تلاش ـ در چند هفته اخير
موجی از بيانيهنويسی در ميان ايرانيان خارج کشور به راه افتاده است. به روالی
که در ميان تبعيديان پرسابقه است، چهرههائی از فعالين دسته دسته شده و به صورت
فردی نامشان را زير اعلاميههای صادر شده میگذارند. اين بيانيهها، به نظر
میرسد، بيشتر از آن که به قصد و نشانه دفاع يکپارچه از جنبش سبز و خيزش مردم
باشد، نوعی تلاش برای تفکيک و جدا کردن دسته جمعی «خود» از ديگران است. آيا
چنين اقدامی لازم است؟
همايون ـ جنبش سبز به سبب فراگیر بودنش بر روی همه
گشوده است و هر کس حق دارد بدان بپیوندد و از آن پشتیبانی کند. تا آنجا که این
پیوستنها و پشتیبانیها در راستای جنبش است، یعنی آن گفتمانی که بیش از رنگها
یا کسان، ویژگی جنبش به شمار میرود هیچ مشکلی نیست و هر چه جنبش سبز پابرجاتر
بماند و بخت پیروزی آن بیشتر شود این گونه پشتیبانیها افزایش خواهد یافت. عموم
بیانیههای تاکنون در همان راستا هستند و نکته اساسی در همین جاست. ما که
اعلامیه ندادهایم نیز آن گفتمان را که دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر گوهر
آن است پیش میبریم که همه را دربر میگیرد. با توجه به فرهنگ سیاسی ما و
تاریخچه روابط گروههای سیاسی نمیباید بیش از اینها انتظار داشت. ما نخست
میباید همسخن شویم که در جنبش سبز به مقدار زیاد شدهایم. تا این اواخر همین
اندازه که گروههائی اگر چه جدا جدا یک سخن را بگویند ما را خشنود میکرد؛ و چه
بسا رقابتهای شخصی و سازمانی اثر آن همسخنی را از میان میبرد. اکنون چنان
رقابتهائی نیز در این دریای سبز غرق شده است.
از این میان اعلامیه گروه کوچک و با نفوذی از روشنفکران دینی که به همه ما نشان
دادهاند هیچ تناقض عبارتی oximoron در روشنفکری دینی نیست شایسته توجه بیشتر
است. نواندیشی و روشنفکری دینی یکی از پویاترین جریانات فکری این جامعهای است
که در همه جبههها به جوش آمده است و ملت ما را (که وقتی راه میافتد باز
ایستادنی نیست) از همسایگان جغرافیائیمان در جهان سوم و خاور میانه اسلامی
متمایز میکند. این گروه نواندیشان با اعلامیه خود تکانی تازه به جنبشی
دادهاند که میکوشد بجای آن که مانند دو سده گدشته دمکراسی لیبرال و مدرنیته
را بر "تخت پراکروست" شریعت بخواباند شریعت را برای فهمیدن و پذیرفتن و همزیستی
با آنها آماده سازد. آنها تا پایان راه با نواندیشان عرفیگرا نیامدهاند ولی
یک، میباید گذاشت هر گروه سرعت خود را داشته باشد؛ و دو؛ در چنین کار بزرگی که
دست گرفتهاند به واژهها و اصطلاحات نمیباید حساسیت نشان داد. به پیام و راه
میباید پرداخت.
