تماميت ارضی بس نيست |
داريوش همايون |
"بحران اتمی" تهران و واشينگتن
شتابی به رويدادها داده است که میتواند به هر اشتباه حساب و انحرافی دامن بزند.
کسان در زير فشار اوضاع و احوال دست به کارهائی میزنند که در شرايط عادی از آن
دوری میجويند. اتحادها و سازماندهیهائی که در اين سو و آن سو تدارک میشود از اين
زمره است و نمیتوان به دليل حساسيت اوضاع و لزوم اقدام سريع، پارهای ملاحظات مهم
را ناديده گرفت.
يک مورد مهم، نقش سازمانهای قومی در اين اتحادها و سازماندهیهاست و بهای
سنگينی که در برابر پيوستن يا دست کم موافقت خود میخواهند. در چند ساله گذشته سه
چهار سازمان قومی از چهار گوشه ايران با يکديگر همکاریهائی دارند که تا اينجا به
کنگره ملل ايران رسيده است و چندی پيش هم کنفرانس گونهای با شرکت پارهای مقامات
مهم آن سازمانها زير نام کنگره "استقلال ملل ايران" برگزار کردند. ماموريت اين
سازمانها جا انداختن اين شعار است که ايران از شش ملت تشکيل شده است و ملت به معنی
زبان است: ،ملت فارس، ملت کرد، ملت عرب، ملت ترک، ملت بلوچ و ملت ترکمن. ما در
اينجا به تعريف ملت و رابطه زبان و ملت و اختراع ملت يا مليت فارس نمیپردازيم که
آهن سرد کوفتن است. ولی پی بردن به قصد نهائی اين ملت سازیها شايد چشمانی را که به
ساختن جايگزين رژيم در فردای سرنگونی رژيم دوخته شدهاند بگشايد.
سخنگويان اين سازمانهای ملت ساز يک طرح چند مرحلهای دارند. نخست، در آوردن قوم
به ملت تمام عيار به ضرب تکرار؛ دوم، تاکيد بر حق تعيين سرنوشت؛ سوم قبولاندن اين
اصطلاحات يا نزديک به آنها به نيروهای مخالفی که تب جايگزينی جمهوری اسلامی هر
ملاحظهای را دارد برایشان از اهميت میاندازد؛ چهارم، نشستن به انتظار برهم خوردن
اوضاع ايران، و سرانجام استفاده از حق تعيين سرنوشت ملتها برای جدائی از ايران و
افتادن به دامان حکومتها و دولتهائی که برای چنان روزهائی سرمايه گزاری میکنند.
در نشستی چند ماه پيش با عناصری از مخالفان چپ و راست، آنها توانستند با پا در
ميانی ديگران و بی آنکه حتی در نشست حضور يابند اصل حقوق سياسی اقوام ايران را در
قطعنامه بياورند که "جايگزين" ملايمتری (به رعايت حال آلترناتيو سازان) برای حق
تعيين سرنوشت "ملتهای" ايران بود.
واکنش سختی که به آن عبارت و هر اشارهای به تجزيه ايران و بازگشتن از اعلاميه
جهانی حقوق بشر به عصر فئودالی نشان داده شد امضا کنندگان آن سند را واداشت که
خاموش بمانند ولی اکنون دارند از در ديگری وارد میشوند. اين بار تاکتيک ظريفتری
بکار گرفته شده است که میتوان آن را جدا کردن مفهوم ملت از کشور نام گذاشت. حاضرند
فعلا زير هر سندی را که به تماميت ارضی ايران متعهد باشد امضا کنند ولی آيا چنان
تعهدی کافی است؟ پاسخ را میبايد در همان ملت و شناخته شدن حق تعيين سرنوشت جستجو
کرد. در منشور ملل متحد اين حق را برای ملتهای مستعمره يا اشغال شده شناختهاند.
