سیاست و اصلاح مذهبی |
داريوش همايون |
در گفتگو از سازگار کردن دین با مدرنیته (و نه عکس آن که
رویکرد صد ساله ما بوده است) تاکید بر دو گزاره ضرورت دارد. نخست، دین ناگزیر
از چنین سازگار شدنی است. در این عصر جهانگرائی و گشاده شدن مرزها و ذهنها بر
رویکردها و باورهای تازه و گوناگون و زیر فشار هر لحظه و همه سویه جهان
پیشرفتهای که دیگران را به تکان خوردن و بیدار شدن وا میدارد امثال آخوندهای
شیعی و "علمای" وهابی تا کی خواهند توانست اندیشه و رفتار تودههای بزرگی را که
از دست بدر میروند در کنترل خود داشته باشند؟ آنها جز دلارهای نفتی چه سلاح
"بومی" در کف دارند؛ و با تروریسم چه اندازه میتوان این جهاد نومیدانهی
نادانترین و درماندهترین افراد را در میان نادانترین و درماندهترین
لایههای اجتماعی به جنگ پویاترین جامعههای بشری فرستاد؟ (درسخواندگان یازده
سپتامبر و مانندهای آنان اقلیت اندکشماری بیش نیستند(. در ایران هماکنون
آخوندها اساسا نبرد را باختهاند و توده بزرگ طبقه متوسط فرهنگی را از دست
دادهاند.
چنانکه نویسندگان دیگر نیز تاکید کردهاند امروز دین مانند
قرون وسطا و عصر اصلاح مذهبی نهادی بالاتر از نظام اجتماعی نیست که یگانگی آن
را تضمین کند؛ بلکه صرفا عاملی است، سپهری است، سیستمی است در میان بسیاری
دیگر. دامنه این سخن را حتی به جمهوری اسلامی آخوندی، و با یک فاصله زمانی به
پادشاهی سعودی وهابی نیز میتوان برد. اسلام از همان هنگام که از عربستان جاهلی
بیرون آمد و با تمدنهای پیشرفتهتر در جامعههائی تکاملیافتهتر روبرو گردید
تا امروز که عموم مسلمانان از غیر اعراب هستند اندک اندک ويژگی یگانگیبخش خود
را از دست داد ــ نخست در امپراتوری پهناور اسلامی و سپس در سرزمینهائی که
عربها کنترلی بر آنها نداشتند. امروز حتی در جامعههای شکاف خورده عرب نیز
اسلام به عنوان عامل یگانگی جای چندانی ندارد.
دوم، تفاوت میان مسیحیت و اسلام هر چه هم اصولی و ژرف، تا
آنجا که به ملاحظات عملی ارتباط دارد از مقوله خرد متعارفی conventional wisdom
است که عمر سودمند خود را گذرانده است و میباید از آن گذر کرد. ما در هر گفتگو
از اسلام و مدرنیته با این ایراد درست روبرو میشویم که اسلام نه با حقوق بشر
سازگاری دارد و نه طبعا با دمکراسی. خشونت و تبعیض به زن و رویکرد دشمنانه تا
حد کشتن به ناباوران و ادعای انحصاری بر حکومت را در اسلام انکار نمیتوان کرد
و اگر کسی با اینهمه در پی یافتن راههائی برای تغییر نگرش مذهبی جامعههای
مسلمان برآید از ناآشنائیش با اسلام یا مسیحیت نیست. نکته مهم در این است که
در گفتگو از اسلام و حکومت، ما تنها با قلمرو اندیشه سیاسی سر و کار نداریم.
این گرایش پژوهشگران به دیدن همه منظره از پشت منشور ایده مرکزی خود طبیعی است
ولی ما در اینجا با یک مسئله سیاسی روبرو هستیم: اینکه چگونه میتوان مانع دین
را از سر راه دگرگونی و پیشرفت برداشت؛ چگونه میتوان دین را با عرفیگرائی
سازگار کرد که خردگرائی و انسانگرائی نیز به دنبالش خواهدآمد؟
سیاست بستری است که رود زندگی اجتماعی بر آن جریان دارد.
معنایش این است که نابترین اندیشههای سیاسی و آسمانیترین فرایافتconcept
های مذهبی نیز در اندرکنش interaction همیشگی با نیرو ها و تحولات سیاسی هستند
و دست کم در کوتاه مدتتر، این سیاست است که دست بالا تر را دارد. در همین صد
سال گذشته چه اندازه شاهد مسخ شدن ایدئولوژیها و مذاهب در زیر سنگینی سیاست
بودهایم؟ این مهم نیست که سوسیالیسم یا دمکراسی یا اسلام چه میگویند. مهم آن
است که سیاست (قدرت) با آنها چه میکند.
