فهرست
پيشگفتار
كمبودهای استراتژی توسعه ايران ۵٧-١۳۳٢
الف ـ در زمينه سياسی
ب ـ در زمينه اجتماعی
پ ـ در زمينه اقتصادی
نتيجه
زمینه های انقلاب ایران
ایران در برابر اسلام
شیعیگری: اعتراض و قدرت سیاسی
غربزدگی و غربگرایی
یك انقلاب نالازم
برندگان انقلاب
یادداشتها
نگاهی به گذشته برای ساختن آينده
آشتی با تاريخ
دگماتيسم های مذهبی و سياسی
اصول فكری يك جامعه نوين
یادداشتها
پيشگفتار
پيشگفتار «چاپ سوم»
خواندن متن دوباره ماشين شده «ديروز و فردا» برای گذاشتن
در تارنما فرصتی برای مروری دوباره بر کتابی که ديگر لايش را باز نکرده بودم
فراهم آورد. اکنون پس از بيست و سه سال که از نوشتن گفتارهای کتاب می گذرد
تجديد نظری را در دو موضوع مهم لازم می بينم.
نخست، قانون اساسی مشروطيت که در آن زمان به عنوان پايه ای برای رسيدن به
همرائی ملی پيشنهاد کرده بودم نه به آن منظور کمترين خدمتی کرده است و می
تواند بکند و نه اصلا قابليت زندگی دارد. چنانکه در همان زمان نيز اشاره کرده
بودم پاره ای اصول در آن قانون اساسی هنوز می توانند به کار ساختن آينده ايران
بيايند و ما بهتر است اصلا از قانون چشم بپوشيم و بر اصولی، که هم می توانند و
هم می بايد به عنوان پايه يک همرائی ملی ما را به نظام سياسی دمکراسی ليبرال
رهنمون شوند، توافق کنيم.
دوم، کنترل دولت بر راديو تلويزيون برای دمکراسی در کشوری مانند ايران خطرناک
است و بايد مانند رسانه های ديگر آزاد باشد. ولی نظارت يک هيئت بيطرف از
نمايندگان رسانه ها و جامعه مدنی و دولت، به سالم نگهداشتن رسانه های همگانی،
که حتا بيش از دستگاه مالياتی فسادپذيرند، کمک خواهد کرد.
از اين گذشته دو اصلاح ديگر درباره شعارهای تظاهرات عيدفطر ١۳۵٧ و شمار مقامات
به زندان افتاده در دولت شريف امامی در متن اصلی راه يافته است.
در اينجا بايد از زحمات خانم فرناز نوريفر همرزم هسته
"ترير" آلمان در ماشين کردن دوباره کتاب برای چاپ الکترونيکی سپاسگزاری کنم.
دسامبر ٢۰۰۳
پيشدرامد
چاپ دوم
هنگامی كه «ديروز و فردا» دو سالی پس از انقلاب
انتشار يافت با توفانی كوچك ــ مانند هرچه سياستهای تبعيدی از آن برآمده است –
از حملات شروع شد. در آن سالها از آن توفانها فراوان بود. ايرانيان تبعيدی در
تب بيماری انقلاب می سوختند و همه تعصب و كينه و ساده انگاريهای جامعه ای
انقلابزده را با خود آورده بودند. دشمنان پيشين كه هركدام به نوبت از زير چرخ
اسلام انقلابی به بيرون پرتاب شده بودند كينه های ديرين را در فضای آزاد بيرون
می جستند و در خشم و تلخكامی خود به هر بهانه بر می آشفتند. آنها آنقدر
نامرادی كشيده بودند كه كمترين ناملايم را نمی يارستند، و «ديروز و فردا» همه
ناملايم بود. از نويسنده اش كه بسياری، از جان بدر بردن او ناخشنود بودند و
تقريباً همه می خواستند دم در كشد؛ تا نظرگاهها و انديشه هايش، كه هيچ گرايش
سياسی را خوش نمی آمد. نويسنده با انگشت نهادن بر بينوائی و نكبت و توحش
سوسياليسم واقعاً موجود آن سالها، و نفی نظريه های توطئه، و تكيه بر ديناميسم
عوامل بيشمار درون يك جامعه پويا بويژه ضعف سياسی آن، چه در ٢۸ مرداد و چه در
٢٢ بهمن، دشمنی سوزان و پايدار – و چنانكه سزاوار نبرد زندگی است، نيروبخش –
چپگرايان و سلطنت طلبان و «ليبرال»های بيشمار را برانگيخت.
