که انتشار یافتهاند. یکی از آن نمایندگان از هواداران رژیم
است که آخرین نامهاش را به
تلاش آنلاین (جایگاه اصلی این گفت و شنودها که دو
بار پیش از این ادامه یافت) در پائین میآورم به امید اینکه چنین برخورد
دیدگاهها در هر جا بیشتر شود:
* * *
به سایت اینترنتی تلاش آن لاین
رضا از ایران
بعضی وقتها در زندگی اتفاقهایی میافتد که میتوانستند هرگز اتفاق نیفتند و
زندگی هم همانطور که داشت میگذشت ادامه پیدا میکرد و آدم هرگز متوجه نمیشد
میشود بعضی چیزها و بعضی آدمها را طور دیگری هم دید و کاملا متفاوت
دربارهشان قضاوت کرد.
یکی از این اتفاقها چند هفته پیش برای من افتاد و من را متوجه خیلی چیزها و
آدمهایی کرد که تا قبل از آن یا اصلا متوجهشان نبودم یا نمیخواستم متوجهشان
بشوم.
مهمترین آنها این حرف آقای داریوش همایون است:
"ما لازم است نخست به این تفاهم برسیم که یک ملت هستیم. ما ایرانی هستیم، همه
ما."
برای من تازگی دارد که نوشتههای آقای همایون و بعضی همفکران ایشان را میخوانم
و با این که با خیلی حرفهایشان کاملا مخالفم خشمگین نمیشوم و سوالاتم را
درباره این نوشتهها بر زبان میآورم و با نویسندگانی که باورهای سیاسیشان را
قبول ندارم گفتگو میکنم و در طول گفتگو هم میدانم نه من مانند آنها فکرخواهم
کرد نه آنها مانند من چون پایه فکریمان خلاف هم است. آنها در یک کلام
اپوزیسیون نظامی هستند که من طرفدارش هستم.
پس چرا من چنین میکنم و چرا آنها در چنین گفنگویی شرکت میکنند؟ تنها جوابش
گفته آقای همایون است. ما یک ملتیم. و نکته مهم دیگر که بسیار خوشحالم از آقای
همایون شنیدم این است" بهترینها در دو سوی این شکاف (زیرا هیچ گاه نمیباید
همه را به یک چوب راند) نگران آینده این ملت هستند."
به عبارت دیگر طرف مقابل من اصلا "آنها" نیست و من هم برای بعضی از فعالان آن
طرف"از آنها" نیستم. ما همه یک ملتیم و بر اساس باورهای سیاسیمان اعتقاد داریم
فکر ما برای ایران و ملت ایران درستتر است.
من با نظام جمهوری اسلامی موافقم و به آقای احمدی نژاد رای دادهام و از رایم
دفاع میکنم ولی از گفتگو با آقای داریوش همایون که طرفدار نظام پادشاهی است و
از جنبش سبز حمایت میکند و خواستار از میان برداشته شدن دولت آقای احمدی نژاد
است و با تمام اعتراضها و انتقادهای من به جنبش سبز مخالف است بسیار یاد گرفتم
و این درس به شناخت آقای همایون و این گفتگو خلاصه نمیشود. امروز من میتوانم
این حرف آقای همایون را بپذیرم که هدف گفتگو رسیدن به یک نظر مشترک یا قانع
کردن یا قانع شدن نیست. هرچند در بعضی قسمتها مثل توضیحی که درباره پرچم و
اعتراض گروه معترض به حاکمیت دارند قانع شدم با این که با حرکتشان مخالفم.
به نظر من اصلاح هر نظامی خوب است و هر نظامی همیشه جا برای اصلاح شدن دارد ولی
اصلاحطلبان ایران و همفکرانشان در جناح اپوزیسیون خارج از کشور تند و حتی دست
راستی شدهاند. آن قدر دست راستی شدهاند که نظام را فاشیست میخوانند، با
تحریم کشور موافق هستند تا نظام را به زانو درآورند و با مذاکره با دول غرب
مخالفند چون این دولت را قبول ندارند. ضرر همه اینها بیشتر به ملت ایران که
همه ما هستیم وارد میشود و من با آن مخالفم و با کلمات تندی مثل فاشیست هم
مخالفم ولی قبول دارم ما نباید خودی و غیر خودی بشویم. ولی بحث من این است که
خوب است این مخالفتها از هر دو سو مطرح شود و این اعتماد وجود داشته باشد که
در هر دو سو آدمهای دلسوز برای ایران و ملت ایران وجود دارند که دنبال راه
حلاند نه انتقامجویی و سود شخصی بردن.
