کشش مقاومت ناپذير منطقه گرگ و ميش |
داريوش همايون |
مبارزه
درونی قدرت در جمهوری اسلامی پر سر و صدا ترين نمايش بی تماشاگر اين سالهاست ولی
نمی بايد پنداشت که پيامدهای با اهميت نخواهد داشت. سرو صدای بست نشينی گروهی از
نمايندگان مجلس، هر چه هم در درون با بی اعتنائی مردم روبرو شده، رسانه های بيرون
را برداشته است. بخشی از نيروهای جمهوريخواه که از اتحاد خود شوری تازه يافته اند
دست در دست بقايای دوم خرداد در درون، به مبارزه ای پيوسته اند که هردو سويش را
عوامل حکومت اسلامی تشکيل می دهند. آنها خود را به مبارزه ای بسته اند که چهار سال
دير شده است و چهار سال در سياست گاهی به معنی ابديت است.
بست نشينان در آغاز در اعتراض به رد شدن صلاحيت هشتاد تن از نمايندگان جبهه
مشارکت از سوی شورای نگهبان در مجلس بست نشستند؛ حرکتی بود سراپا صنفی و در دفاع
از منافع کسانی که دستشان از مزايای نمايندگی کوتاه می شود. همچنان که از بست
گذشت و صدائی از مردم، انتخاب کنندگان چهار سال پيش، برنخاست تغييری در شعارها
لازم آمد. آشکار بود که کسی در غم منافع صنفی گروهی برخوردار و بررويهم بی مصرف،
گريبان چاک نخواهد کرد. ناچار صورت مسئله را تغيير دادند و حرکت اعتراضی را به
عنوان دفاع از انتخابات آزاد وانمود کردند. شعار آزادی انتخابات دهانهای بسياری
را پر کرد ولی باز به گوش کسی نرفت. انتخابات اگر آزاد باشد تنها به خوديها محدود
نمی شود و جبهه مشارکت و ملی مذهبی ها و اصلاحگران دوم خردادی و روشنفکران اسلام
حکومتی، با همه بازيگری های زبانی، از غيرخودی ها چندان کمتر از تندروان سرراست و
بی تعارف نمی ترسند. از اين گذشته انتخابات آزاد، نمايندگی چهار سال پيش خود آنان
را زير پرسش می برد. اگر قرار است امسال انتخابات آزاد باشد چرا چهار سال پيش که
خانمها و آقايان به تاييد شورای نگهبان و رهبر به مبارزه انتخاباتی راه يافتند
شکايتی از نهادهای انتصابی نبود؟
مشکل اصلی البته جدی تر از اينهاست. دوم خرداد سراسر نهادهای انتخابی و فرايند
انتخابات را بی اعتبار کرده است. پشت کردن به مردم، تنها گداشتن دانشجويان، و رها
کردن دوستان خود در چنگ حزب الله تنها تکه هائی از پشت پای بزرگی است که مجلس به
پيروی از رئيس جمهوری، به مردم زد. نمايندگان مجلس ازهمان آغاز کار دوره ششم،
انتخابات و رای بزرگی را که به آنها داده شده بود لگدمال کردند. از سوئی با يک
دستور خامنه ای از طرح قانون مطبوعات چشم پوشيدند در حالی که لغو قانون مطبوعات
سراسر سرکوبگرانه که مجلس پنجم به شتاب و در واپسين ماههای خود گذراند از
اولويتهای اصلاحگران قلمداد می شد. از سوی ديگر باز به دستور او در انتخاب
حقوقداندان شورای خبرگان از اختيارات خود دست شستند. نمايندگانی که در اعتراض به
رد صلاحيت خود بست نشسته اند و جهانيان را به کمک می خوانند چهار سال پيش بی هيچ
مقاومتی پذيرفتند که مجلس بی اثر شود. ايستادگی کنونی آنان هيچ نيروی اخلاقی پشت
سر ندارد و مردم اين را خوب حس می کنند؛ اثرچندانی هم ندارد زيرا کار در رژيم
اسلامی از ترکيب مجلس آينده يا اصلاحات آرايشی گذشته است.
