ایران یک کشور و یک ملت

مصاحبه با تلاش آنلاین   آپريل ۲۰۱۰

تلاش ـ اخيراً، پس از يک کنفرانس مطبوعاتی در شهر بن آلمان بر محور دفاع از حقوق بشر در ايران، آقای رضا پهلوی متن پيش‌نوشته‌ی خود برای اين کنفرانس را در سايت شخصی‌شان منتشر کرده‌اند. در اين متن ايشان به يک «اشتباه ژرف» اشاره می‌کنند، مبنی بر «برشمردن ايرانيان در زمره يک ملت يک‌پارچه».

آيا تاکنون شما و ما و نسل‌های پيش از ما که ايرانيان ساکن در سرزمين ايران ـ آنچه که به نام رسمی اين سرزمين باقی مانده است ـ را يک ملت قلمداد کرده و نام برده‌ايم برخطا بوده‌ايم.

 

همايون ـ من متن انگلیسی نوشته را با ترجمه فارسی آن مقابله کردم و متن فارسی گذشته از نارسائی‌های خود، که به سبب عجله بیش از اندازه روی داده، در جمله‌ای که شما آورده‌اید مردم را به ملت ترجمه کرده است (ما کی از شلختگی مترادف کردن واژه‌ها و اصطلاحات رهائی خواهیم یافت؟) در متن اصلی انگلیسی شاهزاده گفته است که یک لخت monolithic شمردن مردم ایران اشتباه است. این سخنی درست است و ما موزائیکی ساخته تاریخ دراز و پر‌حادثه خود هستیم. در آن نوشته هیچ تردیدی در یکپارچگی integrity ملت ایران نشده است.

اما اکنون که شما این بحث را پیش آورده‌اید فرصتی پیش می‌آید که بار دیگر به ملت‌سازانی که ایران را می‌خواهند از ایران بودن بیندازند توضیحاتی داده شود. اگر ایران چند ملت باشد ناگزیر چند کشور خواهد شد و به بهای کمر شکن برای همگان؛ و پیش از همه برای باورمندان به این نظر. کسانی که در پی تکه تکه کردن ملت ایران به نام تنوع قومی و فرهنگی هستند ظاهرا پیامد‌های این تلاش‌ها را به ویژه در این شرایط در نظر نمی‌گیرند.. همه بحث چند ملت بودن ایران بر سر سرزمین است ــ هر "ملت" سرزمین خودش. این خواب‌ها را برای ملتی می‌بینند که سه هزاره یا قربانی جغرافیا و یا تاریخ خود بوده است؛ در بد‌ترین شرایط پابرجا مانده است؛ بیشترین و سخت‌ترین ضربت‌ها را بر موجودیت ملی خویش (بیش از هر ملت دیگری در جهان) تاب آورده است و هنوز همان ایران است که یک روز آریا (اریه) تلفظ می‌شد و یک روز ایرانشهر؛ و دو هزار سال پیش نزدیک‌ترین نمونه به نهاد دولت-ملت بود که در سده هفدهم تعریف و در عهدنامه‌ای بین‌المللی به رسمیت و تجاوز‌ناپذیر شناخته شد.


تلاش ـ ايشان برپايه‌ی مقدماتی مبنی بر وجود اديان و فرهنگ‌های گوناگون در ايران از هويت دوگانه نام برده و به نتيجه‌ی فوق يعنی يکپارچه نبودن «ملت ايران» می‌رسند.

آيا در اينجا ايشان دچار تداخل حوزه‌های مختلف بحث و خلط مفاهيم در اين حوزه‌های گوناگون هستند، يا اين که ما اشتباه می‌کنيم و بر پايه دين و فرهنگ‌های قومی هم می‌توان ملت‌سازی کرد و بعد دست به تشکيل دولت و حکومت و... زد؟
 

همايون ـ آن بخش نوشته را بهتر است با ترجمه دقیق‌ترش بیاوریم: "این واقعیتی است که به عنوان یک جامعه چند قومی و چند فرهنگی، ما ایرانیان در واقع دو هویت داریم، یکی ملی و دیگری قومی. در طول تاریخ، هویت ملی ایرانیان عامل مسلط حفظ فرهنگ و تمدن ما بوده است. ما در شاعر بزرگ خود فردوسی یک نمونه برجسته و شگفتاور این احساس هویت را که در روان جمعی ما جای گرفته است می‌بینیم. ولی باید بیفزایم که لازم است اهمیت هویت‌های گوناگون قومی و مذهبی و نگهداری این فرهنگ‌ها و مذاهب را نیز بشناسیم. ما چه از بیرون به درون بنگریم و چه خود نگری کنیم در می‌یابیم که برشمردن ایرانیان به عنوان مردمانی یک لخت monolithic اشتباه بزرگی خواهد بود."

