کشش مقاومت ناپذير منطقه گرگ و ميش

داريوش همايون



‎‏ مبارزه درونی قدرت در جمهوری اسلامی پر سر و ‏صدا‎ ‎ترين نمايش بی تماشاگر اين سالهاست ولی نمی بايد ‏پنداشت که پيامدهای با اهميت نخواهد داشت. سرو ‏صدای بست نشينی گروهی از نمايندگان مجلس، هر چه ‏هم در درون با بی اعتنائی مردم روبرو شده، رسانه های ‏بيرون را برداشته است. بخشی از نيروهای جمهوريخواه ‏که از اتحاد خود شوری تازه يافته اند دست در دست ‏بقايای دوم خرداد در درون، به مبارزه ای پيوسته اند که ‏هردو سويش را عوامل حکومت اسلامی تشکيل می ‏دهند. آنها خود را به مبارزه ای بسته اند که چهار سال ‏دير شده است و چهار سال در سياست گاهی به معنی ‏ابديت است.‏

‏ بست نشينان در آغاز در اعتراض به رد شدن ‏صلاحيت هشتاد تن از نمايندگان جبهه مشارکت از ‏سوی شورای نگهبان در مجلس بست نشستند؛ حرکتی ‏بود سراپا صنفی و در دفاع از منافع کسانی که دستشان ‏از مزايای نمايندگی کوتاه می شود. همچنان که از بست ‏گذشت و صدائی از مردم، انتخاب کنندگان چهار سال ‏پيش، برنخاست تغييری در شعارها لازم آمد. آشکار بود ‏که کسی در غم منافع صنفی گروهی برخوردار و ‏بررويهم بی مصرف، گريبان چاک نخواهد کرد. ناچار ‏صورت مسئله را تغيير دادند و حرکت اعتراضی را به ‏عنوان دفاع از انتخابات آزاد وانمود کردند. شعار آزادی ‏انتخابات دهانهای بسياری را پر کرد ولی باز به گوش ‏کسی نرفت. انتخابات اگر آزاد باشد تنها به خوديها ‏محدود نمی شود و جبهه مشارکت و ملی مذهبی ها و ‏اصلاحگران دوم خردادی و روشنفکران اسلام ‏حکومتی، با همه بازيگری های زبانی، از غيرخودی ها ‏چندان کمتر از تندروان سرراست و بی تعارف نمی ‏ترسند. از اين گذشته انتخابات آزاد، نمايندگی چهار سال ‏پيش خود آنان را زير پرسش می برد. اگر قرار است ‏امسال انتخابات آزاد باشد چرا چهار سال پيش که خانمها ‏و آقايان به تاييد شورای نگهبان و رهبر به مبارزه ‏انتخاباتی راه يافتند شکايتی از نهادهای انتصابی نبود؟

‏ مشکل اصلی البته جدی تر از اينهاست. دوم خرداد ‏سراسر نهادهای انتخابی و فرايند انتخابات را بی اعتبار ‏کرده است. پشت کردن به مردم، تنها گداشتن ‏دانشجويان، و رها کردن دوستان خود در چنگ حزب ‏الله تنها تکه هائی از پشت پای بزرگی است که مجلس ‏به پيروی از رئيس جمهوری، به مردم زد. نمايندگان ‏مجلس ازهمان آغاز کار دوره ششم، انتخابات و رای ‏بزرگی را که به آنها داده شده بود لگدمال کردند. از ‏سوئی با يک دستور خامنه ای از طرح قانون مطبوعات ‏چشم پوشيدند در حالی که لغو قانون مطبوعات سراسر ‏سرکوبگرانه که مجلس پنجم به شتاب و در واپسين ‏ماههای خود گذراند از اولويتهای اصلاحگران قلمداد ‏می شد. از سوی ديگر باز به دستور او در انتخاب ‏حقوقداندان شورای خبرگان از اختيارات خود دست ‏شستند. نمايندگانی که در اعتراض به رد صلاحيت خود ‏بست نشسته اند و جهانيان را به کمک می خوانند چهار ‏سال پيش بی هيچ مقاومتی پذيرفتند که مجلس بی اثر ‏شود. ايستادگی کنونی آنان هيچ نيروی اخلاقی پشت ‏سر ندارد و مردم اين را خوب حس می کنند؛ اثرچندانی ‏هم ندارد زيرا کار در رژيم اسلامی از ترکيب مجلس ‏آينده يا اصلاحات آرايشی گذشته است.‏