اين نخستين انتقاد از خود، نخستين بازانديشی دور از يكسو نگری يك گرايش
سياسی، هواداری پادشاهی در اين مورد، از سوی يكی از دست اندركاران می بود كه
گرايشهای مهم ديگر تاريخ همروزگار ايران – چپ و اسلامی و ملی، ليبرال» -
را نيز بی نصيب نمی گذاشت. واكنشها، بلكه بازتابهای عصبی، و بيشترشان نخوانده
و از پيشداوری، چنان تند و ديرپای بود كه نويسنده ديروز و فردا سراسر دهه
هشتاد را در رساله ها و كتابها و مقالات و كتابهای خود به روشنگری و پاسخ، و
بسط و اصلاح انديشههای آن كتاب گذراند كه بحث درباره صد ساله گذشه ايران
را طبعاً پيشتر برد و به بالا بردن سطح بحث سياسی، كه خواست هميشگی نويسنده
است، كمك كرد.
اما پيام كتاب، ضرورت آشتی با تاريخ به عنوان آغازگاه نوسازی هيئت سياسی
(polity) ايران، و ملی كردن تاريخ همروزگار ما از راه نقد واقع گرايانه و
غيرحزبی آن، و رسيدن به يك همرائی بر سر پاره ای اصول – ناسيوناليسم
نگهدارنده، مردمسالاری و عدالت اجتماعی – و دادن بخشودگی سياسی همگانی به
يكديگر، جايگير شد. گذر زمان از پيشداوريها كاست و پذيرفتن بسياری از انديشه
های دور از ذهن و نامتعارف را آسانتر كرد و فروپاشی كمونيسم به ياری آمد.
امروز اين كتاب را كه مدتهاست ناياب شده است آسانتر می توان خواند و احتمالاً
هنوز سخنان در خوری در آن يافت.
پيشگفتار (چاپ اول)
كتاب حاضر از سه رساله مستقل، اما نه چندان بی ارتباط بهم، فراهم آمده است و
در طول يك سال، ميان ١۳۵۹ و ١۳٦۰/١۹۸١-١۹۸۰ نوشته شده است. كتاب، يك سفر
فكری است به ديروز نه چندان دور ايران و فردايی كه اميد است چندان دور نباشد.
بررسی گذشته است برای آنكه نيمه واقعيتها و دروغها و كليشه ها معنی واقعی آن
نپوشاند و بی ميلی به رويارويی با واقعيات به تكرار اشتباهات نينجامد.
انديشههايی درباره حال و، بيشتر، آينده است برای آنكه نخستين وظيفه ما اكنون
هرچه بيشتر انديشيدن است.
رساله اول به اشتباهات و كوتاهيهای استراتژی توسعه و پيكار نوسازی ايران در
بيست و پنج سال آخر دوران پهلوی می پردازد، با نگرشی به دهه های پيش از آن.
اين بررسی از ديد يك موافق و دست در كار است كه با اينهمه می كوشد خيره
كارهای شگرفی كه در آن سالهای بيمانند تاريخ ايران انجام گرفت نشود و ضعفهای
اساسی را نيز ببيند. يك انتقاد از خود است بی انكه قصد خوار شمردن و انكار
كرده های بزرگ در ميان باشد. نسل كنونی ايرانيان چه بخواهند و چه نخواهند
وامدار آن دورانند و چه بپذيرند و چه نپذيرند بايد به آن در كنار دستاوردهای
ديگر هفتاد و پنج سال گذشته سربلند باشند.