چنانکه می‌بینیم سوء تفاهم از دشواری‌های برگرداندن متن‌های پیچیده انگلیسی به فارسی برخاسته است و در سخن شاهزاده خلافی نیست.

در اینجا باز فرصتی است که به کسانی که همه بر تفاوت‌های فرهنگی (اساسا زبانی) تاکید دارند و تبعیض را بهانه چند ملت ساختن ایران کرده‌اند گوشزد شود که این مردمان سه هزار سالی با همه این‌ها در کنار هم زیسته‌اند و با هم از این مرز و بوم دفاع کرده‌اند و این اندازه‌اش را از چنگ همسایگان و قدرت‌های بزرگ زمان در آورده و به ما سپرده‌اند.اقوام و دین‌های گوناگون می‌توانند در آینده هم به عنوان پاره‌های یک ملت و در یک کشور در امن و سلامت بزیند و از پیشرفت‌هائی که در زمینه حقوق بشر و "حقوق فرهنگی و مدنی افراد متعلق به اقلیت‌های دینی و قومی" (به نقل از میثاق‌های پیوست اعلامیه جهانی حقوق بشر که در کنفرانس ۱۳۴۷/1968 ملل متحد در تهران به تصویب رسید و دولت‌های عضو بعدا امضا کردند) روی داده است برخوردار شوند.

این روز‌ها بسیار از هویت‌طلبی می‌شنویم. اما هویت چیست؟ هویت تعریفی است که افراد از خود‌شان می‌کنند و دیگران هم آنان را بدان می‌شناسند. پدیده‌ای است تغییر‌پذیر و غیر‌انحصاری. می‌شود هویت‌های گوناگون داشت و در این جهانی که همه چیز به همه چیز پیوند می‌شود افراد و گروه‌های روز‌افزونی چند‌هویتی شده‌اند. من ایرانی‌ام و نیازی نیست بگویم به چه درجه‌ای، ولی خود را یک اروپائی هم می‌بینم. جهان‌بینی من اروپائی و نیم بیشتر مصرف فرهنگی من اروپائی است. اوباما در سخنرانی برلین‌ش خود را چنین معرفی کرد: یک امریکائی و یک شهروند جهان. اکنون تصور جهانی را بکنید که هر قوم (گویندگان یک زبان) و هر مذهب و هر فرهنگ ملتی باشد. در ایران ما یک قلم ۶۰۰ زبان داریم. به عقیده دوستان چند ملت می‌باید از آن میان بدر آوریم؟ (فرهنگ در اینجا هم در مفهوم گسترده‌تر و هم محدود‌تر بکار رفته است).

همه پرسش شما از اشتباه گرفتن ملت با مردم در آن ترجمه می‌آید و به همین دلیل است که می‌گوئیم ملی و قومی با هم فرق دارند و نه ملی را به جای قومی می‌باید گذاشت و نه ملی قومی بکار برد. ملت با مردم تفاوت دارد. ملت اساسا یک مفهوم تاریخی-جغرافیائی-سیاسی است. مردمانی است که با گذشته و سرزمین و منافع مشترک، که جز با تشکیل حکومت نمی‌شود ــ به هم پیوند خورده‌اند و بسا اشتراک‌های دیگر از جمله فرهنگی با هم یافته‌اند،ـ اشتراک یا ارزش‌هائی که گاه این و گاه آن دست بالا‌تر را می‌یابند. ملت عموما نام خود را به سرزمین می‌دهد زیرا یک ماهیت جغرافیائی است؛ مردمان پیشین یک سرزمین را نیز دربر می‌گیرد زیرا یک ماهیت تاریخی است؛ و در روابط بین‌المللی بسیار همراه و بجای دولت به کار می‌رود زیرا ماهیتی سیاسی است. چنانکه اشاره شد ارزش‌های ملی در گذر زمان اهمیت بیشتر و کمتر می‌یابند. هر نسل ممکن است تاکید را بر اشتراک‌ها یا تفاوت‌های معینی بگذارد. ولی تاکید‌های هر نسل، ملت تازه‌ای نمی‌سازد و لازم نیست ما تاریخ‌دان باشیم تا بدانیم که مردمان در طول زمان چه جابجائی‌های زبانی و مذهبی و فرهنگی داشته‌اند. عناصری مانند زبان یا مذهب یا تصوری که از منافع مشترک (یا نبود آن) می‌توان داشت همواره در روان جمعی یک ملت به یک‌سان نمی‌مانند؛ برداشت‌های (نه همواره پایدار) گروه‌هائی از مردم‌اند. پدران همان گروه‌ها چنان برداشت‌هائی نداشته‌اند و فرزندان‌شان نیز ممکن است نداشته باشند.