‏ کشاکش برسر انتخابات آينده البته بی سودمندی هائی ‏نيست و نيروهای مخالف نمی توانند از بالا گرفتن آن ‏ناخشنود باشند. مردم از هر آشفتگی و چند دستگی در ‏رژيم و هر پيروزی تاکتيکی بست نشينان و شکستن ‏بيشتر اقتدار ولايت فقيه و شورای نگهبانش می توانند ‏بهره برداری کنند. ولی در نبود پشتوانه مردمی، چنين ‏پيروزيهای ميان تهی نه مسئله جمهوری اسلامی را حل ‏خواهد کرد نه حتا مجلسيان را. انحصار طلبان يا ‏تندروان خوب می دانند چگونه شکستهای خود را با ‏تاکتيکهای فرسايشی که در دهه گذشته تکميل شده است ‏جبران کنند. از اين گذشته با متحدانی مانند رئيس ‏جمهوری و رئيس مجلس شورای اسلامی خاطرشان ‏آسوده است که هر چه بشود بحران به حدود خطرناک ‏نخواهد رسيد. رئيس جمهوری به مقامات دولتی که ‏تهديد به استعفا می کنند می گويد ما با هم می ايستيم و با ‏هم می رويم و همه با هم می ايستند. او در هر فرصت ‏برای پايان دادن به بست مداخله کرده است.‏

‏ يک پيامد بحران کنونی آن است که صورت مسئله ‏را عوض می کند. گيريم «بست» به نتيجه رسيد و هشتاد ‏نماينده به مبارزه انتخاباتی راه يافتند، در ماهيت ‏جمهوری اسلامی چه تغييری روی خواهد داد؟ آيا در ‏چهار سال گذشته بود و نبود آنها از زندانی شدن ‏دانشجويان، از شکنجه هائی که جوان زندانی را پس از ‏دوره کوتاهی به صورت مردی فرسوده در می آورد ‏جلوگيری کرده است يا ابعاد ميلياردهائی را که از ‏دارائی کشور تاراج می شود کاسته است؟ اين نمايندگان ‏در چهار سال آينده چه خواهند کرد؛ آيا هر روز می ‏خواهند بست بنشينند؟ سال آينده که رئيس جمهوری حتا ‏به صورت ظاهر نيز از خودشان نخواهد بود چه از ‏دستشان بر خواهد آمد؟ در همين زمين لرزه بم آيا ‏توانستند دست راهزنان در جامه پاسداری و مقامات ‏مسئول دولتی را از کمکهای بيدريغ داخلی و خارجی ‏کوتاه کنند؟ آنها یيش از آن دلمشغول آينده خود بودند که ‏نگران بم باشند.‏

‏ بست نمايندگان با همه سر و صداها با خميازه بزرگ ‏روبرو شده است زيرا به خواست مردم پاسخی نمی دهد. ‏مردم اين نظام را نمی خواهند و برايشان ديگر تفاوت ‏نمی کند که چه کسانی انتخاب شوند يا نشوند. در سه ‏انتخابات گذشته، تا انتخابات انجمنها، مردم در رای ‏دادن معنائی می ديدند. امروز آنهاهمان معنی را در رای ‏ندادن جستجو می کنند و گناه با کسانی است که مردم را ‏تنها در‎ ‎پای صندوقهای رای لازم می داشتند. ‏اصلاحگران، روبرو با معمای هميشگی اصلاح در ‏رژيم، چنين رژيمی، کار خود و کشور را به بن بست ‏کشانده اند و اگر همچنان هدفشان نگهداری نظام باشد نه ‏به اصلاحات خواهند رسيد نه رژيم را نگه حواهند ‏داشت. ‏

‏ ايران پس از همه اينها هفتاد هشتاد درصدی جمعيت ‏جوان زير چهل سال دارد که از آنچه در جهان می گذرد ‏و آنچه همسالانشان، از جمله ايرانيان بيشمار ‏‏«دياسپورا» از آن برخوردارند آگاه است. اين درست ‏است که بسياری از مردم در ايران آرزوی گريز دارند ‏و هر که بتواند می گريزد، ولی آيا همه می توانند؟ و باز ‏اين درست است که ميليونها تن در ايران به اعتياد پناه ‏برده اند ولی آيا همه را می توان به اعتياد انداخت؟ با ‏آنکه رژيم اسلام ناب محمدی هر چه توانسته برای ‏کشتن روان ايرانی کرده است باز نمی توان شصت و ‏پنج ميليون تن را از شور زندگی و اراده پيشرفت بی ‏بهره گردانيد. اين مردمی که در هر گام با سد حکومت ‏روبرويند و هيچ آينده ای با اين رژيم برايشان قابل ‏تصور نيست ناچار سدها را از پيش پای برخواهند ‏داشت و آينده شان را در دست خواهند گرفت. ‏

