پرونده هستهای جمهوری اسلامی که هژده سالی از چشم جهانیان
نهان بود تا اسرائیلیان به آن پی بردند و هفت سالی است به یاری البرادعی رئیس
آژانس بینالمللی انرژی اتمی و با استراتژی فرصتطلبانه روسیه و چین و بازی
زیرکانه مقامات ایرانی به وقت کشی میگذرد دارد به مراحل تعیین کننده بحرانیاش
میرسد. از هر دو سو تهدید و قدرتنمائی بالا میگیرد و مهلت زیادی برای روبرو
شدن قطعی با مسئله نمانده است ــ روی هم رفته تا سال ٢٠٠٩. در آن سال جمهوری
اسلامی بنا به ارزیابیها به مرحله تولید بمب اتمی خواهد رسید. سال ٢٠٠٩ همچنین
زمان تحویل سیستم دفاع هوائی پیشرفته SA 20 است که از روسها خریدهاند و حمله
به تاسیسات اتمی را دشوارتر خواهد ساخت. همه اینها به اضافه پایان ریاست
جمهوری بوش در ژانویه همان سال، فشار زمانی سختی بر اسرائیلیان وارد میکند.
اگر قرار است کار به جنگ بکشد از نظر آنان زمانش دارد میرسد.
در این حال آزمایش موشکهای دوربرد جمهوری اسلامی که مانند
فراوری اورانیوم، تکنولوژی آن را از کره شمالی و پاکستان گرفتهاند پیامی
اشتباهناپذیر برای اسرائیل دارد که خود را با یک مخاطره وجودی روبرو میبیند.
اما رزمایشها و تهدیدهای سپاه پاسداران در خلیج فارس جدی گرفته نشده است و
تنها بهای نفت را بالاتر میبرد.
اسرائیلیان به سهم خود دست به رزمایشی زدهاند که آشکارا
تمرینی برای حمله به ایران است. بیش از ١٠٠ هواپیما و هلیکوپتر مسافتی ١٣٠٠
کیلومتری را ــ فاصله از اسرائیل به نطنز ــ با همکاری یونان که همان سیستم
دفاع هوائی روسی را خریده است در دریای مدیترانه پیمودند و عملیات هلیکوپترهای
نجات خلبانان سرنگون شده که پا به پای جتها آن مسافت طولانی را پرواز کردند
شگفتی ناظران نظامی را برانگیخت. اسرائیل همچنین از هواپیمای جاسوسی ـ فرماندهی
"ایتان" پرده برداشته است که میتواند در شناسائی آماجها و هدایت بمبها بکار
رود.
آوردن فهرست تهدیدها و تهدیدهای متقابل به درازا خواهد
کشید. در اینجا اشارهای به خندهآورترین اقدام سپاه پاسداران در کندن گور
برای ٣٢٠ هزار کشته نیروهای مهاجم در مرز باختری کشور بس است که نشان میدهد
تبلیغات و خودنمائی چه اندازه در این روزهای سرنوشتساز جای خردورزی را گرفته
است و چه کسانی با چه سطح فکر برای ما تصمیم میگیرند.
در کنار این رجزخوانیها در جبهه دیپلماتیک کوششی جدیتر از
همیشه برای یافتن راه حلی سیاسی دیده میشود. بسته پیشنهادی ١+٥ همراه با اعلام
آمادگی امریکا برای گشایش دفتری در تهران و نیز حضور معاون وزارت خارجه امریکا
در مذاکرات بر سر بسته پیشنهادی فضا را تغییر داده است. به همان اندازه اهمیت،
مقاله رایزن سیاست خارجی خامنهای است که خبر از گرایش تازهای در محافل رهبری
رژیم میدهد و پاک با مواضع پیشین رئیس جمهوری اسلامی تفاوت دارد. تاکتیکهای
گذشته جمهوری اسلامی ــ سخنان چندپهلو، و موضعگیریهای متضاد مقامات، و
مذاکره صرفا به قصد مذاکره ــ احساس خوشبینی به این دور تازه فعالیت دیپلماتیک
را دشوار میسازد ولی این بار همه میدانند که وضع جدیتر از گذشته است.
امریکائیان سرانجام توانستهاند اروپائیان را با خود همراه کنند و به تحریمهای
اقتصادی چنگ و دندان تیزتری دادهاند. اسرائیل بیصبرتر از همیشه است و به
سال ٢٠٠٩ نیز چیزی نمانده است.
