دگرگونی صورت مسئله |
داريوش همايون |
تکانی که در چند
هفته گذشته به فضای نيروهای مخالف در دو سوی مرز داده شده چشمها را از دگرگشت
آرامتری که از دو سه سال پيش میشد ديد برگرفته است. اما در واقع میبايد آن
دگرگشت تدريجی را که خود به سالهای درازتر میرسيد فراهم آورنده زمينه برای اين
تکان شديدتر دانست. نشانههای اين دگرگشت در جنب و جوش فزايندهای است که در اين
سالها در هرجا میتوان ديد. تالارهای الکترونيکی و گرد همائیها و رسانههای
گوناگون، انرژی تازهای را چه در حمله و دفاع و چه در زشت نمائی و توجيه و چه در
بازانديشی (چنانکه میتوان انتظار داشت اقليتی در ميان آنان) نشان میدهد. برچيده
شدن بساط اصلاحات که بايست دوره خود را طی میکرد با دراز شدن سايه سنگين امريکا
بر منطقه و بر جمهوری اسلامی همزمان افتاده است و ديگر هيچ چيز مانند گذشته نيست.
هرکس ناگزير نتايج خود را میگيرد و خود را برای پسايند eventuality های تازهای
آماده میکند. اين از خوشبختیهای مردم ايران بود که دوران اصلاحی خاتمی نيز
مانند دوران انقلابی خمينی در تاريخ جمهوری اسلامی به مرگ پيشرس درنگذشت و تا
پايان فرصت يافت که تهی دستیاش را آشکار کند. اين غبار نوميدی که بر چهره دوم
خرداديان بيرون میبينيم و از گفتهها و نوشتههای درون ايران نيز آشکار است از
آنجاست که هيچ بهانه برايشان نمانده است. هر پشتيبانی که لازم بود از آنها شده
است. مردم حتی يکبار ديگر به خاتمی که هيچ اميدی نگذاشته بود رای دادند و اکنون
به دوم خرداد و نه تنها به آن که به هر کس جامهای برای جمهوری اسلامی میدرد نه
گفتهاند. هواداران وضع موجود از هر رنگ، دورنمای تيرهای در برابر دارند. اين
بار ديگر زيست حاشيهای نيز دشوار شده است. مردم ايران وضع موجود را نمیخواهند؛
وضع موجود ملی-مذهبيان و اصلاحگران را نيز نمیخواهند؛ نه جمهوريت نظام نه
اسلاميت آن را (اگر هم کسانی جمهوريخواهاند از نوع پارلمانی آن است.) زمان بيرون
آمدن از اين قالبهای ذهنی رسيده است. پيامی که از مردم ايران میرسد به روشنی در
فراخوانی از درون آمده است: "امکان اصلاح کشور در هيچ جهتی متصور نيست."
تا فرايند انتخاباتی راه گريزی پيش پای مردم میگذاشت فراز و نشيبهای
سياست داخلی طبعا وزنه سنگينتری در ديده ناظران و دست درکاران میداشت. اکنون پس
از رسوائی بست نشينی و انتخابات مجلس و در آستانه انتخابات رياست جمهوری که گزينش
ميان سالار دزدان از يک سو و پای بوسان خامنهای از سوی ديگر است، ديگر از رای
دادن مردم سخنی نمیتوان گفت. سياست در ايران در زير فشار دستگاه سرکوبگری از يک
سو و نا اميدی از هر بهبودی در اوضاع از سوی ديگر به سکونی افتاده است که نگاهها
را بيش از گذشته به بيرون میاندازد. بويژه که عامل امريکا نيز هر روز که میگذرد
نمايانتر میشود. پايگاههای نظامی آن در چهار سوی ايران پشتوانه سياستی هستند که
هدفش کوتاه کردن دست جمهوری اسلامی از تروريسم و سلاحهای کشتار جمعی و هدف دراز
مدتترش پشتيبانی از مبارزه مردم ايران برای دمکراسی است.
اکنون بحثهای بيست و پنج ساله مخالفان رژيم در بيرون و درون و تجربه
روزانه مردم ايران با واقعيتهای جمهوری اسلامی و سياست و حکومت مذهبی، در
فراخوان همه پرسی به هم و به جائی که میبايد رسيده است. سخن آنان که از آغاز
درپی برچيدن جمهوری اسلامی میبودند و چاره ايران را نه اصلاح بلکه تغيير رژيم
میدانستند هواداران پوشيده و آشکار ادامه وضع موجود را که همواره در موضع دفاعی
بوده اند بيدفاع گذاشته است. آنها ناگزيرند به بيست و شش هفت سال پيش خود
برگردند: جمهوری اسلامی با همه پليدی و ويرانگريش آری، هر راه حلی، اگرچه بهترين،
که هواداران پادشاهی سهمی در آن داشته باشند نه. تفاوت در آن است که در جامعه
انقلاب زده میشد از نادانی و تبهکاری با گردن افراشته دفاع کرد و اکنون هرچه هست
سرافکندگی کسانی است که در آسودگی بيرون دمی هم به انديشه ملتی نيستند که در آن
منجلاب دست و پا میزند و پيوسته فروتر میرود. فضای سياسی ايرانيان به تندی رو
به دگرگونی دارد و فرصتها برای پيشبرد پيکار آزادی ايران بيشتر میشود. خطها، از
جمله خط ميان بازندگان پياپی سياست و تاريخ، و آنها که میکوشند همراه زمان و
تاريخ حرکت کنند، نمايانتر شده است. در دو سوی بحثی که جريان دارد به روشنی
میتوان کسانی را ديد که در پی دگرگونی رژيم حکومتی و فرهنگ سياسی و صورت مسئله
ايراناند؛ و آنها که زمينگير گذشته، از هشتاد سال پيش تا پنجاه سال پيش تا بيست
و پنج سال پيش، از اسفند و مرداد و بهمن و خرداد، در وضع موجود جاخوش کردهاند و
برای توجيه سترونی عمل و انديشه خود دلائل تکراری میآورند. ما لازم نيست به آن
هشتاد درصدی از جمعيت اشاره کنيم که بی پيشداوری به گذشته مینگرد و میخواهد با
آن آشنا شود و از آن درس بگيرد ولی در گذشته نمیزيد. در بيرون نيز هرکس بتواند
از محافل خودمانی بيرون بيايد اين آمادگی برای فراتر رفتن از جهان خفقان آور
تجربههای گذشته و آزمودن انديشههای تازه را حتی در آن مسئولترين نسل، نسل
انقلاب اسلامی، میبيند.
روانهای دلاوری به فراوانی دارند خود را به موج تازه روشنرائی
enlightenment در سياست ايران میسپرند. پايان يافتن ايدئولوژی و فروگذاشتن زنجير
مذهب از دست و پای انديشه به بسياری ذهنهای گشادهتر کمک کرده است که نه تاريخ
ايران را ميدان نبرد تاريکی و روشنائی بشمارند، نه سياست ايران را پهنه يک جنگ
صليبی برسر نمادها و نشانهها. اکنون و آينده دارد جای هرچه بيشتری در گفتمان
سياسی میيابد: چگونه میتوان به يک جامعه دربر گيرنده که هيچ کس در آن غير خودی
نباشد رسيد؟ چگونه میتوان اندکی سياست را از پاتولوژی، زبان سياست را از دشنام،
و عمل سياسی را از فريبکاری پاکتر کرد سطح بحث سياسی را چگونه میتوان بالاتر
برد و دست کم در بيرون به پای سرمشقهائی که به اين فراوانی در دسترس ماست
رسانيد؟"
ژانويه ۲٠٠٥
www.d-homayoun.info