پس از آن اعلامیه یکی از امضاکنندگان در مصاحبهای گروه خود را اطاق فکر جنبش
سبز (اندیشهسرا آسانتر و خوشاهنگتر نیست؟) نامیده است. گذشته از اینکه جنبش
سبز اندیشهسرا کم ندارد و هفت ماه هوشمندانه پیکار ی چنین پیچیده را بی این
"اطاق" ها اداره کردهاند، بر این گروه خرده گرفته شده است که همه در پی
مرزبندی خودی و غیر خودی هستند و به اندازه کافی از دین در امر عمومی فاصله
نگرفتهاند. آن اعلامیه در کنار منظورهای دیگر، برای کمک به راه سبز امید
موسوی نوشته شده است که اتهام ارتباط با ضد انقلاب را از خود دور کند. احساس
مخالفت و احیانا بیزاری پارهای امضاکنندگان از کسانی مانند همفکران این
نویسنده نیز طبعا در پارهای امضاکنندگان راه دارد که قابل فهم است. اما از
آوردن مجاهدین خلق در کنار نام هواداران پادشاهی در مصاحبه پس از اعلامیه
نمیتوان به آسانی گذشت. مجاهدین خلق با جهانبینی و شیوههای پل پتی خود و
خیانتی که در جنگ عراق به میهن روا داشتند در مقوله ویژهای جای میگیرند. آن
مصاحبه برای تاکید بر دوری راه سبز امید از گروههای آشتیناپذیر با ولایت بود
ولی از اندازه بیرون رفت. ما هرگز امضاکنندگان را به دلیل پیشینه آنان، در
کنار بسیجیان نمیآوریم و خدمات یکی از امضاکنندگان را در وزارت ارشاد و فرهنگ
به مطبوعات ایران از یاد نمیبریم.
در همین اعلامیه است که بستگی و تفاوت راه سبز امید و جنبش سبز را میتوان به
بهترین صورت دید. بر خلاف جنبش سبز، راه سبز امید در راستای عمومی خواستهای
جنبش سبز به خوبی میتواند چنین اعلامیهای بدهد ــ هر چند خود موسوی پیوسته در
پی کاستن از فاصلهاش با جنبش سبز است. امضاکنندگان نمیخواهند آخرین پیوندها
را با رژیم اسلامی ببرند. آنها به اندازه بقیه ما در چشم رهبری رژیم منفور
نیستند و یارانشان در ایران پذیرفتنیتر از همه مخالفاناند. این واقعیت سیاسی
را میباید شناخت. اصلاحطلبان اصلاح شده و نشده به همین دلیل پیشاپیش جای
بالاتری در "راه سبز امید" دارند و چه مردم و چه دولتهای دیگر میتوانند از
آنها انتظاراتی داشته باشند. تا هنگامی که دار و دسته خامنهای-احمدی نژاد کار
را یکسره نکردهاند (خفه کردن هر صدای مخالف، یا مذاکره و امتیاز دادن)
اصلاحطلبان و محافل نزدیک به حکومت اسلامی، آن جای بالاتر را خواهند داشت
زیرا تنها مجاری ارتباطی جنبش سبز و رهبری نظام هستند. جنبش سبز حق دارد نگران
معامله از بالای سر خود باشد. ولی فراموش نمیباید کرد که این همه از فشار
مردمی است و اگر آن فشار به هر صورت ممکن ادامه یابد جای نگرانی نخواهد بود.
تلاش ـ چنین تلاشهائی را به
چه ميزان میتوان در پرتو هراس از ساختارشکنی که در انقلاب اسلامی ديده شد، و
برای جلوگيری و دوری از آن دید؟
همايون ـ
مسلما در جاهائی این نیز هست. حتی در زیر یک اعلامیه، هم امضای کسانی را
میتوان دید که دلشان نمیآید موئی از سر جمهوری اسلامی کم شود، و هم امضای
آنها که این رژیم را با موجودیت ایران در جنگ میدانند. ولی خواستهائی که در
اعلامیهها آمده است همچنانکه اشاره شد در راستای جنبش سبز است و همه آنها در
پایان چیزی از جمهوری اسلامی، چنانکه میشناسیم نخواهند گذاشت. احتیاط در باره
ساختار شکنی را در اصیلترین پشتیبانان جنبش سبز و آشتیناپذیرترین مخالفان
جمهوری اسلامی نیز میتوان سراغ کرد. ما هر چه هم با این رژیم در جنگ باشیم،
هیچ نمیخواهیم ایران آسیبی ببیند. برچیدن این رژیم و جانشین کردنش با نظامی
که به دست و برای مردم باشد هدف همه ماست ولی چگونگی برچیده شدن به اندازه خود
آن میتواند اهمیت داشته باشد. با این ملاحظه، تحول گام به گام به مراتب بر
فروپاشی یا از هم پاشیدگی ناگهانی ترجیح خواهد داشت.
