پس از چند ماهی فروکش کردن بحثها يکبار ديگر مسئله قومی ــ در جاهائی با هدف
کمرنگ کردن يکپارچگی ملی ــ بالا گرفته است. درطيف چپ، اتحاد جمهوريخواهان ايران
سومين گردهمائی خود را برگزار کرد که چون اين گفتار پيش از آن نوشته شده است
نمیتوان دانست چه در آن گذشت. همين اندازه از سندهای پيش از گردهمائی آشکار بود
که پس از همکاری با بخشهائی از حکومت اسلامی، مسئله به اصطلاح ملی-قومی مهمترين
جا را در بحثهايشان داشته است ــ عنوانی که گروهی از آنان به عمد برای سردرگمی
افکار عمومی، و در نهايت، جا انداختن "ملت"های دارای حق تعيين سرنوشت ايران بکار
میبرند. در طيف راست با شرکت چند تنی نمايندگان گرايش چپ در تدارک سومين نشست خود
هستند که مهمترين دستاورد دو نشست پيشين آنان وارد کردن مقوله حقوق سياسی اقوام
ايران در گفتمان سياسی بوده است.
از يک سو میکوشند قوم را همان ملت بشمارند و دو واژه با معنای متفاوت را در همه
جا، مترادفا بکار برند تا گذار از يگانگی ملی به چندپارگی ملت آسان شود. در سوی
ديگر آنچه را که در ميثاقهای پيوست اعلاميه جهانی حقوق بشر، پياپی و به اصرار
"حقوق سياسی افراد متعلق به اقليتهای مذهبی و قومی" ناميده شده به اقوامی که هر کس
میتواند تعريف خودش را از آنها داشته باشند میبخشند؛ و نه تنها به ملت يگانه
ايران بلکه به حقوق شهروندی نيز که ميراث بيست و پنج شش سده تلاش بهترينهای
انسانيت است پايان میدهند. در هردو سو ملاحظات تنگ و اشتباهآميز تاکتيکی، "راه
دوزخ (تجزيه و پاکشوئی قومی) را، (به پشتيبانی بيگانه،) با نيات (نا) خوب هموار"
میکند.
مهم نيست که هيچيک از دو گردهمائی، رويداد تاريخسازی نخواهد بود و مردم ما از
اين روز ها فراوان ديدهاند. ولی هر گامی در مسير بد مخاطرات خود را دارد، زيرا در
اجتماع نيز مانند طبيعت هيچ چيز از ميان نمیرود. انحراف هرچه بزرگتر، ايستادگی
دربرابر آن لازمتر. از دو انحرافی که اکنون مبارزه با جمهوری اسلامی را زير سايه
برده است اين کوشش دانسته و ندانسته برای تجزيه ملت ايران ــ تا نوبت سرزمين ايران
هم به دست نيرو های بيگانه برسد ــ بزرگتر است. گرايش به همکاری با بخشهائی از
رژيم به بهانه کمک به اصلاحات و دگرگشت مسالمت آميز، اثری موضعی دارد و بهر حال
رژيمی که امريکائيان هوادار اصلاح طلبان را نيز گروگان میگيرد و به زندان
میاندازد کار را به اندازه کافی بر اينگونه "مسالمتجويان" دشوار میسازد. اما جا
انداختن گفتمان تجزيه طلبی بکلی از رنگ ديگر است.
خوشبختانه صداهای نيرومندی از طيف چپ به بحث ملی (بحث مربوط به ملت ايران)
دربرابر "مسئله ملی" ميراث استالين پيوستهاند. چه جمهوريخواهان و چه
مشروطهخواهانی که برای جلب يک دو سازمان قومی دامن از دست دادهاند با چالشی
روبرويند که آنان را اگر به ندای منطق و مصلحت ملی تسليم نشوند از اين هم بیربطتر
خواهد کرد. از آن صداها به سه بانگ رسا میخواهم اشاره کنم که به گردن ما حق بزرگ
دارند.
نخست آقای بابک اميرخسروی است که از ساليان پيش يکايک دعاوی تجزيهطلبان را در
ميان چکش دانش گسترده و سندان احساس تعهد ملی خود خرد کرده است و به عنوان نمونه
توصيه میکنم به آنچه در اين زمينه در اسناد گردهمائی سوم جمهوريخواهان نوشته است
نگاهی بيندازند. همان عقل سليمی که با نگاه به ترکيب جمعيتی آميخته و پراکنده ايران
ــ فراورده سه هزاره تاريخ مشترک ــ به بحث وارد کرده بس است که ملتسازان را در دو
سوی طيف به سوزندگی آتشی که میافروزند آگاه سازد.
دوم آقای محمد امينی است که با قلم پربار خود در کتاب پس از مقاله، همه
بنيادهای ملتسازی و جدائیاندازی را برباد داده است. هنگامی که از نامه ارغون
مغول به نام شاه ايران به سلطان عثمانی و پاسخ او، هردو به فارسی، شاهد میآورد
جعليات مربوط به تحميل زبان فارسی را بر متعصبترين شوونيستها نيز آشکار میکند.
شعری که او از ديوان طبری نيما يوشيج (که تازگی در ايران چاپ شده) برای يک همميهن
کرد میخواند و هيچ کدامشان از آن سر در نمیآورند برای آن همميهن نيز ديده گشاست.