از سایت تلاش تشکرمیکنم که فضای سالم و آزاد این ارتباط را با امانتداری
فراهم کردند. از خانم ماندانا زندیان که شروع کننده این ارتباط بودند تشکر
میکنم که در طول این مدت بدون این که سعی در تحمیل نظری به من داشته باشند با
من در ارتباط ماندند و هرگز امضای "محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نیست" را
از پایین ایمیل شان برنداشتند و مرا به این فکر انداختند که چرا ایشان که با
صراحت از جنبش سبز حمایت میکنند با خیال راحت با من طرفدار آقای احمدی نژاد در
ارتباط است و نام کاملش را هم میآورد و همفکرانش مشکلی با او ندارند ولی من
از ذکر نامم در جبهه مخالف پرهیز میکنم.
من این اعتقاد را که از این اتفاق به دست آوردم پاس خواهم داشت و برای همفکرانم
تعریف خواهم کرد: ما باید با احترام به آزادی و حقوق همدیگر در چارچوب قوانین
کشورمان با هم گفتگو کنیم چون ما یک ملتیم و گفتگو بهترین راه رسیدن به راه حل
است برای کسانی که علاقهای مشترک هدفشان است و پیوندشان میدهد و این علاقه
کشور ما و ملیت ما است. ما همه ایرانی هستیم.
* * *
ما در دو سوی میدان کارزاری بر سر آینده ایران، به عنوان یک ملت و آن هم شایسته
زندگی در سده بیست و یکم، عادت به برخورد دیدگاهها نداریم. برخورد ما دشمنانه
است ــ یا او یا ما. سخن گفتن کمابیش مستقیم با جوانی پاک بیرون از جهان من با
فاصله سنی پنجاه سال، و فاصله جغرافیائی از اروپا تا ایران و فاصله اصلی و پر
نشدنی دو سوی آن میدان، برای من تجربه خوشایندی بود. تغییر لحن و روحیهای که
پس از هر نامهنگاری روی داد پیش از همه، فرض پر نشدنی بودن آن فاصلهها را
باطل کرد. فاصلهها پر شدنی است زیرا کسانی در دو سوی میدان کارزار میتوانند
بپذیرند که هر دو ایرانی هستند و ایرانی بودن پایه و اصل است و همه چیز، از
جمله باورهای هرچه هم زورمند، پس از آن میآید و در نتیجه میباید به محک آن
بخورد.
نگرش ما، آرمانهای ما، جهانبینیهای ما گاه از این سر تا آن سر جهان با هم
تفاوت دارند ولی بنابر آن اصل همه ایرانی هستیم، نمیتوانیم یا او یا ما باشیم
زیرا هیچ کدام بیشتر ایرانی نیستیم. ما هر دو باید باشیم ولی با گسترش نیهیلیسم
در جامعه سرانجام هیچ کدام سالم از میدان بیرون نخواهیم رفت ــ کشور که جای خود
دارد. این نیهیلیسم را در رفتاری که هم اکنون در ایران با دگراندیشان میکنند
و در نگرشی که اکثریتی از مخالفان رژیم در بیرون، از جمله به یکدیگر دارند، در
ناپدید شدن تدریجی بردباری و رواداری از فرآیند سیاسی، میتوان دید.
برای برگرداندن جامعه از نیهیلیسم، به زبان دیگر از فراموش شدن ارزشهای
زندگیبخش و رنگ خشونت گرفتن امور عمومی، میباید به گفت و شنود پرداخت و
میباید از هیچ هدفی به قیمت ضعیف شدن یا از میان رفتن ایران دفاع نکرد.
گفتهای که آقای رضا در نامه تازه خود از من آوردهاند گام نخستین است: گفتگو
لزوما برای متقاعد کردن نیست. در درجه اول برای آن است که رابطه برقرار بماند
و جدائی و دشمنی پیش نیاید و نیز، تا آنجا که بشود به تفاهمی، به درجهای از
همرائی برسند. از گفت و شنود نمیباید ترسید و از پیامدهای آن نیز ــ حتی اگر
همراه شدن با طرف مقابل باشد. میشود که گاه دیگران حق داشته باشند.
اما گفت و شنود گام اول است. ما در دو سوی این میدان کارزار میباید این را
برای خود روشن کنیم: آیا رژیم جمهوری اسلامی را به هر قیمت میباید برانداخت و
آیا به هر قیمت میباید نگهداشت؟ این گفت و شنود هنوز دنباله دارد.