سودای آزاد کردن گذشته

داريوش همايون


   اگر آلمان‌ها شکست در جنگ دوم جهانی را لازم داشتند تا شهامت روبرو شدن با گذشته و آزاد کردن خود را از آن بيابند ما انقلاب اسلامی را برای آزاد کردن گذشته‌های خود داريم. آنها خيره در آنچه کرده بودند، در مسئوليت ملی، نگريستند و پيش تاختند. ما در انديشه پاکشوئی گذشته‌های خود درجا می‌زنيم و واپس‌تر می‌افتيم. در يک سو انقلابيان ما، بيشترين‌شان، با چشمان نيم بسته به پيامد‌های آنچه کردند، به "محصولات فرعی" انقلاب شکوهمند (به گفته يکی از سران انقلابی که هنوز با سربلندی از مردم طلبکاری می‌کند) می‌نگرند و بهر ترفند زبانی ــ از جمله تغيير نام آن انقلاب ــ می‌کوشند گذشته خود را از پيامد‌هايش آزاد کنند؛ سهم خود ر ادر آن بزرگ بدارند و از دنباله‌هايش روی بگردانند. اگر هم فشار واقعيت‌های بيست سی ساله گذشته از اندازه نگرش گزينشی و هميشه حق به جانب ما درگذرد، آنچه را کرده‌اند اجتناب‌ناپذير، و در حد "قضای آسمان که ديگرگون نمی‌شد" بشمارند.

  در سوی ديگر طيف، آنها که بيشترين سهم را در انقلاب داشتند زيرا بيشترين اسباب قدرت در دستشان بود، با چشمانی گشاده بر پيامد‌ها، و کمابيش بسته بر عوامل انقلاب می‌نگرند؛ يک گذشته را به ياری نشان دادن سياهی‌های گذشته‌ای ديگر ــ که از شوربختی و ناشايستگی ملی ما تا اکنون و آينده نا معلوم کشيده است ــ سپيدکاری می‌کنند. در سر ديگر طيف نيز همين ترفند در کار هست. پيش از انقلاب را برای سپيدکاری انقلاب خود سراسر به سياهی می‌آلايند. هيچ کس مسئول "آدمی " که در آن دوران بود و تصميم‌هائی که گرفت نيست؛ همه يا ناگزير بودند يا قربانی اوضاع و احوال. يا همهء کرده‌ها و تصميم‌ها و پيشکش کردن کشور به انقلاب درست می‌بود و هر چه گناه است به گردن انقلابيان و امريکا و بريتانياست؛ يا هيچ گزينش ديگری جز تسليم شدن به رهبری آخوند نمی‌بود و حکومت چاره‌ای جز اشتباهاتی که روی داد، برای تسليم شدگان نمی‌گذاشت. (تاليران اشتباه را از جنايت، و از خيانت ــ که به گفته او موضوع زمان است ــ بدتر می‌شمرد.)

  اما همين بس است که در هردو سوی طيف دمی از خود بپرسند که اگر به آن دوران بر‌می‌گشتند آيا همان گونه رفتار می‌کردند و اگر رويکرد و رفتار متفاوتی می‌داشتند نتيجه باز همان می‌شد؟ خود اينکه ما از امری پشيمان شويم برای برباد دادن همه استدلال‌ها در باره لازم بودن يا اجتناب ناپذير بودن آن امر بس است. پشيمانی به معنی پی بردن به امکان رفتار و رويکرد متفاوت در گذشته است؛ به اين معنی است که می‌شد از رويدادی جلوگيری کرد. اينکه کسانی شب و روز از تبهکاری و ناشايستگی گروه فرمانروای بيست و هشت سال گذشته می‌گويند، از رژيمی برخاسته از انقلاب و حکومتی که اختيار و رهبريش مانند خود انقلاب از آغاز در دست آخوند بود، و آنگاه به کسی که انقلاب را نالازم دانسته خرده می‌گيرند، خبر از پشيمانی آنان می‌دهد، اما پشيمانی را تا پايانش نمی‌روند. اگر بتوانند گامی ديگر پيش بگذارند معمای سياسی و اخلاقی خود و فصل تازه‌ای را در پرورش سياسی ملت ما خواهند گشود.