این رویکرد (طرز تلقی ـ اتی تود) چیره در جامعه است ــ چه به
صورت زورگوئی حکومتی و چه باور عمومی ــ که طبیعت ایدئولوژی یا مذهب "واقعا
موجود" را تعیین میکند. روشنگریهای اندیشهمندان اثر خود را دارد ولی تا به
سطح عملی جامعه برسد سیلهای خون روان و فرصتهای پیشرفت بر باد شده است. در
اسلام هزار و چند صد سالی زنان را در کیسه کردند و به حرمسرا راندند و دست و پا
بریدند و چشم را در برابر چشم از کاسه در آوردند و سنگسار کردند. آنگاه همان
رهبران مذهبی که چنان حکمهائی میدادند به رهبری داور، که هم اسلام را خوب
میشناخت و هم هنر ممکن را که سیاست باشد، نشستند و اجتهاد کردند و قانونهای
مدنی و جزا و تجارت رضا شاهی را از جمله از فقه شیعه بدرآوردند. رهبران مذهبی،
بودند و اجتهاد هم بود ولی نیروی سیاست نبود. چند ده سالی بعد باز همان رهبران
مذهبی دست و پا بریدند و سنگسار کردند و چشم در آوردند و چون بر خلاف اسلام
عربستان در اسلام ایران شتر برای پرداخت دیه نبود نشستند و اجتهاد کردند و بر
شتر به ریال قیمت گذاشتند.
اصلاح مذهبی سده شانزدهم با همه تفاوتهای مسیحیت با اسلام که
آن را اصلاحپذیر میسازد داستانی سیاسی است. لوتر با بهرهگیری از تنشهای
میان امپراتوری اتریشی هابسبورگ و پادشاهیهای آلمانی و رقابتهای میان خود آن
پادشاهیها پشتیبانان نیرومندی یافت که جنبش او را در برابر حملات پاپ و
امپراتور نگهداشتند و نگذاشتند به سرنوشت یان هوس صد سال پیش از آن در بوهم
دچار شود. او به همین دلیل در شورشهای دهقانی آلمان نیز سوی پادشاهان را گرفت
که واگن مهر و موم شده لنین را به یاد میآورد. در باره ریشههای ایدئولوژیک
انقلاب-کودتای کمونیستی ١٩١٧ کتابهای بسیار نوشتهاند ولی بی شکست روسیه در
جنگ جهانی اول و همان واگن مهر و موم شده که ژنرال هوفمان آلمانی لنین را با آن
به سنت پترزبورگ فرستاد کدام یک از آن کتابها نوشته میشد؟ (هوفمان، نه چندان
تعارف آمیز، مینویسد من همان گونه که گلولههای توپ و گاز سمی بر سپاهیان روس
رها میکنم لنین را هم به روسیه میفرستم).
نقش سیاست در اصلاح مذهبی اسلام که به شیوه خودش روی خواهد
داد از جنبش پروتستان نیز بیشتر خواهد بود زیرا اگر لوتر با بازگشت به گفتار و
کردار مسیح، رویکرد مذهبی دوره خود را اصلاح کرد در اسلام بی نادیده گرفتن
بخشهای مهمی از متون مقدس، اصلاح ممکن نخواهد بود. این همان تفاوتی است که
میان بنیادگرائی لوتری (زیرا او نیز به بنیادها بازگشت) وبنیادگرائی سید قطب و
خمینی نیز هست که به بنیادهای اسلام (مدینه) بازگشتند. اصلاح مذهبی در اسلام،
به عللی که در خود اسلام هست، تا کنون بیشتر در عمل و کمتر در تئوری بوده است
ــ با همه اهمیتی که اصلاحگران اسلام از هند تا شمال افریقا داشتهاند و
بازگشتی به آراء آنان بیفایده نخواهد بود. تکیه بر عامل سیاسی در این جستار از
همین روست. مسئله دین نیست؛ زیرا دین در شرایط متفاوت سیاسی عملا ماهیت دیگری
شده است و میشود. تکیه را بر عامل سیاست میباید نهاد. آنها که میخواهند مشکل
دین را با حمله به آن برطرف کنند کار خود را دشوارتر میسازند زیرا عامل حیاتی
سیاست را بر ضد خود میگردانند. سخن آنان در تودههای باورمند نخواهد گرفت و
دکانداران دین را نیرومندتر خواهد ساخت.
اسلام هزار و چهار صد سال با صدها اجتماع بشری بسر برده
است؛ آن را اندیشیده و ورزیدهاند. چنین سپهر اندیشه و عملی را نمیتوان به
ماهیتی یک لخت monolith فروکاست و از جستجو برای در آوردن عناصر سازندهای در
خود آن دست برداشت. ما امروز، زیر تاثیرات کمرشکن سیاست که روشنترین چشمان
مذهبی را نیز باز کرده است، بار دیگر در تهران و قم به نبرد اعتزالیان و
اشعریان در بغداد سده نهم بازگشتهایم. در متن خود اسلام، از سوی خود
اندیشهمندان مسلمان، بار دیگر در این هزار و صد ساله، مباحثی طرح میشود که به
نوبه خود پیامدهای سیاسی خواهد داشت و دستمایه نیروهائی خواهد بود که
میخواهند ایرانی را بی دست زدن به باورهای دینیاش از یک نگرش دینی واپسمانده
و مصیبتآمیز آزاد کنند.
ژوئن ٢٠٠٨
www.d-homayoun.info