کشاکش برسر انتخابات آينده البته بی سودمندی هائی نيست و نيروهای مخالف نمی
توانند از بالا گرفتن آن ناخشنود باشند. مردم از هر آشفتگی و چند دستگی در رژيم و
هر پيروزی تاکتيکی بست نشينان و شکستن بيشتر اقتدار ولايت فقيه و شورای نگهبانش می
توانند بهره برداری کنند. ولی در نبود پشتوانه مردمی، چنين پيروزيهای ميان تهی نه
مسئله جمهوری اسلامی را حل خواهد کرد نه حتا مجلسيان را. انحصار طلبان يا تندروان
خوب می دانند چگونه شکستهای خود را با تاکتيکهای فرسايشی که در دهه گذشته تکميل
شده است جبران کنند. از اين گذشته با متحدانی مانند رئيس جمهوری و رئيس مجلس
شورای اسلامی خاطرشان آسوده است که هر چه بشود بحران به حدود خطرناک نخواهد رسيد.
رئيس جمهوری به مقامات دولتی که تهديد به استعفا می کنند می گويد ما با هم می
ايستيم و با هم می رويم و همه با هم می ايستند. او در هر فرصت برای پايان دادن به
بست مداخله کرده است.
يک پيامد بحران کنونی آن است که صورت مسئله را عوض می کند. گيريم «بست» به نتيجه
رسيد و هشتاد نماينده به مبارزه انتخاباتی راه يافتند، در ماهيت جمهوری اسلامی چه
تغييری روی خواهد داد؟ آيا در چهار سال گذشته بود و نبود آنها از زندانی شدن
دانشجويان، از شکنجه هائی که جوان زندانی را پس از دوره کوتاهی به صورت مردی
فرسوده در می آورد جلوگيری کرده است يا ابعاد ميلياردهائی را که از دارائی کشور
تاراج می شود کاسته است؟ اين نمايندگان در چهار سال آينده چه خواهند کرد؛ آيا هر
روز می خواهند بست بنشينند؟ سال آينده که رئيس جمهوری حتا به صورت ظاهر نيز از
خودشان نخواهد بود چه از دستشان بر خواهد آمد؟ در همين زمين لرزه بم آيا توانستند
دست راهزنان در جامه پاسداری و مقامات مسئول دولتی را از کمکهای بيدريغ داخلی و
خارجی کوتاه کنند؟ آنها یيش از آن دلمشغول آينده خود بودند که نگران بم باشند.
بست نمايندگان با همه سر و صداها با خميازه بزرگ روبرو شده است زيرا به خواست
مردم پاسخی نمی دهد. مردم اين نظام را نمی خواهند و برايشان ديگر تفاوت نمی کند
که چه کسانی انتخاب شوند يا نشوند. در سه انتخابات گذشته، تا انتخابات انجمنها،
مردم در رای دادن معنائی می ديدند. امروز آنهاهمان معنی را در رای ندادن جستجو می
کنند و گناه با کسانی است که مردم را تنها در پای صندوقهای رای لازم می داشتند.
اصلاحگران، روبرو با معمای هميشگی اصلاح در رژيم، چنين رژيمی، کار خود و کشور را
به بن بست کشانده اند و اگر همچنان هدفشان نگهداری نظام باشد نه به اصلاحات
خواهند رسيد نه رژيم را نگه حواهند داشت.
ايران پس از همه اينها هفتاد هشتاد درصدی جمعيت جوان زير چهل سال دارد که از
آنچه در جهان می گذرد و آنچه همسالانشان، از جمله ايرانيان بيشمار «دياسپورا» از
آن برخوردارند آگاه است. اين درست است که بسياری از مردم در ايران آرزوی گريز
دارند و هر که بتواند می گريزد، ولی آيا همه می توانند؟ و باز اين درست است که
ميليونها تن در ايران به اعتياد پناه برده اند ولی آيا همه را می توان به اعتياد
انداخت؟ با آنکه رژيم اسلام ناب محمدی هر چه توانسته برای کشتن روان ايرانی کرده
است باز نمی توان شصت و پنج ميليون تن را از شور زندگی و اراده پيشرفت بی بهره
گردانيد. اين مردمی که در هر گام با سد حکومت روبرويند و هيچ آينده ای با اين رژيم
برايشان قابل تصور نيست ناچار سدها را از پيش پای برخواهند داشت و آينده شان را
در دست خواهند گرفت.