(پس ملت يا مليت مازندرانی هم هست!) آنگاه با اشاره به اينکه در ايران به هزار و
دويست زبان و گويش سخن میگويند نشان میدهد که تقسيم ملت ايران به ماهيتهای سياسی
بر پايه زبان (اقوام دارای حقوق سياسی) چه معنی دارد.
سوم آقای حشمت رئيسی است که شمشير زبانش بر گرايشهای ضد ملی از چپ و راست کشيده
است و بسياری را بويژه در طيف چپ بر طرحهائی که بيگانگان، از سر دشمنی با رژيم
اسلامی، برای برهم زدن ايران دارند بيدار کرده است. اين هر سه در پيکار برای
نگهداری يگانگی و يکپارچگی ايران سهمی دارند که در آينده آشکارتر خواهد شد. هنگامی
که مردم ايران باز صاحب اختيار سرنوشت ملی خود شوند بهتر درخواهند يافت که رويهم
ريختن جمعيت و منابع اين کشور در چهارچوب مرزهای کنونی چه امتياز بزرگی برای همگی
ما خواهد بود و چگونه ما را سرانجام به کاروان پيشرفتگان خواهد رساند.
* * *
اولويت دادن به گفتار فدراليسم، به ملت بجای قوم، و زبان به عنوان عامل
جدائی، پيامدهائی دارد که جايگزين (آلترناتيو) سازان آرزومند درباره شان انديشه
نمیکنند. يا پای نقشههای جغرافيا ايستادهاند و رنگها را پس و پيش میبرند. يا
حقوق سياسی را نه به شهروند برابر ايرانی، در جامعهای که هم میخواهد از قرون وسطا
بيرون بيايد و هم به يوگوسلاوی و عراق وارد نشود، بلکه به گروههائی میدهند که
زبان را بجای همه چيز نشاندهاند. کشوری يکپارچه را میکوشند نخست به نام فدراليسم
تکه پاره کنند و تکه پارههای بدرآمده از پاکشوئیهای قومی را ــ اگر هيچگاه به
عنوان يک کشور بدرآيد ــ موقتا در يک ساختار فدرال گردهم آورند تا مرحله جدائی
نهائی فرا رسد. زبان فارسی ساختهء هزار سال فرمانروائی سلسلههای ترک را که در
دوازده سده گذشته بنمايهء يگانگی و بيداری ملی بوده است عامل دشمنی معرفی کنند و بر
بينوائی فرهنگی همه اقوام ايران بيفزايند.
ايستادگی دربرابر اين گرايشهای خطرناک از سر رقابت يا دشمنی نيست. ما رقيبی
نمیشناسيم که از امر ملی به او بپردازيم؛ و دشمنی با ايرانيانی که هرچه بگويند،
هيچ کمتر از ما ايرانی نيستند دشمنی با خودمان خواهد بود. ولی برملا کردن حقيقت
کسانی که بهر بها درکار جا انداختن حقوق سياسی اقوام هستند به خود آنان کمک خوهد
کرد که در امر همبستگی گرايشها کاميابتر شوند. همچنين نشان دادن مخاطرات راهی که
فدراليستهای قومی در پيش گرفتهاند احتمالا جان هزاران تن از مردمی را که به
نامشان میخواهند کشور را به آتش بکشند نجات خواهد داد. سرانجام، بازگشت هردو گروه
از اين کژراهه به کارزار عمومی با جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد.
در برلين جمهوريخواهان با مشکل رابطه با بخشهائی از رژيم و همکاری با نيروهای
مدرن غير جمهوريخواه،هردو از يک ريشه، روبرو بودند و اميد است مسئله ملی استالينی
را همچون روپوشی بر ناتوانی از گشودن آن دو مشکل نکشيده باشند. در پاريس آنها که در
جستجوی همبستگی، شکاف و جدائی در صف همفکران انداختهاند میبايد هشيار باشند که
تاکتيکهائی از گونه مسکوت گذاشتن موضوعی که دو بار تصويب و تاييد شده است کسی را
متقاعد نخواهد کرد. مشکل حقوق سياسی اقوام با رای گرفتن و رای نگرفتن گشوده نخواهد
شد. اين امری قابل رای گيری نيست و مرزی است که از آن نمیتوان گذشت.
اما دست کم در برلين مايههای اميدواری کم نيست. گذشته از آقای امير خسروی چند
تن از ناماوران جمهوريخواه پيشنهاد کردند که گردهمائی، مصوبات سازمان ملل متحد را
که همه تاکيد بر حقوق مدنی و فرهنگی و سياسی افراد متعلق به اقليتهای ملی و مذهبی
و قومی و زبانی دارد بپذيرد زيرا به نظر آنان "هیچ نیروی سیاسی معقولی با مصوبات
سازمان ملل جرات مخالفت نخواهد داشت." بايد ديد نظر امضا کنندگان درباره سرورانی که
"حقوق سياسی قومی را از حقوق شهروندی بالاتر" میدانند و جرئت نگاه کردن به اسناد
سازمان ملل متحد را ندارند چيست؟
مه ۲۰۰۷
www.d-homayoun.info