تلاش ـ فرض کنيم که گفتار و
کردار تبعيديان از سوی بدنه جنبش سبز در کشور، با حساسيت دنبال شود، پيام و
تأثير اين دسته بندیها و اعلام موضعها ــ گاه از بنيان متفاوت ــ بر آنها چه
خواهد بود؟
همايون ـ نمیباید این تفاوتها حتی اختلاف نظرهای
ناگزیر را در جنبش سبز جدی گرفت. از میلیونها تن به هر حال یک صدا در نمیآید
ــ مگر در سرمستی و از خود بیخبری مقدمه ویرانی. ما به همه اجزاء جنبش سبز
نیاز داریم. این جنبش تنها نیروئی است که میتواند آینده این سرزمین را نجات
دهد. رژیم اسلامی در کام بحران باکی از آن ندارد که ایران را عراق و افغانستان
دیگری سازد؛ و هر روز دست به شیوههای فاجعهبارتری میزند. ترور با انفجار از
راه دور به تروریستهای وارداتی لبنانی محدود نخواهد ماند و تنها دامن هواداران
جنبش سبز را نخواهد گرفت. در برابر این حکومتی که سود خودش را نیز نمیشناسد و
"موگابه" وار میکوشد اقتصاد ایران را به روز زیمبابوه بیندازد، جز توده آگاه
مسئولی که میتواند اختیار خود را در دست داشته باشد و در جنبش سبز گرد آمده
است چه داریم؟
تلاش ـ ما در داخل کشور هم
شاهد چنين روندی هستيم، يعنی انتشار اعلاميههای دستهجمعی. اما بيشتر آنها
دارای امضای افرادی از گروههای اجتماعی همسنخی هستند، شايد بهتر است بگوئيم
همصنف. به عنوان نمونه هشدار استادان دانشگاه طرفدار جنبش سبز، بيانيههای
دانشجويی يا اعتراضهای گروهی از هنرمندان، شاعران و نويسندگان و چهرههای
سرشناس سياسی .... علاوه بر اين در بيانيهنويسیهای داخل ما کمتر شاهد تلاش
برای خط کشی و اعلام موضع در مقابل مواضع سران جنبش سبز هستيم. آيا اين بدين
معناست که در خود ایران همه دربست پيرو اين سران هستند؟
همايون ـ این درست است و مردم در ایران میکوشند
مرزبندیها را هر چه کمتر کنند. در بیرون هنوز به این پایه نرسیدهایم. تفاوت
اصلی تفاوت سنی است. بیرونیان زیر بار گذشتهای خم شدهاند که از ظرفیت
بیشترشان بیرون است و خود را محکوم به زیستن در عوالم نابود کردهاند. آنها
هنوز گروه گروه میاندیشند ــ اگر خیلی پیشرفت کرده باشند. فرزندانشان نیز
عموما در گریز از آن عوالم نامربوط، عملا پهنه فغالیت عمومی را رها کردهاند.
در ایران نسل جوانتر که همه جامعه را فرا گرفته است انگیزه هر روزه برای
فعالیت در پهنه عمومی دارد و با سبکباریاش از پیشداوریهای پدران خود نه تنها
آزادی عمل و گذشت بیشتری یافته، آنان را نیز اصلاح کرده است. ما نیز اگر در
ایران به سر میبردیم زیر فشار بیامان اکنون و نگرانی دائمی آینده سبکبارتر
میشدیم.
پیروی و رهبری در جنبش سبز مانند همه ویژگیهایش با روال معمول تاریخ ایران
تفاوت دارد. نه رهبران و سران چنان موقعیتی در جنبش مییابند که ما همیشه
میشناختیم؛ نه پیروان به چنان درجاتی پیروی میکنند. رابطه میان سران و پیکره
جنبش دو سویه است و تا کنون پیکره جنبش سهم بیشتری در گذاشتن روند پیکار داشته
است. این همه البته برمیگردد به اینکه جنبش از روز نخست نه بر گرد یک نام
مشهور یا شخصیت محبوب بلکه بر گرد گفتمانی شکل گرفت که جامعه ما را از پائین
دگرگون میکند.