* * *
پيامد
فرعی بست نمايندگان مجلس، افزايش فشار بر بخشی از فعالان جمهوريخواه بوده است
که به منطقه گرگ و ميش، فضای خاکستری ميان مخالف و موافق رژيم اسلامی، رانده
شوند. گرگ و ميش در اين تعبير، دلالتهای ظريف گوناگونی دارد. جدا از معنی لفظی
جانور شناسی آن، گرگ و ميش را در فارسی به ساعات کوتاهی می گويند که شب جای خود
را به روز می دهد. در اين کوتاهی و جابجائی است که معنای بزرگتر اصطلاح نهفته است
و می بايد جمهوريخواهان کمتر راديکال را به انديشه بيندازد. چه خواهد شد اگر همه
اين بازيگری ها جز چندگاهی عمر رژيم را دراز نکند و شب به روز بکشد؟ جمهوريخواهان
راديکال با اين فضای گرگ و ميش آشنائی ده ساله دارند. سالهاست که نهضت آزادی، قطب
نمای سياسی آنهاست. پديدار شدن مشروطه خواهان در ميدان سياست ايران، کشش هميشگی
از سر گرفتن ائتلاف انقلابی را چنان نيرومند کرده است که هيچ ناکامی استراتژی کار
کردن از درون نظام، هيچ رسوائی سردمداران اين استراتژی، هيچ مهاجرت جمعی هواداران
از سازمانهای جمهوريخواه در اين سالها، نتوانسته است در آن تغييری بدهد.
همايشی که از گروهها و افراد جمهوريخواه در برلين برپا شد اين گرايش را يک گام
پيشتر برد. در آن کنفرانس بسياری از راديکالهای جمهوريخواه، حتا يک دو تنی که دست
کم در گذشته به عنوان مخالف، با دستگاه امنيتی جمهوری اسلامی همکاری کرده اند
حضور و در اتحاد عضويت يافتند. از آن گذشته، کسانی که به ايران رفت و آمد، و با
مراجع اداری سروکار دارند يا اصلا باشنده ايران هستند و به مسافرتی آمده بودند،
بی هيچ بيمی از پيامدهای همکاری با ضد انقلاب شرکت جسته بودند. گردانندگان همايش
نيز پاس آن اعضا و رهبران را داشتند و آنها با خاطر آسوده به ايران بازگشتند.
همايش با همه ايستادگی اقليتی از جمهوريخواهان، پايه هائی برای بهم بستن اتحاد
جمهوريخواهان به بخش اصلاحگر حکومت گذاشت که اکنون به آسانی بيشتر می تواند سراپا
به پيکار نمايندگان مجلس بپيوندد.
دو تصميم همايش، برکنار داشتن اين گروه جمهوريخواه از هر مبارزه سرنگونی رژيم، و
همکاری با نيروهای داخل، ورود آن را در مبارزات درونی جناحهای رژيم آسان می کند.