‏* * *‏

‏ پيامد فرعی بست نمايندگان مجلس، افزايش فشار بر ‏بخشی از فعالان جمهوريخواه‎ ‎‏ بوده است که به منطقه ‏گرگ و ميش، فضای خاکستری ميان مخالف و موافق ‏رژيم اسلامی، رانده شوند. گرگ و ميش در اين تعبير، ‏دلالتهای ظريف گوناگونی دارد. جدا از معنی لفظی ‏جانور شناسی آن، گرگ و ميش را در فارسی به ‏ساعات کوتاهی می گويند که شب جای خود را به روز ‏می دهد. در اين کوتاهی و جابجائی است که معنای ‏بزرگتر اصطلاح نهفته است و می بايد جمهوريخواهان ‏کمتر راديکال را به انديشه بيندازد. چه خواهد شد اگر ‏همه اين بازيگری ها جز چندگاهی عمر رژيم را دراز ‏نکند و شب به روز بکشد؟ جمهوريخواهان راديکال با ‏اين فضای گرگ و ميش آشنائی ده ساله دارند. ‏سالهاست که نهضت آزادی، قطب نمای سياسی آنهاست. ‏پديدار شدن مشروطه خواهان در ميدان سياست ايران، ‏کشش هميشگی از سر گرفتن ائتلاف انقلابی را چنان ‏نيرومند کرده است که هيچ ناکامی استراتژی کار کردن ‏از درون نظام، هيچ رسوائی سردمداران اين استراتژی، ‏هيچ مهاجرت جمعی هواداران از سازمانهای جمهوريخواه ‏در اين سالها، نتوانسته است در آن تغييری بدهد.‏

‏ همايشی که از گروهها و افراد جمهوريخواه در ‏برلين برپا شد اين گرايش را يک گام پيشتر برد. در آن ‏کنفرانس بسياری از راديکالهای جمهوريخواه، حتا يک ‏دو تنی که دست کم در گذشته به عنوان مخالف، با ‏دستگاه امنيتی جمهوری اسلامی همکاری کرده اند ‏حضور و در اتحاد عضويت يافتند. از آن گذشته، کسانی ‏که به ايران رفت و آمد، و با مراجع اداری سروکار ‏دارند يا اصلا باشنده ايران هستند و به مسافرتی آمده ‏بودند، بی هيچ بيمی از پيامدهای همکاری با ضد انقلاب ‏شرکت جسته بودند. گردانندگان همايش نيز پاس آن ‏اعضا و رهبران را داشتند و آنها با خاطر آسوده به ‏ايران بازگشتند. همايش با همه ايستادگی اقليتی از ‏جمهوريخواهان، پايه هائی برای بهم بستن اتحاد ‏جمهوريخواهان به بخش اصلاحگر حکومت گذاشت که ‏اکنون به آسانی بيشتر می تواند سراپا به پيکار نمايندگان ‏مجلس بپيوندد. ‏