ملت بستر رودخانه است و به دشواری تغییر می‌کند که عموما جز با زور و جنگ نیست. مردم آبی هستند که در رودخانه روان است و هیچ‌گاه به یک صورت نمی‌ماند. اکنون از ما می‌خواهند به خواست گروه‌هائی که هیچ معلوم نیست نمایندگی چه کسانی را دارند رودخانه را شاخه شاخه کنیم ــ نخواهیم کرد.
 

تلاش ـ به نظر می‌رسد؛ آقای پهلوی التزام به حقوق بشر در حوزه آزادی و برابری حقوقی فردی و اجتماعی و حقوق شهروندی و تلاش برای استوار ساختن چنين حقوقی در مناسبات درونی کشور ايران را کافی ندانسته و معتقدند «چنين نگاهی نه تنها به عنوان نظر غالب درونی ـ «از نظر درونگرائی» ـ بلکه «از زاويه بيرونی نيز لازم است.» هر چند مقصود ايشان در اين عبارت گنگ است، اما تبيين‌های گنگ و ناروشن می‌توانند بازيچه ی زبانی تعبيرهای گوناگونی شوند. گفته ايشان مبنی بر «بيرونی کردن» چنين نگاهی مستعد چه تعبيرهائی است؟
 

همايون ـ در ترجمه نزدیک‌تر به اصل که در بالا آمد نه چنان ابهامی است نه چنان تعبیر‌هائی از آن بر‌می‌آید. ولی دیگرانی هستند که اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های آن را بس نمی‌دانند. مسئله برای آنها سر راست‌تر از این‌هاست و نه نیازی به پژوهش و بررسی می‌گذارد و نه خود حقیقت. نخست یک ملت نیست و چند ملت است؛ سپس هر ملت طبعا سرزمین خودش را می‌خواهد و آنگاه ماهیت سیاسی و حقوقی مستقل خودش را. همه این‌ها نیز به گفته یک کوشنده "ملت تورک" با ایران یا بی ایران. (آیا بابک خرمدین هم چنین می‌اندیشید؟) دمکراسی و حقوق بشر و نظام سیاسی‌ای که در آن شهروندان حقوق برابر دارند و اکثریت حکومت می‌کند ولی قادر به تجاوز به حقوق یک فرد هم نخواهد بود؛ همه آنچه رنسانس و روشنگری و لیبرالیسم در پنج سده گذشته برای بشریت به ارمغان آورده‌اند دور ریختنی است، تنها زبان مهم است.


تلاش ـ اعتراض به نقض آشکار حقوق بشر و بلافاصله تلاش برای کشاندن اين موضوع به حوزه ديگری يعنی مسئله دولت به عنوان نماينده ی برحق و مشروع ملت. آيا بازی در چنين ميدانی می‌تواند در ايران «برنده‌ی سياسی» داشته باشد؟
 

همايون ـ اعتراض به تجاوزات به حقوق بشر و تبعیض‌ها و جنایات برضد بشریت و آنچه روزانه در جمهوری اسلامی روی می‌دهد بجاست و مدت‌هاست بر سر همه زبان‌هاست. ولی از این تجاوزات به تجاوز به یکپارچگی ملی ایران نمی‌توان رسید که استراتژی پاره‌ای هویت‌طلبان است. برای آنکه ایران از استبداد و تبعیض و حکومت دینی آزاد شود لازم نیست هر تفاوت زبانی یا مذهبی یا فرهنگی را بهانه‌ای برای ملت‌سازی ساخت. اگر تبعیض و استبداد ملت بسازد به گفته یکی از دوستان در دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران زنان بزرگ‌ترین ملت هستند. این سخنان در حالی که جنبش سبز دارد مرز‌های نادانی و تعصب را در‌می‌نوردد و توده‌های بسیار بزرگی را پشت سر آرمان یک ایران یکپارچه آزاد و پیشرو در یک جامعه شهروندی متحد ساخته است طنین واپس‌مانده‌ای دارد. این تصادفی نیست که جنبش سبز سازمان‌های قومی را چنان به دست‌پاچگی انداخته است که حقوق شهروندی را تحقیر می‌کنند. اما
دوران بازگشت به قبایل و بخشابخشی کردنsegmentation ایرانیان به پایان رسیده است. دیگر نمی‌توان به زمانی برگشت که فرد انسانی نه به عنوان خود بلکه به دلیل تعلق به یک گروه زبانی یا مذهبی دارای حق یا از حقوق خود بی‌بهره شود.
 
 تلاش آنلاین آپريل ۲۰۱۰‏‏
www.d-homayoun.info