چه از نظرايدئولوژی و چه استراتژی، تفاوت ميان اين بخش مخالفان با گروههای مخالف
وفادار رژيم (طرفدار ادامه جمهوری اسلامی اصلاح شده) کمتر شده است. اين
جمهوريخواهان حتا پيوندهای فيزيکی خود را با درون تقويت کرده اند و در ارگان
رهبری خود کسانی را دارند که در ايران بسر می برند و طبيعی است که نمی توانند از
فضای گرگ و ميش به بيرون بزنند. ملاحظات استراتژيک به کنار، رعايت حال اعضا و
رهبران اتحاد در ايران حکم می کند که اين جمهوريخواهان هر چه بيشتر بر ايستارهای
(مواضع) مشترک خود با رژيم تکيه کنند و اگر با انحصار گران در جاهائی در می افتند
مصلحت نظام بطور کلی را در موضع گيری دربرابر دشمنان مشترک و مخالفت با سرنگونی و
بر اندازی و خلاصه برچيدن بساط تباهی و جنايت، در نظر داشته باشند. حتا در موضوع
انتخابات، با همه اصرار گروهی از شرکت کنندگان، تصميم گيری را عقب انداختند و راه
را برای تاييد انتخابات باز گذاشتند. اينهمه حق جمهوريخواهان راديکال است و آنها
آگاهانه وارد قماری شده اند که اميدوارند بيش از ده ساله گذشته بخت برد داشته
باشد.
چه در بيرون اتحاد و چه احتمالا در درون آن، هستند کسانی که اين درجه آلودگی به
سياستهای رژيم را درست نمی دانند و با چنين وضعی آسوده نيستند. بدنه اصلی
هواداران جمهوری هنوز به اتحاد نپيوسته است و انتظار روشن شدن بيشتر استراتژی
مبارزه آن را دارد. ولی آنچه از اتحاد جمهوريخواهان بماند به احتمال زياد بر راه
همکاری با نيروهای درون رژيم خواهد رفت. موفقيت عوامل و عناصری را که بويژه در هفت
سال گذشته برای جداکردن جمهوريخواهان از جريان اصلی مبارزه از هر وسيله بهره
گرفته اند انکار نمی توان کرد. آن بخشی که ده سال است در منطقه خاکستری فعاليت می
کند در آن، جاگيرتر شده است.
اتحاد جمهوريخوان با فرو رفتن در بازی بست، نخستين ناکامی استراتژی بستن خود به
جبهه مشارکت و نهضت آزادی را تجربه می کنند. اين رويداد بر خلاف انتظار آنان
نتوانست افکار عمومی، بويژه جنبش دانشجوئی خيانت شده را «گالوانيزه» کند. ولی اين
ناکامی و از آن بزرگترها اثری ندارد و کسانی همچنان می توانند با دليل تراشی های
هميشگی، جمهوريخواهان راديکال را از جريان اصلی مبارزه دور نگهدارند. برای توضيح
اين پديده می بايد به روانشناسی و حسابگريهای سياسی آن هسته سخت جمهوريخواهی توجه
کرد. گذشته ای که عناصر اين هسته سخت را رها نخواهد کرد آنان را به ترجيح دادن وضع
موجود بر هر جايگزين مخالف نظرشان، هر چه هم در راستای يک دمکراسی ليبرال باشد،
می راند. ايستار آنها چنان آشتی ناپذير است که اگر هم چنان جايگزين و نمايندگانش
را به روشنی دربرابرببينند يا منکر می شوند يا خود را به نديدن می زنند. اولويت
هميشگی شان جلوگيری است نه سازندگی. با همه تاکيدی که بر «جنبه ايجابی در برابر
سلبی» مبارزه می کنند، نگرش آنها اساسا سلبی است؛ مبادا شکل حکومتی که زندگی و ملت
شان را قربانی مبارزه با آن کردند بختی در ايران پيدا کند. برای عقب انداختن چنان
احتمال يا پسايندی eventuality گذراندن زمان، حتا جلوگيری از پديد آمدن يک جبهه
گسترده دفاع از ارزشها و نهادهای دمکراتيک، کمترين بهائی است که آماده اند
بپردازند.