‏ دو تصميم همايش، برکنار داشتن اين گروه ‏جمهوريخواه از هر مبارزه سرنگونی رژيم، و همکاری ‏با نيروهای داخل، ورود آن را در مبارزات درونی ‏جناحهای رژيم آسان می کند. چه از نظرايدئولوژی و ‏چه استراتژی، تفاوت ميان اين بخش مخالفان با ‏گروههای مخالف وفادار رژيم (طرفدار ادامه جمهوری ‏اسلامی اصلاح‎ ‎شده) کمتر شده است. اين جمهوريخواهان ‏حتا پيوندهای فيزيکی خود را با درون تقويت کرده اند و ‏در ارگان رهبری خود کسانی را دارند که در ايران ‏بسر می برند و طبيعی است که نمی توانند از فضای ‏گرگ و ميش به بيرون بزنند. ملاحظات استراتژيک به ‏کنار، رعايت حال اعضا و رهبران اتحاد در ايران حکم ‏می کند که اين جمهوريخواهان هر چه بيشتر بر ‏ايستارهای (مواضع) مشترک خود با رژيم تکيه کنند و ‏اگر با انحصار گران در جاهائی در می افتند مصلحت ‏نظام بطور کلی را در موضع گيری دربرابر دشمنان ‏مشترک و مخالفت با سرنگونی و بر اندازی و خلاصه ‏برچيدن بساط تباهی و جنايت، در نظر داشته باشند. ‏حتا در موضوع انتخابات، با همه اصرار گروهی از ‏شرکت کنندگان، تصميم گيری را عقب انداختند و راه را ‏برای تاييد انتخابات باز گذاشتند. اينهمه حق ‏جمهوريخواهان راديکال است و آنها آگاهانه وارد ‏قماری شده اند که اميدوارند بيش از ده ساله گذشته بخت ‏برد داشته باشد. ‏

‏ چه در بيرون اتحاد و چه احتمالا در درون آن، هستند ‏کسانی که اين درجه آلودگی به سياستهای رژيم را ‏درست نمی دانند و با چنين وضعی آسوده نيستند. بدنه ‏اصلی هواداران جمهوری هنوز به اتحاد نپيوسته است و ‏انتظار روشن شدن بيشتر استراتژی مبارزه آن را دارد. ‏ولی آنچه از اتحاد جمهوريخواهان بماند به احتمال زياد ‏بر راه همکاری با نيروهای درون رژيم خواهد رفت. ‏موفقيت عوامل و عناصری را که بويژه در هفت سال ‏گذشته برای جداکردن جمهوريخواهان از جريان اصلی ‏مبارزه از هر وسيله بهره گرفته اند انکار نمی توان کرد. ‏آن بخشی که ده سال است در منطقه خاکستری فعاليت ‏می کند در آن، جاگيرتر شده است. ‏

‏ اتحاد جمهوريخوان با فرو رفتن در بازی بست، ‏نخستين ناکامی استراتژی بستن خود به جبهه مشارکت ‏و نهضت آزادی را تجربه می کنند. اين رويداد بر خلاف ‏انتظار آنان نتوانست افکار عمومی، بويژه جنبش ‏دانشجوئی خيانت شده را «گالوانيزه» کند. ولی اين ‏ناکامی و از آن بزرگترها اثری ندارد و کسانی همچنان ‏می توانند با دليل تراشی های هميشگی، جمهوريخواهان ‏راديکال را از جريان اصلی مبارزه دور نگهدارند. ‏برای توضيح اين پديده می بايد به روانشناسی و ‏حسابگريهای سياسی آن هسته سخت جمهوريخواهی ‏توجه کرد. گذشته ای که عناصر اين هسته سخت را ‏رها نخواهد کرد آنان را به ترجيح دادن وضع موجود ‏بر هر جايگزين مخالف نظرشان، هر چه هم در راستای ‏يک دمکراسی ليبرال باشد، می راند. ايستار آنها چنان ‏آشتی ناپذير است که اگر هم چنان جايگزين و ‏نمايندگانش را به روشنی دربرابرببينند يا منکر می شوند ‏يا خود را به نديدن می زنند. اولويت هميشگی شان ‏جلوگيری است نه سازندگی. با همه تاکيدی که بر «جنبه ‏ايجابی در برابر سلبی» مبارزه می کنند، نگرش آنها ‏اساسا سلبی است؛ مبادا شکل حکومتی که زندگی و ملت ‏شان را قربانی مبارزه با آن کردند بختی در ايران پيدا ‏کند. برای عقب انداختن چنان احتمال يا پسايندی ‏eventuality‏ گذراندن زمان، حتا جلوگيری از پديد ‏آمدن يک جبهه گسترده دفاع از ارزشها و نهادهای ‏دمکراتيک، کمترين بهائی است که آماده اند بپردازند. ‏