* * *
آنچه برطرف کردن بحران اتمی را تا کنون ناممکن ساخته درهم
پیچیدگیاش با نبرد قدرت در جمهوری اسلامی است. اگر از سر و صداهای میانتهی
جناحهای رژیم از اصلاحطلب و میانه رو و اصولگرا ژرفتر برویم، رژیم اسلامی
درگیر یک کشاکش نسلی است که دو گروه اجتماعی مهم نمایندگیاش میکنند. در یک سو
به اصطلاح روحانیت فربه و آبروباختهای که به وضع موجود دلخوش است و خواب
جانشینی آقازادههایش را میبیند؛ و در سوی دیگر سرداران سپاه پاسداران که
نیروئی برآیندهاند با قدرت نظامی و دست گشاده مالی و بلندپروازیهائی که حدش
به آسمان است. پرونده هستهای و احتمال جنگ یک عامل مهم در این نبرد به شمار
میرود. یکی از دو طرف، بحران و جنگ را چندان به زیان خود نمیداند و آماده است
تا پایان برود. در شرایط جنگی، سپاه پاسداران به آسانی و به ناچار ساختار قدرت
کنونی را به سود خود دگرگون خواهد کرد.
طرف دیگر، "روحانیت"ی که به آرزوی تاریخی خود رسیده، این را
میداند و به نظر میرسد که در واپسین دقایق بر موقعیت لرزان خود بیدار شده
است. دستیابی به سلاح هستهای آرزوی آن نیز هست ولی به چه بها؟ اینجاست که
راهها از هم جدا میشود. آخوندهای فرمانروا همان سود پاگیر را در ادامه بحران
اتمی و رفتن تا پای جنگ ندارند و تقریبا همه ایرانیان دلسوز و آگاه با آنها در
این همداستاناند. به ویژه که پاداشهای یک سازش بینالمللی بر سر پرونده اتمی
دهان بدترین منتقدان را نیز خواهد بست. امریکا و اروپا آمادهاند در چنان
معاملهای تا هر جا که بتوانند از نظر استراتژیک و اقتصادی و انتقال تکنولوژی
راه بیایند. جمهوری اسلامی نمونه زنده کره شمالی را پیش چشم دارد (لیبی نیز
هست) و ایران بسیار بیش از کره شمالی خواهد گرفت.
از این روشنتر گزینشی در برابر خامنهای و دستار به سرانی
که فرش بهارستان ایران را میان خود تکه تکه کردهاند نیست: یا بدنبال سرداران
سرمست قدرتی که دروغها و لافهای خویش را پیش از دیگران باور میکنند، خود و
کشور را به پرتگاهی که هیچ کس از آن تندرست بدر نخواهد آمد بیندازند؛ و یا
آبرومندانه از تنگنای خودساخته برهند و دوام فرمانروائیشان را تضمین کنند.
اگر حتی در این مرحله و با چنین شرایطی رهبری آخوندی همچنان بازیچه
بلندپروازیهای پاسداران و تندروان شود، میباید پذیرفت که جابجائی رهبری
هماکنون صورت گرفته است و آخوندها جز برگ انجیری بر روی قدرت واقعی نیستند.
به آنها فرصت دادهاند که باز چندگاهی شیره این کشور را بمکند و کاری به آنچه
میگذرد نداشته باشند تا فرصت مناسبتر دررسد.
در این میان مبارزه با رژیمی که اگر سود شخصی خود را بشناسد
از این تنگنا نیرومندتر از همیشه بدر خواهد آمد چه میشود؟ اما میتوان پرسید
مبارزه با رژیمی که کشور را به دم اژدهای جنگ داده است و موجودیت ملی را به خطر
انداخته است چه خواهد شد؟ در چنان هنگامه ویرانی و از هم پاشیدگی چه مبارزهای
و با چه طرفهائی خواهد بود؟ مبارزه با رژیم تا هنگامی که مسئله دمکراسی و حقوق
بشر است نمیباید متوقف شود، ولی ما احتمالا در آیندهای نه چندان دور با صورت
مسئلهای بکلی دیگرگون روبرو خواهیم بود. امروز ما برای دمکراسی و حقوق بشر در
ایران میجنگیم. فردا احتمال دارد سراسیمه و نومیدانه برای نگهداری آنچه از
ایران بتوان نجات داد دست به هرچه و هرجا بزنیم. این نخستین بار نیست که به
قول انگلیسها میان ابلیس و دریای ژرف آبی گیر کردهایم.