قدرت و زیبائی پدیدهای بیمانند |
مصاحبه با تلاش آنلاین اوت ٢٠٠٩ |
تلاش ـ شما بارها در نوشتهها
و گفتههای خود بر گفتمان مسلط ليبرال دمکراسی بر مبارزات چند سال اخير مردم ايران
و از جمله جنبش سبز تکيه داشتهايد. خاطرم هست که پيش از انتخابات، با نگاه به
بيانيه «مطالبه محور» در مقالهای نوشتيد که «چيزی بيشتر از آن چه در اين بيانيه
آمده است، نمیتوان خواست.» در سير حوادث بيش از ۴۰ ميليون آمدند و در انتخابات
جمهوری اسلامی شرکت کردند، بعد مبارزهای سخت بر سر رأی مردم و رفتنِ احمدی نژاد
درگرفت و امروز هم ماندن يا برداشتن خامنهای به بحث گذاشته شده است. اما کسی ديگر
از آن خواستها سخنی نمیگويد. آيا آنها در گيرودار مبارزه و مقاومت فراموش شدهاند
يا اين که ميان آن مطالبات و مضمون اين مبارزات پيوندی وجود دارد؟
همايون ـ گفتمان مطالبه محور و بیانیه شهروند آزاد پس
از آن مانیفستهای جنبش سبز بودند و نمیتوانند شعارهای آن باشند. شعارها با
تحولات روز پیش میروند. دو ماه پیش مردم رای خود را میخواستند. امروز پایان
دیکتاتوری را میخواهند. این بستگی شعارها به جریانات روز لازم است و ما هنوز
انحرافی از دمکراسی لیبرال در هیچ جای جنبش سبز نمیبینیم. مبارزه بر بستر عمومی
آزادیخواهی نوین ایران جای دارد. نمیباید فراموش کرد که جنبش هنوز در وضع دفاعی
است و پیش از هر چیز میباید در پی نگهداری خود باشد. شعارهای فردا مال فردا
هستند.
تلاش ـ دفاع از سکولار شدن
حکومت و جامعه و خروج دين از سياست از يک سو و از سوی ديگر دفاع از حرکتی که شناخته
شدهترين سرانش دوباره سعی در کشاندن پای پايوران درجه اول شيعه و مداخله آنها در
حل بحران کنونی دارند، چگونه با هم خوانائی دارند؟
همايون ـ بزرگترین کمبود جنبش همین است که هنوز
بیشتر مراجع مذهبی مخالفت خود را با آنچه از فساد و جنایت و زورگوئی به نام دین بر
جامعه میرود آشکار نکردهاند. عرفیگرا کردن حکومت در ایران مرحله آغازین مبارزه
نیست و چه بهتر که به رهبری یا دست کم مشارکت رهبران مذهبی انجام گیرد نا جای
شایسته و احترامآمیز مذهب و رهبران مذهبی هر دو محفوظتر بماند. جنبش سبز در اینجا
نیز صورت مسئله بسیاری نیروهای مخالف رژیم را عوض کرده است. دوستان به ویژه در
بیرون بهتر است با زبان و روحیه سیاست تازهای که در ایران شکل میگیرد آشنا شوند.
تلاش ـ اگر از سکولار شدن
سياست همان نمونه جامعههای آزاد مورد نظر باشند، خوب در اين جوامع آنچه به چشم
میخورد، آزادی اديان و رواداری دينی است. پايگان دينی در اين کشورها نيز کم در
سياست روز دخالت نمیکنند. در هيچ بحث اجتماعی و امور مربوط به مردم و بغرنجیهای
جامعه نيست که از آنها نظرخواهی نشود. از هيچ سياستگر يا حزب و سازمان جدی سياسی،
سخنی در ضديت با اعتقادات و باورهای دينی مردم شنيده نمیشود. در رسيدن به چنين
درجهای از رواداری و همزيستی مسالمتآميزی، از جمله ميان دين و سياست، اين جوامع
از کدام تجربههای تاريخی عبور کردهاند؟
همايون ـ عامل کلیدی، طبیعت نظام سیاسی و نیرومندی
نهادهاست. در یک دمکراسی که کار کند به این معنی که به بهترین صورت از اداره جامعه
برآید و بتواند از خود دفاع کند همه حق دارند نظر بدهند و قدرت اخلاقی رهبران مذهبی
سرمایهای است که سیاستگران و افکار عمومی از آن بینیاز نیستند. ما نمیباید از
زیادهروی حکومت دینی به ضدیت با دین به نام عرفیگرائی بیفتیم. هر رهبر مذهبی حق
دارد آنچه را که به مصلحت جامعه میداند بگوید. آنچه به سیاست و مذهب هر دو آسیب
میزند بهرهبرداری از مذهب برای پیش افتادن در سیاست است. سرانجام ما میباید
سیاست را با زبان سیاست و نه زبان کربلا بورزیم. کربلا جای خود را دارد سیاست جای
خود را.