‏* * *‏

‏ مشروطه خواهان، به معنی کسانی که دنبال يک ‏دمکراسی ليبرال با شکل پادشاهی مدرن شده پارلمانی ‏هستند و نه هرکس چنان نامی بر خود گذاشت، با ‏احساس خوشبينی شکست ناپذيری به حرکت متوقف ‏نشدنی آزادی (در جبهه سياسی به معنی دمکراسی، و ‏در جبهه مدنی به معنی ليبراليسم) در زمان و در ‏جغرافيا می نگرند. اين حرکت متوقف نشدنی از سده ‏هفدهم در نخستين جامعه های شهروندی هلند و بريتانيا ‏پا گرفت و اکنون قاره ها را در خود می گيرد. نه ‏کمونيسم و فاشيسم آن را متوقف کرد، نه بنياد گرائی ‏اسلامی می تواند از آن برآيد. جمهوريخواهان راديکال ‏می توانند آينده خود را به بند‎ ‎وبستهای درونی رژِيم ‏اسلامی به گرو دهند و به هزار ترفند زبانی، برتری ‏دين را در سياست توجيه کنند و همکاری را از مقوله ‏مبارزه بشمارند. ولی جمهوريخواهان بسيار بيشتری ‏هستند که موضوع اين اندازه اصلاحات يا آن استراتژی ‏اصلاحگران برايشان بی اهميت است و مانند مشروطه ‏خواهان چشم به روندهای تاريخی و جامعه شناسی ‏دارند. اين روندهاست که فراز و نشيب های سياسی ‏درون حکومت آخوندی رابه مقدار زياد بيربط می سازد.‏
‏ ‏
‏ نياز جامعه ايرانی را به حکومت خوب، با راه حل ‏های نيمه کاره و اصلاحات در اينجا و ارتجاع در آنجا ‏نمی توان برآورد. اصلاحات در اين رژيم تا هرجا برود ‏گلو و جيب مردم را از چنگال مافيا دور نخواهد داشت. ‏ائتلاف حوزه و حجره، و ارتشی که از آدمکشان حرفه ‏ای و پائين ترين لايه های اجتماعی در پشت خود بسيجيده ‏است همه تدبيرهای اصلاحگران درون و بيرون را تباه ‏خواهد کرد، چنانکه در هفت ساله گذشته با وجود ‏پشتيبانی مردمی کرده است. مردمی که از دوم خرداد ‏سرخورده اند از دنباله های آن نيز نا اميدند. فرا آمد ‏بحران کنونی حکومت اسلامی هر چه باشد جز سازشی ‏که چهارچوب های اصلی را نگهدارد نخواهد بود و باز ‏چهار سال ديگر جنگ زرگری و چانه زنی. ‏
‏ ‏
‏ به مردم می بايد جايگزين بهتر، اگرچه دشوار تری ‏عرضه داشت: بريدن از جمهوری اسلامی؛ رسيدن به ‏بهترينها در جهان؛ دور انداختن هر برنامه سياسی که ‏سياست و حکومت را به مذهب يا به يک فرد و مقام ‏ببندد؛ نهادن حقوق بشر و برابری قانونی همه مردم از ‏زن ومرد و شيعه و غير شيعه بر فراز هر ملاحظه ‏ديگر. ما اين جايگزين را عرضه می کنيم و از هم ‏اکنون زير‎ ‎بار هيچ قدرت و مقامی جز وجدان و برنامه ‏سياسی خود نمی رويم. دست ما همچنان بسوی هر کس ‏به دمکراسی ليبرال بينديشد، با هر گرايش سياسی، ‏دراز است. هيچ ناراحتی از مخالفان سرسخت خود از ‏چپ و راست و مذهبی، از جمهوری اسلامی در درون ‏و شبکه گسترده اش در بيرون و در هر لباس، نداريم و ‏حتا از اينکه به حال برخی دشمنان خود سودمند افتاده ‏ايم ــ چه از نظر سياسی و چه مالی ــ ناخرسند نيستيم. ‏ميدان بر همه گشاده است و کسی را هم با تاکتيکهای ‏رايج اين بيست و چند ساله نمی توان از ميدان بدر کرد. ‏مردم، محض تغيير، پيام روشن، سخن درست، و رفتار ‏انسانی می خواهند. زيرا خلاف آن را به اندازه کافی از ‏جمهوری اسلامی ديده اند. ‏