  درباره آجتناب‌پذير بودن انقلاب گفتاوردی از خامنه‌ای شايد بسنده باشد. او در مصاحبه‌ای با اطلاعات، در سال ۱۳۶٢ و بمناسبت سالگرد ٢٢ بهمن چنين می‌گويد: "ما در يک حالت بهت بوديم. درحالی که در همه فعاليت‌های آن روزها طبعا ما داخل بوديم. همانطور که مي‌دانيد عضو شورای انقلاب بوديم و يک حضور دائمی تقريبا در آنجا وجود داشت. لاکن يک حالت ناباوری و بهت بر همه ما حاکم بود. من چيزی بگويم که شايد شما تعجب کنيد. من تا مدتی حتی بعد از آنکه ٢٢ بهمن گذشته بود، بارها به اين فکر افتادم که ما خوابيم يا بيدار و تلاش می‌کردم که از خواب بيدار نشوم که اگر خواب هستم اين روياهای طولانی که لابد بعدش اگر آدم بيدار شود نخواهد بود ديگر ادامه نکند. اين قدر مسئله برای ما شگفت آور بود."

  اکنون آيا نمی‌توان گفت که اگر رژيم پادشاهی بجای تسليم به نيرو‌های انقلابی، (و نيرو‌های انقلابی بجای تسليم به خمينی) و بجای سپردن تصميم گيری به حکومت کارتر، می‌ايستاد و از کشور دفاع می‌کرد؛ و اگر با چنان وضعی دست کم بجای گروه ناتوان کارتر، گروه کارديده فورد در امريکا بر سر کار می‌بود خامنه‌ای‌ها خوابش را نيز همچنان نمی‌ديدند؟

ما در اينجا نيازی نداريم که به ادبيات پشيمانی که در اين بيست و چند سال بخش قابل ملاحظه‌ای از بايگانی تاريخی ما شده است بنگريم. يک پشيمان را از نسل انقلاب نمی‌توان يافت که از "خود" سه دهه پيشش سربلند باشد. مانند‌های انقلابی سربلند از انقلاب شکوهمند و بی اعتنا به "محصولات فرعی" را ديگر تنها در "طبقه جديد" اسلامی در سرتاسر گروه‌های برخورداران می‌توان يافت. ديگران اگر از تئوری‌های توطئه و افسانه مقدر بودن انقلاب دست بردارند از بند گذشته‌شان آزاد‌تر خواهند شد ــ مقدر وجود ندارد و هر چه در دست انسان است می‌تواند صورت‌های گوناگون با نتايج گوناگون به خود گيرد. رويداد هر چه بزرگ‌تر، تابعی از عوامل پرشمار‌تر با نتايج گوناگون‌تر است. اين اجتناب‌پذيری رويداد‌ها چندان است که يکی از وظايف تاريخ را نشان دادن اينکه رويداد‌ها می‌توانست به گونه يا گونه‌های ديگری باشد دانسته‌اند. تاريخنگار نقش عوامل مهم يک رويداد را بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که گاه يک تصادف چه پيامد‌هائی داشته است.

  نبرد "پلاسی" در سده هژدهم در سرنوشت امپراتوری مغول هندوستان تعيين کننده بود. در آن نبرد نيرو‌های انگليسی قدرت آتش کمتری داشتند. ولی در آستانه نبرد باران سختی درگرفت و باروت توپچيان هندی نم برداشت. توپچيان بريتانيائی به فرمان "لرد کلای و" باروت خود را خشک نگه داشتند و پس از ايستادن باران نبرد نابرابر را بردند. اين درست است که بريتانيا تمدنی بسيار پيشرفته‌تر داشت ولی با يک فرمانده هندی ديگر چنان کشور پهناوری را به چنان آسانی نمی‌شد گرفت.