* * *
مشروطه
خواهان، به معنی کسانی که دنبال يک دمکراسی ليبرال با شکل پادشاهی مدرن شده
پارلمانی هستند و نه هرکس چنان نامی بر خود گذاشت، با احساس خوشبينی شکست ناپذيری
به حرکت متوقف نشدنی آزادی (در جبهه سياسی به معنی دمکراسی، و در جبهه مدنی به
معنی ليبراليسم) در زمان و در جغرافيا می نگرند. اين حرکت متوقف نشدنی از سده
هفدهم در نخستين جامعه های شهروندی هلند و بريتانيا پا گرفت و اکنون قاره ها را
در خود می گيرد. نه کمونيسم و فاشيسم آن را متوقف کرد، نه بنياد گرائی اسلامی می
تواند از آن برآيد. جمهوريخواهان راديکال می توانند آينده خود را به بند وبستهای
درونی رژِيم اسلامی به گرو دهند و به هزار ترفند زبانی، برتری دين را در سياست
توجيه کنند و همکاری را از مقوله مبارزه بشمارند. ولی جمهوريخواهان بسيار بيشتری
هستند که موضوع اين اندازه اصلاحات يا آن استراتژی اصلاحگران برايشان بی اهميت
است و مانند مشروطه خواهان چشم به روندهای تاريخی و جامعه شناسی دارند. اين
روندهاست که فراز و نشيب های سياسی درون حکومت آخوندی رابه مقدار زياد بيربط می
سازد.
نياز جامعه ايرانی را به حکومت خوب، با راه حل های نيمه کاره و اصلاحات در اينجا
و ارتجاع در آنجا نمی توان برآورد. اصلاحات در اين رژيم تا هرجا برود گلو و جيب
مردم را از چنگال مافيا دور نخواهد داشت. ائتلاف حوزه و حجره، و ارتشی که از
آدمکشان حرفه ای و پائين ترين لايه های اجتماعی در پشت خود بسيجيده است همه
تدبيرهای اصلاحگران درون و بيرون را تباه خواهد کرد، چنانکه در هفت ساله گذشته با
وجود پشتيبانی مردمی کرده است. مردمی که از دوم خرداد سرخورده اند از دنباله های
آن نيز نا اميدند. فرا آمد بحران کنونی حکومت اسلامی هر چه باشد جز سازشی که
چهارچوب های اصلی را نگهدارد نخواهد بود و باز چهار سال ديگر جنگ زرگری و چانه
زنی.
به مردم می بايد جايگزين بهتر، اگرچه دشوار تری عرضه داشت: بريدن از جمهوری
اسلامی؛ رسيدن به بهترينها در جهان؛ دور انداختن هر برنامه سياسی که سياست و
حکومت را به مذهب يا به يک فرد و مقام ببندد؛ نهادن حقوق بشر و برابری قانونی همه
مردم از زن ومرد و شيعه و غير شيعه بر فراز هر ملاحظه ديگر. ما اين جايگزين را
عرضه می کنيم و از هم اکنون زير بار هيچ قدرت و مقامی جز وجدان و برنامه سياسی
خود نمی رويم. دست ما همچنان بسوی هر کس به دمکراسی ليبرال بينديشد، با هر گرايش
سياسی، دراز است. هيچ ناراحتی از مخالفان سرسخت خود از چپ و راست و مذهبی، از
جمهوری اسلامی در درون و شبکه گسترده اش در بيرون و در هر لباس، نداريم و حتا از
اينکه به حال برخی دشمنان خود سودمند افتاده ايم ــ چه از نظر سياسی و چه مالی ــ
ناخرسند نيستيم. ميدان بر همه گشاده است و کسی را هم با تاکتيکهای رايج اين بيست
و چند ساله نمی توان از ميدان بدر کرد. مردم، محض تغيير، پيام روشن، سخن درست، و
رفتار انسانی می خواهند. زيرا خلاف آن را به اندازه کافی از جمهوری اسلامی ديده
اند.
اينگونه که جامعه ايرانی تحول می يابد و رفتار می کند تحليلی که پايه اصولی
داشته باشد، هرچه هم، در کوتاه مدت، خلاف جريان روز بنمايد، درست تر در می آيد.