‏ اينگونه که جامعه ايرانی تحول می يابد و رفتار می کند ‏تحليلی که پايه اصولی داشته باشد، هرچه هم، در کوتاه ‏مدت، خلاف جريان روز بنمايد، درست تر در می آيد. ‏ولی به اصول وفادار ماندن «بايستی» يا‎ imperative‎‏ ‏خود را دارد. ايران در يک چرخشگاه تاريخی است، ‏مهمتر از همه ی مبارزات قدرت و گروهها و شخصيتها؛ ‏در مسيری افتاده است که پايانش آزادی از يک فرهنگ ‏و سياست وامانده ‏failed‏ است و ساختن فرهنگ و ‏سياستی امروزی بجای آن. در چنين چرخشگاهی، ‏فرصت طلبی و دنبال اين و آن افتادن و با چرتکه ‏انديشيدن بکار نمی آيد. نيروهائی که در جامعه آزاد می ‏شوند يک ديد ‏vision‏ متناسب با لحظه حساس تاريخی ‏لازم دارند. چنان ديدی مسلما از پيوستن به اين گروه و ‏دوری جستن از آن گرايش در می گذرد و می بايد بر ‏همه حسابهای سياسی، از جمله برگزيدن موافق و ‏مخالف، چيره باشد. ايستادن بر اصول، اگر چه به بهای ‏از دست دادن موافق و دشمن کردن مخالف، از ‏اينروست. چگونه می توان چنان آينده ای را که زندگی ‏دارد بنياد می افکند فدای اين و آن کرد؟

‏ ايران جز آزادی و ترقی، در مفهوم سده بيست و ‏يکمی آن، آينده ای نمی خواهد. هر که در راه اين آينده با ‏مردم ايران، با روشن ترين و پيشرفته ترين عناصر اين ‏جمعيت جوان جويای دگرگونی و بهبود، همگام است با ‏ماست؛ هر که نيست و هنوز در گذشته های خودش و ‏ديگران دست و پا می زند با ما نيست، هرچه هم دم از ‏اتحاد بزند. برای ما گرد آوردن گروههای بزرگی ‏ناسازگار که تصور درستی هم از کاری که می کنند ‏ندارند آسان تر از ديگران است. ولی ما نمی خواهيم هر ‏روز در رفع اختلاف باشيم و به انشعاب و صدور ‏اعلاميه تهديد شويم؛ و نمی خواهيم هر گوشه اتحادمان ‏ساز خود را بزند و تصميمات مهم را عقب بيندازيم و ‏هر پيامی را در صد پوشش عبارتی پنهان کنيم. نمی ‏خواهيم مسئول گفتار اين و رفتار آن باشيم، همه به نام ‏اتحادی که مجموعش از حاصل جمع اجزائش کمتر ‏خواهد شد. نبايد فراموش کرد که ما برخلاف ديگران ‏يک حزب هستيم و نيازی به اتحاد اعضای خود نداريم؛ ‏و تا آنجا که به اتحاد با ديگران مربوط می شود، بسيار ‏کسان در بيرون کمتر آسيب می زنند تا در درون. در ‏بيرون به اندازه خودشان اهميت دارند؛ در درون، ‏اهميت يک ماهيت بزرگتر را نيز به خود می گيرند.‏

‏ در اين بيست و چند ساله صدها، اگر نه بيش از هزار، ‏سازمان و گروه با نامهای پر طنطنه اعلام موجوديت ‏کرده اند و چند نفر خودشان را هم نتوانسته اند برگرد هم ‏نگهدارند. اتحاد، تنها در ميان کسانی ممکن است که نه ‏تنها منافع و ارزشهای همانندی دارند، بلکه در منافع و ‏ارزشهای والائی با هم انبازند. منافع پست شخصی يا ‏دشمنی مشترک با ديگران و نيهيليسم، يا آزادی از ‏ارزشهای والای اخلاقی، کسان را از هم دور می کنند و ‏اتحادها را می پاشاند. در اين ميان ارزشها اهميتی بيش ‏از منافع دارند زيرا منافع، اگر صرفا در رسيدن به ‏رياست و نزديک شدن به مرکز قدرت خلاصه نشوند ‏دراز مدت ترند و ارزشها هر روز مداخله می کنند. می ‏بايد استوار بر اصول ايستاد و از غرغر دوست و طعنه ‏مخالف و ناسزاگوئی دشمن نهراسيد. اين را حزبی می ‏گويد که ده سال است از جنگل سياستهای مخالف به ‏سلامت گذشته است و هر ناکامی را مايه نيرومندی خود ‏کرده است، و درجه دشمنی که بر می انگيزد و کيفيت ‏دشمنانش، يک نشانه ديگر بر کارساز بودن آن است.‏

ژانويه‏ ٢۰۰۴‏ ‏‏‏ ‏
www.d-homayoun.info