سروران در سازمانهای قومی متوجه اهميت اين اصطلاحات هستند و هدف استراتژيک خود را
از راههای ديپلماتيک و "پراگماتيک"تری دنبال میکنند. اگر به زور تبليعات میشود
قوم را ملت کرد، "ملت فارس" را نيز میتوان قدرت استعماری و اشغالگر اين سرزمينها
شناساند ــ زمزمهای که هم اکنون میشنويم. مگر نه آن است که میگويند ايران و
عثمانی در سده شانزدهم کردستان را ميان خود تقسيم کردند و ايران و روس در سده
نوزدهم آذربايجان را؛ خوزستان هم که مدعی هستند در سده بيستم به زور به ايران
پيوست.
امروز سازمان های قومی عملگراتر يک امتياز زبانی در موضوع تماميت ارضی به کسانی که
نوميدانه در پی کشاندن آنان به نشستهای خويشند میدهند؛ زيرا در شرايط کنونی با
يکپارچگی سرزمين ايران کاری نمیشود کرد. ولی در آن جای مهمتر، در يکپارچگی ملت
ايران، کوتاه نمیآيند زيرا کليد استراتژی دراز مدتشان برای جدائی از ايران در
تاکيد بر چند ملتی يا مليتی بودن ايران است. ديگران به دعاوی آنها در ملت و مليت
بودن کاری ندشته باشند، آنها حاضرند فعلا سخنی بگويند که هر روز میتوان به
بهانهای پس گرفت. از اينجاست که چرخش آنان را در موضوع تماميت ارضی و لب فرو بستن
از "استقلال ملل ايران" به هيچ روی نمیبايد کافی دانست. برپا دارندگان نشستها
میبايد به هوش باشند که تا سازمانهای قومی دست از مليتهای ايران برندارند و تعهد
خود را به وحدت ملی ايران نيز به روشنی ابراز نکنند ورود در هر ترتيباتی با آنها
برای خودشان نيز زيان آور خواهد بود.
فوريتی که داوطلبان جايگزينی جمهوری اسلامی احساس میکنند واقعيتی است و
رويدادها ممکن است به سرعت پيشبينی ناپذير روی دهند. ضرورت يک جايگزين باور پذير
نيز برای رژيم اسلامی همواره هست و مستقل از طرحهای ديگران میبايد پیگرفته شود.
ولی گذشته از آنکه بخش عمده راه حل در ايران است و تا کسان خود را از هزاران
کيلومتری به صحنه برسانند بسا چيزها بی مداخله آنان جابجا شده خواهد بود، هر
جايگزين ادعائی میبايد دست کم اوضاع را بدتر از اينکه اکنون هست نگرداند. مشروعيت
بخشيدن به تجزيه طلبان، زير هر عبارت و به ياری هر اکروباسی زبانی باشد، پيش از هر
چيز "جايگزين" را مرده به دنيا خواهد آورد. کشاندن سازمانهای تجزيه طلب به
نشستهای مشترک و اميد اينکه ديگرانی هم به پيروی آنان حاضر شوند، به حملاتی که از
هر سو به آنها خواهد شد ــ در ايران حتی بيش از بيرون ــ نمیارزد.
جايگزين جمهوری اسلامی آن نيروهای دمکرات و آزاديخواهی در طيف چپ و راست در هر
جا هستند که نگهداری ايران (که اکنون مسئله مرکزی ايران است) برايشان بيش از رسيدن
به قدرت اهميت دارد و به همين دليل بخت پيروزیشان نيز از فرصتطلبان و معاملهگران
بيشتر خواهد بود. سازمانهای قومی، تنها در صورتی میتوانند در چنان همکاریها شرکت
کنند که تعهدشان به ايران باشد و خواستهای بر حق تمرکز زدائی و حقوق فرهنگی را در
چهارچوب ايران يگانه و يکپارچه، يک ملت و يک کشور، و حقوق برابر همه ايرانيان،
دنبال کنند. آن سازمانها برخلاف حسابهای شتابزده پارهای دست درکاران چنان وزنی
ندارند که جايگزين بسازند ولی به اندازه کافی سنگين هستند که خيال انديشان را غرق
کنند.
مه ۲۰۰۶
www.d-homayoun.info