ولی به اصول وفادار ماندن «بايستی» يا imperative خود را دارد. ايران در يک
چرخشگاه تاريخی است، مهمتر از همه ی مبارزات قدرت و گروهها و شخصيتها؛ در مسيری
افتاده است که پايانش آزادی از يک فرهنگ و سياست وامانده failed است و ساختن
فرهنگ و سياستی امروزی بجای آن. در چنين چرخشگاهی، فرصت طلبی و دنبال اين و آن
افتادن و با چرتکه انديشيدن بکار نمی آيد. نيروهائی که در جامعه آزاد می شوند يک
ديد vision متناسب با لحظه حساس تاريخی لازم دارند. چنان ديدی مسلما از پيوستن
به اين گروه و دوری جستن از آن گرايش در می گذرد و می بايد بر همه حسابهای سياسی،
از جمله برگزيدن موافق و مخالف، چيره باشد. ايستادن بر اصول، اگر چه به بهای از
دست دادن موافق و دشمن کردن مخالف، از اينروست. چگونه می توان چنان آينده ای را که
زندگی دارد بنياد می افکند فدای اين و آن کرد؟
ايران جز آزادی و ترقی، در مفهوم سده بيست و يکمی آن، آينده ای نمی خواهد. هر که
در راه اين آينده با مردم ايران، با روشن ترين و پيشرفته ترين عناصر اين جمعيت
جوان جويای دگرگونی و بهبود، همگام است با ماست؛ هر که نيست و هنوز در گذشته های
خودش و ديگران دست و پا می زند با ما نيست، هرچه هم دم از اتحاد بزند. برای ما
گرد آوردن گروههای بزرگی ناسازگار که تصور درستی هم از کاری که می کنند ندارند
آسان تر از ديگران است. ولی ما نمی خواهيم هر روز در رفع اختلاف باشيم و به انشعاب
و صدور اعلاميه تهديد شويم؛ و نمی خواهيم هر گوشه اتحادمان ساز خود را بزند و
تصميمات مهم را عقب بيندازيم و هر پيامی را در صد پوشش عبارتی پنهان کنيم. نمی
خواهيم مسئول گفتار اين و رفتار آن باشيم، همه به نام اتحادی که مجموعش از حاصل
جمع اجزائش کمتر خواهد شد. نبايد فراموش کرد که ما برخلاف ديگران يک حزب هستيم و
نيازی به اتحاد اعضای خود نداريم؛ و تا آنجا که به اتحاد با ديگران مربوط می شود،
بسيار کسان در بيرون کمتر آسيب می زنند تا در درون. در بيرون به اندازه خودشان
اهميت دارند؛ در درون، اهميت يک ماهيت بزرگتر را نيز به خود می گيرند.
در اين بيست و چند ساله صدها، اگر نه بيش از هزار، سازمان و گروه با نامهای پر
طنطنه اعلام موجوديت کرده اند و چند نفر خودشان را هم نتوانسته اند برگرد هم
نگهدارند. اتحاد، تنها در ميان کسانی ممکن است که نه تنها منافع و ارزشهای
همانندی دارند، بلکه در منافع و ارزشهای والائی با هم انبازند. منافع پست شخصی يا
دشمنی مشترک با ديگران و نيهيليسم، يا آزادی از ارزشهای والای اخلاقی، کسان را از
هم دور می کنند و اتحادها را می پاشاند. در اين ميان ارزشها اهميتی بيش از منافع
دارند زيرا منافع، اگر صرفا در رسيدن به رياست و نزديک شدن به مرکز قدرت خلاصه
نشوند دراز مدت ترند و ارزشها هر روز مداخله می کنند. می بايد استوار بر اصول
ايستاد و از غرغر دوست و طعنه مخالف و ناسزاگوئی دشمن نهراسيد. اين را حزبی می
گويد که ده سال است از جنگل سياستهای مخالف به سلامت گذشته است و هر ناکامی را
مايه نيرومندی خود کرده است، و درجه دشمنی که بر می انگيزد و کيفيت دشمنانش، يک
نشانه ديگر بر کارساز بودن آن است.
ژانويه ٢۰۰۴
www.d-homayoun.info