همه جامعههای پیشرفتهای که مذهب را از افتادن در ورطه سیاست و آلودگی حکومت و
سیاست را از تقدس دکاندارانه آزاد کردهاند کم و بیش از همین مراحل ما گذشتهاند.
تجربه تلخ، آنان را نیز مانند ما به اینجا رسانید که کاری به باورهای مذهبی
شهروندان نداشته باشند. حقوق و حرمت همه مذاهب را نگهدارند؛ و از مذهب برای نیرومند
کردن بنیادهای اخلاقی جامعه بهرهمند شوند. از هنگامی که تفاوت میان مذهب و نگرش
مذهبی شناخته شد مشکل مذهب و سیاست از میان برخاست. برای روشن شدن منظورم همین بس
که به جامعه خودمان نگاه کنیم. ببینیم در زیر یک حکومت مذهبی که سرتاسر بهرهبرداری
مادی از مذهب (پول و قدرت) است به چه اندازه نگرشهای مذهبی گوناگون و حتی متضاد بر
میخوریم ــ از مصباح یزدی تا سروش و از جنتی تا کدیور و دیگران. در همه دنیای
اسلامی این تنوع را به درجات کمتر میبینیم. هیچکدام هم کمتر از دیگران مسلمان
نیستند. تفاوت آنها در زور است. اگر رابطه زور را با مذهب ببریم دین و سیاست و
حکومت توازن خود را به سود آرامش اجتماعی بدست خواهند آورد. مشکل با مذهب نیست با
آن نگرش مذهبی است که برای تحقق خود زور، زور چالشناپذیر، لازم دارد.
تلاش ـ تلاش ــ گفتهای از يک
انديشمند چينی شنيدهام که مذهبستيزی درست مانند کوبيدن بر ميخی است که ضربه هرچه
محکمتر باشد، ميخ بيشتر فرو خواهد رفت. ظاهراً نمونه کشورهای کمونيستی سابق و
دينستيزی مارکسيستها در اروپا نيز مصداقی از اين سخن بايد باشد. با وجود اين در
بسياری از اين کشورها از جمله آلمان شرقی و لهستان در دوران حکومتهای کمونيستی،
گروههای مسيحی و کليساها به کانونی برای مبارزه برای آزادی و حقوق بشر بدل شده
بودند. به نظر میرسد، هيچ حکم قطعی و الگوی صددرصدی وجود ندارد.
همايون ـ اصلا چرا بر میخ بکوبیم؟ دین یک ضرورت
اجتماعی است. برای بیشترین مردمان، جهان و زندگانی جز با دین توضیحپذیر و زیستنی
نیست.هیچ منطق قابل دفاعی برای دینستیزی نمیتوان آورد. آنها که ریشه بدبختی ایران
را در اسلام میبینند، مانند بیشتر ما اگر همان به خودشان از نزدیکتر بنگرند
خواهند دید که مردمانی با چنین ویژگیهای اخلاقی، با دین و بی دین، سرنوشتی بهتر از
این نمیتوانستند داشت. در جنبش سبز نشانههای دینستیزی نیست و از کم و کاستیهای
سیاسی برخاسته از معایب اخلاقی جامعه ایرانی هم پاک است. بجای دین بهتر است با خود
درآویزیم. ما بودهایم که دین را به چنین روزی انداختهایم. اسلحه روی پیشانیمان
نگذاشته بودند.
رهبران مذهبی اروپای شرقی سرمشقهای درجه یکی هستند. مراجع بزرگ شیعه گذشته از
برطرف کردن خطر احمدی نژاد برای خودشان، یک فرصت تاریخی دارند که با پیوستن به مردم
گره دین در جامعه را در ایران بگشایند. سی ساله گذشته میراث ویرانگری گذاشته است که
هیچ نوید خوشی برای آینده دین، دست کم آینده رهبران مذهبی ندارد.
تلاش
آنلاین اوت ٢٠٠٩
www.d-homayoun.info