اين بررسی تندی است فهرست وار كه نياز به دسترسی به منابع دارد تا از صورت
نمودار گونه كنونيش بدرآيد و تحليلی در خور موضوع عرضه دارد. تا آنجا كه به
منظور كتاب مربوط است – كمك به آغاز بحث جديتر و گسترده تری درباره ايران پيش
از انقلاب و پس از آن – حتی يك بررسی تند نيز به كار خواهد آمد.
رساله دوم كه بخش بزرگتر كتاب را فرا می گيرد «چرا» و «چگونه»ی انقلاب اسلامی
را پيش چشم دارد. زمينههای تاريخی و فرهنگی انقلاب، تنشهای ميان ناسيوناليسم
ايرانی و اسلام، و نظريه حكومت شيعه و قدرت حكومتی، و واپسماندگی و فراگرد
نوسازی بخش اول رساله را می پوشاند كه شامل طرح يك پژوهش تاريخ فرهنگی نيز
هست. در بخش دوم رساله، «چگونه»ی انقلاب با ديدی تحليلی و نه وقايع نگارانه و
با بينشی از درون رويدادها و تقريباً يكسره از ديد ايرانی بررسی می شود و
برخلاف پارهای نظريات به انقلاب به عنوان يك بسته سفارشی پستی كه از خارج
فرستادند نگريسته نشده است. اينكه چگونه رژيم ايران مايههای ويرانيش را فراهم
آورد شرح داده شده است، هرچند سهم بيگانگان نيز از نظر دور نمانده است.
سومين رساله يك نقادی تحليلی و ارزيابی دوباره تاريخ هفتاد و پنج سال اخير
ايران است كه بخش بزرگتر خودآگاهی سياسی ايرانيان نسل كنونی را تشكيل می دهد.
کوشش شده است دور از پيشداوری و بركنار از غرضهای سياسی و يكسونگری، سهم
شايسته دورههای تاريخی ايران در آن هفتاد و پنج سال شناخته شود – نه بيش و نه
كم – و اين شناسايی، زمينهای برای يك آشتی با تاريخ گردد تا از آنجا به يك
آشتی معنی دار ملی، و نه تنها شعار آن، برسيم.
عناصر زنده و همچنان سودمند اين گذشته مشترك به عنوان مايه هايی برای همفكری
كنونی و برنامه سياسی آينده بازشناسی شده است و سرفصلهای كلی آن برنامه سياسی
برای آغاز بحث سازنده پيشنهاد گرديده است. پژوهشی است در گذشته برای ساختن
آيندهای آزاد از برخی جنبههای ناپسندتر آن گذشته. تلاشی است برای درآوردن
بحث سياسی از حالت مبادله دشنامها؛ و نزديك كردن آنها كه در واقع بهم نزديكتر
از آنند كه خود در می يابند.
بر هر سه رساله يك نگرش اخلاقی سايه افكنده است. سهم عنصر اخلاقی در حكومت و
سياست جای برجستهای در هر سه رساله دارد. زيرا به اعتقاد اين نويسنده «پاشنه
آشيل» واقعی جامه ايرانی ناتوانی اخلاقی آن بوده است – ناتوانی مردمان از
زيستن با خود و حكومت بر خود.
در اين نوشته هرجا ميسر بوده از بردن نامها خودداری شده است زيرا تاريخ اخير
را در مرحله كنونی بهتر است از جنبههای شخصی هرچه تهی تر كرد. اگر برسهم
كسانی در حوادث اشاره يا تأكيدی شده از ناگزيری بوده است و با رعايت آن مايه
ميانه روی و انصاف كه نويسنده در توان خود داشته است.
منابع كتاب، آنچه در دسترس بوده ذكر شده است و اگر در جاهايی به سبب اوضاع و
احوال غيرعادی سه ساله گذشته زندگی نويسنده از دست رفته و اشاره به آنها امكان
نيافته پوزش خواسته میشود. اگر گاه مطالب بيش از اندازه فشرده می نمايد از سر
تنگ حوصلهگی نبوده است. زمانه تنگ شده است و نشان خود را بر همه جا نهاده
است.