  موضوع اين نيست که کسانی از پشيمانی و انتقاد ازخود ديگران بستانکاری کنند. اگر آن ديگران به ريشه درخت زدند آن کسان نيز بر سر شاخ بن می‌بريدند. کسی جز آنها که هيچ نکردند و نمی‌کنند از گنداب انقلاب اسلامی پاک بدر نيامده است و با "شستن در دريای هفتگانه" نيز در نخواهد آمد. آزاد کردن خود از گذشته، به جای آزاد کردن گذشته خود، برعکس اعتباری به دست درکاران خواهد بخشيد که اکنون تنها در دايره تنگ همفکران و بی سودمندی لمس‌پذيری، به درجاتی برخوردارند. ما بسيار چنين تجربه‌ای را شاهد بوده‌ايم. هر که دربرابر مردم ايستاده است و در صدد پاکشوئی خود نبوده در پيشگاه افکار عمومی سربلند‌تر آمده است. مردم استعداد بالائی در ستودن فضيلت‌هائی که خود ندارند نشان می‌دهند.
* * *
  ما همه ــ هر که ناراضی است و انديشه هم می‌کند ــ از انقلاب و جمهوری اسلامی درس‌هائی گرفته‌ايم ــ نشانه ديگری بر اجتناب‌پذيری آن انقلاب و اين رژيم. از اين درس‌ها، دگرگون کردن گفتمان و نظرگاه (پرسکتيو) هنوز به اندازه کافی گرفته نشده است ولی پاره‌ای از ما يک درس را بيش از اندازه گرفته‌اند: تفاوت گذاشتن ميان مبارزه و انقلاب. از چهار پنج دهه پيش گروه‌های روز‌افزونی که به دلائلی کاملا پذيرفتنی، اگرچه به بهانه‌های خردگريز مانند مخالفت با اصلاحات ارضی و حق رای زنان و اصلاحات اجتماعی ديگر، به مبارزه روی آوردند. آنها با نظامی هم اصلاحگر و توسعه‌انديش و هم استبدادی و دچار فساد، و ناتوان از گشودن تناقضات خويش، مخالف بودند ــ چنانکه حق هر کسی است که در هرجا با هرچه بخواهد مخالف باشد و از در مبارزه درآيد. آن مخالفان بی اثری جبهه ملی را بهانه روی آوردن به کارزار مسلحانه و مبارزه انقلابی ساختند و بی اثری خود را با پيوستن به اردوی اسلامی جبران کردند. آنها ارتجاع لنينی را به اسلاميان وام دادند و ارتجاع مذهبی را از آنان گرفتند و در آن ترکيب ناخجسته به انقلاب اسلامی (بهمن بعديشان) رسيدند.
همه کوشش‌های امروز آنان بر ضرورت و اجتناب‌ناپذيری مبارزه استوار است که کسی درباره‌اش ترديدی نمی‌تواند بکند. موضوع آن است که آيا هر مبارزه‌ای می‌بايد با آن روحيه، شعار‌ها و بويژه رهبری باشد؟ امروز آنان کارزار مسلحانه و انقلاب را در شرايطی به مراتب بد‌تر و بی رحمانه‌تر از گذشته رد می‌کنند، و پاره‌ای از ترس انقلاب تا پای سازشکاری می‌روند. آن روز هم می‌توانستند اندکی از گرمای انقلابی بکاهند. مسئله در آدم‌ها و روحيه‌هاست. اگر امروز می‌شود جور ديگری رفتار کرد، آن روز آسان‌تر می‌شد.

  اين نياز به توجيه خود، به آزاد کردن گذشته از پيامد‌هايش، در قلب بی اثری بسياری از نيرو‌های سياسی قرار دارد. گذشته را از پيامد‌هايش نمی‌توان جدا کرد زيرا يک فرايند است. بی آن گذشته چنان پيامد‌هائی نمی‌بود. اگر از پيامد‌های اقدامات گذشته خود خشنود نيستيم ناچار به اين معنی است که ديگر آن گونه رفتار نخواهيم کرد. ولی اين گريزی از موضوع بيش نيست. اگر رويکرد ما همان باشد که در گذشته بود باز در اوضاع و احوال ديگری اشتباهات و کوتاهی‌های تازه از ما سر خواهد زد که بر همان روال گذشته‌های ما خواهد بود، هرچند امکان تکرار بسياری از همان اشتباهات و کوتاهی‌های گذشته را نخواهيم داشت.

  برای آنکه آينده‌ای متفاوت و مايه خشنودی داشته باشيم می‌بايد گذشته خود را بازنگری کنيم. رويگرداندن ساده از گذشته بی نقادی و تحليل آن رفع تکليفی بيش نيست. پشيمانی اگر چيزی بيش از يک احساس مزاحم گاهگاهی باشد به معنی باز‌نگری انتقادی کردار‌های پيشين است؛ يک پالايش درونی است و شخص را انسان تازه‌ای خواهد کرد. ما نه تنها می‌بايد گفتمان و نظام ارزش‌های تازه‌ای داشته باشيم دستکاری‌هائی را در رويکرد خود نيز لازم داريم ــ پيش از همه اين احساس حقمداری self righteousness؛ اين بی مدارائی که در نزد قهرمانان آزاديخواهی نه کمتر از ديگران ديده می‌شود؛ اين حالت شخصی دادن به اصولی‌ترين و عمومی‌ترين مسائل. دست و پا زدن‌ها برای آزاد کردن گذشته نيز از همين رويکرد حقمدار می‌آيد.

 آوريل‏ ۲۰۰۷
www.d-homayoun.info