تلاش ـ چگونه میتوان
«جمع اضداد» را حفظ کرد؟ همسوئی، همرائی و يکپارچگی در جنبشی که يک سر آن حافظ
نظام اسلامی است و سر ديگرش ضديت با آن، چگونه در عمل پايدار میماند؟
همايون ـ ظرفیت مردم ما بیش از اینها بوده است و ما
توانستهایم از این ظرافتها برآئیم. با این همه اگر رژیم به همین ترتیب پیش
برود همه چیز میتواند بر هم بخورد. هنگامی که فرمانده سپاهی در حالت وعظ و با
شیوه سخن گفتن مداحی دم از این میزند که اگر دو میلیون تن به خیابانها
ریختهاند (او تا دو میلیون را اعتراف میکند) همه از وابستگان ساواکیها هستند
و به هر وسیله باید جلو آنها را گرفت دیگر کار از رویاروئی سیاسی حکومت و
مخالفان گذشته است. آشکار است که دستکم یک پاره رژیم هیچ به سازش نمیاندیشد و
به هر بها میخواهد کار را سراسر به میل خود یکسره کند. در میان مخالفان نیز
شمار کسانی که سود خود یا سود ملی را در نگهداری رژیم میبینند رو به کاهش است.
این مخالفان از تندروی آشتیناپذیر خامنهای سرخوردهاند و اگر هنوز از حفظ
حکومت اسلامی دم میزنند به ملاحظات تاکتیکی است. دیگر بر همگان آشکار میشود
که حفظ وضع موجود نه امکان دارد نه با مصلحت ملی سازگار است. از سوی دیگر رژیم
کار خود را به جائی رسانیده است که هر امتیاز با معنی از سوی آن داده شود دیر
یا زود طبیعت این نظام را تغییر خواهد داد.
تلاش ـ هر جا نگاه میکنیم
سايهی بیاعتمادی و ترس از نردبان شدن و همچنين رقابتهای درونی ـ جز موارد
واقعاً استثنائی ـ پر رنگ میشود. به نظر شما، اگر نخواهيم تنها به توصيه
اخلاقی بپردازيم، راه عملی و مؤثر دوری از اين ترس و بیاعتمادی، به ويژه رقابت
در ميدانهای کوچک، چيست؟
همايون ـ به گفته شاعر ز آب خرد ماهی خرد خیزد. اگر
تنها بتوان میدان را بزرگتر کرد! این میدان برای بسیاری از ما بزرگ شده است و
میباید خودمان را به اندازهاش برسانیم. همین چند سال پیش، آمدن پارهای
نامها در کنار هم رویدادی به شمار میرفت و شگفتیها در دگراندیشان و دشمنیها
در هماندیشان برمیانگیخت. امروز هیچکس توجهی به آن نمیکند. بیهوده نیست من
این همه دم از جنبش سبز میزنم. مردم در ایران رقابتهای بیرونیان را بیموضوع
کردهاند. هم بیاهمیت بودن آن را به خود دستدرکاران نشان دادهاند ــ زیرا
هر چه بکنند بازتابی در آن جنبش ندارد ــ و هم شیوه درست مبارزه را نشان
دادهاند که ذرهای از اصل موضوع انحراف نمییابد و به گفته موسوی
"اختلافنظرها را کنار نمیگذارد، به رسمیت میشناسد" و از آنها گذر میکند.
برای همه واپسماندگان در گذشته این فرصت پیش آمده است که خود را به امری که
دارد به اندازه یک ملت بزرگ میشود ــ و امید است باز نایستد ــ ببندند و با آن
رشد کنند. این ضمنا بهترین شیوه بزرگ شدن نیز هست ــ همراه با امری که ارزش
بستن زندگی را به آن داشته باشد.